آثار و زندگی میروسالاو تایچی همراه با بررسی و تحلیل عکسهای او
در دوران رژیم کمونیست از آنجایی که به صورت علنی با این رژیم به مخالفت پرداخت، مجبور به پنهان کردن خود و در نهایت خیابان گردی و خیابان خوابی شد، و در همین دوران سخت نیز با استفاده از بطری آبجو، لولههای پلاستیکی و باقی چیزهایی که در خیابان پیدا کرده بود دوربین عکاسی منحصر به خودش را خلق کرد.
میروسالاو علاوه بر دوربین عکاسی بد شکل و شمایل اش به علت شرایط دشوار اقتصادی همیشه ظاهر و پوششی نامناسب نیز داشت، دو امری که شاید در ژانر عکاسی او یعنی ژانر عکاسی پنهان برای او کمکی چشمگیر محسوب میشدند، چرا که سوژههای او که همیشه زنان جوان بودند یا اینکه او را نمیدیدند و یا اگر هم که میدیدند به ذهنشان خطور نمیکرد که از این شکل و شمایل و این دوربین عکسی بخواهد به وجود بیاید، آن هم عکسی که سالها بعد در بزرگترین نمایشگاههای عکاسی جهان بچرخد و به گونهای در برابر دیدگان همه قرار بگیرد.
((برای عکاسی کردن پیش از هر چیز نیاز به یک دوربین عکاسی کم ارزش است، و سپس اگر میخواهی که معروف بشوی، باید کاری بی ارزشتر از آنچه که تا به حال در جهان آنجام گرفته است انجام بدهی ))
گفتهٔ عجیبی ست! گفتهای که در پس سادگی و خلوص اش، تفکری عمیق نهفته است.
شاید این گفته بهترین آغاز برای بررسی و تحلیل عکسهای میروسالاو تایچی و همین طور تحلیل و بررسی زمینهٔ این آثار و زندگی شخصی او باشد.
اما چرا این هنرمند عقیده داشت که برای عکاسی کردن نیاز به یک دوربین عکاسی کم ارزش است؟ مگر یک دوربین عکاسی کم ارزش چه ویژگی یی دارد؟
در یک جمله میشود گفت که دوربین عکاسی کم ارزش توانایی ثبت واقعیت را به صورت دقیق ندارد.
و حالا سؤال دوم اینکه مگر این عدم توانایی یک حسن محسوب میشود؟
در اینجا میشود با نگرشی که بسیاری از نظریه پردازان عکاسی نیز به آن عقیده داشتند به این سؤال جواب ” آری ” داد.
والتر بنیامین در ارتباط با رابطهٔ عکاسی با واقعیت میگوید:
“عکسی به واقعیت وفادارتر است که نسبت به آن بی وفا تر باشد”
اما باز هم سوالی دیگر و آن اینکه چگونه میشود که عکسی مبهم و تار نسبت به درج واقعیت وفادارتر از یک عکس واضح و رسا باشد؟
عکس را میشود به صورت کلی بازتولیدی مکانیکی از واقعیت در نظر گرفت که طی آن نور بر صفحهای شکل آنچه را که در اکنون و اینجا وجود دارد درج میکند، یعنی دفن مکان و زمان در چشم به هم زدنی!
با این حساب عکس دلالت محکم و مستقیمی بر میرا بودن زمان و مکان و طبعاً ” ما ” است، عکس به ما یادآوری میکند و یا در چشمهایمان فریاد می زند که: من هستم و خواهم ماند اما ” تو ” خیر!
پس با توجه به این خاصیت عکس یعنی کشتن زمان حال و مکان، و شهادتش بر آیندهای نا استوار به بیراهه نرفتهایم اگر عکسی واضح را مخرب واقعیت محض و سازندهٔ زمان و مکانی خارج از دسترس و لمس و حتی فاجعه آمیز و هولناک بدانیم.
اما برای یک عکس مبهم چه توضیح زیباشناسانه و فلسفی یی میتوانیم داشته باشیم؟ قطعاً یک عکس مبهم نیز به مبارزهای پُر مخاطره با زمان و مکان میپردازد، پس چگونه عدهٔ کثیری از منتقدین عکاسی چون بنیامین آن را پایبندتر و وفادارتر به واقعیت میدانستند؟
یک عکس تار و یا عکسی با کادر بندی نامناسب که سوژه را ناکامل نشان میدهد در دیالکتیکی که با ذهن در راستای به وضوح رساندن و یا کامل کردن آن انجام میدهد، منجر به خلق زمان و مکانی خارج از زمان و مکان عکس و همینطور خارج از زمان و مکان فعلی که مخاطب در آن است میشود، اما در همین حین زمان و مکانی را خلق میکند که هیبتی حال گونه دارد و طی این رابطه ذهن را به خلق بُعدی پویا در زمان حال وا میدارد بی آنکه بر آیندهای قطعی دال بر نبودن و مرگ دلالت کند و ذهن را خلسهای غیر واقعی و یک طرفه ببرد.
اگر چه برای توضیح این نوع عکاسی میشود از زوایای دیگری چون زاویهٔ دید ادوارد سعید نیز مبنی بر آنکه واقعیت محض در یک عکس به سرعت تحت سلطهٔ قدرت و پروپاگاندا در میآید نیز اشاره کرد.
… (( و سپس اگر میخواهی که معروف بشوی، باید کاری بی ارزشتر از آنچه که تا به حال در جهان آنجام گرفته است انجام بدهی))
اما در پس این جمله که جنبهای طنز گونه نیز دارد چه چیزی نهفته است؟
به شدت نگرشی تلخ که خاصیت اصلی طنز است!
[huge_it_gallery id=”2″]
نگاه میروسلاو را به جهان پیرامون اش میشود نگاهی دانست که در آن هر چیز پُر ارزش خاصیت و ظاهری کیچ به خود دارد و به عکس هر چیز کم ارزش خاصیتی هنرمندانه، و هر چه بی ارزشتر هنرمندانهتر و شهرت آور تر! میشود گفت که این نگرش نشان از بودن میروسلاو در اجتماعی ست که در آن هرچیزی قیمت مشخصی دارد، اما ارزشی قلیل و پوچ.
پس این وارونه نگری هنرمند را در دنیای هنری او میشود همانند وارونه نگریاش در دنیای سیاسیاش دانست.
عکسهای میروسلاو تا سال ۲۰۰۰ همچنان به صورت ناشناس و به دور از نظرها ماندند، تا وقتی که به وسیلهٔ منتقد هنری ” هارالد استزیمن ” کشف شده و در یک نمایشگاه شخصی در دوسالانهٔ هنر معاصر در سیویلیا به نمایش در آمدند، بدین تریتب میسولاو تایچی در عرض بازهٔ زمانی کوتاهی به شهرتی چشمگیر رسید و عکسهای او شهرهایی چون مادرید، پالما، مایورکا، پاریس و نیویورک را در نوردیدند.
زندگی هنری و زندگی واقعی میروسلاو آنچنان با همدیگر آغشته و در هم گره خوردهاند که میشود ابهام و خارج از فرم بودن یک عکس او را همان ابهام و خارج از فرم بودن زندگی شخصی این هنرمند تلقی کرد.
میشود به زبان سادهتر گفت که یک عکس میروسلاو به منزلهٔ سالهای سال در سختی و مشقت بودن این هنرمند است، و به همین دلیل نیز تار است و شکسته.