چند شعر از کوچر ابوبکر – شاعر معاصر کرد
کوچر ابوبکر شاعر جوان اهل سلیمانیهی عراق و ساکن ونکوور است که از سرزمینی گریخته است که پدرسالاری برجامعهاش سایه افکنده و روزی نیست که نرگسی…صنوبری به جرم عاشق شدن بدست مردان سنگدل کشته نشوند. زندگی این شاعر تشابه زیادی به زندگی فروغ فروخزاد دارد. او کتابی بنام هیچ چاپ کرده که نامههایی است که برای پسرش «رامین» نوشته…
کوچر فریاد رسای همه زنانی است که اسیرجهل و خرافات شدهاند و در دام جامعهی مردسالاری اسیرند. چند شعر از چند شعر از کوچر ابوبکر (شاعر معاصر کرد) را در زیر بخوانید:
۱
هیچ نگو هیچ
از آئینهی ماشین ها نگاهم مکن
در پارکینگها
نشانهای برایم جابگذار
روی سیاهی در حیاطمان
عکس دو دل را
تصویرکن
لایک کن همه آن چیزهایی را
که من
دلم برایشان می تپد
برای نمونه:
گربهای به وقت عاشق شدن
زنی درنهایت دلیری و بی باک بودن
هیچ مگو هیچ
من مدتهاست که این را فهمیدهام:
به دور از واژهها
دوستت بدارم
عروسک پروینهی من
۲
همیشه مادربزرگم می گوید:
خداوندغضب آلودمان می کند
ازاینکه اتاق ات را
پرکرده ای ازشعرهای
بی اخلاقی…
می بینمات: که به دور از
من وهمه همسایه ها و
به دور از نگاه ماه و
کفش های جفت شده…
خودات را به درخت هلو می چسبانید
خدا را شکر…
که از ما پروبال درنمی آورد
می بینمت: که پیش چشم خدا
گلدانی مرا نه پرستش می کنی
۳
من تاریکی را
دوست دارم
بخاطر اینکه به دور از خود
می نشینم و
به دنیا چشم می دوزم
بایدبدانم:
بسیاری از درها
همگام بانوشتن نخستین
مصرع شعر
بسته می شوند و
دیگر هرگز!
باز نخواهند شد
اکنون میخواهم بگویم:
«اکتبر» فرا رسید و
من هنوزهم نمی توانم:
در یکی ازپنجره ها ببینمت
روشنایی ها زودتر از من
مهمان اتاق تاریکیام میشوند
روشناییها نمی گذارند
از تاریکی سودجویم
۴
هرگاه به آئینه نگاه می کنم
پدرم مطمن می شود
که عاشق شده ام
من دلهره ی این را دارم
که دخترم!
به آئینه نگاه کند
۵
پاهایش را
روی زانو هایم گذاشتم
جوراب هایش را
درآوردم
به چشم هایم زل زد
لب هایش زیر روشنایی شمعها می درخشید
جام«می »اش را بالاکشید و
مست مست گفت:
این عکسالعمل ات تمام زنانه بود
۶
هرگز!
اجازه نمی دهم
که تو
به اندازهی من
از پیشم دور شوید
۷
درسرزمینی خواهم زیست
که تو
آشکارا پستانهایم را ستایش می کنی
اما من…
به دورازچشم مادرم
دوستت دارم
۸
ازکنار همدیگر رد می شویم و
هیچ همدیگر را نمی بینیم
در بطن یکدیگر می رویم و
هیچ احساسی نمی کنیم
در تشک ولحاف ات هستم و
اماهیچ بویم را
استشمام نمی کنی
باید اعتراف کنم
این یعنی: پایان
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید