ماه مهر است و مهرگانی | پر فزون باد این مهربانی!
پاٍئیز سال ۱۹۹۳ بود که روی جلد اولین شماره دوهفتهنامه «آینده»، عکسی بود که پدر با انگشت کوچکاش دست خردسالاش را گرفته و با انگشتهای شست و سبابه، برگ زردِ رها شده از درخت افرا را داشت. اولین شماره نشریهای که روزهای خردسالیاش را در سرزمینی تجربه میکرد که اکثریت مردمانش زبان و خط او را نمیفهمیدند و مخاطبان محدودی داشت. کودکی که میرفت تا هویت خود را در سرزمین تازه بازیابد. این کودک اما در دوسالگیاش نام عوض کرد و شد «شهروند ونکوور»، فرزندخواندهای شیرینتر از فرزند.
«آینده» راهش مشخص شد و دوباره به هویت و تضادی اجتنابناپذیر رسید. اما گام به گام، هفته و ماه و سال و سالها به رشد خود ادامه داد و در آغوش جامعهای ایرانی پرورانده شد، مهر دید و همچنین جفا. افتاد و برخاست، یاد گرفت و یاد داد، همراه من و جامعه ایرانی گریست و خندید و شد زبان شهروندان فارسی زبان این استان. امروز شده است فرزند برومند ایرانیتباران استان و کشور و جهان. فرزندی که پیامرسان دیاسپورای ایرانی در خارج از سرزمین خود است. چاپار ایدههای اندیشهورزان و شهروندان جهان. فرزند برومندی که پا در آستانه ۲۵ سالگی گذاشتهاست. ربع قرن را زیستهاست.
در این ۲۵ سال، بیش از ۲۵ هزار قصه و شعر و داستان، یادداشت و گزارش و خبر، تحلیل و نقد و تأویل، گفت و شنید با صاحبان اندیشه و حرفه، بررسی و پژوهشهای کارشناسانه و پژوهشگرانه را چه گهگاه و چه پیوسته با قلمهای نویسا و پویای اهالی قلم، به خانهها بردهشد.
شهروند بیسی ۲۵ پائیز از بوران زمستان گذر کرد تا بهار و تابستان را دوباره به رنگینه فصل سال، به پائیز پیوند دهد. در طی سالهای حضور، عدهای خواسته و ناخواسته از دایره همکاری خارج شدند و نسلهای جوان و متفکر پا به منصه وجود گذاشتند. مثل هر پدیدهای در این سالهای طریق، گاه کم تجربه و گاه در تجربه و نادانسته، باعث رنجش و آرامش خاطر شد و گاه رنج دیده و خاطر آزرده شد اما همهگاه پرچم ماندگاری را هدف نخستین خود قرار داد.
هرماندگارئی نیازمند شرایط اقلیمی، مراقبت و حمایت و پشتیبانی است. این نقش اگر بیشتر نباشد، کمتر از اصل وجودیاش هم نخواهد بود.
صفحاتی که با فکر و قلم نویسای همکاران، اندیشه و اندیشیدن را به خانهها برد و در بستن زنجیرهی ارتباط بین مولف و مخاطب راه را هموارتر کرد و زیستن دیاسپورای ایرانی در کانادا را هویت بخشید. جمعیت ایرانی پناهنده و مهاجری که به دلایل گوناگون از سرزمین ایران مهاجرت کرده و در سرزمین کانادا سکونت گزیدهبودند. بسیارانی این سرزمین را خانه مینامند و زمانی که از آن دور میشوند، سخت دلتنگاش میشوند.
دیاسپورا دیگر فقط متعلق به یهودیان آواره نیست. دیاسپورا برای ایرانیتبارانی هم که مجبور به جابجایی شدند مفهوم روشنی مییابد و میدانند که همواره با اختلاف درونی و هویتی رودر رو هستند. این نسل امید دارد تا نسلهای بعدی به شکلقومهای پراکنده در برزخِ دلبستگی و ناپیوستگی با سرزمین مادری زندگی نکند و دچار نوستالوژی بازگشت به سرزمین اصلی خود نباشد.
ما جداشدهگان از ریشه اصلی که نزدیک به ۴ دهه در سرزمین غیرمادری ریشهدوانیدهایم هنوز در زندگی خویش با بحران هویتی و سرگشتگی روبهرو هستیم.
در آن سو در سرزمین اصلی با گذشت نزدیک به ۴ دهه، هنوز حاکمیتِ پس از انقلاب، با زبان دهه اول انقلاب با شهروندانش صحبت میکند و بازگشتهگان از مهاجرت حتی برای دیدار کوتاهمدت از سرزمین اصلیشان، یا در بدو ورود در فرودگاه یا پس از چند روز از ورود، دستگیر و بازداشت وممنوعالخروج میشوند.
با گذشت ۴ دهه از انقلاب، هنوز نام، اسناد و محل دفن اعدامشدگان دگراندیش در اختیار خانوادههاشان قرار نگرفتهاست. از بخشودگی عمومی نه تنها در ذهنیت حاکم پس از انقلاب جاندارد بلکه همچنان بر اعمال فشار، حصر خانگی، دستگیریها و ایجاد خفقان در ایران پای میفشارد.
باری بر بستر چنین حاکمیتی دیاسپورای ایرانی همچنان از کانادا و آمریکا و اروپا و دیگر قارههایی که ایرانیان در آنجا مهاجرت کردند، از راه دور درگیر مسایل داخلی سرزمین اصلی خود هست و رسانههای برخاسته از پراکندگی قومی و دیاسپورای ایرانی نیز مستثنی از این حس و نگاهنیست.
سخت بتوان انتظار داشت که دیاسپورای ایرانی به دلیل سابقه کم تاریخیاش در کانادا بتواند نقش زیادی در تعیین دولتهای سرزمین جدید ایفا کند مگر نسلهای بعدتر و رو به افزایش آینده. به دلیل ماهیت ضد حقوق بشری حاکمیت امروز ایران، همچنان ناکام در قدرت اعمال نظر و نقش، بر حاکمیت هنوز با ماهیت انقلابی داخل سرزمین اصلیاش.
باری! بر بستر این چنین ساختار جامعه شناسانهای، رسانههایی چون شهروند بیسی در کانادا همان ارتباط با مسایل داخلی سرزمین اصلی نسل اولی است که کماکان از راه دور، درگیری ذهنیاش را شکل میدهد.
سخن به درازا رفت! جا دارد کوتاه کنم و بگویم؛ بدون حمایت مالی صاحبان آگهی و کسب و کار این ماندگاری امکان پذیر نبود و ادامهاش نیز بدون این پشتیبانی مالی، امکان پذیر نخواهد بود.
در این شماره که ویژهنامه ۲۵ سالگی نام گرفت، نام بیش از ۳۵ نویسنده و شاعر و منتقد و … در صفحات شهروند بیسی جا گرفتند و بسیارانی فرصت ارسال آثار نداشتند اما با پیامهای دلنواز و گرمشان حضور و همراهی خود را در استمرار انتشار ربع قرن، با ما تقسیم کردند. اگر فراخونی عمومی داده میشد شاید ۲۵۰ صفحه هم کفاف نشان دادن این همراهی و همدلی را نمیداد.
بهرغم افزایش ۱۲ صفحه به صفحات این شماره، باز با محدودیت صفحات روبرو شدیم و شاعرانی که بیش از دو شعر فرستادهبودند، به دلیل همین محدودیت، تنها دو شعر آنها را در نسخه چاپی جای دادیم ولی نسخه آنلاینِ ویژهنامه را نامحدود کردیم تا بدینوسیله هم سپاس و تقدیرمان را ابراز داریم و هم از شاعران، نویسندگان و دیگر همکارانی که آثارشان بعد از تاریخ نسخه چاپی دریافت میشود، در نسخه آنلاین امکان چاپ آنها نیز فراهم شود.
جا دارد تا از همکاران عزیزی که در طی این سالها چشم از این جهان فرو بسته ولی نام و آثارشان همیشه مانا و ماندگار است، یاد کنیم. بهویژه از عزیزان و متفکرانی که گلویشان با تیغ بریدهشد تا در برابر تیغ سانسور و استبداد ایستادهگی کنند.
یادباد:
– دکتر محمود گودرزی؛ همکار شریف شهروند در کانادا و بیسی،
– دکتر فریدون حقیقی؛ همکار کرد و غمخوار مردم ستمدیده کردستان،
– ابراهیم رزمآزا؛ یارغار شهروند بیسی که تاآخرین حیات کوتاهش در ونکوور، از آفرینش و یاریرسانی اندیشگی کم نگذاشت،
– هوشنگ سیحون؛ مهراز و نقاش نامدار جهانی و سازنده آرامگاههای بزرگان ادب در ایران همچون خیام و بوعلی و … که ۴ دهه زندگی در سرزمین غیرمادری و رو به رویی با سرگشتگی، اندوهبزرگی در دلش ریخت.
– فتحالله بینیاز؛ انسان فرهیختهای که در حوزه ادبیات داستانی و نقد ادبی نقش انکارناپذیری داشت.
– محمد مختاری انسان شریف و آزادهای که حضور و آثارش در ونکوور روشنگر بود و همچنان روشنی بخش است.
همچنان دوستان بسیار عزیزی که جامعه ایرانی از قلم و اندیشهشان در حوزههای فرهنگی، تاریخی و سیاسی سالها بهرهمند میشد، اکنون بههر دلیلی قادر به و یا علاقهمند به ادامه همکاری با شهروند بیسی نیستند، نیز یادباد.
سپاس و تقدیر ویژه از سپیده جدیری عزیز که در دعوت بههمکاری نویسندگان برای ارسال آثار در ویژهنامه ۲۵ سالگی شهروند بیسی، کوشا و پیگیر بودهاست.
یادداشتم را با غزلوارهای که تصحیح وزن و قافیه آن را وامدار شاعرغزلسرا شهرمان ایرج سرشار هستم، به پایان میبرم.
۲۷ اکتبر ۲۰۱۷
تو از حال دلم آگاه بودی
رسیدی آتش دل را نشاندی
کنون آرامش جان و دلم باش
که طی شد عمر من از شصت و اندی
نشسته عطرجان بخشی به جانم
چو گل بشکفتم از بوی تو چندی
خزان آمد رها از شاخه شد برگ
در این پائیز از من دل نکندی
گذشت از عمر ربع قرن با تو
خوش و خرم بدور از هر گزندی
کنار هم، در این دوران پررنج
نترسیدیم از پستی بلندی
در این قربت میان شهروندان
ادا کردیم حق شهروندی
۲۰ اکتبر ۲۰۱۷
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
هادی ابراهیمی رودبارکی متولد ۱۳۳۳- رشت؛ شاعر، نویسنده و سردبیر سایت شهرگان آنلاین؛ مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کاناداست.
فعالیت ادبی و هنری ابراهیمی با انتشار گاهنامه فروغ در لاهیجان در سال ۱۳۵۰ شروع شد و شعرهای او به تناوب در نشریات نگین، فردوسی، گیلهمرد، گردون، تجربه، شهروند کانادا و مجله شهرگان آنلاین چاپ و منتشر شدند.
او فعالیت فرهنگی خود را در دیاسپورای ایران فرهنگی – کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز کرده و سپس در فرگشتی «آینده» و «شهروند ونکوور» را منتشر کرد و از سال ۲۰۰۵ تاکنون نیز سایت شهرگان را مدیریت میکند.
ابراهیمی همراه با تاسیس کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۳ در نورت ونکوور، به نشر کتابهای شاعران و نویسندگان دیاسپورای ایران فرهنگی پرداخت و بیش از ۱۰ کتاب را توسط نشر آینده و نشر شهرگان روانه بازار کتاب کرد. اولین انجمن فرهنگی-ادبی را با نام پاتوق فرهنگی هدایت در سال ۲۰۰۳ بههمراه تعدادی از شاعران و نویسندگان ایرانی ساکن ونکوور راهاندازی کرد که پس از تعطیلی کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۷ این انجمن با تغییر نام «آدینه شب» برای سالها فعالیت خود را بطور ناپیوسته ادامه داد.
هادی ابراهیمی رودبارکی در سال ۲۰۱۰ رادیو خبری-فرهنگی شهرگان را تاسیس و تا سال ۲۰۱۵ فعالیت خود را در این رادیو ادامه داد.
آثار منتشر شده و در دست انتشار او عبارتاند از:
۱- «یک پنجره نسیم» – ۱۹۹۷ – نشر آینده – ونکوور، کانادا
۲- «همصدایی با دوئت شبانصبحگاهی» ۲۰۱۴ – نشر بوتیمار – ایران
۳- «با سایههایم مرا آفریدهام» گزینه یک دهه شعر – ۲۰۲۴ – نشر آسمانا – تورنتو، کانادا
۴- «گیسْبرگ درختان پائیزی» مجموعه شعرهای کوتاه و چند هایکوواره – در دست تهیه
۵- «ثریا و یک پیمانه شرابِ قرمز» گردآورد داستانهای کوتاه – در دست تهیه