گفتوگو با سمیه طوسی به بهانهی انتشار کتاب «طاء»؛
گفتوگو با سمیه طوسی به بهانهی انتشار کتاب «طاء»؛ سادهنویسان تنها به انبوه سازی! رسیدهاند
سمیه طوسی شاعر و منتقد است و در هر دو زمینه آثار قابل تاملی آفریده، اما از آنجا که گزیدهگوی است و در انتشار اشعارش وسواس به خرج میدهد و مانند بسیاری، هر چه را بسراید چاپ نمیکند، بیشتر به عنوان منتقد شناخته شده است تا شاعر، هر چند که به اعتقاد او، «دو مقولهی شعر و نقد از هم جدا نیست». طوسی از منتقدان دقیق و سرسخت جریان سادهنویسی در شعر امروز ایران است و این رویکرد انتقادی در تعدادی از مقالاتی که به قلم او انتشار یافته نیز به چشم میخورد. با او به بهانهی انتشار نخستین مجموعه شعرش، «طاء» به گفتوگو نشستهایم.
بسیاری از شاعرانِ نسلِ بعد از من، شیوهای از سرایش را آغاز کردهاند که در آن نه «زبانِ خاصِ شاعر» محلی از اِعراب دارد و نه توجه خاصی به ساختارمند بودنِ کلام به چشم میخورَد. این شعر هیچ ویژگیای ندارد که آن را مثلاً بتوان به عنوان مشخصهی این سبکِ شعری برشمرد. همه چیز در آن از زبان گرفته تا شیوهی تصویرسازی و تا تفکر، به طرز شگفتآوری ساده و دم دستی شده و تاسفبارتر اینکه، میان آثار اغلب این شاعران شباهتِ عجیبی به چشم میخورَد گویی که تمام این اشعار را شاعر واحدی سروده است. شما و معدودی دیگر با اینکه از شاعران همین نسل به شمار میآیید، به این موج سادهنویسی اعتنای چندانی نشان نداده و مسیر شعری خاصِ خود را طی کردهاید؛ مثلا در همین کتاب “طاء”، رویکرد زبانی و شیوهی آواسازیِ خاصِ خود شما پررنگترین ویژگی کتاب را تشکیل میدهد. چگونه در مقابل وسوسهی سرودنِ شعر «پر مخاطب» (!) مقاومت کردید؟ چطور بر مسیر رسیدن به زبان و جملهبندیهایی که خاصِ خودتان باشد ثابت قدم ماندید؟
نکات دقیقی در سوال شما وجود دارد که بخودی خود بسیاری از جوابها را میتواند بیان کرده باشد. اینکه نسل تازهتر سراغ سادهنویسی رفتهاند و بهتر است بگوییم از آن متاثر شدهاند، شاید برمیگردد به روش پرورش استعدادها که متاسفانه هیچ چارچوب یا نظام درستی برای پرورش استعدادهای شعری وجود ندارد. نمیخواهم بگویم کدام روش صحیح است یا چه روشی میتواند کارساز باشد، میگویم که روش مرسوم، موجب تاثیرها و تاثرها شده و بقول شما، کار را به جایی رسانده که گویا یک تعداد صدای مختلف یک متن یکسان را در حال خوانش هستند، بطوری که راوی عوض میشود ولی در اصل روایت تغییری وجود ندارد. اما در مورد عدم تاثیرپذیری و عدم همراهی با این موج، شاید بتوان گفت که برمیگردد به نوع نگرش، دریافتها و البته پرورشهای ذهنی. اثری که با یک بار خوانده شدن، لذت کشف و دریافتاش را از دست بدهد و مخاطب را برای خوانشهای مجدد، وادار نکند، هیچ گاه اثر مطلوبام نبوده. شاید بتوان اذعان کرد که ما، معدود شاعران مدنظر شما، اثر کیفی را به اثر کمی، ترجیح داده و موج سواری نکردهایم که خود میتواند نشات گرفته از تفاوت ارزشها و نگرشها باشد تا رسیدن به زبانی که راوی آن، صدا، لحن و راویت خاص خود را دارد.
موضوع این است که حتی تعدادی از شاعرانِ دههی هفتادی که اتفاقا بسیار هم بر محوریتِ زبان در شعرشان تاکید داشتند، چند صباحیست که تحت تاثیر موج سادهنویسی، به این وادی درافتادهاند و تمام آنچه را که ویژگیِ شعریشان محسوب میشد و امضایی پای آثارشان به شمار میآمد، از شعر خود زدودهاند. من نام نمیبرم که سوء تفاهمی پیش نیاید اما این تغییر چشمگیر در سبک و نگرشِ شعری آنها را در همین فیس بوک هم به وضوح میشود مشاهده کرد. به نظر شما که رویکرد نقادانهای نیز در مقالههایتان دربارهی موج سادهنویسی به چشم میخورد، علتِ این همه اهمیت دادن به تعداد مخاطب و به تَبَعِ آن، قابل فهم کردنِ شعر برای عامهی مردم، که این روزها به بحث اصلی بسیاری از شاعران، روزنامهنگاران و محافل شعری تبدیل شده است چیست؟
قبلا در مقالهای گفتهام که بر مبنای اظهارات اساسی سادهنویسان، تلاش سادهنویسی برای رهایی شعر از تکنیکها و کارکردهای کلیشهای و تکراری زبان و نزدیک شدن به شعر به زبان روزمره و ورود تجربیات امروزی به شعر است. ولی سادهنویسان به مدت یک دهه، با استناد به آثارشان نشان دادهاند که نه تنها جریان و راهکاری مناسب برای شعر معاصر ارائه نکردهاند بلکه با تولید انبوهی از آثاری که هیچ خاصیت قابل اشاره ندارد، تنها به انبوه سازی! رسیدهاند و آنچه در عمل اتفاق افتاده، نه تنها نجات دهنده نیست بلکه خود تبدیل به معضلی برای شعر شده است. ببینید ما نمیتوانیم نادیده بگیریم که دنیا به سمت پسا آوانگارد پیش میرود و متاسفانه نمیتوانیم نادیده بگیریم که ما مخاطبانی داریم که هنوز در عبور از کلاسیک به مدرنیسم مردد و حتی متعصباند. ما بجای آنکه ذهن مخاطب را با حداکثر روشهای دریافت و کشف دنیای واقعی آشنا کنیم و حتی پرورش دهیم، به حداقل تلاش برای دریافت، عادت دادهایم. مخاطب سادهنویسی، احتمالا آثاری را میخواند که به راحتی آنها را میفهمد و راحتتر تطبیق عینی میدهد. کاوش عمیقی در اثر ندارد. اثر بر حداقلها بنا شده، و بدون تعارف، گاهی با حذف تقطیع، دقیقا یک جملهی روزمره میشود، که مخاطب آن را بعنوان شعر خوانده است، پس خود نیز پس از مدتی همین نمونه شعر را در جملات روزمرهاش کشف میکند و بعد بین اینکه: «چیزی که گفتم، یک جمله معمولی بود، نکند شعرهایی که خواندهام نیز همین طور باشد؟» و یا «من هم میتوانم شعر بگویم»، دومی را انتخاب میکند، در نهایت ذوق و شوق برای خودش شاعر میشود و الی آخر.
توجه شما به «ها» در شعرهایتان ناشی از چیست؟ منظورم این است که چرا بیشترین آواسازی را با آن انجام دادهاید؟
میدانیم «ها» علاوه بر علامت جمع، خود دارای مفاهیم آوایی متفاوتی است که هر کدام حتی پیامدها و حالات عاطفی متغیری را میتواند بدنبال داشته باشد. اگر دقت کرده باشید، لحن و استفاده از بار آوایی و کلامی در تمام آثار، همسان نیست و سعی شده متفاوت بیان شود که برای این تفاوت، زبان، لحن، فضای اثر و حتی فرم شعر در نشان دادن آن، به کار گرفته شدهاند. اما اینکه بیشترین آواسازی با «ها» انجام شده، برای من تازه است و شاید میتوان گفت تاثیر آن در شما بعنوان مخاطب اثر است که حتی از زاویه دقیقتر، این برداشت میتواند نشات گرفته از بار عاطفی«ها» باشد که شما بعنوان یک زن، این بار عاطفی را بیشتر لمس کرده و با آن ارتباط گرفتهاید که نشان از توفیق اثر، دارد و برایم بسیار مشعوف کننده است.
علت اینکه اسم کتاب را میان تمام حروفی که سرفصلهای کتاب را تشکیل میدهند، «طاء» انتخاب کردهاید چیست؟
قبلا در مصاحبه با آرمان پاسخ این سوال را گفتهام. اینجا هم ابتدا همان جواب را عنوان میکنم که: «هیچ نامی بی هدف نیست اما اینجا نام کتاب، بیش از یک هدف دارد. هر سوالی که برای شمای مخاطب پیش آورده حتما به جواب یا جوابهایی منتهی میشود که مجموع این جوابها را کنار هم بچینید و ببینید همه این معانی کنار هم، چه معنا یا معانی جدیدی میسازند. این معنا یا معناهای جدید راه یا راهها را به شما نشان خواهد داد.»
