آیا خاتمی مزخرف میگوید؟
سید محمد خاتمی رئیس جمهور پیشین و رییس مؤسسۀ بینالمللی گفتوگوی فرهنگها و تمدنها با تأکید براهمیت تعاملات فرهنگی در نزدیکی جوامع به یکدیگر و توصیف روحیه ایرانی، فرمودند: “فرهنگ شیعی و اسلام به گونهای که در ایران رواج یافته و آمیختگی با روح ایرانی، یک چهره آرام، صبور، متحمل و در عین حال پایدار ایجاد کرده است.”
از آنجاییکه خداوند تبارک و تعالی به من یک عمه جان و یک آقا دایی مرحمت کرده است، من به راحتی میتوانم وقتی فرمایشی را متوجه نشدم به آنها مراجعه کنم و راهنمایی بگیرم.
عمه جان که هنوز از کفشهای ورنی و لبخندهای نقلی و وفور قند و چایی در دوران خاتمی تعریف و تمجید میکند، برای درک فرمایش ایشان، مرا به خواندن تاریخ تشویق کردند.
آقا دایی که همۀ معممین گرامی را سر و ته یک کرباس میداند و معتقد است که به جای سخنرانی باید گور خود را گم کنند، گفت که برای آنکه بدانم این فرمایش یک مزخرف بیش نیست بروم و تاریخ را بخوانم.
ممکن است خواندن تاریخ برای شما کار راحتی باشد اما برای اینجانب که در دوران تحصیل اشتباهی هوخشَتَره را هوخ شُتُره خواندم و معلم تاریخ با من چپ افتاد و برای آنکه به من یک شُتری نشان بدهد که یادم نرود، مرا از تاریخ تجدید کرد، خواندن تاریخ یادآور مردودی آن سال بنده است.
اما آقا دایی گفت: “اصلاً لازم نیست تا زمان مادها عقب بروی. تاریخ همین تحفهها را که بخوانی کافیست.”
سپس با صدایی که چیزی از داد زدن کم نداشت در مورد ابروها و پیشانی و اخم و تَخم مبارک حضرت امام خمینی(ره) حرفهایی زدند که باعث ناراحتی عمهجان شد و ایشان گفتند که حضرت امام خمینی(ره) با کفار و بی دینان و ملهدان اخم و تخم میکردند و درون خانه با نوۀ خود بسیار مزاخ و سپس خنده میفرمودند…
در این جا دایی من که چشم دیدن عمهجان را ندارد رو به من کرده و با صدایی بلندتر و یک نفس گفت که اگر خواستی از صبوری فرهنگ شیعی و اسلامیای که در ایران رواج یافته خبر بشوی برو از زرتشتیها و یهودیها و مسیحیها و بهاییهای کشور بپرس.
برو از بدن کارد خوردۀ بختیار و فرخزاد و فروهرها بپرس. برو از ندا و ستار بهشتی و زنان و مردانی که در زندانها به آنها تجاوز شده است بپرس…
داد و بیداد آقا دایی و عمهجان، و پریدن آنها در حرف همدیگر، آنقدر آزار دهنده شد که من کتاب تاریخ را برداشته و عازم جای دنجی شدم تا آن را بخوانم و ببینم که فرمایش رئیس جمهور سابق ما که خیلی هم اصلاح طلب و رییس گفتگوی تمدنها است مزخرف هست یا نیست.
تاریخ را که باز کردم متوجه شدم که تاریخ یک چیز با حوصله و روده درازی است. از دو هزار سال قبل از میلاد مسیح شروع کرده بود که چون از دوران حکومت خاتمی زیاد فاصله داشت من آن را دویست سال به دویست سال ورق زدم. وقتی فکر کردم رسیدهام به دوران اصلاح طلبان تازه رسیده بودم به آقایی که من فکر کرده بودم ایشان هوخ شُتُره میباشند. چون از نامبرده و معلم تاریخ دل خوشی نداشتم، قلفتی چند فصلش را ورق زدم و رسیدم به جایی که یکی بربط میزد. گفتم تو کیستی و چرا بربط مینوازی؟ گفت من باربَدم. بربط مینوازم چون شنیدهام که خسروپرویز نامۀ پیامبر به او برای دعوت به اسلام را پاره کرده است. فهمیدم که نمیداند که آن قصه هنوز سر درازی دارد. اصلاً دیدم تاریخ حوصلۀ آدم را سر میبرد. آن را پنکهای ورق زدم تا رسیدم به حضرت امام. دیدم ایشان در فرانسه نشسته است و بدجور دارد آمیختگی با روح ایرانی میکند. از نجف آمده بودند اما با مهارت برای جهان یک چهره آرام، صبور و بردبار و در عین حال پایدار ایجاد میکردند. دور و برش تا چشم کار میکرد کرواتی بود و آقا خاکم به دهان خیلی موش مرده بود و اصلاً از آن ابروها و اخمهایی که دایی من میگفت در سیمای مبارکش خبری نبود. البته آنطور هم که عمه جان گفته بود مزاخ و خنده هم نمیفرمودند و خیلی دور از جان مبارکشان تلخ گوشت معلوم میشدند ولی من فکر کردم ایراد از تاریخ است. لذا چند صفحه آن را ورق زدم. چشمتان روز بد نبیند آقا همان آقا بود اما از روح ایرانی و صبوری و بردباری خبری نبود.
از قطب زاده هم خبری نبود.
از اولین رییس جمهور هم خبری نبود.
از خیلی چیزهای دیگر هم خبری نبود.
همه، ماستها را کیسه کرده بودند.
خلخالی داشت عقده خالی میکرد.
دادگاههای انقلاب داشتند همۀ صفحات تاریخ را به گند میکشیدند.
من از ترس چند ورق پیاپی زدم و دیدم خدا را هزار مرتبه شکر اصلاح طلبان به قدرت رسیدهاند و همه جا در اکثریتند اما باز هم از آمیختگی با روح ایرانی و صبوری و تحمل و پایداری خبری نبود. رییس جمهور تدارکاتچی بود. نتیجۀ بیست و دومیلیون رأی هیچ بود.
دیدم تاریخ دارد خیلی ضد انقلاب و برانداز از آب در میآید. شک کردم نکند دشمنان و بیگانگان در تاریخ ما دست بردهاند تا این شبهه را در ما ایجاد کنند که خاتمی مزخرف میگوید و این نظام از سرتا به پا نکبت است و باید گورش را گم بکند و به درک برود. لذا آن را بستم تا خللی به تعاملات فرهنگی در نزدیکی جوامع پیش نیاید و رییس گفتگوی فرهنگها و تمدنها و اصلاح طلبان از من نرنجند. چون من از خواندن تاریخ متوجه شدم که دنیا دو روز است و محل گذر است و نباید آدم کسی را از خودش برنجاند.