Advertisement

Select Page

چند شعر از مظاهر شهامت

چند شعر از مظاهر شهامت

مظاهرشهامت: متولد ۱۳۴۵ درروستای رضی از توابع مشگین شهر؛ شاعر، داستان‌نویس و منقد ادبی در دو زبان ترکی وفارسی؛ عضو کانون نویسندگان ایران؛ شعرهایش تاکنون به زبان‌های انگلیسی، آلمانی، سوئدی، عربی و ترکی ترجمه شده‌اند.  آثار مظاهر شهامت پیش از از انقلاب در روزنامه کیهان – مجله رستاخیز- شنبه سرخ چاپ شده‌اند و پس از انقلاب نیز با نشریات متعددی در تهران و شهرستان‌ها همکاری فعال و موثری داشته‌ و آثارش چاپ شده‌است.

گفت‌و‌گو با نشریات گوناگون خبرگزاری‌ها ‌و سایت‌ها از جمله سایت بی بی سی فارسی و اجرای چند برنامه رادیویی داستان‌خوانی و نقد و مصاحبه ادبی در رادیو اردبیل و شرکت در مراسم مختلف اردبیل، تبریز، تهران، رشت، دزفول و  … بخشی از کارنامه پربار اوست.

شهامت، داوری چندین جشنواره شعر و داستان در شهرهای مختلف ایران را عهده داشته و به دعوت خانه شعر برلین در سال ۱۳۹۵ شعرخوانی داشته‌است.

آثار منتشر شده:
– «نخستین اشعار» ۱۳۷۲ (مجموعه شعر) نشر آرست‌
– «از مه وماهستان فقط خواب‌های من » (مجموعه داستان) در سال ۱۳۸۲، نشر داستانسرا
– کتاب مجموعه داستان با عنوان ۱۳ در سال ۱۳۸۴ و رمان «گردباد در هندسه کلمات» درسال ۱۳۸۷ نتوانست از وزارت ارشاد مجوز چاپ بگیرد.
– مجموعه شعر «از کنج چندم دایره» ۱۳۸۵، نشر بوتیمار
– رمان عنوان « آدمیان که در » ، ۱۳۸۶ نشر فرهنگ ایلیا
– رمان « ویرگول های آبی زمین » ۱۳۸۸ نشر مینا
– “جمهوری برزخ ” مجموعه شعر ۱۳۹۵ نشر شانی
– “دری به دایره های گچ ” مجموعه شعر ۱۳۹۶ نشر هشت

آثار در حال انتشار:
– رمان «گردباد در مربع شکسته»
– شعر و داستان کوتاه و رمان و نقد ادبی، بیش از ۴۰ مجموعه

ـــــــــــــــــــــــ
۱

بله!

عجیب است

تو را استشمام عطری به یادم آورد

که از امکان قتل چندم در زندانی مخوف برمی خاست

دولت

اصلاحات را یک حقیقت انکارناپذیر می دانست

ارتش

طبل بزرگ را از زیر پای چپ روی دست گرفته بود

و سربازها

روی مسیر خاکستر قدم رو می رفتند

جسد

یک وقوع محتمل شده بود

درست مانند هر کلمه‌ای دیگر که می تواند چشمگیر شود

و چیزی را

و چیزی را

و چیزهای دیگر را

به اثبات برساند

و ناگهان

بقا یک کلمه باز هم واقعیت را مهم می کرد

تو را به یاد آوردم

زیبا بودی

و همراه خیلی از کلمات مهم به سوی مرگ می رفتی

به سوی هوایی که از ابتدای تاریخ

اشتیاق تو را برانگیخته بود

۲-

دایره بود سفید

که افتاد سنگ

ما از سفید نگاه کردیم

تا به خود افتادن

و خندیدیم و

افتادیم

سفید آرام سنگین می شد

سنگ هم سیاه

ما برخاستیم

بزرگتر شدن میدان دیده نمی شد

دایره تاریکی بود

و بوی گندیدن تاریکی هوا را پر می کرد

۳-

پیش آمدن

از میان آشوب برگ‌های خشک

از تاریکی لزج بعد از غروب خورشیدی سرد

ریز خندیدنی بی خیال

به اندیشیدن خاکستری مردمان یک شهر

خدا زن بودنی

با اعتماد اصیل باستانی کلمات و سکوت

چنان که پیش از امتداد گرگ اول بود

پیش از ریزش ارواح ژولیده بر تندانه پیوسته رود

و حتی

پیش از نخستین گره سبز

بر درختی

که پای خود را از میان تخاصم فصل‌ها بیرون می کشید …

پیش آمدن !

و بعد

تنها که همین نبود

نوشیدن پیاپی از انقلاب انگور

هم‌رویا شدن با مغازله سرخ آفتاب و تاک

نشستن در بین سایه اشیاء

و ماهی شدن در میان گستره فراموشی …

شاید این داستان

از غزل‌های سلیمان مانده

که هنوز

رد تک بوسه سرخ محبوبه‌ایی

روی پوست سرم حکاکی شده است

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights