گفتوگوی شهرگان با مهرداد قاسمفر
سایه هولناک ارشاد بر عرصه فرهنگ
شهرگان: سیاستهای سختگیرانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی داستان مکرر این روزهاست. کمتر نویسنده و هنرمندی در ایران است که صابون ارشاد به تنش نخورده باشد و آثارش به سلامت از هفت خوان ادارات ممیزی و نظارت این وزارتخانه عبور کرده باشد. اما کار ویژه این وزارتخانه در ماههای اخیر انحلال خانه سینما و لغو مجوز برخی موسسات انتشاراتی نظیر نشر چشمه بودهاست، رخدادهایی که بازتابی گسترده در رسانههای فارسی زبان داشتهاند.
مهرداد قاسمفر، شاعر، روزنامهنگار و کارشناس مسائل فرهنگی تحلیلی از این رخدادها و جهتگیریهای وزارت ارشاد در برابر هنرمندان و نویسندگان ارائه میدهد. گفتوگوی این هفته شهرگان را میخوانید.
***
وقتی آقای احمدینژاد در مناظره معروف انتخاباتی خود با آقای موسوی گفت که او هم از شدت عمل وزارت ارشاد رضایت ندارد، شاید انتظار میرفت سیاستهای وزارت ارشاد در دولت بعدی او معتدلتر از قبل باشد. اما در عمل چنین نشد. دلیل آن چه بود؟
خب جدای از عوامفریبی آقای احمدینژاد که در تمام دوران مناظرههای انتخاباتیاش – هم در دور اول و هم دور دوم – مشهود بود و این را در سایر موارد هم به روشنی نشان داد – مثلا در طرح بحث لزوم آزادیهای اجتماعی برای جوانان و مساله پوشش مردم و غیره که سعی داشت چهرهای لیبرال از خود به نمایش بگذارد – بر مبنای هشت سال تجربه و با توجه به زمینه فکری، بنیان نظری و باورهای او و گروهی که همراهیاش میکنند باید بگویم که اساسا او مخالف هر گونه جریان آزاد تفکر و تولید اندیشه در حوزههای فرهنگی بوده و هست.
علاوه بر همه اینها باید توجه کرد که اصولا یکی از وزارتخانههای همواره مورد انتقاد روحانیت سنتی و جناح راست و به ویژه شخص آیتالله خامنهای در ایران، همین وزارت ارشاد و سیاستهای نسبتا گشادهتر آن بود که در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی در حوزههای فرهنگی اعمال شد. بنابراین بسیار طبیعی بود که این وزارتخانه با سیاستهای سختگیرانهای که از سوی صفارهرندی و گروه منتسب به روزنامه امنیتی کیهان اعمال شد، همه روزنههای نسبی پیشین را به روی اهل فرهنگ به یکباره یا به تدریج ببندد.
اگر قائل به دوگانه رئیس دولت – رهبر و اختلافات میان این دو باشیم، وزیر ارشاد و یاران او سیاستهای کدام یک را پیش میبرند، آقای احمدینژاد یا آقای خامنهای؟ وجه تمایز دیدگاهها و سیاستهای فرهنگی آنها چیست؟
وجه تمایز معناداری نمیتوان یافت. اگرچه جناح احمدینژاد به دلیل پوپولیسم ذاتیاش در حوزه سیاست، نسبت به جناح تندروتری که مستقیما به سپاه و رهبری وابسته است، قائل به بستن تدریجی و تا حدی آرامتر حوزههای اجتماعی و فرهنگی است، اما این دو در نهایت هرگز دو خط موازی نبودهاند و کاملا به یکدیگر و نقاط منطبق و مشترک میرسند. علاوه بر این، اگر دوگانگیهایی هم در روش هست، صرفا در قلمرو تقسیم حوزههای نفوذ و اهرمهای کنترل قدرت به نفع باندها و گروههای منتسب است که معنایی مییابد.
از همه اینها گذشته اما، وزارت ارشاد از همان ابتدا و از دور اول ریاست جمهوری احمدینژاد با اعمال نفوذ مستقیم بیت رهبری، به وزیری سپرده شد که از پیش در حلقه احمدینژاد نبود. فرستادن صفار هرندی به هیات دولت، محصول همان تقسیم قدرتی بود که وزارتخانههای دیگری چون وزارت اطلاعات، وزارت خارجه، وزارت دفاع و… قرار بود حوزه سنتی رهبر بمانند. حتی در دوران آقای خاتمی نیز تا حد زیادی چنین بود. احمد مسجد جامعی وزیر وقت ارشاد محمد خاتمی هم، اگرچه در اداره وزارت ارشاد کارنامهای نیکوتر از دیگر وزرای ارشاد پیشین به جای نهاد اما، همواره بیشترین رابطه را با بیت و رعایت منویات رهبری داشت. علت ماندگاریاش به رغم فشارهای بسیار هم همین تاییدی بود که از بیت با خود داشت.
روزی که خبر ماندن آقای محسن پرویز از معاونت فرهنگی وزارت ارشاد اسلامی آمد، برخی نویسندهها و روزنامهنگاران حوزه فرهنگ از آن استقبال کردند با این امید که گشایشی در زمینه سانسور و نشر کتاب حاصل شود. عملکرد آقای پرویز در برابر جانشین خود، آقای بهمن دری را چگونه ارزیابی میکنید؟
محسن پرویز به هر حال به دلیل تحصیلات دانشگاهی در رشته پزشکی، سابقه سالها رفت و آمد در حوزه هنری و علاقه به نوشتن و تالیف (بیتوجه به کیفیت نازل آثار میگویم) و نیز به دلیل رابطه متعادلتری که با اهل مطبوعات و ناشران در دوره معاونتاش ایجاد کرده بود، توانست عدهای را متقاعد کند که شاید تداوم حضورش کمی از تنگنای فشارهای خفه کنندهای که به ناگهان بر عرصه قلم و نشر ایران میرفت بکاهد. اگرچه او خود از عوامل این فشارها بود. به عبارتی میان بدتر و بدترین، او گزینه بهتری برای برخی از اهالی نشر و رسانهها به شمار میرفت.
اما بهمن دری کسی است که در سیاهترین دوران پیش از احمدینژاد برای اهل فرهنگ و قلم، یعنی سالهای وزارت میرسلیم، قائم مقامی اداره کتاب ارشاد را در کارنامه داشت و پیش از آن نیز از جمله یکی از بررسان – سانسورچی – اصلی کتاب در وزارت ارشاد آقای میرسلیم بود. ریاست انتشارات سپاه نیز از دیگر سمتهای ثبت شده در کارنامه اوست.
بسیاری از ناشران و نویسندگان هنوز آن سالهای تباه دوران وزارت میرسلیم و حضور دری و امثالهم را از خاطر نبردهاند.
با تعویض دولت هاشمی به خاتمی، دری نیز از جمله کسانی بود که با تیم میرسلیم، با بدنامی در میان اهل فرهنگ و نشر، از وزارت ارشاد خارج شدند. بازگشت او و این بار در قالب معاون فرهنگی، برای آگاهان این حوزه یک نشانه بود. از همان ابتدا نشانه آن بود که سیاستگذاران فرهنگی نظام، و مستقیما بیت رهبری، سختگیریهای ویرانگر معاونت تحت کنترل محسن پرویز را هم کافی نمیدانند. چنین بود که بهمن دری با چراغ سبزی برای قلع و قمع فرهنگی، معاونت را تحویل گرفت.
او تقریبا همه اهل نشر را از سالها قبل میشناخت. یعنی هم ناشران و هم نویسندگان و بقیه فعالان فرهنگی مستقل از نظام را در این عرصه. بنابراین با سیاستهایی تنظیم شده با ضرباهنگ سختگیرانهترین و واپسماندهترین قرائتهای فرهنگی در دل نظام، خود را تنظیم کرده است. میبینید که در روزگار او، در میان ناشران و نویسندگان و… خاطره میرسلیم حتی به دورانی خوش تعبیر میشود. او در فاصله وزارت میرسلیم تا محمد حسینی که از وزارت ارشاد به دور بود از سردبیری مجله پیام انقلاب و هفته نامه سروش، تا ریاست انتشارات سپاه، معاونت فرهنگی ستاد مرکزی مبارزه با قاچاق کالا و ارز نهاد ریاست جمهوری، معاونت فرهنگی قائم مقامی انتشارات صدا و سیما و عضویت در شورای نشر سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران را در کارنامه دارد. آقای بهمن دری در عین حال نویسنده کتابی است با نام «ولایت مطلقه فقیه، اصل دین است»، کتابی که حتی نامش به خوبی بیانگر شیوه نگاه و سیاستی است که به آن قائل است.
شاید جنجالبرانگیزترین تصمیم بهمن دری، لغو امتیاز نشر چشمه باشد که از ناشران پرکار و پرآوازه در عرصه ادبیات داستانی محسوب میشود. چرا ارشاد رویارویی خود با ناشران را وارد چنین فازی کرد؟ سود آن چه بود؟ و آیا حکم به لغو امتیاز نشر چشمه قانونی است؟
لغو مجوز نشر چشمه بر اساس قوانین فعلی کشور و مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی هم، نه قانونی است و نه مبتنی بر هیچ محمل حقوقی. وزارت ارشاد، حداکثر کاری که میتواند در برخورد با ناشری که به نظرش متخلف است انجام دهد، معرفی آن ناشر با ادله و مستندات، به مراجع قانونی و سپس طی مراحل قضایی است. (بند ۱۲ آییننامه اهداف، سیاستها و ضوابط نشر کتاب، مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال ۸۹) بنابراین برخورد وزارت ارشاد با نشر چشمه را تنها در چارچوب «تصفیه حساب» با اهل قلم و نیز با یکی از ناشران حساسیتبرانگیز در متن سیاستهای وزارت ارشاد فعلی باید جستوجو کرد.
با این حال به دلیل پشتیبانی سیاستهای حذفی وزارت ارشاد از سوی نهادهای اطلاعاتی، این وزارتخانه توانست مجوز نشر چشمه را بدون طی مراحل قانونی لغو کند. در واقع حتی اگر بتوان سخنان بهمن دری مبنی بر «ارائه آثار متعدد مغایر با ارزشهای نظام و مقدسات دینی از سوی نشر چشمه برای دریافت مجوز به وزارت ارشاد» را پذیرفت (ادعایی که از سوی نشر چشمه به صراحت و با دلایل کافی رد شده است و هنوز از سوی وزارت ارشاد بی پاسخ مانده) باز هم باید گفت از آنجا که هیچ یک از این آثار اساسا به مرحله انتشار نرسیدهاند، پس هیچ جرمی نیز بر اساس قوانین فعلی کشور، صورت نگرفته است.
به گمان من، لغو مجوز نشر چشمه را باید به نوعی پیام وزارت ارشاد به سایر ناشران و نویسندگانی دانست که از نظر این وزارتخانه هیچ همسویی با سیاستهای فرهنگی نظام نشان نمیدهند؛ و از طرف دیگر پیامی دلجویانه، به آن دسته از نیروها، اقشار و روحانیون سنتی، تندرو و منتقد دولتی که عرصه فرهنگی کشور را (به رغم ویرانی صنعت نشر، سانسور بی سابقه، و بستن همه روزنههای در اختیار) همچنان ضد ارزشهای دینی و آنچه که آرمانهای شهدایش میخوانند، بر منابر و تریبونها اعلام میکنند.
برخورد با نشر چشمه، بیش از هر چیز، سیاستی نمادین برای نشان دادن جدیت و آشتیناپذیری وزارت ارشاد و معاونت فرهنگی در تصفیهسازی و سرکوب و استیلای سکوت و سکون و جو امنیتی در حوزه فرهنگی کشور است و بی تردید از سوی بالاترین ارکان تصمیمگیر در نظام سیاسی نیز هم اتخاذ و هم پشتیبانی شده است. چرا که مساله، نشر چشمه نیست. ماجرا فراتر و در چارچوب کلان سیاستگذاران فرهنگی جمهوری اسلامی قابل فهم است. یعنی آنجا که به زعم آنان، فضای فرهنگی ایران از همه سو و از جمله در حوزه نشر آثارمکتوب، تحت سیطره و هجوم و نفوذ تفکرات انحرافی و مغایر با اعتقادات و باورهای نظام دینی قرار دارد. این را بارها دست کم در همین یک سال گذشته در سخنان متعدد آیتالله خامنهای و به تبع او سخنرانان نمازهای جمعه دیده و شنیدهایم.
اکنون که سانسور کتابها در ایران اوج شدیدی گرفته بهگونهای که کمتر کتابی بدون جرح و تعدیل اجازه نشر مییابد، راه چاره نویسندگان چه میتواند باشد؟ پیشنهادات شما چیست؟
با آنکه وزارت ارشاد فعلی، در بستر سیاستهای امنیتی، در حال گسترش قرائت تمامیتخواه و انحصاری خود بر همه قلمروهای نشر و فرهنگ کشور است، اما به گمانم واکنش صنفی اتحادیه ناشران و کتابفروشان و حمایت قانونی و پیگیرانه این نهاد میتوانست دست کم به سیاستگذاران وزارت ارشاد بفهماند که برای اعمال چنین فشاری، هزینههایی بیش از آنچه که امروز متقبل شده باید بپردازد، اتفاقی که متاسفانه در شرایط فعلی محقق نشده است. نشر چشمه بی تردید آخرین مورد نخواهد بود. به گمان من این مسیری است که به زودی گریبان ناشران دیگر را نیز خواهد گرفت.
با اینحال اگر بخواهم پاسخ شما را درباره راه حل فراروی نویسندگان و اهل قلم در شرایط کنونی بدهم، باید بگویم که هرگز همه راهها بسته نبوده است. تجربههای عینی نشان داده که همیشه راههایی برای دور زدن سانسور و بنبستهای فراروی اهل قلم و فرهنگ در همه این سه دهه در ایران وجود داشته است. اگرچه احتمالا با اتمام دوره دولت احمدینژاد نیز، باید شاهد گشایشهایی «هرچند اندک» در وضعیت متراکم و سنگین فعلی باشیم که فرصتهای تازهای را ایجاد خواهد کرد.
با اینحال به گمانم اهل قلم باید راههای تازهتری را امتحان کنند. «نشر الکترونیک» یکی از این راههای موازیست. روشی که مدتی است به ضرورت بنبستهای موجود، توجه بیشتری را در میان نویسندگان و شاعران به خود جلب کرده است. اگرچه این روش دشواریهای خود را در شرایط امروز کشور ما دارد اما در صورت روی آوردن تعداد بیشتری از اهل قلم به این شیوه نشر آثار، مخاطبان نیز به تدریج، متوجه اهمیت و سهولت این شیوه در قیاس با روشهای سنتی و البته مسدود شده نشر کتاب در ایران، خواهند شد. امکانات نشر الکترونیک، امکان ورود به جهانی بدون سانسور و ممیزی و نیز بن بست پخش کتاب، برای نویسندگان و خالقان آثار در داخل و خارج از کشور، فراهم میکند. برای نویسندهای که یا اساسا امیدی به کسب مجوز از این وزارت ارشاد ندارد و یا دست کم چند سالی باید منتظر کسب مجوز بماند و سپس با جرح و تعدیل بسیار به انتشار اثر مثله شدهاش تن دهد، به امتحانش میارزد. اگرچه مشکل خرید اینترنتی در وضعیت فعلی ایران و عادتهای به دشواری تغییر یابنده مخاطبان را نباید فراموش کرد، اما وقتی راههای دیگر عموما بسته باشند، باید به هر شکل، روزنی گشود.
اما رویداد دیگری که در ماههای اخیر خبرساز شد، حکم به انحلال خانه سینما بود. چرا باید ارشاد خود را در برابر سینماگران قرار میداد؟ ریشه مشکل کجاست؟
بله خانه سینما در واقع بزرگترین سنگی بود که این وزارتخانه نشانه گرفت و از قضا توانست به هدف بزند. اگرچه با هزینههای بسیار و بیش از آنچه که در عرصه قلم شاهدش بودیم و هستیم. که البته آن هم به ساخت و نقش ویژه سینماگران در سی ساله اخیر برمیگردد. روشن است که سینما وضعیتی متفاوت دارد. اول اینکه پول و سرمایه هنگفتی در متن و حاشیه آن در حال چرخش است و اغلب نیز با حمایتهای رسمی و برگرفته از منابع دولتی. دیگر آنکه سینما توانسته است به یمن موقعیتی که در این سه دهه در اولویتها و سیاستگذاریهای فرهنگی نظام یافته، برای خود تشکیلات و بافت و ساختی منسجم تولید کند. خود خانه سینما اگرچه در ابتدا قرار بود شکلی از کنترل را بر اصناف سینمایی سامان دهد اما به دلیل تنوع اصناف از یک سو و وابستگی این صنفها به لحاظ حفظ چرخه پولی و مالی به هم از سوی دیگر، به تدریج توانست صدای مستقلتری بیابد. این صدای مستقل را که نه فقط در تلاش برای سازماندهی «جشن خانه سینما» که در اغلب موارد در برابر «جشنواره فیلم فجر» قرار گرفت میتوان دید، نه تنها در اعمال نفوذ بر پروسه بسیار پیچیده «اکران» که در صورت لزوم محمل سیاستهای فشار نظام بر سینماگران نسبتاً مستقلتر است میتوان مشاهده کرد، و بالاخره نه تنها در چانهزنی با وزارت ارشاد و حتی مجلس و مسوولان سیاسی در مقاطع مختلف و در جهت منافع سینماگران میشود به عینه ردیابیاش کرد، بلکه در صفبندی آشکار سیاسی برای دعوت مردم در روزهای پرتنش انتخابات ریاست جمهوری سال هشتاد و هشت به رای دادن به نفع میر حسین موسوی یا مهدی کروبی نیز خود را به رخ سیاستگذاران تمامیت طلب درون نظام کشید.
در چنین شرایطی است که از همان نخستین ماههای پس از انتخابات پر مناقشه ۸۸، کسانی به معاونت سینمایی وزارت ارشاد راه یافتند که پیش از آن همواره خانه سینما را محملی برای فعالیتهای اصلاحطلبانه و حتی براندازانه معرفی میکردند. جواد شمقدری، علیرضا سجادپور و سایر همفکرانشان که جملگی در روزهای اقتدار خانه سینما، در میان همصنفان خود حتی، محلی از اعراب نداشتند، پس از نشستن بر صندلیهای معاونت سینمایی و نظارت و ارزشیابی این معاونت، در ابتدا سعی کردند به روشهای نرم و با نفوذ در انتخابات سالانه اصناف خانه سینما، آن را در یک سلسله کودتای آرام، از حیز انتفاع ساقط کنند. اما این روش کارساز نشد. به تدریج درگیریهای کلامی میان معاونت سینمایی وزارت ارشاد و مسئولان خانه سینما (مشخصاً میان محمد مهدی عسگرپور مدیر عامل خانه سینما با شمقدری و حسینی) باعث شد که وزارت ارشاد تنها راه را در انحلال خانه سینما و بر ساختن نهادهای مشابه اما طراحی و هدایت شده از سوی نیروهای خودی ببیند.
در واقع وزارت ارشاد خود را پیش از این نیز به قدر کفایت در برابر خانه سینما میدید و یا بالعکس خانه سینما را در برابر خود میدانست. به همین دلیل شاید انحلال خانه سینما را به منزله قرار گرفتن وزارت ارشاد در برابر این نهاد – بیش از آنچه که تاکنون بود – ارزیابی نمیکرد. به همین دلیل همه فشار خود را در جهت «انحلال» حریف گذاشت و سرانجام با تمسک به رای «هیئت نظارت بر مراکز فرهنگی»، این نهاد را منحل اعلام کرد.
باز گمان میکنید که این حکم قانونی است؟
حکم انحلال خانه سینما نیز قانونی نبود. چرا که خانه سینما با توسل وزارت ارشاد به «ماده واحده»ای منحل اعلام شد که بر اساس آن، این وزارتخانه میتواند «نهادهای فرهنگی فاقد مجوز قانونی» را منحل کند. خانه سینما اما آنگونه که وکیل این نهاد عنوان کرده است با «دریافت مجوز قانونی از اداره ثبت شرکتهای قوه قضاییه و انتشار آن در روزنامه رسمی کشور» تاسیس شده و آغار به کار کرده است. به همین دلیل دیوان عدالت اداری نیز با رسیدگی به شکایت خانه سینما از وزارت ارشاد، حکم انحلال خانه سینما از سوی وزارت ارشاد را نقض کرد.
آیا میتوان انتظار داشت که سینماگران در اعتراض به چنین تصمیمی برای مثال جشنواره فیلم فجر را تحریم کنند یا اقدامات رادیکالی نظیر آن؟ چقدر چنین چیزی ممکن است؟ و سود و زیان آن چیست؟
ساختار سینمای ایران، به گونهای است که موجودیت و ادامه حیاتش از مسیرها و راههای متعددی، به شدت به منابع مالی دولت وابسته و متصل است. همین امر سبب شده است که همه ۲۵ صنف سینمایی موجود در خانه سینما، به رغم مخالفت شدیدشان با انحلال خانه سینما، صرف نظر از صدور بیانیه و نامههای بدون هزینه، از دست زدن به هر گونه حرکت جدی اعتراضی ناتوان بمانند. روحیه و خصلت بسیار محافظهکار اعضا – عموماً – و نیز قدرت بالای نهادهای پولی، مالی، بانکی و حتی امنیتی کشور برای زمینگیر کردن اشخاص و اصناف در سینمای امروز ایران، باعث شده است که انتظاراتی چون تحریم جشنواره فجر یا هر حرکت عملی و آشکار دیگری از سوی اهالی سینمای ایران، انتظاری غیر واقعبینانه و ناشی از عدم شناخت ساز و کارهای درونی این سینما باشد. دیدیم که نخستین جشنواره فیلم فجری که بهمن ماه ۱۳۹۰ پس از انحلال خانه سینما برگزار شد، با حضور گسترده تمامی اعضای این سینما و در همه سطوح و صنوف – و در عین نارضایتی همگان- بی هیچ مشکل قابل توجهی برگزار شد.
در نهایت گمان میکنید امکان حل و فصل مسائل خانه سینما و ناشرانی مثل چشمه که لغو مجوز شدهاند در این دولت وجود دارد یا باید در انتظار دولت بعدی ماند؟
به گمان من، انسداد فعلی که از مجرای وزارت ارشاد بر تمام سطوح فرهنگی ایران اعمال میشود، دست کم در یک سال آینده و تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری بعدی، قابل گشایش نیست. مسایل و پارامترهای پیچیده سیاسی نیز – علاوه بر واقعیتها و باورهای فرهنگی مستولی بر نهادهای تصمیمگیر که شرحش رفت – در این امر دخیلاند. در کشاکش رقابتهای تند جناحی، گروههای رقیب و مخالف جناح احمدینژاد معلوم است که ترجیح میدهند که اگر قرار است گشایشی اندک هم در عرصه فرهنگی به وجود آید، منافع تبلیغیاش در افکار عامه و حوزه عمومی، به حساب دولت فعلی ریخته نشود. به خصوص که میتوان با کارت چنین گشایش احتمالی، در بازی انتخاباتی سال بعد، حرارتی به تنور یخ زده نمایش انتخابات – به نفع جناح و فرد مورد نظر- در ایران دمید. پس چه بهتر که برای رو کردن این کارت به زعم آنان برنده، کمی دیگر هم تأمل کرد. چنین است که به گمان من، وضعیت در یک سال آینده اگر بدتر نشود – که میتواند بشود- بهتر از آنچه که در چشمانداز فعلی ماست، نخواهد شد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید
In addition to a DJ called terminator X, and the SW1, a near militant group of dancers, they certainly choose the perfect name for a
rap group.