کودکان قربانیان اصلی جنگهای معاصر
جنگ تصویر زشت ویرانی، کشتار، آوارگی و گرسنگی انسان در تمامی ادوار تاریخی است که امروز کانون آن به خاورمیانه و شاخ آفریقا منتقل شده است. از عراق تا سوریه، لیبی تا یمن، افغانستان تا پاکستان، سومالی تا سودان و نیجریه تا کنیا این تصویر هولناک شلتاق خون و تباهی را در اذعان تداعی می کند. با ورود بنیادگرایی مذهبی و قومی به منازعات بشری در تاریخ معاصر که به نوعی یک بازگشت از تمدن به دوران بربریت می باشد، جنگ ها از موقعیت تضادهای سیاسی و ژئوپلتیک به وضعیت ایدئولوژیک، فرقه گرایی و موقعیت ماقبل تمدن سقوط کردند. این تغییر وضعیت به لحاظ ماهیت منازعات جاری و گسست بنیادین از معادلات نوین در تاریخ معاصر، به تعبیری می تواند در چارچوب “جنگ تمدن ها” هم مورد ارزیابی قرار گیرد. تا جایی که به نظر می رسد هیولای توحش و بربریت انسانی با پشت و پا زدن به تمامی دستاوردهای تمدنی خود بار دیگر شمایل “انسان شکارچی” را بر جهان یا حداقل مناطق بحرانی خاورمیانه و شاخ آفریقا غالب کرده است. به همین دلیل بر اساس منطق جنگ در دوران باستان و بربریت ماقبل تمدن مدرن و بر اساس قانون “دارونیسم” بقای اصلح و برتری زورمندترین ها بر ضعیف ترها، کودکان قربانیان اصلی این منازعه جدید جهان معاصر خواهند بود. در زمانی که جنگجویان و دهشت افکنان در مقابل هم صف جنگی خود را آرایش می دهند و به تعبیری سینه همدیگر را نشانه رفته اند، بیشترین تلفات انسانی در بین غیرنظامیان ثبت شده است چرا که آنان هیچ آمادگی دفاعی را نداشته و کاملا فاقد آموزش های اولیه برای حفاظت از خود بوده اند. در بین این غیرنظامیان باز هم این کودکان می باشند که ضعیف ترین حلقه این زنجیر هولناک خشونت، مرگ و آسیب جسمی و روحی بوده که تاوان “جرم” مجرمان را به بالاترین بهای ممکن پرداخت کرده اند. در مورد آسیب هایی که در جنگ و به خصوص جنگ های داخلی که هم اینک سراسر منطقه ی خاورمیانه و شاخ افریقا را در خود فرو برده و به کودکان وارد می شود، شمردن تلفات انسانی این جنایت تنها بخش کوچکی از عمق فاجعه است چرا که تبعات ماجرا در اعماق زیست انسانی و آینده نسلی که باید جامعه را بسازد به دلیل چنین آسیب هایی تاثیرات به مراتب بزرگ تر و درازمدت تری به همراه خواهد داشت. به همین دلیل باید موضوع “کودکان جنگ” را از تمامی زوایا مورد ارزیابی و تحلیل قرار داد و تنها به شمارش تلفات و پیکرهای نحیف به خاک و خون غلتیده کودکان بسنده نکرد.
تلفات انسانی کودکان : جنگ داخلی و تهاجم خارجی در افغانستان، عراق، سوریه، یمن، غزه، لیبی، نیجریه، سومالی، سودان جنوبی و بسیاری دیگر از کانون های بحران بسیار بیش از نرم طبیعی جنگ در دوران مدرن بوده است. یکی از دلایل این افزایش زیاد تلفات کودکان ماهیت جنگ های داخلی و منازعات فرقه یی است که کودکان را به عنوان آسیب پذیرترین لایه های اجتماعی هدف قرار گرفته است. از طرف دیگر به لحاظ نقش تروریسم جهادی در جنگ های معاصر متاسفانه کودکان به عنوان یک هدف از پیش تعیین شده و سیبل حملات، عامدانه مورد خشونت قرار گرفته اند. در شرایط شکنندگی ساختارهای ملی و حکومت های مرکزی که به تبع باید پاسخگوی جنایات انجام شده در خصوص نقض “حقوق کودکان” در جریان جنگ باشند، دست بازتری برای هدف قرار دادن سیستماتیک کودکان برای ارعاب جوامع شهروندی در دستور کار جنگ طلبان قرار گرفته است. از آنجا که در بسیاری از میادین جنگ کنونی اعمال تخریب و خشونت به شیوه تروریستی و بمبگذاری در مراکز جمعیتی و خارج از میادین جنگی انجام می گیرد، همواره کودکان و غیرنظامیان بیشترین تلفات انسانی را متحمل می شوند. همچنین از آنجا که یکی از اهداف اصلی تروریسم بنیادگرای کنونی نفی تمدن مدرن و بازسازی وارونه جوامع بر اساس مدل های واپسگرای پیشینی است و کودکان به عنوان سازندگان جامعه موعود در نظر گرفته می شوند، بازی جنایت آمیز حذف فیزیکی و استحاله روحی آنان از ارکان و اهداف بنیادین چنین جنگ هایی خواهد بود. تعیین چنین اهداف رذیلانه یی به صورت مستقیم و غیرمستقیم یک سرمایه گذاری استراتژیک برای نفی “نظم پیشینی” و استقرار یک “جامعه موعود” تلقی می شود که در مناطق جنگی این مناطق می بایست با گسست ارتباطی کودکان با نسل تربیت یافته در محیط تمدنی معاصر رقم بخورد. این گسست و بازسازی معکوس به دلیل اینکه در شرایط ثبات سیاسی و امنیتی جوامع موصوف انجام نگرفته و در میادین جنگی تدوین می شود، به صورت عینی منجر به افزایش تصاعدی تلفات انسانی کودکان شده است. تنها در جنگ ۲۰۱۴ میلادی بین اسرائیل و فلسطینیان در نوار غزه که خارج از چارچوب جنگ های داخلی امروزی منطقه بوده است بنا بر آمار رسمی سازمان ملل متحد بیش از ۲۲۵۱ تن کشته شدند که در بین تلفات آن ۱۴۸۶ تن غیرنظامی و از این میان ۵۳۹ تن کودک بوده اند. در گزارش دیده بان حقوق بشر که به نشست عمومی سازمان ملل متحد ارائه شده است رسما گفته می شود که در این جنگ پنجاه روزه بیش از ۲۹۵۶ تن از زخمی ها نیز کودک بوده اند. در آخرین گزارش سازمان عفو بین المللی همچنین آمده است که در این جنگ در فاصله بین یکم تا چهارم ماه اوت حداقل در “رفح” تعداد ۱۳۵ تن غیرنظامی کشته شده اند که در میان آنان ۷۵ کودک دیده می شوند. در جریان تحریم های همه جانبه آمریکا و شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه عراق پس از تهاجم “صدام حسین” به کویت و متعاقب آن حمله نظامی ائتلاف به رهبری واشینگتن علیه این کشور تخمین زده می شود که حدود یک تا یک و نیم میلیون کودک عراقی از گرسنگی، بیماری و جنگ جان خود را از دست داده باشند و به دلیل استفاده این ائتلاف جنگی از تسلیحات با اورانیوم تلغیذ شده ده ها هزار کودک معلول سرطانی و تعداد بی شماری جنین به خصوص در شهر “فلوجه” در آستانه تولد مخلوق الخلقه به دنیا آمده باشند. همچنین در گزارش جدیدی که به سازمان ملل متحد ارائه شده است آمده که تلفات کودکان افعان در جنگ داخلی این کشور در سال ۲۰۱۴ میلادی نسبت به مدت مشابه در سال قبل یک افزایش ۸۰ درصدی را نشان داده و در این سال ۳۱۰ کودک کشته و حدود ۹۲۰ تن نیز مجروح و معلول شده اند. این نمونه های آماری تنها در مناطقی که امکان تهیه گزارش و آمارگیری بوده به صورت رسمی اعلان می شود و در دیگر نقاط بحرانی همچون عراق، سوریه و یمن که امروز بسیار بیشتر از دو نمونه مشابه خشونت مستمر اعمال می شود به تجربه عینی تلفات کودکان در جنگ به مراتب بیشتر و سبوعانه تر بوده است.
