اشعاری از سیدمحمد مرکبیان
آثار سیدمحمد مرکبیان برای نخستین بار در سال هشتادو هفت در کتابی با عنوان "برای روزهای مبادا" که مجموعه آثار منتخب داستاننویسان و شاعران جوان در یک فراخوان مجازی بود، به کوشش ِ محسن سراجی و انتشارات سخن گستر منتشر شد. بعد از آن با جایزهی ادبی ایران آشنا شد که یک دوسالانهی ادبی است و در آن شرکت کرد و آثارش دو بار در زمرهی آثار برگزیده قرار گرفت و در کتابهای منتشر شدهی این جایزه به چاپ رسید. بعد از آن به دعوت دبیر این جایزهی ادبی به عضویت شورای ادبی جایزهی ادبی ایران درآمد و هماکنون در بخشی از وبسایت این جایزه به نام "تصویر خیال"، شعر و دیگر آثار او ارائه میشود.
دور بودن مرکبیان از ایران باعث شده است که بیشتر به فضای مجازی روی بیاورد و آثارش را در وبلاگ خود و سایتهای دیگر ارائه کند. او پیش از این در دوبی به سر میبرد و به تازگی به تورنتو مهاجرت کرده است.
در حال حاضر کتابی را با عنوان "دو لک لک ِ بی خواب" در دست چاپ دارد که قرار است برای اردیبهشت امسال از سوی دفتر شعر جوان در تهران رونمایی شود.
باید بمیرم
تا سینهام را بشکافی
و بر اندک استخوانی که از من مانده
رد ِ نبض ِ قلبم را لمس کنی ..
ردی از هیچ بر دندههایم
و ردی از دستان ِ تو
بر لکههای مانده از دود ِ سیگار..
تلافی ِ دوبارهی زندگی
هیچ مُردهای را به پیش از حسرتهایش بازنمیگرداند ..
پشیمانی ِ شبهای شکار
پوکههای پنهان در خاک است
و پرندهای که از آخرین نفس جامانده .
—-
شعر کَندَن است
شبیه ِ زندگی
که عاقبت دل باید بکَنی .
روزی باز مرا ورق خواهی زد
نیمی از من در سطرها مانده است
نیمی در روزهایی که رفتهاند ..
—
از کهنگی اشیاء میگذری
از ساعت که نمیخوابد
از قابها که خاطرات را بغل گرفتهاند
حالا هستی
چه خودت
چه تویی که کسی دارد به یادت میآورد.
—
زندگی ست دیگر
باید آنقدر بروی تا تمام شود ..
تو بخواب
من هنوز چند نخ تا خواب دارم .
—
خواب، گواه ِ دیدار ِ من با توست .
یک خال حقیقت
بر تن ِ خیال ..
—
خنجر زیر پوستم کاشتی ،
فکر نمی کردی
روزی باز در آغوشت بگیرم ..
—
زخم های زیادی
بر تن ِ این شهر مانده ..
زخمی از من
که هنوز
راه می روم
و از آدم هایی که دوست دارند
از خستگی
گوشه ای خشک شوند و از تن این شهر بی افتند ..
ما چند نفر احمق بودیم
که زیر این سایه ی سیاه
عکس یادگاری می گرفتیم
این تاریکی از ترس ِ ما زیادی می دانست
—
از همه ی این شهر
تنها تو را بُردند
از همه ی این خانه
تنها من را نکُشتند ..
من
خاطره ی خوبی از هیچ انقلابی ندارم .
—
کمکم کن
تا آخر شعر
رسیدن ات را
ببینم ..
—
بدتری در کار نیست
همه چیز
رو به پایان است ،
عشق،
کار،
درس،
خواب،
عمر ..
بیا اسلحه مان را زمین بگذاریم
رو به خودمان
کمی بخندیم ..
کمی گریه کنیم ،
کمی زندگی ،
کمی بمیریم . .
—
راحت
همه چی به آخر می رسد ..
تو هنوز در قطاری
و می روی
ریل اما
خیلی وقت است
تمام شده ..
—
خانه را
از دوش عشق
برداشتم
عکس را از قاب
یاد را از تخت
و قلبم را
از کنار آینه ات ..
دوستی چمدانی شد برای من
تا قشنگی ِ زندگی
برای تو بماند
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید