گفتوگو با رضیه انصاری، نویسندهی رمان «شبیه عطری در نسیم» – بخش دوم و پایانی؛
رضیه انصاری داستان نویس در سال ۱۳۵۳ در تهران متولد شد. او دو سال در رشته مهندسی شیمی درس خوانده و نومید از چیزی که به دنبال آن بود از ادامه این راه انصراف داد و در رشته زبان و ادبیات آلمانی تا مقطع کارشناسی ارشد ادامه تحصیل داد. کتابهای «شبیه عطری در نسیم» و «تریو تهران» از جمله آثاریست که انصاری در حوزهی ادبیات داستانی منتشر کرده است. خودش میگوید: «نوزده بیست ساله بودم که دو رمان نوجوان ترجمه کرده بودم از انگلیسی. مدتی با مطبوعات کار کردم، دههی هفتاد، گزارش و گفتگو و ترجمه و… پیش تر شعر و داستان کوتاه و غیره در نشریهی دانشکده ادبیات شهید بهشتی داشتم اما داستان نویسی را به طور هدفمند و متمرکز ده یازده سال پیش شروع کردم و حالا به نیت نشر مینویسم مگر آن که خلافش ثابت شود! هر به چندی برای مجلات ادبی هم مطلبی مینویسم.»
«شبیه عطری در نسیم» برای نویسندهاش جایزهی مهرگانِ ادب و نامزدی جایزهی گلشیری را به ارمغان آورده است.
بخش دوم گفتوگویم با این نویسنده را در ادامه میخوانید.
یکی از نکاتی که در این رمان چشم مرا گرفت، نثریست که بیشتر از آنکه بتوانیم از نویسندهای که نخستین اثرش (حداقل نخستین اثر چاپ شدهاش) را میخوانیم توقع داشته باشیم، از قلم یک نویسندهی پر تجربه انتظار میرود. برای ما دربارهی سوابق داستاننویسیتان پیش از نوشتن این رمان بگویید و اینکه چطور به چنین نثری رسیدید.
من البته از بیست سال پیش دست به قلم بودهام. نوزده بیست ساله بودم که دو رمان نوجوان ترجمه کرده بودم از انگلیسی. مدتی با مطبوعات کار کردم، دههی هفتاد، گزارش و گفتگو و ترجمه و… پیش تر شعر و داستان کوتاه و غیره در نشریهی دانشکده ادبیات شهید بهشتی داشتم اما داستان نویسی را به طور هدفمند و متمرکز ده یازده سال پیش شروع کردم و حالا به نیت نشر مینویسم مگر آن که خلافش ثابت شود! هر به چندی برای مجلات ادبی هم مطلبی مینویسم و خواندن، خواندن، خواندن! یادم میآید سال هشتاد و چهار در جلسهی دفاع از پایان نامهی فوق لیسانسم، استاد داور از زبان نگارش پایان نامهام تعریف کرد و گفت هنگام خواندن یک رساله، برای اولین بار به زبانی جدید و مدون و نظام مند برخورده است که شبیه هیچ بایان نامهی دیگری نبوده. این انگار بهترین تعریفی بود که تا آن روز کسی از من کرده بود، آن هم یک کارشناس در رشتهی زبانشناسی… بله، رمان شبیه عطری در نسیم را پنج شش سال پیش نوشتم. داستان کوتاهی بود که در تجربهای کارگاهی به رمان تبدیل شد. تجربه را دوست دارم. در دو کار دیگری هم که داشتم و دارم، باز دست به تجربهی زبانی زدهام. آزمون و خطاست دیگر. گاهی میگیرد، گاهی نمیگیرد. گاهی کسی چنان رابطه برقرار میکند که نصفه شبی پیدایم میکند و هیجانش را با من در میان میگذارد گاهی هم یکی آن قدر گیج میشود که در ایمیلی سوال بارانم میکند. به هرحال عادت کردن به یک جور زبان و نقل و روایت، پیشرفتی با خود نمیآورد، چه برای خواننده چه برای نویسنده. عادت، درجا زدن است. و برای انجام دادن کار ادبی باید با در نظر گرفتن سطوح مخاطبین، با زبان کار کرد. زبانی که بر همه چیز حتی بر قصه هم سوار است. به قولی از بزرگی، مسالهی داستان نویسی، شور نقل در “شعور شکل دادن” است. وگرنه همه دوست دارند حرف بزنند و ماجرایی را که دیدهاند یا برایشان پیش آمده تعریف کنند.
مفاهیمی چون عشق و آرامش چرا باید در رمان شما اینقدر دست نیافتنی معرفی شوند؟
چنین قصدی که نداشتم. این طور به نظر میرسد؟ ببینید، شاید برای شما هم پیش آمده باشد، مثلا یک وقت از چیزی میترسی. اما وقتی ترس دیگری را میبینی، ترست میریزد و شجاع میشوی. یا گاهی درد بزرگتر دیگران، درد خودت را در نظرت بی مقدار میکند. من فکر میکنم وقتی قصهی سرگردانی و ضعف و عقدههای کسی (در این جا یعنی شخصیتهای داستانی) را بدانی، دغدغههایش برایت ناچیز میشود. پیش خودت میگویی اینطورها هم نیست که او میگوید. فلان جاها اشتباه کرده و عشق و آرامش انقدرها هم که او فکر میکند دور از دسترس نیست. در واقع رسیدن به عشق و آرامش در این وانفسای مدرن اصلا راحت نیست. اما محال هم نیست. ذهن تحلیلگر و دیدهی اغماض میخواهد. باید متوقع نبود، مطلق نبود. باید صبور بود، بخشید بی چشمداشت، تا بشود به آرامشی نسبی رسید و از پانزده درجه زیر صفر در دوشنبهای آفتابی به منظرهی یک پارک و دریاچه چشم گشود.
جز این رمان، یک کتاب دیگر هم دارید به نام «تریو تهران». به نظر خودتان حال و هوای شخصیتهای آن کتاب چه شباهتها و چه تفاوتهایی با شخصیتهای «شبیه عطری در نسیم» دارد؟
خب آن جا هم سه شخصیت اصلی داریم، این بار سه زن تنها. زنانی که مثل همین مردان، به دنبال نیمهی گمشدهی خود میگردند. برعکس موقعیتهای متفاوت این سه مرد، آن زنها را در موقعیتی یکسان و همانند قرار دادم (از دست رفتن شوهرانشان به واسطهی اتفاقات اجتماعی و سیاسی روز) تا تنها به فراخور زمانهی خود (سه دههی تهران بیست، دههی چهل و دههی هشتاد)، هر کدام در فصلی جدا، بازخوردی متفاوت نشان دهند. بازخوردی که شاید ادامهی یک رفتار اجتماعی باشد. مردان رمان اولم از آب و خاک خود گذشتهاند و همزماناند گرچه پا در گذشته دارند؛ سه زن تریو تهران در یک خانه اما غیر همزماناند و چشمشان به آینده روشن است. آن جا هم کار زبانی انجام شده و هر فصل برجسته سازی زبانی خودش را دارد. دو فصل اول با نگاهی به فیلمنامهی اشغال بهرام بیضایی و داستان کوتاه آرامش در حضور دیگران غلامحسین ساعدی نوشته شده. البته جز تضمن شخصیت زن آن داستانها و بازسازی زبانی، تشابه یا ربط دیگری در کار نیست. قصه هم قصهی آدمهاست. آنجا هم از مهاجرت حرفی به میان میآید و دغدغهی هویت مطرح میشود. میتوان هر فصل را داستانی بلند و مستقل هم فرض کرد. اما نتیجهی سیستماتیک مورد نظر، با خواندن و مقایسهی ذهنی هر سه فصل کنار هم میسر میشود.
کتاب (یا کتابهای) دیگری را در دست نوشتن یا آمادهی چاپ دارید که منتظرش باشیم؟ مختصری دربارهی حال و هوایش برایمان بگویید.
راستش در حال نوشتن یک داستان بلند پلیسی هستم در تهران دههی ۱۳۰۰، فاصلهی میان قاجاریه و پهلوی اول. زبان روایت به نثر محاورهی بعد از مشروطه نزدیک است و اصطلاحات و عامیانههای تهران قدیم. رمان دیگری را هم در نظر دارم که در حال انجام دادن تحقیقاتش هستم، یک رمان خانوادگی و بیوگرافیک که از بازماندگان زندیه تا همین روزهای خودمان را شامل میشود. با این که در زندگی به زیستن در اکنون و نچسبیدن به گذشته معتقدم، اما میدانم که هیچ حالی فارغ از گذشتهاش نیست. به نظرم وقتی کسی آلزایمر میگیرد و خانه و نزدیکانش را نمیشناسد و پریروزش را به یاد نمیآورد، حتی در اکنون هم زندگی نمیکند. برای همین، با گوشه چشمی به گذشته است که قصهی امروز تعریف (و بنا براین آسیب شناسی و روانشناسی و غیره) میشود.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.