آسیب های روحی کودکان جنگ : در طی ارائه ده ها گزارش از سوی منابع معتبر بین المللی تاثیر جنگ بر کودگان بازمانده از حملات خشونتبار آن چنان مخرب بوده است که شرایط طبیعی زیست انسانی را از آنان سلب کرده است. هزاران کودکی که در این تحقیقات به صورت حضوری در مصاحبه با گزارشگران شرکت کرده اند از تجربیات وحشتناک خود از جنگ و کابوس های شبانه ی خود به تفصیل سخن گفته اند. زندگی کودکان در مناطق جنگی و اردوگاه های موقت اسکان آنان که از حداقل های امکانات بهداشتی و زیستی محروم می باشند به خوبی نشان می دهد که این کودکان هر چند که بسیار خوش شانس بوده اند که از مرگ جان به در برده اند اما تا زمان مرگ این تجارب دردناک و آسیب های روحی – روانی را نمی توانند فراموش کنند. ادامه حیات برای این قربانیان با توجه به نبود امکانات کافی برای ارائه نیازها و کمک های روانشناختی در چنین مناطقی در بطن خود نسلی را تربیت و به یادگار می گذارد که شخصیت اولیه آنان با خشونت و کابوس همیشگی پیوند خورده است.
سوءاستفاده های جنسی از کودکان جنگ : با فروپاشی نظام اجتماعی و خانواده در جریان جنگ های داخلی معاصر، کودکان و زنان اصلی ترین قربانیان برای شکارچی های جنسی تلقی می شوند و در این بین سبعیت انجام گرفته در مورد کودکان بیشتر بوده است. سوءاستفاده جنسی از چنین کودکانی چندوجهی بوده و تقریبا هیچ مکان امنی برای آنان وجود ندارد. حتی کودکانی که در کمپ های آوارگان سازمان ملل متحد اسکان داده شده اند یا به دلیل تجاوز به عنف یا به جهت دست یافتن به امکانات اولیه مجبور به تن دادن به “تجاوز اغفایی” همچون مواردی که اخیرا در گزارش سازمان ملل متحد در جریان تحقیقات از کمپ های آوارگان در آفریقا تجاوز به کودکان توسط سربازان “کلاه آبی” این سازمان افشاء شد، در معرض مخاطرات بزرگی بوده اند. بنا بر گزارش نهادهای حقوق بشری بسیاری از کودکان سوری پناهنده در لبنان، ترکیه و اردن برای دستیابی به نان و حداقل های زیست در حوزه “کودکان کار” دست به خودفروشی زده و متاسفانه این پدیده بسیار زشت و غیرانسانی هم اکنون به صورت عینی و باز در چنین جوامعی قابل مشاهده است. از طرف دیگر جامعه بین المللی در طی جنگ های اخیر با یک پدیده بسیار غیرانسانی و سبوعانه به عنوان “کودک بردگان جنسی” مواجه است که گروه های نظامی و شبه نظامی رقیب و به خصوص بنیادگرایان جهادی از این کودکان برای استفاده جنسی و فروش در بازارهای بردگی استفاده می کنند. این نوع گروگانگیری کودکان به خصوص دختربچه ها در تهاجم گروه “داعش” به اقلیت ایزدی عراق و به گروگان گرفتن هزاران زن و کودک که بعدها در بازارهای برده فروشی موصل و رقه به نمایش گذاشته شده و بسیاری از آنان به عنوان هدیه به جهادگرایان خارجی هبه شدند، اوج این رذالت غیرانسانی بوده است. همچنین در شاخ آفریقا این پدیده استفاده جنسی از کودکان جنگ به یکی از تاکتیک های اصلی گروه های “بوکوحرام” و “الشباب” تبدیل شده است که هنوز ربودن بیش از ۳۰۰ دختر دانش آموز نیجریه یی در یادها مانده است. اتفاقا یکی از دلایل پیوستن بسیاری از مردان جهادی غربی به گروه های چون داعش و “النصره” در سوریه برای استفاده از این مزایای جنایتکارانه است که معمولا در تحلیل ها تا حدود زیادی نادیده گرفته شده است.
محرومیت آموزشی کودکان و تربیت تروریست بچهها : یکی از مشخصه های اصلی جنگ های معاصر در منطقه خاورمیانه و شاخ آفریقا پایان دادن به آموزش به شیوه مدرن و تربیت یک نسل بی سواد جهت استفاده از آنان در حوزه وارونگی فرهنگی و استفاده از این کودکان به عنوان تروریست های انتحاری است. در تمامی گزارشات چند سال اخیر که توسط سازمان ملل متحد و نهادهای حقوق بشری انتشار یافته است بر این نکته مهم تاکید شده که سیستم آموزشی و حداقل رعایت استانداردهای موجود در زمینه آموزش کودکان جنگ حتی در اردوگاه های اسکان موقت زیر نظر مراجعه بین المللی نادیده گرفته شده است. این گسست و شکاف بنیادین برای آموزش کودکان جنگ با توجه به مصائب روحی – روانی آنان در آینده می تواند نسلی را وارد عرصه زیست اجتماعی این جوامع کند که به لحاظ تجربی و عینی تنها خشونت را می شناسند و به لحاظ ذهنی نیز از کمترین حد از آگاهی نسبت به امور و تکنیک لازم برای ادامه زندگی محروم می باشند. چنانچه بر اساس برآوردهای سازمان “یونیسف” حدود ۳۰۰ هزار کودک آواره سوری در لبنان و ۸۰ هزار تن از آنان در ترکیه از دسترسی به امکانات آموزشی محروم می باشند. از طرف دیگر سوءاستفاده نظامیان و شبه نظامیان درگیر در جنگ های اخیر در زمینه “کودک سرباز” و “تروریست بچه ها” از هم اکنون زنگ خطر را برای آینده این جوامع به صدا در آورده است. در نیجریه، چاد، سومالی، افغانستان، سوریه و عراق به صورت فزاینده و سیستماتیک از کودکان مناطق اشغالی و کودکان به گروگان گرفته برای اجرای عملیات انتحاری استفاده می شود در آخرین مورد آن در ۲۶ اوت ۲۰۱۵ در شمال نیجریه با حمله انتحاری یک دختر ده ساله مرتبط با گروه تروریستی بوکوحرام بیش از ۱۶ تن کشته شدند.
پایان رویای دوران کودکی : به لحاظ تربیتی شاید بزرگترین آسیب به کودکان جنگ قطع ارتباط همیشگی آنان از شیرینی و شعف دوران کودکی می باشد که در میانه کارزار به یک باره این کودکان را به موجوداتی تبدیل می کند که هر چند مقتضیات دوران بزرگسالی را دارد، اما حتی فاقد توانایی و قدرت یک نسل سوخته در قالب جدید است. به لحاظ رواشناختی برای هر انسان میان سال یا کهن سالی در طول حیات خویش بازخوانی رویاهای شیرین و خاطرات دوران کودکی یکی از شعف انگیزترین لحظات زندگی تلقی می شود در صورتی که کودکان جنگ و به خصوص قربانیان جنگ های داخلی هیچ خاطره شیرینی از این دوران نخواهند داشت و تنها کابوس روزها، هفته ها و سال های خشونت، آوارگی، کشتار و تجاوز را بیاد خواهند آورد. این نسل سوخته نمی تواند هیچ تصویر زیبایی در “قاب آینده” برای مرور خاطرات خود و انتقال آن به نسل آینده داشته باشد و این شاید بزرگترین جنایت در حق کودکان جنگ باشد. کودکان جنگ قربانیان اصلی بحران های اخیر و جنگ های سریالی معاصر می باشند که “گرگ انسان” تمامی تار و پود زندگی آنان را مثله کرده است و بدون شک آینده خاکستری برای آنان هیچ ارمغان زیبا و امیدوار کننده یی به همراه نخواهد داشت. عمق فاجعه در آنجا ابعاد بزرگتری به خود می گیرد که در گزارش یونیسف در سال ۲۰۱۵ میلادی گفته می شود که از هر ده کودک در شرایط کنونی یک تن در مناطق جنگی بزرگ می شوند و هم اینک بیش از ۲۳۰ میلیون کودک در چنین شرایطی قرار دارند. یونیسف تخمین می زند که تنها در لبنان حدود ۲۰۰ هزار کودک سوری تبدیل به کودکان کار شده یا به اجبار تن به ازدواج تحمیلی داده اند. در این گزارش ضمن تاکید بر بدرفتاری شدید نسبت به کودکان در سوریه، عراق و آفریقای مرکزی گفته شده است “دختران و پسران به طور مستقیم هدف خشونت، آدمربایی و بردگی واقع میشوند”. از هم اکنون در ادبیات سیاسی جهان معاصر باید بیش از پیش از پدیده کودکان جنگ سخن گفت و ضمن تدوین قوانین حقوقی به روز شده نسبت به حق زیستی این کودکان، بالاترین مجازات ها را برای ناقضان حقوق کودکان در وضعیت جنگی در نظر گرفت تا شاید “وجدان خفته” جهان بیدار شود.
۸/۵/۹۴
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
اردشیر زارعی قنواتی نویسنده و روزنامهنگار؛ روشنفکر و فعال سیاسی، تحلیلگر سرشناس ایرانی در حوزهی مسایل سیاسی و بینالملل است. از او مقالات فراوانی در نشریات ایران از جمله شرق و اعتماد و سایتهای معتبر خارج از کشور منتشر شدهاست.