Advertisement

Select Page

از آن میان کسی گفت . . .

از آن میان کسی گفت . . .

این روزها زندگی من شبیه راه رفتن روی یک طناب است، مثل بندبازها. من اهل تند راه رفتن نیستم اما حرکت آهسته با احتمال سقوط از یک ارتفاع را هم دوست ندارم.

***

یک بی‌خانمان صدایم کرد و از من سیگار خواست. نگاهش کردم ، با تعجب پرسید چیه؟

گفتم : ببین من یک جایی برای زندگی کردن دارم، ولی سیگار نمی‌کشم.

گفت: منهم اگر داشتم حتما ترک می‌کردم. می‌دانم که زندگی در شرایط خاصی زیباست.

***

روزنامه‌ها برای اطلاع رسانی سازمان وسیعی دارند و آدم‌های زیادی آنجا کار می‌کنند و نان درمی‌آورند. شنیده‌ام در بعضی کشورها زندان‌ها و حتی قبرستان‌ها پراز روزنامه نگاران هستند اما نظافتچی‌ها هم از روزنامه‌ها در کارشان خیلی استفاده می‌کنند. خوب آن‌ها هم از کارشان نان می‌خورند.

***

در مجلس ختم یک اعدامی، همه ساکت به هم نگاه می‌کردند. تا یکی انگار حوصله اش سر رفت و فریاد زد: من قراءه الفاتحه …

– هیس. . .

جا خورد وقتی دید همه انگشت اشاره‌شان روی دماغشان است.

با خجالت گفت: ببخشید.

و ساکت سرجایش نشست.

حتی موبایل‌ها هم به احترام مجلس زنگی نزدند.

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights