انقلاب ماهیگیری و ریشههای سرمایهداری
تاراج آبزیان قارهی نو
یادداشت مترجم
سرانجام، در پی بیش از یک دهه بحث و گفتگو، نزدیک به ۲۰۰ کشور عضو سازمان ملل در چهارم مارس ۲۰۲۳ بر «عهدنامهی دریاهای آزاد»[۱] مهر تأیید نهادند. برابر با این عهدنامه ۳۰ درصد از گسترهی دریاهای آزاد تا سال ۲۰۳۰ زیر حفاظت مقررات بهرهبرداری و محدودیتهای ناشی از آنها قرار میگیرند. در موافقتنامهی پیشین که ۴۰ سال پیش، سال ۱۹۸۲، تصویب شد تنها ۲/۱درصد از دریاهای آزاد زیر مقررات حفاظتی قرار گرفته بودند. «عهدنامهی دریاهای آزاد» برای حفاظت از زیستبوم دریاها در پی اعمال مقررات و محدودیتهایی بر مقدار صید دریایی، خطوط کشتیرانی و اکتشاف و بهرهبرداری از منابع بستر دریا در آبهای فراسرزمینی است. در شرایط کنونی بنابر آخرین ارزیابی «اتحادیهی بینالمللی حفاظت از طبیعت»[۲] ده درصد از گونههای دریایی جهان در خطر نابودی هستند. این خطر ناشی از صید صنعتی بیرویهی آبزیان، آلودگیهای صوتی به علت کشتیرانی و عملیات حفاری از بستر دریا، نشت مواد سمی حاصل از این حفاریها، آشفتن فرایند زادآوری آبزیان به علت دستدرازی به بستر دریا، و جریان یافتن پسآبهای صنعتی و پسماندهای دیگر به دریاها است. برآورد شده است که سالانه هشت میلیون تن پسماند پلاستیکی وارد اقیانوسها میشود.[۳]
موضوع اصلی مورد اختلاف، به گفتهی مینا اِپس مدیر تیم اقیانوس «اتحادیهی بینالمللی حفاظت از طبیعت»، چگونگی مشارکت در منابع ژنتیکی اقیانوس بوده است. این منابع، موادی زیستی از گیاهان و آبزیان در اقیانوسها هستند که در زمینههایی چون داروسازی و فرایندهای صنعتی و مواد غذایی کاربرد دارند. در حال حاضر تنها کشورهای ثروتمند دارای منابع و امکانات مالی برای اکتشاف در ژرفای اقیانوس هستند اما کشورهای فقیر هم خواهان مشارکت در منافع حاصل از این اکتشافاتاند. اگرچه ارزش این منابع دانسته نیست اما میدانیم از بیش دومیلیون گونهی گیاهی و جانوری تاکنون ۲۳۰ هزار گونه شناخته و ثبت شدهاند.[۴]
میدانیم که بیش از ۷۰ درصد از سطح کرهی زمین را اقیانوسها پوشاندهاند. آنها، غذای دریایی ما را تأمین میکنند، آبوهوا را تنظیم میکنند و فراهمکنندهی بیشتر اکسیژن حیاتی مورد نیاز برای تنفس ما هستند. اقیانوسها همچنین با ایجاد امکاناتی، از گردشگری و صیادی گرفته تا کشتیرانی بینالمللی، پایه و اساس بخش بزرگی از اقتصاد جهانی هستند.
اما آیا اقیانوسها در سپیدهدم سرمایهداری و در اقتصاد پیشاصنعتی هم نقشی بدین اهمیت در زندگی جوامع انسانی داشتهاند؟ منابع غذایی دریایی و برداشت انبوه از آنان چه نقشی در شکلگیری و پیشرفت سرمایهداری ایفا کردهاند؟ مارکس انباشت بدوی سرمایه را ازجمله گردآمده از چپاول طلا و نقرهی آمریکای مرکزی و جنوبی، برده کردن بومیان، تاراج شبهقارهی هند، و به بردگی کشیدن آفریقاییان میداند.[۵] پرسش کنونی این است که آیا میتوان نقش تاراج ماهی بخش شمالی قارهی آمریکا، در نیوفوندلند[۶] در انباشت بدوی سرمایه را همسنگ نقش چپاول طلا و نقرهی آمریکای مرکزی و جنوبی دانست؟
مقالهای که ترجمهی آن در زیر میآید، با پژوهش در بخشی از تاریخ بهرهکشی از طبیعت همپای بهرهکشی از انسان، پاسخهایی بر این پرسشها دارد. نویسنده نشان میدهد که ماهیگیری در نیوفوندلند، که از سدهی پانزدهم آغاز شد، نخستین صنعتی بود که در آن چون مانوفاکتور از تقسیم کار استفاده شد و صید، فراوری و صارات انبوه ماهی به اروپا را ممکن کرد. او همچنین با آوردن دادههای مستند تاریخی نشان میدهد که ارزش ماهیها و نهنگهای صادراتی به اروپا با ارزش طلا و نقرهای که اروپاییان از بخشهای مرکزی و جنوبی قارهی آمریکا بهتاراج بردند برابری میکرد و طبیعت از همان سپیدهدم سرمایهداری، چون هدیهای رایگان، یکی از منابع اصلی انباشت بدوی سرمایه بود. (م.ص)
ماهیگیری دیرپاتر از عمر انسان مدرن یا هوموساپین است. پارینهشناسان به شواهدی دست یافتهاند که نشان میدهند نیاکان ما، انسان ماهر و انسان راستقامت، یک میلیون سال پیش در آفریقای شرقی از دریاچهها و رودخانهها ماهی میگرفتند. ذخیرهی بزرگ صدفهای بهجا مانده نشان میدهد که عموزادههای نئاندرتال ما، همانند هوموساپینهای جنوب آفریقا، بیش از یکصد هزار سال پیش در جایی که اینک کشور پرتغال است نرمتنان صدفدار را صید میکردند. همچنین، ساکنان جزایر جنوب غربی اقیانوس آرام دست کم سیوپنج هزار سال پیش ماهی صید میکردند.[۷] در بیشتر عمر گونهی انسان ماهیگیری برای مصرف شخصی انجام شده است. «ممکن است آنها ماهی خشک شده یا دودی را با همسایگان خود دادوستد کرده باشند اما این دادوستد در هیچ معنای مدرنی تجارت نبود. مردم به نیازمندان غذا میدادند و میدانستند که خود نیز ممکن است روزی نیازمند یاری باشند.»[۸]
ماهیگیری برای فروش بهجای مصرف، حدود پنجهزار سال پیش، همراه با پیدایش تقسیم طبقاتی در جامعهی شهری رخ داد. رساندن ماهی به شهرها و شهرکهایی که دسترسی به ماهی و ماهیگیری نداشتند نیازمند نظامهایی سازمانیافته برای ماهیگیری، پاک کردن، نگهداری، ترابری، و بازاریابی آنها بود. این سازمانیافتگی بهویژه در امپراتوی رم روی داد، جایی که در آن خوردن ماهی تازه برای غذا نماد ثروتمندی و ماهی نمکسود منبع اساسی پروتئین برای سربازان و تهیدستان شهری بود. فراهم کردن ماهی برای میلیونها شهروند و بردگان، افزون بر قایقهای ماهیگیری، نیازمند ساختارهای گستردهی ساحلی بود. «خمرههای سیمانی خوشساخت و بقایای دیگر تجهیزات باستانی فراوری ماهی در سواحل سیسیل، آمریکای شمالی، اسپانیا، و حتی بریتانی[۹] در شمال اقیانوس اطلس یافته شده است.»[۱۰] نخستین روایت از تهی شدن ذخیرهی ماهی بهعلت ماهیگیری بیشازحد حدود سالِ ۱۰۰ دوران مشترک[۱۱] در رم نوشته شد. جووِنال، شاعر طنزپرداز رُمی، در شعر خود بزمی را توصیف میکند که در آن میزبان ثروتمند از مهمانان خود با ماهی وارد شده از کورسیکا یا سیسیل پذیرایی میکند:
…دگر ماهی نمانده در آبهایمان، هیچ
تهی گشتهاند بهتمامی، با شهوت شکمبارگی؛
بازارسازان مدام چنان بر پایابها تور میکشند
که مجال بالیدن نیست بچه ماهی را.
پس، پُر شده از استانهای دیگر آشپزخانههای ما.
آلایندههای شهری نیز از جمعیت ماهیان رودخانهای و بخشهای ساحلی میکاستند. جووِنال میگوید در همان بزم از مهمانان کماهمیتتر با «ماهیانی از رود تایبر[۱۲] پذیرایی میشد که پوشیده از لکوپیس خاکستری سبزرنگی بودند…ناشی از ریزش پساب آلودهی شهری به رود.»[۱۳] هنگامی که، پس از ۵۰۰ سال از دوران مشترک، امپراتوری رم فروپاشید، ماهیگیری تجاری بهشدت کاهش یافت: دیگر ترابری غذا در مسیرهای طولانی برای فروش نه ایمن و نه سودآور بود. هنوز ماهی همه جا در فهرست غذایی وجود داشت اما برای شماری از سدهها «در اروپای سدههای میانه، مجتمعهای ماهیگیری درونمرزی و ساحلی گرچه رایج، همه جا محلی بودند.»[۱۴]
«نخستین کالای غذایی تولید انبوه شده»
ثبات سیاسی افزایش یافته و نوجانی رشد اقتصادی، که از سدهی یازدهم آغاز شد، چیزی را امکانپذیر کرد که برخی مورخان آن را «افق رخداد ماهی» میخوانند ــ آنچه که گسترشی شتابنده در ماهیگیری تجاری در دریاهای شمال و بالتیک بود. ماهیگیران نروژ و ایسلند از دو امتیاز بزرگ برخوردار بودند: نزدیکی به آبهایی که بیش از همهی رودهای اروپا رویهم ماهی داشت و آبوهوایی آرمانی برای خشک کردن ماهی کاد (ماهی روغن). آویزان کردن ماهی از چنگکهایی در هوای آزاد برای چند ماه، بیشتر آب ماهی را بیرون میکشید و همهی مواد مغذی در ماهی تازه را که به همان شکل خشک یا پس از خیساندن و پختن خورده میشد نگهمیداشت. ماهی خشکانده میتوانست به مدت چند سال بدون خراب شدن انبار شود.
«ماهی خشک، آن گونه که در سدههای میانه ماهیهای کاد و لینگ خشکانده در هوا را میخواندند، نخستین کالای غذایی تولید انبوه بود: منبع پروتئینی پردوام، سبک و به شکل چشمگیری ترابریپذیر. نروژ، از حدود سدهی یازده، مقادیر تجاری بزرگی ماهی خشک به قارهی اروپا صادر کرد. تا رسیدن به دههی ۱۳۵۰، ماهی خشک به کالای صادراتی ایسلند تبدیل شده بود. بازرگانان انگلیسی در کنار دیگران، غلات، نمک و شراب برای دادوستد با ماهی خشک میآوردند اما ماهیگیران ایسلندی نمیتوانستند تقاضای اروپاییها را پاسخگو باشند. بنابراین پس از سدهی چهاردهم انگلیسیها حوزههای ماهیگیری خود را در ایسلند ایجاد کردند، کاری که در ایستگاههای ماهیگیری فصلی انجام میشد.»[۱۵]
هنگامی که تجارت در سطح اروپا ازنو رونق یافت، بازرگانان دریافتند که ماهی خشک کاد نروژ و (بعدتر) ماهی نمکسود هلند از نظر قیمت در بازار برتری دارند. شواهد باستانشناسی از سراسر اروپای غربی نشان دهندهی «چرخشی چشمگیر از ماهی آب شیرین محلی به ماهی کاد خشک نروژ از سدهی یازدهم بهبعد» هستند.[۱۶] تا سدهها بعد، ماهی نگهداری شدهی آبهای دریای شمال «نیاز اروپاییها را به خوردن ماهیِ بهنسبت ارزان، دیرپا و ترابریپذیر تأمین میکرد.»[۱۷]
در سدههای میانهی واپسین، رونق بازار ماهی اقیانوسی، دست کم بخشی از آن، بهعلت کاهش ذخیرهی ماهیان آبشیرین، ناشی از گسترش کشاورزی و رشد شهرکها و شهرها، بود. جنگلزدایی، فرسایش خاک ناشی از شخم زدن شدید زمین، و دو یا سه برابر شدن جمعیت شهری، دست به دست هم دادند تا، در شرایطی که هزاران آسیاب آبی نو که برای آسیاب کردن گندم و بریدن تنهی درختان ساخته شدند سد راه رودخانهها و چشمههایی شدند که گونههای کوچنده در آنها تخمریزی میکردند، تودههای گلولای و آلایندهها نیز به رودخانههای سراسر اروپا بریزند.[۱۸] در نتیجه با نزدیک شدن به حدود سدهی پانزدهم، «حتی در خانوادههای ثروتمند پاریسی و صومعهسرایهای پررونق فلاندر،[۱۹] مصرف ماهیهای زمانی محبوب خاویار، سالمون، قزلآلا و سفید به صفر رسید.»[۲۰]
در کتاب «گسست زیستبومی»، جان بلامی فاستر، برت کلارک و ریچارد یورک نشان میدهند چگونه رانهی مقاومتناپذیر سرمایه برای گسترش، «رشتهای از گسستها و دگرگونیها ایجاد میکند، ازاینرو پیوسته گسستهای زیستبومی ایجاد میشوند و هماره با رسیدن این گسستها به اندازههای بحرانی، با تغییر نوع آن، گسست ایجاد شده را رفع میکنند…[و در پی آن] بحرانهای نو، از همانجایی که قرار بود بحرانهای پیشین رفع شده باشند، سربرمیآورند.»[۲۱] این موضوع در سدههای میانهی واپسین در مورد ماهی روی داد، زمانی که صنایع سرمایهداری نخست، به تعبیر مناسب هنری هلر، «از میان روزنههای فئودالیسم»[۲۲] بهوجود آمدند. هنگامی که ماهیگیری فشرده و آلودگی به فرایندها و محیطهای طبیعی که برای هزاران سال جمعیت ماهیان آبهای شیرین را حفظ میکردند آسیب رساندند، صنعت ماهیگیری به منظور بهرهبرداری از گونههای دیگر ماهی، جغرافیای خود را تغییر داده و به جاهای دیگری رفت.
تغییر جای ماهیگیری از آب شیرین به اقیانوس نیازمند سرمایهگذاری و تلاش بیشتر برای ماهیگیری بود. صید کافی ماهیهای کاد و هرینگ برای بازارهای قارهی اروپا نیازمند آن بود که ماهیگیران اقیانوس به سفری طولانیتر بروند و زمان بیشتری در دریا بمانند؛ همچنین، آمادهسازی ماهی در ساحل نیازمند زمان، ابزار و کار بیشتر بود. در سدهی دوازدهم، بازرگانان شمال آلمان عملیات گسترش یافتهی ماهیگیری در دانمارک و نروژ را، با فراهم کردن پیشپرداخت، نمک و دیگر نیازمندیها، تأمین مالی میکردند.[۲۳] با گذشت زمان، سرمایهگذاریهای بیرون از صنعت، عملیات بسیار بزرگتر ماهیگیری را تأمین مالی میکردند.
«[در سدهی دوازدهم] بیش از پانصد کشتی ماهیگیری انگلیسی، فلاندری و فرانسوی برای عرضهی نیازهای بیشمار انگلیسیها و فلاندریها در ساحل گریت یارموت[۲۴] جمع میشدند و در همان هنگام پاریس سالانه بیش از سی میلیون ماهی شور هرینگ را از رود سن حمل میکرد و بیش از دوازده میلیون دیگر را به استان گاسکونی[۲۵] حمل میکرد. از همان زمان، به مدت بیش از یک سده در طول ساحل جنوب غربی اسکانیای دانمارک، هر ساله پنج تا هفت هزار شناور کوچک بیش از یکصد میلیون ماهی میگرفتند و بازرگانان آلمان شمالی که صحنهگردانان این صنعت بودند۱۰ هزار تا ۲۵ هزار تن از ماهیها را حمل میکردند.»[۲۶]
ماهیگیری سرمایهداری در کشورهای زمین پست[۲۷]
در سالهای پایانی سدهی شانزدهم شورشهای همگانی در کشورهای زمین پست سبب ایجاد نخستین انقلاب بورژوازی شد و چیزی را بنا کرد که مارکس آن را «کشور نمونهی سرمایهداری»[۲۸] خواند. او در «سرمایه»، ماهیگیری را عامل کلیدی توسعهی اقتصادی هلند دانست.[۲۹]
ناحیهی شامل هلند و بلژیک کنونی، زمانی بخشی از امپراتوری هاپسبورگ مستقر در اسپانیا بوده است، رژیمی که هماورد روسیه تزاری در دشمنی ارتجاعی با هرگونه تغییر اقتصادی یا سیاسی بود.[۳۰] انقلاب هلند، همانگونه که پپاین برندون مورخ مارکسیست مینویسد، فرمانروایی هاپسبورگ را در استانهای شمالی برانداخت، «حاکمیت استوار بازرگانانان ــ صنعتگران را برقرار کرد…[و] یکی از پیشرفتهترین سرزمینهای اروپا را از قید امپراتوریای آزاد کرد که در آن تجارت و صنعت همواره تابع منافع امپراتوری بودند.» جمهوری نو «به مرکز چیرهی اروپا برای انباشت سرمایه تبدیل شد.»[۳۱]
عاملی مهم در برآمدن طبقهی بازرگان ــ صنعتگر هلند، عاملی که بهندرت در بسیاری روایتها آمده است، فرمانروایی مطلق صنعت ماهیگیری هلند در دریای شمال بود. در بیشتر بخش واپسین سدههای میانه، ماهیگیران هلندی ناچار نزدیک ساحل ماهیگیری میکردند زیرا صید اصلی آنها ماهی هرینگ بود، ماهی چربی که در چند ساعت فاسد میشود، مگر آنکه بهسرعت به آن نگهدارنده اضافه کنند. صید محدود بود زیرا باید به ساحل برده میشد، جایی که شکم ماهی پاک میشد و آنرا برای نگهداری در بشکههای آبنمک میانداختند.
در حدود سدهی چهاردهم، هلندیها و فلاندرها روش تخلیهی شکم ماهی را نوآوری کردند، فنی که از آن راه شکم ماهی بهسرعت خالی و ماهی نمکسود میشد. در سال ۱۴۱۵ نوآوری دیگری استفاده از آن فن را کامل کرد ــ هرینگ باس،[۳۲] شناور ماهیگیری بزرگی با قاعدهای پهن بود که برای ماهیگیری در حجمی بالا با فضایی کافی برای تخلیهی شکم ماهی صید شده در تمام روز و ظرفیت انبار کردن حجم زیادی ماهی نمکسود شده طراحی شده بود. خدمهای از دوازده تا چهارده نفر میتوانستند برای ماهها در آنچه که بهنوشتهی مورخ محیط زیستی، جان ریچارد، «در اساس یک کارخانهی شناور» بود کار کنند.[۳۳]
هر ساله صدها هرینگ باس از بنادر هلند به شمال اسکاتلند میرفتند، تورهای شناور بزرگ یک مایلی خود را به آب میانداختند و دستههای بزرگ ماهی هرینگ را در کوچ سالانهی آنها در دریای شمال به سوی جنوب، به شرق انگلستان، دنبال و صید میکردند. بیشتر زمانها ناوگان ماهیگیری با قایقهای کوچکی دنبال میشدند که غذا، بشکه و نمک موردنیاز آنها را حمل میکردند و بشکههای پر از ماهی را تحویل گرفته و به بندر میبردند. این کارخانههای شناور برتری بزرگ کشورهای زمین پست در برابر رقیبان انگلیسی و فرانسوی آنها در دریای شمال بودند. آنها میتوانستند زمان بیشتری در دریا بمانند، دورتر بروند، ماهی بیشتری بگیرند و کالایی عرضه کنند که نیاز کمی به آمادهسازی در ساحل داشت. ماهیگیری هلند در دریای شمال ، تا سیصد سال پس از آن، «تنها ماهیگیری با مدیریت دقیق و فناوری پیشرفته در جهان بود.» بیشتر سالها، کشتیهای ماهیگیری هلندی در دریای شمال، بیش از همهی دیگر ماهیگیران دریای شمال رویهم، بین بیستهزار تا پنجاههزار تن ماهی صید میکردند. در یک سال ویژه، سال ۱۶۰۲، ماهیگیران هلندی هفتادونُه هزار تن ماهی از دریا آوردند.[۳۴]
همانگونه که تاریخنگاران اقتصادی، یان د فریس و اد ون در وود، خاطرنشان میکنند، پیآمد اقتصادی آنچه «ماهیگیری بزرگ» خوانده شد از درآمد بهدست آمده از فروش ماهی فراتر رفت. این بخش نه تنها کارگران زیادی را به کار گماشت بل پیوندهایی بین کارهای پیش و پس از کشتیسازی، یعنی طناببافی، تور و بادبانسازی، تجارت الوار و کارخانههای چوببری، آمادهسازی کشتیها، تصفیهی نمک، بشکهسازی و بستهبندی، تأسیسات دودی کردن، و تجارت و ترابریِ راهِ دور برقرار کرد. رویهمرفته، جای شگفتی نیست که خارجیان با حسادت ماهیگیری را چون جنگافزار سری بازرگانان و صاحبان کشتی هلندی میدیدند.[۳۵]
ساختن و مجهز کردن هرینگ باسها نسبت به قایقهای کوچک مورد استفادهی ماهیگیران سنتی ساحلی نیازمند سرمایهی بیشتری بود. د فریس و ون در وود، فرگشت این صنعت را از شراکتهای اولیه تا سازمانهای بهراستی سرمایهداری توصیف میکنند.
«در آغاز، مالکیت هرینگ باسهای رایج در کشتیرانی اقیانوسی، کشتیهای ماهیگیریای که هلندیها آنها را پارتنریدرَی[۳۶] میخواندند، هماره شراکت ناخداهای شناورها را نیز شامل میشد. حتی گاه ماهیگیران، بیشتر زمانها با عرضهی بخشی از تورهای ماهیگیری که زنان و فرزندانشان یا گاه خود آنان هنگامی که فصل ماهیگیری نبود میبافتند، در شراکتها سرمایهگذاری میکردند. با این همه، در همان سدهی پانزدهم بسیاری از ماهیگیران مزدبگیر بودند…و در درازای زمان جایگاه کار مزدی چنان رشد یافت که نخست ماهیگیران و سپس حتی ناخدا دیگر جایی در مشارکتها نداشتند و ترکیب پارتنریدرَیها در درجهی نخست از سرمایهگذاران شهری تشکیل میشد. در میانهی سدهی شانزدهم، هنگامی که شمار ناوگان هرینگ باس هلند بهتنهایی به حدود ۴۰۰ شناور سرمیزد و دیگر فعالیتهای اقتصادی هنوز چندان بزرگ نبودند، این پارتنریدرَیها بایستی یکی از مهمترین زمینههای سرمایهگذاری در هلند را شکل داده باشند.»[۳۷]
کامیابی ماهیگیری هلند نیروی حرکتی به صنعت بزرگ کشتیسازی داد. آنگونه که ریچارد اونگر، تاریخنگار، مستند کرده است، در سدهی پانزدهم نجاران کشتیساز و دستیارانشان کشتیها را یک به یک میساختند ــ اما با رسیدن به سدهی هفدهم، کشتیسازی در چند مجموعهی بزرگ عملیاتی متمرکز شده و «این صنعت از کار دستی سدههای میانهای به چیزی در ردهی خطوط مدرن سازمان کارخانهای تبدیل شد.» مزد روزانهی کارگران به نرخهایی که در مذاکره با اتحادیههای صنفی محلی به دست میآمد پرداخته میشد و کارگران باید ساعات ثابتی کار میکردند. این صنعت بین سیصد تا چهارصد کشتی در سال تولید میکرد و ساخت هر کشتی مدت شش ماه یا بیشتر زمان میبرد. کشتیسازان هلندی در گسترهی اروپا بهعنوان بهترین دیده میشدند، از اینرو بخش شایان توجهی از درآمد این صنعت از کشتیهایی بهدست میآمد که از سوی بازرگانان دیگر کشورها سفارش داده میشدند. مالکان سرمایهدار کارخانههای کشتیسازی هلندی «در میان ثروتمندترین بازرگانان در کشوری با مردان ثروتمند» بودند.[۳۸] در سال ۱۵۷۸ آدریان کونان، یک بازرگان هلندی که زندگیش در صنعت ماهیگیری گذشته بود، ماهی هرینگ را چون «کوه طلا» توصیف کرد.[۳۹]
در سال ۱۶۶۲، پیتر د لا کورت، بازرگانی ثروتمند و حامی قدرتمند جمهوری، برای توضیح کامیابی اقتصادی جمهوری هلند کتابی نوشت ــ «منافع راستین هلند» ــ که بسیار خوانده و ترجمه شد. او بهویژه بر اهمیت ماهیگیری پای فشرد و ادعا کرد که این صنعت هر ساله «سودی ده برابر بیشتر» از شرکت انحصاری دولتی هند شرقی هلند بهدست آورده است. ماهیگیری از نگاه اقتصادی، نهتنها به خودی خود بل برای نیروی حرکتی که به صنایع همپیوند میداد از اهمیت برخوردار بود. «اگر قرار بود تجارت ماهی از بین برود، بیش از نیمی از همهی تجارت ما تباه میشد.» او ماهیگیری، تولید کالا، خرید وفروش عمده، و ترابری دریایی را «چهار ستون اصلیای شناخت که رفاه همگان را تأمین میکنند و بهروزی همهی به آنها وابسته است.»[۴۰] دو سده پس از آن، مارکس فهرست کوتاه همسانی را ارائه کرد و «نقش چیرهی ماهیگیری، تولید کالا و کشاورزی را در توسعهی هلند»[۴۱] بازشناخت.
انقلابی که سدهی پانزدهم در هلند آغاز شد ــ تبدیل شمار بسیار بزرگی از موجودات زندهی اقیانوس به کالاهایی برای فروش در سراسر اروپا ــ در سدهی پانزدهم به آن سوی اقیانوس اطلس گسترش یافت.
معادن طلای نیوفوندلند
روایتهای بازرگانی ترااطلسی[۴۲] در سدهی شانزدهم، بیشتر بر آنچه که پری اندرسون «چشمگیرترین کنش تکین در انباشت بدوی سرمایهی اروپایی در جریان رنسانس» میخواند تکیه دارند: تاراج فلزات گرانبهای جنوب و مرکز قارهی آمریکا از سوی مهاجمان اسپانیایی.[۴۳] برای سالهای پیدرپی، طلا و نقرهی جنوب و مرکز قارهی آمریکا با کاروان کشتیهای بهخوبی محافظت شده به اروپا حمل میشدند و همزمان با ثروتمند کردن سلطنت مطلقهی اسپانیا، اقتصاد اروپا را ناپایدار میکردند. بیتردید ناوگان پرگنج اسپانیا در گسترش بلندمدت سرمایهداری اروپا نقشی بهسزا داشت اما در ایجاد گسیختگی اقتصادی ترااطلسی تنها طلا و نقره نقش نداشت. زمانی که کشتیهای اسپانیایی طلا و نقره حمل میکردند، تجارتی موازی، با برخورداری از کشتیها و خدمهی بسیار بیشتر، در فاصلهی دوری در شمال آمریکا پدیدار شد. تاریخنگاران سرمایهداری، از جمله مارکسیستها، آنچه را فرانسیس بیکن «معادن طلای » صید ماهی نیوفوندلند» که هیچ معدنی به غنای آنها نیست»[۴۴] خواند، بسیار کم مورد توجه قرار دادهاند.
در مورد ناوبری که در سال ۱۴۹۷ نخستین کشتیهای اعزامی از انگلستان به نیوفوندلند را رهبری کرد چندان دانسته نیست. نام واقعی او زوان کابوتو بود اما او در اسپانیا به نام خوان کابوتو و در انگلستان به نام جان کابوت شناخته میشد. در سال ۱۴۹۶، هنری هفتم پادشاه انگلستان به او امتیازنامهای «برای یافتن، بررسی و کشف هرآنچه جزیره، کشور، منطقه یا استان متعلق به مشرکان و کافران، هرجای جهان که واقع شده باشند، جاهایی که تا زمان کنونی برای مسیحیان شناخته شده نباشند»[۴۵]داد. او در دوم مه ۱۴۹۷، با تأمینمالی بانکداران ایتالیایی و بازرگانانی از بریستول، بندر غربی انگلستان، در کشتی کوچکی با حدود هیجده نفر خدمه به سوی غرب حرکت کرد.[۴۶] سیوپنج روز بعد، او سرزمین تازهای در کرانهی دور اطلس «کشف» کرد.
البته جزیرهی بزرگی که با نام نیوفوندلند شناخته شد دراز زمانی پیش کشف شده بود: شواهدی باستانشناختی مبنی بر سکونت نُههزار سال پیش انسان در جزیره وجود دارد و مردمان بیوتاک[۴۷] ۱۵۰۰ سال پیش از آن که کابوت آن را بهنام پادشاه انگلستان و کلیسای کاتولیک اشغال کند در آنجا زندگی میکردند. کابوت حتی نخستین اروپایی نبود. کاشفان وایکینگ پیرامون سال ۱۰۰۰ دوران مشترک مدت کوتاهی در نیوفوندلند سکنا گزیدند و ممکن است چند ماهیگیر اهل باسک و پرتغال پیشتر، در سدهی پانزده، به آبهای غنی از ماهی کاد آنجا رفته باشند. با این همه، بازکشف نیوفوندلند از سوی کابوت برای تاریخ سرمایهداری اهمیت دارد زیرا این بازکشف با مصادرهی هدیهی رایگان طبیعت، وضعیت طبقهی در حال رشد بازرگان اروپایی را با فراهم کردن فرصتی بزرگ برای سودبری تغییر داد.
کابوت هم مانند کریستف کلمب در جستجوی راهی سرراست به آسیا بود ــ آنگونه که پیتر پاپ، تاریخنگار، مینویسد او، «ژاپن را جستجو میکرد اما بزرگترین اکتشاف او ماهی کاد بود.» سفیر میلان در لندن، به فاصلهی کوتاهی پس از رسیدن هدیهی خدا به بریستول انگلستان، به دوک میلان نوشت:
«آنها میگویند دریا چنان از ماهی انباشته است که نه تنها با تور بل با سبدی که با سنگی به پایین آب میرود میتوان ماهی گرفت. شنیدهام که این کابوت بسیار در این مورد میگوید. همراهان انگلیسی او میگویند آنها میتوانند بهقدری ماهی بیاورند که پادشاهی انگلستان دیگر نیازی به ایسلند نداشته باشد، جایی که از آن مقادیر بسیار زیادی ماهی خشکانده میآید.»[۴۸]
طی یک دهه از زمان بازگشت کابوت، ماهیگیری «در نیوفوندلند با شور و شوقی چون هجوم طلا گسترش یافت.»[۴۹] با رسیدن به سال ۱۵۱۰، دهها کشتی از فرانسه، اسپانیا و پرتغال هر بهار به سرزمین ماهی کاد رهسپار میشدند و تا نیمه سده این رقم به صدها کشتی رسید. ماهیگیری در نیوفوندلند «افزایشی پانزده برابری در عرضهی ماهی کاد داشت…[و] عرضهی کلی پروتئین ماهی (هرینگ و کاد) به بازار اروپا را سهبرابر کرد.[۵۰] در سالهای پایانی سدهی شانزدهم، ماهی کاد که پیشتر با فاصله پس از هرینگ قرار داشت، ۶۰ درصد از کل ماهی مصرفی اروپا را تأمین میکرد.[۵۱]
نخستین کارخانههای سرمایهداری
سال ۱۷۷۶، آدام اسمیت در نخستین فصل کتاب «ثروت ملل»، «بزرگترین اصلاحات در نیروی تولیدی کار» را همانگونه که پرآوازه است به «تأثیر تقسیم کار» در آنچه که او «مانوفاکتورها» خواند نسبت داد. برای نمونه، در بعضی تأسیسات تولید سوزن، «در حدود هیجده کار مختلف…بهدست افراد مختلف انجام میشود.» کارخانههای سوزنسازی با تقسیم وظایف، در مقایسه با تولید سوزن به وسیلهی یک کارگر، چندین برابر بیشتر سوزن تولید کردند.[۵۲]
شاید تأکید ویژهی مارکس بر اهمیت تقسیم کار در «مانوفاکتور» آوازهی چندانی نداشته باشد. او واژهی «مانوفاکتور» را برای «گردآوردن مهارتهای صنعتی مختلف زیر فرمان یک سرمایهدار» پیش از ورود ابزار ماشینی در انقلاب صنعتی بهکار میبرد.[۵۳] «تقسیم کار در کارگاه، که در مانوفاکتور انجام میشد، بهتمامی نوآوریِ ویژهی شیوهی تولید سرمایهداری است.»[۵۴]
کتابی تازه، ادعا میکند نوآوری تولید انبوه با تقسیم کار در سالهای ۱۴۶۰ در کشتزارهای نیشکر کوتاهعمر پرتغال در جزیرهی مادیرا روی داد. نویسندگان میگویند، تعیین وظایف مختلف برای گروههای مختلف مردمان بهبردگی کشیده شده، «نظامی تازه برای تولید و توزیع غذا بود.» و نشان میداد که «کشتزار کارخانهی اصلی بود.»[۵۵] این رویداد، گرچه جایگاه مهم خود را دارد اما نخستین مورد از تولید غذای کارخانهای نیست. نیمسده پیش از آن، بازرگانان هلندی، کشتیسازان و کارگران ماهیگیری تقسیم کار پیچیدهای برای تولید غذا در مقیاسی بسیار بزرگتر بهوجود آورده بودند ــ و نه برای کالایی لوکس چون شکر بلکه برای فرآوری انبوه غذای دریایی. هرینگ باسهای هلندیِ اوایل سدهی پانزدهم نخستین کارخانههای تولید انبوه غذا بودند و صنعتی که آنها آغاز کردند نقشی بزرگ در توسعه و رشد سرمایهداری داشت.
سدهی شانزدهم، در نیوفوندلند دو شکل جداگانه از ماهیگیری کارخانهای ایجاد شد. ماهیگیران دور از ساحل، بیشتر فرانسوی، ماهی کاد را در منطقهی گرند بنکس[۵۶] میگرفتند و فراوری میکردند. این منطقه بخش بزرگ و بهنسبت کمژرفایی در دریا است که در حدود سیصد کیلومتر به جنوب و شرق نیوفوندلند کشیده میشود و ماهی کاد برای تخمریزی آنجا میآید. ماهیگیران ساحلی از قایقهای کوچک و باز برای ماهیگیری در محدودهای چند کیلومتری استفاده میکردند و هر روزه ماهیها را برای فرآوری به ساحل میبردند. هم در ماهیگیری دور از ساحل و هم در ماهیگیری ساحلی، کارها به شکلی کارخانهمانند سازمان داده شد، با تقسیم کار سازمانیافته بین کارگران ماهر در وظایف مختلف ماهیگیری و فراوری آن.
ماهیگیریهای دور از ساحل، ماهی را در کشتیهایی مانند هرینگ باسهای هلندی که آنان را کشتی بنک[۵۷] میخواندند، میگرفتند و فراوری میکردند. در هر کشتی تا ۲۰ نفر در خطوط تولید متحرک کار میکردند. ماهی کاد را ماهیگیرانی که هر یک همزمان مسئول شماری از قلابهای ماهیگیری بودند صید میکردند. لوریه تورجون، تاریخنگار، یک تقسیم کار نمونه را، پس از آنکه ماهی کاد به قلاب میافتاد و بالا کشیده میشد، توصیف میکند:
«همهی کارهای پاک کردن ماهی روی عرشه انجام میشد، جایی که انجام کار بهراستی و بهخوبی مانند خط تولید سازمان یافته بود. کارگران کشتی ماهی را [از یکی از ماهیگیران] میگرفتند و آن را روی میز کار میانداختند. «سربُر» سر آن را میبرید، شکمش را خالی میکرد و بیدرنگ آن را بهطرف کارگر شکافدهنده در آنسوی میز سُر میداد. در آن سو، دو یا سه حرکت چیرهدستانه برای درآوردن استخوان پشت ماهی کافی بود تا پس از آن فیله ماهی پاک شده از دریچهای به داخل انبار کشتی برود. در آنجا نمکزن فیله را بین دو لایهی کلفت نمک میخواباند.»
کار با آهنگی تند از سپیدهدم تا تاریکی، حتی هنگامی که ماهی زیادی صید میشد در تمام شب، ادامه داشت. هر کشتی بنک «کارگاهی برای آمادهسازی و نمکسود کردن» بود و کار کارگران «از بسیاری جنبهها همانند کار در کارخانههای سدهی نوزدهمی بود.»[۵۸] پس از آنکه انبار کشتی پر از ماهی کادی میشد که خشکنشده یا سبز (در واقع شورشده) خوانده میشد، کشتی به اروپا بازمیگشت. بعضی از این کشتیها دو یا سه بار در سال رفتوبرگشت داشتند. ماهیگیری نزدیک به ساحل شامل کشتیها و کارگرهای بیشتری بود اما از آنجا که بیشترین ماهیگیری نزدیک به ساحل بین ماههای ژوئن تا اوت روی میداد یعنی هنگامی که میلیونها ماهی کاپلن (ماهی کوچکی مانند ماهی اسملت[۵۹]) با تخمریزی در آبهای کمژرفا سبب جذب ماهیهای گرسنهی کاد میشدند، ماهیگیران محدودیت زمانی بیشتری داشتند.[۶۰]
بهار هر سال، کشتیهای باری از اروپای غربی به بنادر و خلیجهای ساحل نیوفوندلند میرفتند. هر کشتی تا حدود ۱۵۰ کارگر، بشکههای نمک بسیار و ۱۲ ـ ۱۰ قایق ماهیگیری باز را حمل میکرد که قطعات آنها برای انبارداری کمحجم پیاده شده بودند. سواحلی طولانی که برای ماهیگیری بهخوبی شناسایی شده بودند کشتیهای پرشماری را جذب میکردند، چنانکه برخی اردوگاههای ماهیگیری فصلی میتوانستند هربار پذیرای هزاران کارگر باشند. ماهیای که آنها صید و فرآوری میکردند و آنرا کاد نمکزده یا پورجان[۶۱] میخواندند، خوشمزهتر از ماهی خشکیدهی نروژی بود و بهعنوان کالای غذایی تولید انبوه اصلی جایگزین ماهی نروژی در انگلستان و جنوب اروپا شد.
ماهیگیری ساحلی کاد نیز، در تأسیساتی که هرساله در ساحل سنگی نیوفوندلند ساخته میشدند، دارای خط تولیدی با تقسیم کار بود. دفتر یادداشت روزانهای که در سدهی هفدهم جیمز یانگِ جراح مینوشت و در اینجا از سوی پاپ خلاصه شده است، عملیات کارخانه مانند ایستگاههای ماهیگیری نیوفوندلند را که کارگران انگلیسی ماهیگیری اطاقهای کار ماهیگیری میخواندند، توصیف میکند:
«اگر صید روز خوب بود، هر قایق با هزار تا هزارودویست ماهی که وزن آنها رویهم سر به چندین تن میزد بازمیگشت و کارکنان دیرهنگام بعد از ظهر به اتاقهای کارماهیگیری بازمیگشتند…. کارکنان ساحلی کار آمادهسازی ماهی را از همان ابتدای اسکله، مجموعهای از بارانداز و کارخانهی فراوری که ماهی در آن تخلیه میشد، آغاز میکردند. پسر نوجوان کارگری ماهی را روی میز جلوی کارگر سربُر میانداخت و او پس از تخلیهی شکم سر آن را میبرید…. جگرهای ماهیها را کنار زده به داخل خمرهی روغن ماهی میریختند تا در گرمای آفتاب روغن آنها گرفته شود. کارگر سربُر شکمخالی را به سوی دیگر میز، به طرف کارگر شکافدهنده میلغزاند که ماهی را چاک میداد و ستون مهرهی آن را درمیآورد…. پسران نوجوان بیمهارت ماهی پاک شده را با فرغون میبردند و برای آغاز آبنمک زدن روی هم میانباشتند. آنگونه که یانگ تأکید میکند، کار نمکسود کردن نیازمند تجربه و برآورد بود: «نمکسود کننده ماموری ماهر است، زیرا نمک زیاد ماهی را میسوزاند و بافت آن را مرطوب و شکننده میکند. نمک خیلی کم آن را سرخ میکند، یعنی پس از خشک شدن به رنگ سرخ درمیآید و ازاینرو فروختنی نیست….»
چند روز پس از نمک زدن، کارکنان ساحلی ماهیها را با آب دریا میشستند، آنها را بر سکویی از سنگ ساحلی که چارچوب خوانده میشد روی هم میریختند و پس از یک یا دو روز آنها را روی سنگفرش ساحلی یا سکوهایی از تختههای زمخت که با شاخوبرگ صنوبر یا پوست درخت غان میپوشاندند پهن میکردند تا خشک شوند…. شبها یا در هوای مرطوب ماهیِ در حال فراوری را باید پوست به طرف بیرون میخواباندند یا آنها را به شکلی محافظت شده تلمبار میکردند. پس از چهار یا پنج روز در هوای خوب، ماهی آمادهی انبار شدن در کپههای در حدود هزاروپانصدتایی بود که لایهلایه انباشته میشدند.»[۶۲]
ماهی کاد بهاندازهای زیاد بود که بیشتر اوقات بیش از ظرفیت یک کشتی صید و خشک میشد. ازاینرو، تجارتی میانی ایجاد شد که در آن بازرگانان هلندی در کشتیهای باری در فصل صید از سواحل نیوفوندلند ماهی خشک را میخریدند و سپس در اروپا آن را به فروش میرساندند.
برخی روایتها از ماهیگیری مدرن آغازین این برداشت را میدهند که ماهی کاد نیوفوندلند از سوی ماهیگیران دلیر مستقل که با قایقهای کوچک به اقیانوس اطلس میزدند صید میشد. ممکن است چندین ماهیگیر این کار را کرده باشند اما نه بهاندازهای که بتواند چنان انبوه فشردهای از ماهی کالا شده تولید کند که تاریخنگاران به آن مقام «انقلاب ماهیگیری اطلس شمالی» داده باشند. این مهم از سوی هزاران کارگر ماهر ماهیگیری انجام میشد که با کشتیهای بزرگ به اقیانوس میرفتند؛ کشتیهایی که از سوی بازرگانان سرمایهدار تأمین مالی میشد. آنگونه که پاپ مینویسد، «این تقسیم کار پیچیده، اندازهی بزرگ یگان تولید، همراه با نظمی که محدودیت زمانی فصل صید تحمیل میکرد، تولید ماهی خشک را از برخی کیفیتهای صنایع تولیدی بعدی برخوردار کرد.[۶۳] ماهیگیری ترااطلسی از همان آغاز کسبوکار بزرگی بود. اتاقهای کار ماهیگیری و کشتیهای بنک، زمان درازی پیش از انقلاب صنعتی، کارخانه بودند.
نخستین شکوفایی جهانی روغن
صید ماهی کاد نزدیک به ساحل در سواحل شرقی و جنوبی نیوفوندلند متمرکز شده بود. اما در نزدیکی گوشهی شمال غرب جزیره صنعت متفاوت روغنگیری ایجاد شد که آن نیز از شیوهی تولید کارخانهای استفاده میکرد.
در دههی ۱۹۷۰، سلما هاکزلی بارکهام درک ما را از ماهیگیری سدهی شانزدهم در نیوفوندلند و لابرادور به شکل چشمگیری تغییر داد. این بایگان کانادایی بدون پشتیبانی هیچ نهادی ــ برای تأمین مخارج خود پارهوقت انگلیسی تدریس میکرد ــ سالها از وقت خود را در شمال اسپانیا گذراند و کتابخانهها و بایگانیهای آنجا را در جستجوی اشاراتی به سفرهای سدهی شانزدهم از باسک به ترانوا کاوش کرد. یافتههای او تاریخ سدهی شانزدهم نیوفوندلند را بازنویسی کرد. او به شواهدی پذیرفتنی دست یافت که افزون بر هزاران نفر که برای ماهی کاد میرفتند، هر ساله تا دوهزار صیاد نهنگ اهل باسک مدت زمانی در منطقهای که اکنون تنگهی بل آیل نام دارد بهسر بردهاند. باستانشناسان، در پی سرنخهای او، شماری از کشتیهای غرقشده و دهها قرارگاه سدهی شانزدهمی صید نهنگ را در ساحل لابرادور یافتهاند.
باسکیهای فرانسوی و اسپانیایی برای سدهها صید تجارتی نهنگ در اروپا را در چیرگی خود داشتند. آنها در شکار در خلیج بیسکی در درجهی نخست نهنگهای بزرگسر بوهد[۶۴] و رایت[۶۵] را در آماج خود داشتند، نهنگ هایی بزرگ که طول آنها به پانزده متر میرسید اما بسیار کوچکتر از نهنگهایی که بعدتر شکارچیان نهنگ در ژرفای دریا تا مرز نابودی شکار کردند. نهنگهای بوهد و رایت آهستهتر حرکت میکنند و پس از کشته شدن روی آب شناور میمانند که این امتیازی بزرگ برای پاروزنانی بود که باید آنها را به ساحل میکشیدند.
بازرگانان باسکی گوشت نهنگ نمکسود را که با توحه به ماهی محسوب شدن نهنگ میتوانست در روزهای مقدس خورده شود، همچنین استخوان نهنگ را، غضروف نرمی که برای ساختن کرست، شلاق کالسکه، چتر و مانند آن استفاده میشد، میفروختند. بااینهمه، پولساز بزرگ روغن نهنگ بود که با حرارت دادن آهستهی پیه آن در دیگهای بزرگ بهدست میآمد. بشکههای روغن نهنگ تولیدی باسک در جاهایی به دوری انگلستان و آلمان برای تولید پارچه، چراغهای روشنایی، صابونسازی، و درزگیری کشتیها در برابر نفوذ آب استفاده میشد.[۶۶]
زمانی، به احتمال زیاد در دههی ۱۵۳۰، ماهیگیران باسکی دریافتند که نهنگهای بزرگسرِ بوهد در تابستان و پاییز از تنگهی باریک بل آیل، یعنی جایی که به نسبت آسان میتوانستند شکار شوند، در شمار زیاد مهاجرت میکنند.[۶۷] کوتاه زمانی پس از آن، با صدها گروه شکارچی نهنگ باسکی که هرساله در «کشتیهایی به اندازهای بزرگ که بتواند شناور بمانند» به طرف تنگه سفر میکردند، شکار شدید نهنگها آغاز شد…. «برخی از این کشتیها میتوانستند تا دوهزار بشکه روغن نهنگ که هر کدام از آنها سیصد پوند (۱۳۵ کیلوگرم) وزن داشتند را حمل کنند.»[۶۸] هر ساله شکارچیان نهنگ برای چهار تا شش ماه در ایستگاههای شکار نهنگی زندگی میکردند که مانند دهکدههای موقت صید ماهی کاد بود با یک تفاوت بزرگ: آنها بهجای چنگکهای خشک کردن، کوره میساختند ــ تنورهای بزرگ سنگی که سقف آنها را با آجر میپوشاندند و روی آن پیه نهنگ را آب می کردند.[۶۹]
شکار نهنگ برای کارگران خطرناک و البته برای نهنگها وحشیانه بود. هنگامی که نهنگها دیده میشدند دستههای پرشماری در چالوپاها[۷۰] ــ قایقهای باز هشت متری ــ حرکت میکردند. هر دسته دارای یک زوبینانداز، یک هدایتکننده و چهار یا پنج پاروزن بود. جیمز تاک، باستانشناس شیوهی معمول حمله را توصیف میکند:
«قایقها تا نزدیک به یک متری نهنگها پارو میزدند و در این فاصله آنها را با زوبینهای پیکاندار میزدند…[زوبین با طناب وصل بود] به «مهاری» که با استفاده از آن نهنگ آنقدر در آب کشیده میشد تا خسته شود…. بیشتر وقتها چندین زوبین به نهنگ میزدند و حتی پس از آن دنبال کردن نهنگ میتوانست طی ساعتها تا چندین کیلومتر طول بکشد تا بتوانند با ایمنی به نهنگ نزدیک شوند و با ضربههای تکراری نیزهای بهتیزی تیغ آن را بکُشند…. نهنگ را پس از کشتهشدن، با چند قایق ــ بیشتر وقتها خلاف جریان جزر و مد و باد ــ به یکی از ایستگاههای فراوری ساحلی میکشیدند.»[۷۱]
در ساحل قصابان نهنگ پیه آن را بهشکل مارپیچ از آن جدا میکردند و آن را به تکههای نازک میبریدند. کورهپزها دنبهی تکهتکه شده را در دیگهای مسی بهتدریج حرارت میدادند، دما را برای پیشگیری از سوخته شدن دنبه کنترل میکردند و هرازچندی روغن را به دیگهای خنککننده میریختند، فرایندی که نیازمند روزها توجه و کار پیوسته بود. روغن خنککننده در بشکههایی دویست لیتری انبار میشد که بشکهسازان در آنجا میساختند.