سوالی که در ذهن شما ایجاد شده، «چرا از میان تمام سرفصلهای یا اسامی اشعار، طاء انتخاب شده؟»، و کنجکاوی که برانگیخته، میتواند منتهی به پاسخ یا پاسخهایی باشد، برای مثال کافی است شمای مخاطب، جواب را در بررسی معانی هر سرفصل انجام دهید تا به سمت کلیدها و باتبع کشفهای دیگری رهنمود شوید که مطمئنا حتی برای من نیز تازه است و کنار هم گذاری معانی و معانی آنها با هم، علاوه بر پاسخ، منجر به کشف، تاویل و زایش متن شود.
تاویل خودتان از آن شعر دیداری که در کتاب وجود داردچیست؟ به خصوص، بخش دیداریِ آن.
هر چند هر مولف، در برابر اثر خود مخاطب آن به شمار میآید، اما نمیخواهم بیان کننده و تاویلگر اثری باشم که خود قسمتی از متن آن محسوب میشوم. اثر دیداریای که در مجموعه وجود دارد و آخرین شعر کتاب نیز به شمار میآید، بنا به دیداری بودن آن، متمایز از دیگر آثار است ولی همانطور که قبلا هم گفتهام، آن اثر هم قسمتی از فرم مجموعه است و تمایز همانطور که میدانیم تکنیکی برای دیده شدن است. مخاطبی که با آثار دیداری آشنا باشد، میداند که کشف این دسته از آثار، نیازمند خوانش بصری است. ذهن علاوه بر روشهای معمول، باید متن و معنا را از نقشهای ترسیمی بیشتری دریافت و تاویل کند. هر آنچه در اثر دیداری، بعنوان متبادر کننده و اشارهگر تعبیه شده باشد، در تاویل آن، تاثیر بسزا و حتی مستقیم دارد و مخاطب را به کشف و شهودهای دیگری ارجاع میدهد. این اثر دیداری نیز مواردی ازین دست و حتی دیگر را با خود دارد که علاوه بر آن، با فرم مجموعه هم مطابق است و فرم هم قسمتی از آن شده که در کنار هم گذاری شکل دیداری، نوشتهها و باتبع برداشتها و تاویلها، لذت کشف و متن دیگری را برای مخاطب به همراه خواهد داشت.
سمیه طوسی سالهاست که نقد مینویسد اما این نخستین کتاب شعریست که منتشر کرده است. شاید به همین علت، بیشتر به منتقد بودن شناخته شده باشد تا شاعر بودن. حال آنکه شعرهایش جزء آن معدود آثاریست که بعد از مدتها خواندنِ اشعار یکنواختِ دیگران از آن لذت بردم. برایم بگویید دلیل این تاخیر در انتشار شعرها به نسبت انتشار مقالاتتان چه بوده است؟
اینکه مقالات زودتر منتشر و بیشتر دیده شده، جدای از برخی دلایل، شاید برمیگردد به فضای بهتری که برای انتشار آنها وجود داشته است ولی انتشار مجموعه، همیشه موانع و مشکلاتی را با خود همراه دارد که خواه- ناخواه تاخیرهایی را موجب میشود. گذشته از آن، بخوبی میدانیم، انتشار مجموعه همیشه نیازمند آثاری است که از نظر شاعر آن، نهایی شده باشد و شاعر به قابلیت آثار برای انتشار کتاب بعنوان مجموعهای که در کارنامهی وی ثبت میشود و همیشه ملاکی برای ارزیابی وی خواهد بود، اعتقاد داشته باشد. فرای ازین موارد، به اعتقاد من دو مقوله شعر و نقد از هم جدا نیست و من شعر و نقد را در امتداد هم میدانم که پرداختن به هر کدام، جدای از دیگری نمیباشد.
دوست دارید شما را در زمرهی «شاعران زبان» به شمار بیاوریم؟ اگر چنین است، میان شاعران زبان در شعر معاصر ایران، آثار کدامیک را به نگرش شعری خود نزدیکتر میدانید؟
چندان به دسته بندیهای شاعران اعتقاد ندارم و باتبع از هرگونه دستهبندی یا در سایه بودنی شعرم را مبری میدانم. نسبت شاعر به دستهای خاص، بیشتر از خود او، اثرش را تحت لوا قرار میدهد که حتی گاه ممکن است دیگر تجربیات و ارائههای شاعر در هنر زبان را نادیده یا کمرنگ کند. شعر، خلق و آفرینش است با تمام ابزاری که شاعر بتواند از آن درست استفاده کند و مخاطبش را به کشف برساند. مخاطبی که از کشف اثر، به لذت متن میرسد. به ذوق. پس شاعر بودن برای من کافیست. شاعری که بتواند زبان و مسیر خودش را داشته باشد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.