K2 عشق و خطر در کوهستانی بی رحم – بخش نخست
بخش نخست
گزارشی از چیپ براون*
مسابقات المپیک یکبار دیگر میلیونها بیننده را در سراسر جهان مجذوب کرد و آنان را به تماشای خود پای تلویزیونها نشاند. این مسابقات و مسابقات المپیک زمستانی و دهها تورنمنت و جام کوچکتر، نمایشی حیرت آور از ترکیب قدرت فکری و بدنی خارقالعاده انسان را به نمایش میگذارند. تمرکز، تکنیک، انعطاف، سرعت، و قدرت فوقالعاده انسان به کمک جدیدترین دستاوردهای تکنولوژیک نمایشی زنده و هیجان انگیز بر صفحههای تلویزیون هر خانه و هر پاتوق عمومی میآفریند. ورزشکاران نخبه، با همّت و سخت کوشی و پس از گذار از تمریناتی فشرده و طولانی از پس مسابقات مقدماتی بر میآیند و قدم به این رقابتها میگذارند. این ورزشکاران، در مجموعه وسیعی از رشتههای مختلف ورزشی، در رقابتهای انفرادی و گروهی، و در کوشش برای پیش افتادن از رقیب و شکست حریف، استعداد، توانایی، و شایستگیهای خود را از قوهی به فعل آورده و در صحنهای به وسعت جهان جلوه گری میکنند. قهرمانان این صحنه جهانی در چنین میدانی خلق میشوند: شکست رقیبان، و تحسین و همدلی میلیونها بیننده.
در این میان اما ورزش کوهنوردی در این مسابقات جایی ندارد و مهجور مانده است. قهرمانان این ورزش، به لحاظ طبیعت این رشته، در ردههای بالا، به دور از رقابت، و به دور از تلاش برای شکست حریفان، گاه از جان میگذرند تا به هدف نایل آیند. به بریدههایی از گزارش زیر نگاه کنیم :
«به اطرافش نگاه کرد. به هر طرف که چشم میچرخاند، کوه بود. کوههایی که از آنها صعود کرده بود. کوههایی که جان عزیز دوستانش را ربوده بودند، و تقریباً جان او را نیز.»
تقریباً در مقابل هر چهار نفر صعود کننده موفق به K2، یک نفر با مرگ همآغوش شده است.
این از جان گذاشتن البته ناشی از عشق است، نه جلوهگری و قهرمانی. آن چه که بیش از قهرمانی دارند این است که آنان نه رقیب و حریف یکدیگر، که هم نوردند. پیروزیشان در همراهی و همکاری است، و مباهات و غرورشان در رساندن همه گروه به قله پیروزی. در مواردی از پیروزی خود در میگذرند تا هم نورد را نجات دهند. در مواردی فتح قله را به تأخیر میاندازند تا هم نورد را در آن شریک کنند. به بریده زیر از گزارش نگاه کنیم:
«واسیلی با رسیدن به گرلینده گفت میخواهد منتظر ماکسات بماند. در آستانه رسیدن به تنها قله بالای ۸۰۰۰ متری که تا آن زمان فتح نکرده بود، دوست داشت در کنار دوستش ماکسات به بالای قله برسد. اما نمیخواست کسی فکر کند که نمیتوانسته به سرعت گرلینده به آنجا برسد.»
اهمیت این تأخیر در شرایط پیرامون اوست. سرمای چند ده درجه زیر صفر، کمبود شدید اکسیژن در هوا، شلاق باد و برف که آنها را نوازش میداد، و کمبود بیشتر وقت برای بازگشت به علت تأخیر، و لذا افزایش ریسک.
علاقمندان ورزش کوهنوردی به خوبی میدانند رهبران و سازمان دهندگان این رشته ورزشی، در هر سطحی، به موازات برخورداری از قدرت بالای بدنی و تجربه، در برنامههای کوهنوردی و به هنگام صعود از قلهها در اکثر موارد از با گذشتترین و فداکارترین افراد گروه اند. رهبر گروهی در ایران، که فرصت هم نوردی با آنان چند سالی نصیبم شد، در صعودهای سخت و صعودهای زمستانی (قابل ذکر است که آن صعودها به هیچ وجه در مقیاس صعود این گزارش نیست) همواره نفر آخر گروه بود. او جلو دار را تعیین میکرد (که البته زمستانها برای برف کوبی جلو دار بایستی به نوبت عوض میشد) و خود به دنبال گروه از همه مراقبت میکرد. هر کس که دچار مشکل میشد او را با خود میدید. در نیمههای راه گاه دیده میشد علاوه بر کوله پشتی خود کوله پشتی هم نورد دیگری را که دچار مشکل شده بود به دوش میکشید. خسته و وارفته، وقتی به پناهگاه میرسیدیم و هر یک در کیسه خواب خود ولو میشدیم تا اندکی گرم شویم و جانی بگیریم، او بود که چراغ روشن میکرد، چای درست میکرد، و با آواز و پایکوبی همه را به وجد میآورد. اندکی بعد گرما و قیل و قال یک بازی جمعی سرمای زیر صفر پناه گاه را به فراموشی میسپرد.
به هنگام ترجمه گزارش صعود به K2 ، یاد این کوهنورد با گذشت و جوانمرد، که رهبری و جلوهگریاش نه تنها ناشی از قدرت بدنی، که عمدتاً ناشی از خصایل نیک او بود، لحظهای از خاطرم دور نمیشد و تصویر او همراه با تایپ کلمات بر صفحه مانیتورم میرقصید. [م. ص]
فردا روز ماست
در این صبح کوهستان، لااقل هوا به آنان امید میداد. دوشنبه ۲۲ اوت، کمپ چهارم، ارتفاع ۷۹۵۰ متر. تند بادها رفته بودند، بارش برف متوقف شده بود، و آسمان تا آنجا که چشم کار میکرد آبی و بی ابر بود. بیشتر ماه ژوئیه و نیمی از ماه اوت شش عضو هیئت اعزامی بینالمللی به دیواره شمالی در حال بالا و پایین رفتن از ارتفاعات به ندرت چالش شدهی دیواره شمالی،، دومین قله بلند جهان، بودند. گروه آنان تنها گروه حاضر در سمت چینی دور افتاده K2 بود، سلسله غول پیکر کاراکرام در منطقه مرزی چین- پاکستان که تا ارتفاع ۸۶۱۱ متر اوج میگرفت. کوهنوردان گروه بدون استفاده از کپسول اکسیژن و بدون استفاده از باربران ارتفاعات بالا از این ارتفاع (آن گونه که معمولاً خوانده میشود، اگر چه لغت «ارتفاع» بیانگر شیب تند این مسیر نیست) صعود میکردند.
کمی تعداد افراد گروه را، زیادی تجربه آنان جبران میکرد. دو کوهنورد اهل قزاقستان – ماکسات زنمایف ۳۴ ساله، و واسیلی پیوتسوف ۳۶ ساله – به ترتیب یکی شش بار و دیگری هفت بار برای فتح K2 کوشیده بودند. داریوز زاکوسکی، فیلم بردار ویدیویی ۵۲ ساله اهل لهستان، سه بار کوشیده بود. تامی هنریچ، عکس بردار ۴۹ ساله اهل آرژانتین، دو عزیمت به K2 را در پیشینه خود داشت اما او هم در صعود به قله ناکام مانده بود.
برجسته تر از همه گرلینده کلتنبرونر ۴۰ ساله بود، پرستار سابق اهل اتریش با موهایی تیره رنگ، که چهارمین سفر خود را به K2 تجربه میکرد. این بار اگر او موفق میشد، اولین زن در تاریخ بود که بدون استفاده از اکسیژن کمکی هر چهارده قله جهان را که از ارتفاع راز آمیز ۸۰۰۰ متر فراتر میروند فتح کرده بود. او به اتفاق شوهرش، رالف داجماویتس ۴۹ ساله، که قبلاً به همه قلههای بالای ۸۰۰۰ متر، بدون استفاده از کپسول اکسیژن (غیر از یک مورد) صعود کرده و برجستهترین کوهنورد ارتفاعات بالای آلمان بود، رهبری گروه اعزامی را بعهده داشتند. رالف در نخستین صعود خود در ژوئیه ۱۹۹۴ قله K2 را از جبهه پاکستانی آن فتح کرده بود.
۴۲ روز طول کشید تا شش کوهنورد عضو گروه موفق به استقرار کمپهای متعددی شوند که به وسیلهی هزاران متر طناب با گذر از مسیری به یکدیگر متصل میشدند که از صخرههای عمودی یخ و سنگ تا پستی بلندیهای بهمن خیزی که کوهنورد را تا سینه در برف فرو میبرد بر سر راه آن قرار داشتند. آنان مجبور بودند تا در برف سنگین مسیر درست کنند، تجهیزات خود را تعبیه، برف و یخ را برای کمپ زدن تسطیح، چادرها را بر پا، و یخها را ذوب کنند. خیلی وقتها به علت سختی شرایط مجبور میشدند برای خوابیدن با بر گشتن به کمپ اصلی پیشرفته، در ارتفاع ۴۶۵۰ متری از یخچال شمالی K2 از خیر دستاورد روزانه خود بگذرند.
