Advertisement

Select Page

افغانستان؛ تکرار تجربهٔ سومالی یا لیبی!؟

افغانستان؛ تکرار تجربهٔ سومالی یا لیبی!؟

 

آیا در افغانستان تجربهٔ لیبی تکرار می‌شود، یا تجربه سومالی؟!  یازده سپتامبر بیست سال پیش، برج‌های دوگانه شهر نیویورک آمریکا بواسطه یک حمله تروریستی که اکثر اعضای آن اهل عربستان سعودی بودند، به آتش کشیده شده و چندین هزار نفر مردم بی‌گناه جان خود را از دست دادند. در تلافی آن، حکومت آمریکا به عراق و افغانستان حمله کرد. بیست سال بعد، در شرایطی نیروهای آمریکایی افغانستان را در یازدهم سپتامبر ترک می کنند که آقای بایدن می‌گوید، مشکلات افغانستان به مردم افغانستان مربوط است. ما برای ساختن جامعه مدنی به افغانستان نرفته بودیم. به موازات خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، بزرگتری مانور نظامی مشترک آمریکا، استرالیا، کره جنوبی و ژاپن، در آب‌های آسیای جنوب شرقی – اقیانوسیه در جریان می‌باشد.

حدود سی سال پیش، زمانی که نیروهای روسی افغانستان را ترک کردند، ارتش اسلامی متشکل از مجاهدین و طالبان، نیروهای احمد شاه مسعود، گروه های اسلامی افراطی دیگر مانند “گلبدلین حکمت‌یار”  که توسط نیروهایی از پشتون‌های اسلامی، نیروهای خارجی که جهادی‌هایی عمدتاً از عربستان سعودی بودند، با پشتیبانی مالی ـ نظامی آمریکا در پاکستان تعلیم و سازمان داده شده بودند، تدارک حمله همه جانبه به افغانستان را می‌دیدند. یک دهه  قبل از آن، به اقرار خود خانم هیلری کلینتون،  با حمایت‌های مالی و نظامی چندین میلیارد دلاری آمریکا، آنها قادر شده بودند تا نیرویی ارتجاعی افراطی اسلامی را بصورت یک ارتش مجهز سازماندهی نموده و بر علیه حکومت وقت افغانستان مجهز نمایند.

دکتر  نجیب الله رئیس وقت کشور افغانستان، به دنبال خروج نیروهای اتحاد شوروی سابق از این کشور، در شرایطی که می‌دید خود کشور افغانستان داری ارتشی چندان بزرگ و مجهز برای دفاع از کشور ندارد، تلاش کرد یک حکومت وحدت ملی و آشتی عمومی تشکیل بدهد. او حتی از سمت‌های خود کناره گرفت و سمبل‌های سوسیالیستی کمونیستی را از نهادهای کشور و سیستم آموزشی کشور کنار گذاشته و نام “جمهوری خلق افغانستان” را به “جمهوری افغانستان” تغییر داد.

نیروهای مجاهدین تا به دندان مسلح شده به همراه طالبان و نیروهای گلبدلین حکمت یار در پیشاور پاکستان تحت پوشش و حمایت دولت وقت پاکستان، با ریاست جمهوری غلام اسحاق خان و نخست وزیری نواز شریف، که بخش قابل توجی از عمرش را در عربستان گذرانده بود، بعد از کشته شدن مرموز “ضیاءالحق” رئیس کشور نظامی پاکستان بر سر کار آمدند، عهد نامه پیشاور را امضا کرده و نیروهای این ائتلاف را دولت جایگزین حکومت افغانستان  نامیده و پست‌های کلیدی دولت آینده را میان خود تقسیم کردند.

ارتش وقت افغانستان نتوانست چندان مقاومتی در مقابل هجوم آن زمان نیروهای طالبان، مجاهدین و احمدشاه مسعود، از خود نشان دهد. آنها نه تنها به دعوت آشتی ملی دکتر نجیب الله پاسخی ندادند، بلکه به تقاضای پناهندگی او از سازمان ملل و سفارت هندوستان در کابل توجهی نکرده، او را دستگیر و به دار آویختند. از این طریق پروژه عربستان – پاکستانی تصرف اسلامی افغانستان به ثمر رسید. حمله نظامی آمریکا حدود ده سال بعد و بعد از فاجعه ترورتستی یازده سپتامیر به افغانستان، در ظاهر جهت برچیدن حاکمیت طالبان- مجاهدین بود. آنها میخواستند حاکمیت تروریستی را برچیده و یک حکومت دموکراتیک و آزاد در افغانستان مستقر نمایند. امروزه حتی “جمهوری اسلامی افغانستان” فعلی نیز، افغانستان مورد پسند نیروهای طالبان مستقر در پاکستان نمی‌باشد.

چندین قدم به عقب برگردیم و با طرح یک سری سوالات کلیدی تلاش نماییم تا تصویر کلان تحولات امروز جهانی، احتمالات متفاوت و چگونگی تاثیرات این برآمد را در ژئوپولیتیک منطقه سبک و سنگین نماییم. گرچه ممکن است هیچ موقع جواب دقیق بعضی از این سوالات را نیابیم. ممکن است بعضی از این سوالات ناشی از سوء ظن‌های جانبدارانه ضد امریکایی ما بوده باشد. ممکن است بعضی از آنها ناشی از حدس و گمان‌های هوشمندانه و تجربی ما بوده باشد، که علیرغم در دست نداشتن سند و مدرک مستدل، گمانه‌ها و حدس‌های درستی بوده باشند. در مجموع، بر اساس کلیت دانسته‌ها و ندانسته‌ها و حدس‌ها و گمانه‌زنی‌ها، هر کسی مجبور است تا حد امکان، نتیجه گیری‌های خود را کرده باشد و راه را برای حرکت به پیش باز نماید.

آیا حکومت‌های آمریکا و انگلیس، نقش مستقیمی در شکل گیری، اقتداریابی و روی کار آمدن حکومت‌ها‌ی اسلام‌گرای افراطی از افغانستان گرفته تا حماس در نوار غزه داشته‌اند؟ آیا جنگ شیعه و سنّی که در خاورمیانه راه انداخته شده است، به ضرر قدرتمداری صهیونیسم در اسرائیل می‌باشد، یا به نفع آن؟ آیا شکل‌گیری امارات اسلامی طالبان، در نزدیکی ایالت شین جیان چین، میتواند به‌عنوان بخشی از استراتژی غرب برای درست کردن غده سرطانی افغانستانی دیگر در شمال چین تلقی گردد؟ آیا به قدرت رسیدن مجدد طالبان در افغانستان، منجر به تحکیم ارتجاع ولایت فقیه و دارودسته اصول گرایان در ایران نخواهد شد؟ آیا کشته شدن بی‌نظیر بوتو و پدرش دوالفقار‌علی بوتو، و حادثه سقوط هواپیمای محمد ضیا الحق، رئیس جمهور نظامی پاکستان، می‌تواند به نحوی به رقابت‌های قدرت میان آمریکا و انگلیس در پاکستان ارتباط داشته باشد؟ آیا کشته شدن محمد ضیا الحق می‌تواند با امر دست‌یابی پاکستان به سلاح اتمی به کمک چین ارتباطی داشته باشد؟ آیا روی کار آورده شدن کسانی مانند غلام اسحاق خان و نواز شریف بعد از مرگ محمد ضیا الحق که نزدیکی زیادی به عربستان، و به تبع آن طالبان داشتند، امری طبیعی یا برنامه ریزی شده باشد؟ آیا بازیگر اصلی پشت صحنه حمله لشکر طالبان به افغانستان، همان دولت پاکستان، با حمایت‌های مالی نظامی عربستان و قطر می‌باشد که از این طریق قدرت خود را در مورد منطقه مورد مناقشه کشمیر در مقابل هندوستان تقویت می‌کند؟  آیا هدف آمریکا در منطقه خاورمیانه از درست کردن غول‌های نظامی ارتجاعی مانند عربستان و ایران چه می‌تواند ‌باشد؟

پیش‌از این حدود چهل – پنجاه سال پیش و در زمان کنفرانس گوادلوپ که استراتژی نوار سبز اسلامی بر مرزهای جنوبی اتحاد شوروی سابق، از  افغانستان تا دریای مدیترانه برنامه ریزی شد، نیم قرن طول کشید تا مردم خاورمیانه هزینه‌های آن را با جان و مال خویش پرداخت نماید. اگر خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان را آغازی برای پایان آن استراتژی تلقی نماییم، این خود سرآغاز یک استراتژی نوین نیست؟  استراتژی تحکیم قدرتمداری سّنی‌محور مثلث شوم‌: اردوغان، عربستان و طالبانیسم پاکستانی چه استراتژی ویژه‌ای را در مرزهای آسیای میانه تعقیب می‌نماید؟ آیا اگر استراتژی آشتی ملی دکتر نجیب‌الله با طالبان و مجاهدین بعد از خارج شدن نیروهای روسی از افغانستان محقق نشد، امروز علت خاصی دارد که مثلث  «زلمی خلیلزاد، اشرف غنی و شیرمحمد استانکزی (نماینده طالبان)»، که هرسه با همدیگر در یک زمان نزدیک به نیم قرن پیش در آمریکا تحصیل می‌کردند، با همدیگر آشتی ملی نمایند؟

اگر دوران پسا کرونا به سمت گذار به پردایم جدید با ویژگی قدرت‌یابی اقتصادی کلان چین از یک طرف و عدم توان آمریکا در تامین سالانه هفتصد و پنجاه میلیارد دلار هزینه نظامی در سال سیر می‌کند، بهتر نیست با تحویل خاورمیانه به نیروهای افراطی ارتجاعی اسلام‌گرا از یک طرف و درگیر کردن آنها با جنگ‌های منطقه‌ای، ‌هزینه‌های نظامی خود را کاهش داده و تمرکز خود را در دو نقطه «دریای جنوبی چین» و «شبه جزیره کریمیه» متمرکز نموده و در این مناطق خاورمیانه‌های دیگری را اضافه کنند؟

اگر دورنمای بحران افغانستان نشان می‌دهد که از طریق مذاکرات معمولی و اتکاء به قدرت نرم جهت تشکیل شورای حکومتی آشتی ملی، یا وحدت همگانی ممکن نمی‌باشد، حضور چه نوع و کدامین قدرت منسجم، استوار و کلان می‌تواند تامین کننده استقلال، امنیت، آزادی، سعادت و ترقی در شرایطی سکولار برای مردم افغانستان بوده باشد؟ اگر این قدرت یک نیروی خارجی باشد، نیروهای صلح سازمان ملل، یا یک ائتلاف امنیتی تامین صلح از نیروهای نظامی کشورهای همسایه، و یا ارتش یک کشور خارجی که به دعوت خود دولت افغانستان وارد آن کشور گردد، می‌تواند این کشور را در مسیر سالم تری هدایت نماید؟

اگر به‌صورتی کاملا انتزاعی بخواهیم در این رابطه سخن گفته و در مورد کشوری مانند افغانستان به ضرورت وجودی یک قدرت استوار و سازمان یافته و یا ارتش ملی مردمی داخلی قدرتمندی بخواهیم اشاره کرده باشیم که بتواند نیروهای ارتجاعی و ضد بشری مانند طالبان را شکست دهد، به حاشیه براند و بالاخره از نظر سازمانی، نظامی و ایدئولوژیک و نظری در جامعه و کشورش خنثی و ایزوله نماید، چه اشکالی می‌تواند داشته باشد؟ اگر این قدرت توسط نیرویی مانند “ارتش سرخ داخلی” و یا “دیکتاتوری پرولتاریا” صورت گرفته باشد، چه؟  بگذار کمی هم کفر بگوییم.  کسانی که حضور نیروهای نظامی اتحاد شوروی را که خلاف خواسته‌ها و احساسات و غرور ملی مردمی افغانستان بود را به آن اندازه بزرگ می‌نمایند که از زبان مردم افغانستان آمدن طالبان بر سر کار را به آن روزها به نوعی بر آشتی ملی دکتر نجیب‌الله ترجیح می‌دهند، امروز افسوس خروج نیروهای آمریکایی را میخورند، با مشاهده این شرایط نباید در اندیشه‌های خود کمی خانه تکانی نمایند.

به خانه خودمان ایران بازگردیم. اگر برای کنترل و حل بحران‌های مشابه امنیتی داخلی در ایران نیاز به قدرت سازمان یافته و متشکل و منسجم داخلی جهت مهار، خنثی و تحلیل کردن طالبان‌های داخلی لازم بوده باشد، آیا نیروهای کنگره ملی مورد نظر آنها که غیر از آمریکا و انگلیس پشتوانه‌های امنیتی دیگری ندارند، با اتکا به آنها میخواهند این خلاء کلان امنیتی را پر نمایند؟ آیا اتکا به توان و قدرت کارگران، زحمتکشان و قدرت خیابان در تشکیل این ارتش سرخ داخلی و تامین دیکتاتوری کار‌سالارانه بر ارتجاع طالبان‌های داخلی نمیتواند آن استراتژی ضروری جهت حضور چنان نیروی قدرتمند داخلی در صحنه داخلی کشور بوده باشد، که اجازه ندهد ایران به یک افغانستان دیگری تبدیل گردد.

۱۴ ژوئیه ۲۰۲۱

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان «ویژه‌نامه‌ی پیوست شهرگان»

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights