سپری برای مراقبت از نویسندگان
گفتوگو با آسیه امینی به بهانهی دریافت جایزهی مشترک انجمن قلم و آکسفام نوویب
آسیه امینی، شاعر، روزنامهنگار و فعال حقوق بشر مقیم نروژ، اخیراً به خاطر آثار و فعالیتهایش به عنوان برگزیدهی جایزهی مشترک انجمن جهانی قلم و بنیاد غیر دولتی "آکسفام نوویب" شناخته شده است. این جایزه پنج سال پیش به منظور حمایت از نویسندگانی که از سوی حکومتها تحت فشار و آزار قرار میگیرند، بنیان گذاشته شد. سال گذشته، "آندره نکراسوف"، فیلمساز روس موفق به دریافت این جایزه شد. همچنین نویسندگانی از ویتنام، ترکیه و روسیه در زمرهی برندگان قبلی این جایزه بودهاند. جایزهی امسال، نوزدهم ژانویه در شهر لاههی هلند توسط سفیر حقوق بشر این کشور و همچنین با حضور فرح کریمی، نمایندهی ایرانی تبار پارلمان هلند به آسیه امینی اهدا شد.
امینی سال ۱۳۵۲ در شهسوار متولد شده و دانشآموختهی رشتهی "ارتباطات اجتماعی – روزنامهنگاری" در مقطع کارشناسیست. او به عنوان شاعر، دو کتاب دارد: "هی … تو که رفتهای" (1384 – انتشارات آهنگ دیگر) و "به خوابِ من با تفنگ نیا!" (به دو زبان فارسی و نروژی – 2011 – انتشارات communicatioنروژ). مجموعه شعر "هی … تو که رفتهای" به عنوان اثر برگزیدهی شعر جوان ایران از سوی سازمان یونسکو شناخته شده و به فستیوال جهانی شعر جوان راه یافته است. کار روزنامهنگاری او از سال ۱۳۷۲ و با روزنامهی "ایران" آغاز شد و از نشریات دیگری که با آنها همکاری داشته است میتوان به روزنامههای "زن"، "مناطق آزاد"، "صبح امروز"، "اعتماد" و مجلهی "زنان" اشاره کرد. همچنین سردبیری سایت خبری "زنان ایران" را در سالهای ۱۳۸۴ و ۱۳۸۵ و سایت خبری- تحلیلی "کنشگران" را به مدت یک سال بر عهده داشت که دفتر آن سال ۱۳۸۵ از سوی دولت احمدینژاد پلمپ شد. او از آن پس کار روزنامهنگاریاش را بیشتر با نوشتن برای روزنامههای آنلاین ادامه داده است.
آسیه امینی در حوزهی حقوق بشر و مبارزه با اعدام و سنگسار نیز نام شناخته شدهایست و جایزهی "هلمت همتِ" سال ۲۰۰۹، به خاطر تحقیقات و نوشتههایش دربارهی سنگسار در ایران، از سوی سازمان دیدهبان حقوق بشر به او تعلق گرفته است. او همچنین یکی از بنیانگذاران کمپین علیه سنگسار است. به واقع، اخبار مربوط به بسیاری از احکام اجرا شدهی سنگسار در ایران، توسط این روزنامهنگار تهیه و منتشر شده است.
امینی از سال ۲۰۱۰ به عنوان نویسندهی مدعو پروژهی "شهرهای امن" انجمن بینالمللی قلم، به همراه خانوادهاش در نروژ اقامت یافته است.
سپیده جدیری
پیش از هر چیز، بابت این که امسال، جایزهی مشترک انجمن قلم و بنیاد آکسفام نوویب به شما تعلق گرفته است، تبریک میگوییم. سایت انجمن جهانی قلم در معرفی این جایزه آورده است که سالیانه به نویسندگانی تعلق میگیرد که به خاطر آثارشان در وطن خود تحت فشار قرار گرفتهاند و با این حال و با وجود آگاهی از عواقب احتمالی، به کار نوشتن ادامه دادهاند. آیا مجموعهی آثارتان (شعر، پژوهشهای اجتماعی، مقالات و…) برای انتخاب شدن شما به عنوان برندهی جایزه مد نظر قرار گرفت یا صرفاً اشعار و آثار ادبیتان؟ چون تعداد اشعار اجتماعی- سیاسی شما نیز کم نیست و میتواند به طور مستقل از دیگر آثار و فعالیتهایتان و به عنوان شعر و ادبیاتِ اعتراض که مسلماً از سوی حکومتهای توتالیتر مورد سرکوب قرار میگیرد، در نظر گرفته شود.
خیلی ممنونم از حسن نیت شما.
در مورد علت تعلق گرفتن این جایزه، در تماسی که در ابتدا با من گرفته شد، گفتند که درواقع توجهشان به هر دو موضوع بوده است. هم شعر و هم مقالهها و نوشتههای من چه در کار روزنامهنگاری و چه در زمینه فعالیتهای اجتماعی.
به نظر شما این دست جوایز، علاوه بر نقش تشویقی که قاعدتاً به خاطر "جایزه" بودنشان دارند، تا چه میزان از عهدهی نقش روشنگری دربارهی سرکوب و فشاری که بر نویسندگان و هنرمندانِ کشورهایی نظیر ایران اعمال میشود، برمیآیند؟ برای پر رنگ کردن این نقش چه باید کرد؟
اجازه بدهید اینطور پاسخ شما را بدهم که کسی که شعرش را منتشر میکند، یا کسی که مقاله مینویسد و انتشار میدهد و حتا کسی که به فعالیت اجتماعی روی میآورد، امید دارد که این کارها اثرگذار باشد. اگر امید به تاثیرگذاری نباشد، اساسا نباید به چنین کارهایی روی میآورد. بنابراین دیده شدن، خوانده شدن و شنیده شدن، بخشی از این پروسه است و به طور طبیعی کسی که فعالیتش مورد توجه دیگران قرار میگیرد باید خوشحال باشد.
اما واقعیت این است که برای من این خوشحالی، دردآور هم هست. یک حس پارادوکسیکال وحشتناکی داشتهام. این را در سخنرانی کوتاه بعد از مراسم جایزه هم گفتم که چطور میتوانم خوشحال باشم، وقتی این جایزه به این معنی است که من برای کوکانی کار کردهام که اعدام شدهاند؟! چطور باید خوشحال باشم وقتی در مورد آدمهایی نوشتهام که سنگسار شدهاند یا سالها با چنین حکمی گرفتار بودهاند.
آنجا هم گفتم آرزوی من این است که روزی به شعرها و قصههای عاشقانه برگردم و دلیلی برای نوشتن و گفتن از چنین دردهای دستساز بشری نداشته باشیم.
با وجود این، باید امیدوار باشیم که این توجهها از طرف جامعه جهانی بتواند روی این مسائل و موضوعها اثر گذار باشد.
حامیان این جایزه چنان که در سایت انجمن قلم آمده است، عبارتند از: کمیتهی نویسندگان زندانی انجمن قلم، صندوق امور اضطراری این انجمن و بنیاد آکسفام نوویب. به نظر میرسد که این جایزه در عین حال، توجه ویژهای را به نویسندگان و هنرمندانی معطوف داشته که به خاطر آثار و فعالیتهایشان مدت زمانی را نیز در زندان به سر بردهاند. مثلاً رشید نینی، شاعر و روزنامهنگار مراکشی که هماکنون نیز زندانی است، از دیگر دریافتکنندگان این جایزه است. خود شما نیز به خاطر اعتراض به بازداشت یکی از فعالان همکارتان، مدتی را در زندان اوین به سر برده بودید. به نظر شما اعطای چنین جوایزی به نویسندهای در حبس – اگر بتوان آن را به منزلهی اعتراض به بازداشت آن نویسنده در نظر گرفت – چهقدر میتواند بر تغییر وضعیت او تأثیر داشته باشد؟
دلایل اهدای این جایزه چند وجه داشته از جمله در کار نوشتن خطر کردن و ادامه دادن، ترک وطن به خاطر کار، زندانی شدن و …
البته فکر میکنم چند روز حبس من موضوع مهمی در برابر هزینههای گزاف زندانی شدن دوستان و همکارانم نباشد و انگیزه آنها بیشتر به مقاله و شعرها معطوف بوده ولی فکر میکنم مطرح شدن نام نویسندگان، شاعران و روزنامهنگارانی که برای نوشتههایشان هزینه میدهند، زندان میروند یا خسارتهای جانی و مالی و عاطفی میپردازند، میتواند یک حمایت بینالمللی را برای آنها به دنبال بیاورد.
حمایتهایی که شاید بتواند سپری برای مراقبت از نویسندگانی باشد که جز نوشتههایشان نه سرمایهای دارند و نه سلاحی برای دفاع از خود.
مجموعه شعر "به خواب من با تفنگ نیا!" تازهترین اثر شماست که به دو زبان فارسی و نروژی منتشر شده است. در این کتاب، علاوه بر شمار قابل توجهای شعر با مضامین عاشقانه و همچنین با مضامین سیاسی-اجتماعی، شعر بلندی به نام "چهارشنبهها روز اعدام است" جلب نظر میکند که از بندهای متعددی تشکیل شده که تقریباً تمام آنها با توجه به موضوع اعدام و مصائب زندانیان در زندان اوین سروده شده است. به واقع، سالها بود که در شعر ایران جای خالی چنین اشعاری با رویکردی این گونه خاص به موضوع زندان احساس میشد. ایدهی سرودن شعر بلندی با این مضمون چه طور در ذهن شما شما شکل گرفت؟
در واقع این ایدهای نبود که به آن فکر کرده و تصمیم گرفته باشم. من به موضوع شعرهایم و چینش آنها بعد از سرودنشان فکر میکنم و قبل از آن بیشتر حسشان میکنم.
من از سال ۱۳۸۳ (۲۰۰۴) ابتدا آرام و آرام و بدون انگیزه و برنامه و بعدتر هدفمندتر با زندانیان محکوم به اعدام کار کردهام. البته بیشتر با زنان و نوجوانان محکوم به اعدام و افراد محکوم به سنگسار.
زندگی من از رویاهای آنها جدا نبوده. روزی نبوده در این سالها که با آنها حرف نزنم یا برایشان کاری انجام ندهم. البته وقتی در ایران بودم و امکان ارتباط مستقیم با ایشان، خانوادهها و وکلایشان وجود داشت، این همزیستی خیلی بیشتر و ملموستر بود. بنابراین این حس، خود بهخود شکل گرفت.
شعر که جدا از زندگی ما نیست. حتا یک بخش از زندگی نیست که بشود جدا کرد و در مورد آن بهتنهایی سخن گفت. شعر زیر زندگی ما فرش شده و واقعیتها و رویاهای ما روی آن مینشیند.
در مورد عنوانگذاری این بخش از کتاب، راستش روزهای چهارشنبه برای من در این چند سال اخیر حس و حال خاصی داشت. این فقط اسم یک بخش از کتاب نیست؛ واقعا در زندان اوین محکومان به اعدام را سحرهای چهارشنبه اعدام میکنند. برخی از روزها وقتی هیچ امیدی برای دفاع حقوقی یا رضایت گرفتن برای جلوگیری از اعدام یک فرد نمیماند، به پشت دیوارهای زندان اوین میرفتیم تا از آخرین بازماندههای انرژی انسانیمان از دلیل و منطق گرفته تا التماس، برای نکشتن یک انسان استفاده کنیم و خب باید اقرار کنم که در بسیاری از موارد هم موفق نبودهایم!
ممکن است برخی بگویند اینکه راه درستی نیست! باید از راههای اساسیتر وارد شد!
ولی خب بهتر است یادمان نرود که درباره کجا حرف میزنیم؛ وقتی از همه امکانات موجود استفاده میکنی و به نتیجه نمیرسی ناچاری برای زنده نگه داشتن یک نوجوان که نقشهای برای تبدیل شدن به یک قاتل نداشته، التماس هم بکنی.
این چهارشنبههای زهرمار، کمکم در زندگی من پررنگتر شد. در یکی از آن شعرها گفتهام : "هفتهها با سه شنبه تمام میشوند…" و واقعا هم همینطور بود.
به نظر شما ژانری تحت عنوان "شعر ایستادگی" یا "شعر اعتراض" را میتوان به طور مستقل به عنوان ژانری ادبی مطرح کرد؟ آیا هر شعری که به مضامین سیاسی پرداخته باشد، در این ژانر میگنجد یا تعریف خاصتری باید برای آن در نظر گرفت؟
راستش نمیتوانم بهطور دقیق به سوال شما جواب بدهم. اول به این دلیل که شعرهایی با مضامین سیاسی و اجتماعی، بیشتر نامگذاری محتوایی هستند و دستهبندی یا ژانر، فکر میکنم به ساخت و ساختار شعر هم بستگی داشته باشد. اما مهمتر از این دلیل، اینکه من فرد مناسبی برای اظهار نظر در این مورد نیستم. من شاعرم و به گمانم آن دستهبندیها را منتقدان ادبی باید انجام بدهند.
خود شما شعرهای سیاسی – اجتماعیتان را در چنین ژانری دستهبندی میکنید یا فقط در ژانر "شعر سیاسی" یا حتی ژانری دیگر؟ چرا؟
من اصلا شعرهایم را دستهبندی نمیکنم. باور کنید! امیدوارم این جواب یکجور خودنمایی به حساب نیاید. ولی من واقعا نمیدانم شعرهایم را در چه ژانری باید دستهبندی کنم! شاید به لحاظ محتوایی تنها دستهبندی که در ذهن من باشد تفکیک کردن از نوع "مضامین عاشقانه" یا "مضامین سیاسی" باشد.
شاعر بودنتان بر نگاه شما در فعالیتهای حقوق بشریتان تأثیری گذاشته است؟ برعکس، تأثیری که فعالیتهایتان در زمینهی حقوق بشر بر ذهنیت و دیدگاهتان داشته، به چه شکلی در اشعارتان انعکاس یافته است؟
یادم است بار اولی که میخواستم در مورد یک زندانی محکوم به اعدام یک مقاله بنویسم، یک هفته نوشتن یک مقاله درباره او طول کشید. چون هر شب وقتی شروع به نوشتن میکردم تا صبح در اتاق راه میرفتم و گریه میکردم. و هرشب این ماجرا تکرار میشد.
هنوز هم همینطورم. نمیخواهم بگویم که شاعر الزاما باید برای موضوعش گریه کند. نه، اصلاً! منظورم این است که حسی که بین من و این آدمها پیوند ایجاد میکرد گاهی با عقل و منطق حسابگر جور در نمیآید. آنها به زندگی من وارد میشدند. به خوابها و در بیداریام. جوری که انگار گریز از ایشان ممکن نبود.
روزی دوست وکیلی به من گفت: باید سعی کنی در برابر درد این آدمها سر (با کسر سین) شوی (یعنی بیحس شوی تا درد را احساس نکنی) وگرنه آسیب میبینی.
خب پیشنهاد عاقلانهای بود. ولی من واقعا نتوانستم. بنابراین بله، فکر میکنم شاید شاعرانگی مرا در کارم پیش برد و کمک کرد مسائل را بیشتر از اینکه با منطق لمس کنم ، حس کنم.
البته که منطق و عقل برای چارهاندیشی این مشکلات لازم و ضروریاند. اما قبل از آن باید رنج آدمها را لمس کنیم.
تاثیر کار بر شعر را هم در پرسشهای قبلی پاسخ دادهام. فکر میکنم از عنوان کتاب تا خود شعرها گویای این رابطه هستند.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.