در شانزدهم اوت تصمیم گرفتند از اولین و تنها فرصت واقعی برای صعود استفاده کنند. برفی که در بیشتر تابستان میبارید دو باره شروع به باریدن کرده بود. آن روز توانستند به کمپ شماره یک در دامنه ارتفاع برسند؛ بهمنها میغریدند و در طول شب بیش از سی سانتیمتر برف بارید. یک روز در کمپ شماره یک به انتظار ماندند به امید آن که پیش از ادامه صعود، برفهای پستی بلندیهای ارتفاع بالایی آنها فرو بریزد.
در ۱۸ اوت ساعت ۵ و ۱۰ دقیقه صبح تصمیم گرفتند به طرف کمپ شماره ۲ حرکت کنند. هر یک اونس اضافه وزن، باری گران بود لذا گرلینده تصمیم گرفت دفترچه یادداشت روزمره خود را در چادر جا بگذارد. مسیری که در طول یک شیار درست کرده بودند به وسیله دو بهمن جارو شده بود. در حدود ساعت ۶ و ۳۰ دقیقه رالف از حرکت ایستاد. شرایط برف آنقدر خطرناک بود که او دیگر نمیتوانست از آن چه که احساس غریزیاش میگفت چشم پوشی کند. گفت: «گرلینده من دارم برمی گردم».
این زوج از زمان آغاز صعودهای مشترک با یکدیگر عهد کرده بودند در صورتی که یکی از آنها نمیخواست به صعود ادامه دهد و دیگری میخواست، بر سر راه یکدیگر قرار نگیرند. به استثنای مجروح شدن و یا مریضی، هر یک از آنان مسئول خویشتن بود. در سال ۲۰۰۶ در صعود به قله لوتس نپال – تنها به عنوان یکی از نمونههای متعدد – پس از آنکه در باریکهای به سوی قله بارش برفی تازه روی مسیر یخ زده باعث انصراف رالف از ادامه صعود شد، گرلینده به تنهایی بیش از بیست دقیقه دیگر پیشروی کرد پیش از آنکه او نیز ناچار از بازگشت شود. به تعبیر رالف، او هنوز سرشار از «وگنیس» بود – کلمهای آلمانی به معنی جرئت. با توجه به این که تا کنون به نوک K2 نرفته بود، مشتاق پذیرش خطراتی بود که رالف، که قبلاً K2 را رفته بود، نمیپذیرفت. با ترس هم به شکلی متفاوت کنار میآمد. جایی که رالف به این قاعده گرایش داشت که احساس ترسی که در دل دارد آشکار کننده مرز توانایی اوست و خود را مقید میدید به این ترس توجه کند، گرلینده به هنگام جذب در کاری که باید انجام میداد با خونسردی خاصی، که در چنین مواقعی وجود او را فرا میگرفت، به جنگ ترس میرفت. اگر حواس خود را کاملاً متمرکز انجام وظیفهای میکرد که در دست داشت، احساس ترس نمیکرد.
اما حالا، در باریکه بالای کمپ یک، بر خلاف توافق قبلی، و علیرغم دانستن این واقعیت که تأخیر ممکن است موجب از دست رفتن فرصت گرلینده برای رسیدن به قله شود، رالف به زنش التماس میکرد که با او به پایین برگردد. آرام و قرار خود را از دست داده بود. ماکسات بعدتر در ویدیویی در وبسایت خود میگوید : «رالف داشت داد میزد که مسیر خیلی خیلی بهمن خیز است. فریاد او نومیدانه بود، اما گرلینده متقابلاً داد میزد که الآن لحظه تعیین کننده سرنوشت صعود است. اگر ما امروز، روز هیجدهم، برگردیم، زمان خوب شرایط هوا را از دست میدهیم. »
رالف بعدتر توضیح داد : «واقعاً میترسیدم که دیگر او را نبینم.»
در اندوهگینترین لحظه صعود خود، گرلینده شاهد بود که رالف تجهیزاتاش را بین دیگران تقسیم کرد و در مسیر بازگشت در پس مه پنهان شد؛ و سپس، در آنچه که شاید بتوان نمونهای برجسته از سرسختی و عزم او به حساب آورد، به انجام کاری که در دست داشت بازگشت. او پس از صعود در باره این لحظه گفت : «موضوع این نبود که من نسبت به خطر بی تفاوت باشم، بلکه غریزهام به من ندای خوبی میداد.»
آنچه که رالف از آن میترسید اتفاق افتاد. برف روی شیب داشت شل میشد و ماکسات، واسیلی، و گرلینده که در جلو مشغول ایجاد مسیر بودند، سه بار متوالی موجب ریزش برف شدند. ریزش بزرگتر تامی را که تقریباً ۲۰۰ پا عقبتر مشغول صعود بود کله پا کرد، سرش را در برف فرو برد و دماغ و دهنش را پر از برف کرد. تنها طناب ثابت و محکماش نگذاشت به پائین کوهستان پرتاب شود. به هر زحمتی بود خودش را از زیر برف بیرون کشید، اما ریزش برف مسیر ایجاد شده صعود را دو باره پر کرده بود و لذا او هم نهایتاً ناچار از بازگشت شد.
حالا چهار نفر از گروه باقی مانده بود: گرلینده، واسیلی، ماکست، و داریوز. کار ایجاد مسیر کاری سیسیفوسی* بود – در واقع بدتر، زیرا آنها نمیتوانستند وانمود کنند که برای این تنبیه داوطلب نشدهاند. برف روبی از سر راه، ایجاد شکاف در باقیمانده برف با زانو، کوبیدن برف زیر پا، ایجاد مسیر، و سر خوردن به عقب. تکرار و تکرار و تکرار این کار. پس از ۱۱ ساعت توانستند جایگاهی موقت روی کنارهای زیر کمپ ۲ درست کنند و با در هم لولیدن در چادری دو نفره شب را به سختی به صبح برسانند. روز بعد آنان با سختترین قسمتهای شیار دست و پنجه نرم کردند و خود را به کمپ ۲ در ارتفاع ۶۶۰۰ متری رساندند، و در آنجا لباسهایشان را با لباس پر عوض کردند. روز شنبه بیستم اوت تلاش خود را برای رسیدن به کمپ ۳ شروع کردند و بعد از ظهر آن روز خسته و کوفته، و یخ کرده تا مغز استخوان به کمپ رسیدند. در آنجا قهوه داغی با عسل خوردند و دست پایشان را روی اجاقهای گازیشان گرم کردند. در تمام طول شب دیوارههای یخ زده چادر آنها زیر باد میلرزید و صدا میداد …
پیش بینی هوا شناسی، که رالف از طریق تلفن ماهوارهای گرفته و از کمپ پیشرفته اصلی به آنها بی سیم کرد، نوید هوای بهتری را داده بود. بالاخره فرصت مناسب در روز یکشنبه ۲۱ اوت رسید، فرصتی که به تیم کمک کرد خود را تا کمپ ۴ بالا بکشد. اکنون در ارتفاع ۸۰۰۰ متری بودند، در به اصطلاح منطقه مرگ، جایی که بدن قادر نیست خود را با کمبود شدید اکسیژن در هوا تطبیق دهد، قوهی تشخیص دچار اختلال میشود، و انجام سادهترین کارها میتواند مدتها طول بکشد. بعد از ظهر آن روز آنها وقت خود را صرف تیز کردن کرمپانها و آب کردن برف کردند. نزدیکیهای غروب بیرون چادر خود ایستادند، جایی در فرورفتگی یک صخره، بالای پرتگاهی مخوف که در فاصله تقریباً ۲ مایلی در یخچال زیر آن فرو میرفت. ۲ هزار فوت بالاتر کلاهک سفید درخشان قله آرمیده بود، قلهای که از سال ۲۰۰۸، زمانی که ۱۱ کوهنورد را در یکی از مرگبارترین فصول K2 به کام مرگ فرستاد، کسی آن را لمس نکرده بود.
گرلینده بعدتر گفت : «در آن لحظه اعصاب همه ما به نوعی تحریک شد، به نوعی خوب. دستان یکدیگر را گرفتیم ، به چشمهای هم نگاه کردیم و گفتیم خب دیگه فردا روز ماست».
– ادامه دارد –
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
محسن صفاری؛ مترجم ساکن ونکوور – کانادا است که نوشتن مقالات اقتصادی را از زمان دانشجویی با نشریه دانشجویی باران در لاهیجان آغاز کرده و تاکنون نیز ترجمههای زیادی از او در نشریات فارسی بهویژه شهروند بیسی و سایت شهرگان چاپ شدهاست.
کتاب «زمین، سیاره آسیب پذیر: تاریخ اقتصادی کوتاهی از محیط زیست» اثر جان بلامی فاستر را ترجمه کرده که در سال ۱۳۹۵ در تهران، توسط انتشارات جهان ادیب، منتشر شدهاست.
کتاب «تله ی پیشرفت، پژوهشی در زمینه های محیط زیستی فروپاشی تمدنهای باستانی» نوشته رونالد رایت در زمستان ۱۳۹۸ از سوی نشر چشمه انتشار یافت که تاکنون به چاپ چهارم رسیده، و نسخه صوتی آن نیز منتشر شده است. کتاب «انقلاب زیست بومی، صلح با کرهی زمین» نوشته جان بلامی فاستر را پاییز ۱۴۰۰ نشر چشمه منتشر کرد.
کتاب «تاریخ جهان در آیینه هفت چیز ارزان» از سوی همین انتشاراتی در آینده نزدیک منتشر می شود.