پنج شعر از امیر قاضیپور
خودزندگینوشت کمی غیرمعمولِ امیر قاضیپور:
امیر قاضی پور، متولد شش دی ماه ۱۳۶۰ در تهران . بیشتر از مدرسه، از کتابها ، شعرها، فیلمها و تصاویر آموختم. سواد من همین قدر است بجای دیپلم یا لیسانس. سه کتاب بصورت الکترونیکی منتشر کردم. کتابهای «الیت»، «جان پرندهای از حشرههای بلند» و «واسازی هوای بیرون از خانه». از اوایل دهه هشتاد، جلسات متعدد ادبی و شعر برگزار کردم . بیش از ۲۰۰ جلسه. از سال ۸۹ تا ۹۱ دبیر جلسات ادبی سایت عروض بودم که هم از نویسندگان و شاعران گمنام دعوت میکردیم و هم از شاعران شناخته شده. در این جلسات میخواستیم مستندسازی کنیم. شناخت و آگاهی از نویسندهها و شاعرها داشته باشیم. یک ساعتی مهمان جلسه کارش را برایمان میخواند و در دو ساعت بعدی، نقد و نظر روی آثار نویسنده مهمان داشتیم.
۱
اعضای مانده به طور منظم
– برای همیشه
راه راه شدند
«پنجرهی تمام خانه»
شده ای از سن و سال روی آرایش
پاسخ به مسائل شخصی
عذرخواهی میکند
«اولین کسی که از خانه روی بر میگرداند»
«چیز تازهای مثل پختن غذا»
۲
در کدام بزرگ شدی
خراشیده شده است آسمان
از عبوری و اضطرابی که از چمدان میآید
حجم من
سینههای تو در (ها)ی وادی پوچ
من سرم را روی سینههای تو گذاشتم
از خود پرسیدم
در یک روز روشن از سقفها
شکسته شدن صدایم وقتی باران است
– شکست صدایت
وقتی در اردیبهشت زندگی میکردم
و ساقها و زانوها و قرمزها
– – –
تصویر: از فیلم شوالیه جامها از ترنس مالیک
۳
مس «خطوط قرمز»
ایستاده همچو فاصلی
از لبی که بسته است
عکاس روزنامه / بیرون، ایستاده
یک لکه زمین
روشن، به تماس دست
آهو، آب می کشد به خواب
صدات زد که میماند،
یکهو روی دیوار
قدمهای شیشه خاک گرفت
پاشنه، بی صدا
بلند میشوند بر شاخه
۴
“توی شهر سیلویا”
وقتی با خودم قرار گذاشتم در شهر سیلویا
بر افتادن چشمها و درختها
تابیده بود بنفشها و سنگفرشها سکهای بود
بخار سر همه از استخوانهای خشک نبود
بر بند رخت آویزان شده/ ساعتی بر فراموشی
حکمرانی شاتوتها و تابها و زنها و دخترا
و سر برداشتن از لبا
سبزتر از بازوهای نه داشته به چیزی سنگین
این-از تو پریدم
در کدام غیبت حاضر
تو ردپای تاریخی
میل به نشستن در یک مکان
مشاهدهی رسوخ نیروها
و ردپاهای تاریخ
میل به ناحیه گرایی
همه باید از همه لهجهشان بگریزند
بزنند به دیواره تاریخ
تمام ناپذیر از دست همهی آن شکنجهها
دیواری- چروکی نبود
کافهای بیهوا با مشتریانش در هم نمیپیچید
و میل به نشستن در یک مکان
۵
«چشمه و چشمه و استتیک صدا»
حبابها تا زوال خود را مییابند
لبههایی سرد / یا کف پایم سربسته به خود میپیچد
زبانم اسفنجی به تن دارد
بخیههایی که نمیتوان دید درونش چیست
عطسه زدن را باید به تیغ زد
در فضا نمیتوان نگهش داشت
باندپیچی: شاید تو اهل محل باشی
برکهای که دستهای من در آن است
در را باز میکنند
برکه خونین و پوسته پوسته
جای خالی کتاب و جای خالی عضو
عطسه زدن بیخیال کلیسا
لبههای تولیدی.
گلوهای بریده شدهی کتابخانه
«کانون باید سرد باشد» / – حتمن
باندپیچی باید اهل محل باشد / – حتمن
عطسه زدن و هماغوشی مرا از کیسه بیرون کشیدند
بدن آنها ترش هستند
نمی توانم شما را لمس کنم
به جای یک چال، زبانم در دهانم نمیچرخد
هی! پاره های باز را بهم هی! لطفن نچسبید
از دست آهن ها کاری ساخته نیست
قلب و پلاستیک کهنه
دریا کنار نمی نشیند
پاشویه ها
مردگانی با شیشههای شراب
کتف چنان خون میمکد
جفت پرکشیده و دست و پا زدنی
خزهای بدون مو نفس میکشد
آناناس کاملن خورده شده
صدای فرسودن نقطهای در مقابل صدا
صبر کردن صبر کردن/ ماهیچههای منقبض شده پا
«از تبت یدا ابی لهب»
و آواز نوروز با آب نباتهای قهوه
چشم و بینی آدم را لخت میکنند
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید