«کلمهای هستم که از شاخههای حرف افتادهام»
«کلمهای هستم که از شاخههای حرف افتادهام»
ببین؟
مثلِ چشمی که درگوشهی اشک
جاریهای جنوب را ساری میکند
مثلِ گریهای که
به احترامِ تبسم رژه میرود
میخواهم خودت را مثلِ خودم نقاشی کنم
مثل خودشیفتگی که به جیبهای خودش فکر میکند
پائین را برای چه کسانی تعریف کنم
وقتی پائینتر از سیاهی بلندی چشمانِ توست!
مرگ مانند موهای تو، من و او
و شبیه موهای یک زن در کوتاهی خود بلند است!
این دستها
صدای هاها های های چندی از چند صداییاند!
نویدی از یک مُشت که بی پُشت در دامانِ انقلاب خیز برمیدارند
باور کنید
هیچ چیز در خیابان اتفاقی اتفاق نمیافتد!
حتا کسی دستِ جوانی کوچه را نمیگیرد
کسی پا به پای بن بستها لبخند را قدم نمیزند!
رسیدهام
به گاهی که در آهی به راهی، فصلِ اسفند دود میکند
تا که شاید اضافههای روز شامِ شبِ تاریکی باشند
نهارِ فروردینی که فرِ خود را از دین جدا میداند!
من عاشقِ انگشتهای خونام که
جنونوار در میدانِ آزادی عطسه میکنند!
عاشقِ عصایی که اومانیسمِ خود را فدای چشمهای پیر میکند
این روزها
تمامِ روباهها حیلههای گرگ را به پدرخواندگی قبول کردهاند!
قبول
یک واژه از جنسِ فاشیستها که هر قبولی را قبول نمیکنند!
زمستان است
و به مقدارِ کافی چشمها از صندلی خود گریزانند
و دیگر نمیشود
به اتفاقِ پائیز به جنگِ لبریزرفت
من عاشقِ دستیام که بر دستکِش خود مهربانانه دست میکِشد
میکشد
تیغ میکِشد بر موهای مرگی که بر موهای زندگی تیغ میکِشد!
گاهی فکر میکنم
کلمه ای هستم که از شاخههای حرف افتادهام
سیبی که درخت اش یک گام جلوتر از باد از یاد میرود!
من به تنهایی عادت دارم
آنگاه که قبرها پُر میشوند از تنها
و این یعنی دمکراسی واژِگانی که
صد سال از تنها را تنها میرقصانند!
هر دستی به تنهایی یکتا نیست
هر انگشتی با تنها تنها میشود!
دستها را باید به یکتا سپرد
به یکهایی که در مُشت تا میشوند!
من به ویرگولِ سطرها اعتماد دارم
و دوست ندارم نقطهها به دست و پای کلمات بیفتند
گریه مالِ فصلهایی است که
تاری از موهای سفید را به هیچ آذری نمیدهند
میخواهم برموهای کهنهی این سال حنا بگذارم
شاید مادربزرگِ نوروزی شدم
که
در اردی بهشت خود سفیدهای بهمن را نقاشی میکند!
۴/۶/۱۴۰۲
#عابدین پاپی(آرام)
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید