گفتوگو با بیتا ملکوتی به بهانهی انتشار رمان “مای نیم ایز لیلا”*
همیشه فرمالیست بودهام
وقتی رمان “مای نیم ایز لیلا” را برای خواندن به دست گرفتم، در همان نخستین سطرها با توصیفهای منحصر به فردی از فضا روبهرو شدم که آدم را به شگفتزدگی وامیداشت. هر چه جلوتر رفتم، این حس قویتر شد تا آنجا که مرا بر آن داشت که برای چندمین بار از نویسندهاش بپرسم: «آیا این واقعا نخستین رمان شماست؟»… ساختار، زبان و شیوههای فضاسازی و شخصیتپردازی در این رمان با چنان دقت و وسواسی انتخاب شده است که به دشواری میتوان باور کرد تجربهی نوشتنِ چندین رمانِ دیگر پشتِ آن نباشد. اما همین است که هست! “مای نیم ایز لیلا”، نخستین رمان (داستان بلند) بیتا ملکوتی است… شاعر و نویسندهی مهاجری که چندین و چند کتاب دیگر نیز در کارنامهاش به چشم میخورد اما هیچ کدام آنها رمان نبودهاند.
چرا چاپ این رمان این همه سال طول کشید؟ سال ۲۰۰۶ نوشتناش را آغاز کردید و شش سال بعد یعنی ۲۰۱۲ منتشر شد. خود نوشتن آن چهقدر طول کشید؟
من رمان مای نیم ایز لیلا را در سال ۲۰۰۶ شروع کردم و در سال ۲۰۰۷ نسخه اولیه رمان به پایان رسید. بعد سعی کردم مدتی از آن فاصله بگیرم. حدود یک سال در کمدم خاک خورد تا اینکه دوباره رفتم سراغش و بازنویسیاش را شروع کردم. سال ۲۰۱۰ دیگر به نظرم آماده بود برای انتشار. ابتدا آن را به ناشر دیگری سپردم که در آن زمان به نظرم بهترین و معتبرترین ناشر فارسی زبان خارج از ایران بود. آنها از انتشار رمان خیلی استقبال کردند اما متاسفانه یا خوشبختانه خوش قول نبودند و چاپ کتاب تا سال ۲۰۱۲ به تعویق افتاد. در پاییز سال ۲۰۱۲ از انتشار رمان به وسیله ناشر قبلی انصراف دادم و آن را به نشر ناکجا در پاریس دادم که در دسامبر ۲۰۱۲ منتشر شد. از این اتفاق و انتخاب هم خیلی خوشحالم چون نشر ناکجا روی ای- بوک یا کتاب الکترونیکی خیلی مانور میدهد و من معتقدم کتاب الکترونیکی نسل جدید کتابهای چاپی است و خیلی باید جدی گرفته شود.
زبان روایت را زبان بسیار خاصی انتخاب کردهاید سرشار از توصیفهایی منحصر به فرد از محیط و آدمها. در واقع، بر خلاف نظر یکی از منتقدان محترم رمان شما، معتقدم که هیچ رد پایی از سادهنویسی به معنای مرسومش در این رمان به چشم نمیخورد، حتی زبان دیالوگها آنقدر خاص و گاهی شاعرانه است که نمیتوان برچسب سادهنویسی بر آن زد. و اتفاقا من این را امتیازی برای نثر شما میدانم. نظر خودتان در این باره چیست؟
در این رمان روی فضا سازی، شخصیت پردازی و دیالوگها خیلی متمرکز بودم. و کلا زبان اثر هم بی نهایت برایم مهم است. توصیف و پرداختن به جزئیات فضا، آدمها و دیدن آنها از پشت ویزور یک دوربین عکاسی یا فیلمبرداری به مانند تصاویر سینمایی، از بخشهایی بود که خیلی فکر شده به آنها پرداختهام. میخواستم مخاطب با خواندن اثر، این آدمها و فضایی که در آن نفس میکشند را ببیند، لمس کند و ارتباط برقرار کند. هر چقدر به این جزئیات انتخاب شده، بیشتر پرداخته شود، آن فضاها و شخصیتها پررنگتر میشوند. از طرف دیگر نمیخواستم به پرگویی و اضافه گویی بیفتم. میخواستم توصیفها، فضاسازیها و پرداختن به جزئیات، انتخاب شده و موجز باشند و به پرحرفی کشیده نشوند. نکته دیگر این است که این رمان سه راوی دارد با سه زبان متفاوت. یک راوی لیلا شخصیت محوری رمان است که زنی است از هر جهت معمولی که خیلی ساده و راحت و رک صحبت میکند. راوی دوم یوسف مرد نویسندهای است که همسایه روبرویی لیلاست و در زندگی او نقشی مهم ایفا میکند. او مردی است تلخ و افسرده و معترض و البته نویسنده است و خوب به زبان متفاوتی صحبت میکند. راوی سوم هم سوم شخص محدود است که با آن ناصر شوهر لیلا و تانیا دختر نوجوانش را نوشتهام. روی هر سه زبان باید کار میکردم که تفاوتها روشن شود. در ضمن چون خودم به دیالوگ در یک اثر خیلی حساسم، روی دیالوگهای رمان خیلی وقت گذاشتم. یک فصلی در رمان هست که کل فصل روی دیالوگ میچرخد. در نوشتن دیالوگها به نوع دیالوگنویسی پینگ پونگی آثار همینگوی نظر داشتم و اینکه دیالوگها مستقیم از خود موضوع صحبت نمیکنند بلکه از کنارههای موضوع میخواهند به اصل مطلب برسند. این فصل برایم جزو سختترین فصلها بود. امیدوارم این تلاشها در رمان به بار نشسته باشد.
تکنیکی که شما در نوشتن این رمان به طور برجسته به کار بردهاید، نوشتن واژگان انگلیسی با حروف فارسی و در برخی مواقع حتی جمع بستن این واژگان با ادات جمع فارسی است؛ مثلا کلمهی “هوم وُرکا”… به نظرم در استفاده از این تکنیک جدید زبانی، ایرانی باقی ماندن و آمریکایی نشدنِ فرهنگ شخصیتهای داستان را مد نظر داشتهاید. به این ترتیب، میتوان گفت که زبان در رمان شما کارکردی متناسب با مضمون و محتوا پیدا کرده است. چگونه به چنین دستاوردی رسیدید؟ به دشواری، یا از سر اتفاق؟
شاید به خاطر علاقهام به نوشتن، همیشه روی حرف زدن آدمها و دایره کلمات و واژگانی که بکار میبرند، حساس بودهام. در ایران که زندگی میکردم به زبان کسانی که سالها و یا حتی چند سال خارج از ایران زندگی کرده بودند، توجه میکردم و به نوع کلماتی که به کار میبردند. در خارج از ایران هم روی نوع حرف زدن ایرانیهای مهاجر، دقت میکردم و میدیدم آنها به ترکیبی از زبان فارسی و انگلیسی رسیدهاند که مخصوص خود آنهاست. مثلا کلمات انگلیسی را با قاعده زبان فارسی و یا حتی عربی، جمع میبندند. و یا فعلهای انگلیسی را با فعلهای فارسی ترکیب میکنند. مثلا میگویند خیلی میست کردم. یعنی خیلی دلتنگتم. مای نیم ایز لیلا هم داستان ایرانیهای مهاجر است که زبانشان ملغمهای است از دو زبان و یا حتی چند زبان. در این سالهای مهاجرت با آدمهای نه تنها دو رگه که چند رگهای برخورد کردهام که به زبانی صحبت میکنند که مخلوطی از چند زبان است و خودش حکایتی است.
شخصیت مهاجران ایرانیِ حاشیهنشین در رمان شما آنقدر ملموس از کار درآمده است که کنجکاو شدم بدانم در عالم واقعیت با نظیر چنین آدمهایی از نزدیک سر و کار داشتهاید؟
نه این شخصیتها تخیلی هستند و در عالم واقع وجود ندارند. اگر چه برخی از ویژگیهای این آدمها و تضادهای عمیق خانوادگی و درونی آنها و مدل زندگیشان، مواردی بوده که در آدمهای اطرافم و در طول زندگیام دیدهام و شاهدش بودهام.
تکنیکهای مختلفی را در نوشتن این رمان به کار بردهاید که معمولا در رمانهایی که پیش از این خواندهایم تنها یکی از آنها مورد استفاده قرار گرفته است. اما شما تلفیقی از این تکنیکها را که اتفاقا بسیار هم برای نوشتن دشوار هستند به کار بستهاید. از جملهی این تکنیکها به انتخاب چند راوی برای رمان (لیلا، یوسف و راوی سوم شخص) و فاش ساختن پایان داستان در ابتدای آن (که هم برای کل رمان و هم برای بخشهایی از آن به کار رفته است) میتوان اشاره کرد. چگونه شد که تصمیم گرفتید از چنین تکنیکهایی برای نوشتن اثرتان استفاده کنید؟ قدر مسلم تصادفی نبوده است. لطفا دربارهی چگونگی انتخاب ساختار اثرتان بیشتر برایمان توضیح دهید.
من همیشه آدم فرمالیستی بودم و فرم برایم گاهی مقدم بر مضمون و محتوا بوده است. یعنی چگونه گفتن برایم مهمتر از چه گفتن است. مضامین ثابتاند و داستانها در اکثر موارد مشابه؛ در نتیجه چگونه گفتن آنهاست که داستان شما را شاخص و برجسته میکند. اگرچه در رمان “مای نیم ایز لیلا” سعی کردم از دغدغههای فرم گرایانهام کم کنم و تعادلی بین زبان اثر، تکنیکها و شخصیتپردازی و فضاسازی ایجاد کنم. در دو مجموعه داستانم گرایشم به تکنیک و تجربههای نو، بیشتر نمود دارد. در این اثر از همان ابتدا فکر کرده بودم که میخواهم کار را در چه قالبی بنویسم. میخواستم که رمان از زبان لیلا، شخصیت محوری باشد. از طرفی یوسف دیگر شخصیت اصلی رمان بود که به زبان متفاوتی صحبت میکرد و میخواستم این دو راوی اول شخص را داشته باشم. دلم میخواست با انتخاب این راوی، مخاطب تا حد ممکن به آنها نزدیک شود و با آنها احساس همذاتپنداری کند. اما راوی سوم شخص را برای ناصر، شوهر لیلا و تانیا دخترش انتخاب کردم. تا بتوانم از سه نوع زبان مختلف در رمان استفاده کنم تا از ابعاد مختلفی به زندگی آنها نگاه شود. اما از قبل تصمیم نداشتم که پایان داستان، جملهی ابتدای داستان باشد. وقتی برای اولین بار قلم را روی کاغذ گذاشتم تا رمان را شروع کنم، نوشتم: او را ترک میکنم. در یک عصر بهاری نمناک و لخت… این ترفند اجرایی را قبلا در کتاب “گزارش یک مرگ” مارکز دیده بودم. داستان اصلا با اعلام مرگ “سانتیاگو ناصر” شخصیت محوری داستان شروع میشود. و کل داستان در مورد چگونگی به قتل رسیدن این جوان ۲۱ ساله است. میتوانم بگویم که زندگی ادبی من به دو بخش قبل و بعد از خواندن این اثر تقسیم میشود. همینطور وقتی داستان “عاشق” ماگارت دوراس را خواندم باز هم زندگیام به دو بخش قبل و بعد از آن تقسیم شد. آن چیزی که در اثر مارکز مهم است به قتل رسیدن شخصیت نیست بلکه چگونگی آن است و این قضیه روی نگاه من به جهان داستان و روایت خیلی تاثیر گذاشت. اما در مورد مستقل بودن هر فصل، از روی فکر و برنامه ریزی قبلی بود و از پیشینهی خودم به عنوان یک داستان کوتاه نویس میآید. میخواستم هر فصل مثل یک داستان کوتاه هویت مستقلی داشته باشد با یک آغاز، نقطه اوج و پایان. در ضمن با این ترفند، احتیاجی نیست که هر بار که به سراغ کتاب میروی از چند صفحه قبل شروع کنی تا یادت بیاید که تا کجای داستان را خواندهای. در این رمان هر فصل، بخشی متفاوت از کل پازل را تشکیل میدهد. در نتیجه میتوان فصلها را جابهجا خواند. اگرچه هر فصل یک نقطه اتصال با فصل بعد دارد اما داستان خطی نیست و پیوستگی روایی ندارد. تکنیک دیگری که از قبل به آن فکر کرده بودم، بازیهای زمانی اثر است. چون داستان در دو زمان حال و گذشته اتفاق میافتد و از ورای اتفاقات حال، انعکاسی از تاریخ نیم قرن اخیر ایران را میبینیم.
اگر به رمان شما لیبل اثری فمینیستی بزنیم موافقید؟ اینکه در نهایت آنکه رودست میخورد و پشیمان میشود شخصیت مرد داستان (ناصر) است، از یک شمّ فمینیستی ناشی نشده است؟
نه… من خودم این تفسیر را از اثر ندارم. تمام شخصیتها قبل از هر چیز انسانهاییاند که سیاه و سفید هم نیستند. اشتباه میکنند. مهربانی میکنند. بدجنسی میکنند. خیانت میکنند. رفاقت میکنند و همه خصوصیات یک انسان را دارند. ناصر پدر خوبی است اما شاید به همان اندازه شوهر خوبی نباشد. خود لیلا، مادر و همسر ایدهآلی نیست که هیچی پر از مسئله و درگیری است. پر از تناقض است. در ضمن انسانها عاشق میشوند و ربطی هم به زن و مرد بودنشان ندارد. من شخصا اعتقادی به فمینیسم از نوع ایرانیاش که بسیار اگزجره است، ندارم. به نظر من زن و مرد متفاوتاند. برابری زن و مرد باید در حقوق و جایگاه اجتماعی و در قوانین مملکت باشد.
مای نیم ایز لیلا چندمین اثری است که نوشتهاید؟ در مجموعه داستانهایتان نیز از چنین تکنیکهایی استفاده کرده بودید یا برای نخستین بار در نوشتن این رمان تجربهشان کردید؟
“مای نیم ایز لیلا” اولین داستان بلند و یا رمان کوتاه من است. قبل از آن یک مجموعه شعر و دو مجموعه داستان در ایران منتشر کردم و البته کتابی در مورد “سوسن تسلیمی”. برخی از این تکنیکها و ترفندهای اجرایی را در داستانهای کوتاهم تجربه کرده بودم و بعضی برای خودم تجربه اول بودند. اما در کل نوشتن کار بلند تجربهای بود بسیار شیرین و به همان اندازه سخت. نسخه اول را در کمتر از یک سال نوشتم. مدتی ازش فاصله گرفتم اما در طول سه چهار سال بازنویسیاش کردم.
از آثار در دست انتشار و در دست تالیفتان برایمان بگویید. آیا در ایران منتشرشان میکنید یا این طرف آب؟ چرا؟
اگر همت کنم و شعرهایی را که در این سالها نوشتم جمع آوری کنم، یک مجموعه میشود. اما باید وقت بگذارم برایشان. روی یک مجموعه داستان هم کار میکنم. اما راستش برای چاپشان در داخل یا خارج از ایران، هنوز تصمیمی نگرفتهام. در ایران مخاطب اثر خیلی بیشتر است. کار بهتر دیده میشود. معرفی و نقد کتاب در مطبوعات اتفاق خوب دیگری است که در ایران میافتد. اما خوب ارشاد هم هست و داستان مجوز و ممیزی و سانسور. خارج از ایران اثر سانسور نمیشود اما مخاطب محدودی دارد و اصولا خیلی کم مورد نقد و بررسی و یا حتی معرفی و یادداشت قرار میگیرد. اگرچه که معتقدم که یک اثر ماندگار راه خودش را پیدا میکند و در ذهنها و خاطرهها میماند. چه در ایران منتشر شود و چه در خارج از ایران.
* انتشارات ناکجا – پاریس.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.