پژوهش بارکهایم نشان داد که عملیات شکار نهنگ در تنگهی بلا آیل «از همان آغاز کامیابی چشمگیر مالی» بهبار آورد. او برآورد کرد که شکارچیان نهنگ باسک هرساله بیش از پانزده هزار بشکه روغن نهنگ تولید میکردند و بیشتر آن را در راه بازگشت به خانه در بریستول، لندن، و آنتورپ میفروختند.[۷۲]
اما چون همیشه، یعنی زمانی که منابع طبیعی تبدیل به کالای تولید انبوه میشوند، بهرهکشی از نهنگها به فاصلهی کوتاهی پایههای اولیهی این صنعت را سست کرد. دست یافتن به ارقام دقیقی در مورد کشتار نهنگها ناممکن است اما یک پژوهش شایان باور برآورد میکند که «در طول سدهی شانزدهم، بهاندازهی یکسوم شمار پیش از شکار نهنگهای بوهد کشته شدند.»[۷۳] نهنگهای بوهد بازتولیدی آهسته دارند ــ پانزده سال طول میکشد تا نهنگ ماده به بلوغ جنسی برسد و بهطور عادی هر سه یا چهار سال تنها یک نوزاد دارد ــ بنابراین از میان برداشتن یکسوم جمعیت آنها در چند دهه اثرات ویرانگری داشت.[۷۴] با سررسیدن اوایل دههی ۱۵۸۰، فزونی شکار چنان جمعیت نهنگهای بوهد را کاهش داد که بعضی کشتیها نیمهخالی به اروپا بازمیگشتند.
در دو دههی بعدی، شکارچیان نهنگ برای شکار به غرب، به خلیج سن لورن و به شمال، بهسوی قطب شمال رفتند. در نتیجه، شکار شدید در آبهای ساحلی نیوفوندلند برای نزدیک به سه سده انجام نشد.
انگلستان در برابر اسپانیا
بیتردید کاهش نهنگ انگیزهبخش باسکیهای اسپانیا برای شکار در جای دیگری بود اما این تغییر جغرافیا را تضادی در کرانهی دور اطلس فوریتر کرد.
سال ۱۵۷۵، یک بازرگان بهنسبت موفق بریستول به نام آنتونی پارکهرست کشتی میاناندازهای خرید و سفرهای اکتشافی صید ماهی کاد در نیوفوندلند را آغاز کرد. بهوارونهی بیشتر همگنان خود، او با کارگران ماهیگیر سفر میکرد؛ همچنان که به کار صید و خشک کردن ماهی کاد میپرداختند، او «بندرگاهها، جویها، زیستگاهها و زمینهای بسیار بیشتری از هر انگلیسی پیش از خود را» کشف کرد. سال ۱۵۷۸، به برآورد او ۳۵۰ کشتی اروپایی در کار صید ماهی کاد نیوفوندلند فعال بودند ــ ۱۵۰ کشتی فرانسوی، ۱۰۰ کشتی اسپانیایی، ۵۰ کشتی پرتغالی و ۳۰ تا ۵۰ کشتی انگلیسی ــ همچنین ۲۰ تا ۳۰ کشتی شکار نهنگ باسکی.[۷۵]
راست آنکه کشتیهای شرکت کننده در ماهیگیریهای نیوفوندلند بسیار بیشتر از برآورد او بودند. روشن است پارکهرست که نزدیک به ساحل کشتیرانی میکرد صدها کشتی فرانسوی را که هرساله در گرند بنکس کار میکردند ندیده بود. با این همه، همانگونه که تورگون مینویسد ارقام او امکان میدهد تا آنها را با ناوگان پرآوازهتر گنج که در همان بازهی زمانی از کاراییب به اسپانیا سفر دریایی میکرد مقایسه کنیم.
«حتی اگر کسی ارقام سادهانگارانهی پارکهرست را بپذیرد، ناوگان نیوفوندلند ــ که شامل ۳۵۰ تا ۳۸۰ کشتی با خدمهای بین ۸ تا ۱۰ هزار نفر میشد ــ فراتر از هماوردی با تجارت اسپانیایی ترااطلس قارهی آمریکا بود که در دههی ۱۵۷۰ ــ بهترین سالهای آن در سدهی شانزدهم ــ دست بالا متکی به صد کشتی دارای بین ۴ تا ۵ هزار خدمه بود….
این ارقام، هرچند تقریبی، نشان میدهند خلیج سن لورن چون قطبی جذاب برای اروپاییان با جذابیت خلیج مکزیک و کاراییب برابری میکرد. بخش شمالی قارهی آمریکا، نه بخشی حاشیهای، بل یکی از راههای بزرگ دریانوردی و یکی از پرسودترین پایانههای تجارت اروپاییان در دنیای نو بود.»[۷۶]
پارکهرست مشاهده کرد که بهوارونهی سودهایی که دیگران میبردند، «شمار انگلیسیها در آنجا به اندازهی دیگر کشورها نیست.» یک دهه پیش از آن، او شمار بسیارکمتری از انگلیسیها را مییافت. با این همه، تا سدهی شانزدهم، شمار کشتیهای انگلیسی که سالانه برای ماهیگیری به نیوفوندلند سفر میکردند بیش از سه برابر شده بود، در حالیکه کشتیهای اسپانیایی همه ناپدید شده بودند. برای آنکه دریابیم چگونه و چرا چنین شد باید نگاهی کوتاه به سیاست جغرافیایی اروپاییان داشته باشیم.
سال ۱۴۹۷ کابوت مدعی مالکیت انگلستان بر سرزمین نو شده بود اما دولت انگلستان این ادعا را پی نگرفت و شمار کمی از بازرگانان و ماهیگیران انگلیسی به این موضوع علاقه داشتند. بازار داخلی ماهی انگلستان با کاد ایسلند و هرینگ دریای شمال بهخوبی تأمین میشد و بازرگانان ثروتمند لندنی بر تجارت خارجی انگلستان محافظهکار چیره بودند و در برابر تغییر مقاومت میکردند. همانگونه که بعدتر جان اسمیت دربارهی بیمیلی بازرگانان انگلیسی برای سرمایهگذاری در مستعمرههای آمریکایی که در آنها ماهیگیری صنعت عمده بود نوشت، آنها نمیخواستند ثروت خود را در راه «کالایی کمارزش و پست» و «تجارتِ خوار ماهی» به خطر اندازند.[۷۷]
پیش از دههی ۱۵۷۰، چند سفر اکتشافی انگلیسی به نیوفوندلند از سوی کشتیداران و بازرگانانی سازماندهی شد که از بازرگانان سرآمد لندنی نبودند: آنها دریانوردی خود را از لندن یا حتی بریستول آغاز نکردند، بل از بنادر کوچکتر وست کانتری،[۷۸] از «نوک پایینی» جنوب غربی انگلستان آغاز به سفر کردند. در نتیجه، کشتیهای انگلیسی در نیوفوندلند در بیشتر سدهی شانزدهم در برابر کشتیهایی از قارهی اروپا بسیار کمشمار بودند. این موضوع پژواک ناترازمندی قدرت در اروپا بود، جایی که در آن انگلستان کشوری کوچکتر در حاشیهی قاره قرار داشت در حالیکه اسپانیا بر امپراتوری بزرگی چیره بود. پس از آنکه در سال ۱۸۵۱ اسپانیا پرتغال را پیوست خود کرد ظرفیت کامل کشتیهای تجاری آن، در مقایسه با چهلودوهزار تن انگلستان، به سیصدهزار تن رسید. اسپانیا ادعای دسترسی انحصاری به «همهی مناطق بیرون از اروپا را که در آن زمان میتوانست امکانی برای تجارت خارجی باشد» کرد و توانست آن را اعمال کند.[۷۹]
اما اقتصاد انگلستان در حال گسترش بود و شمار فزایندهای از کارسالاران و ماجراجویان انگلیسی در پی درهم شکستن قدرت اقتصادی اسپانیا بهویژه چیرگی آن بر تجارت ترااطلسی بودند. برای نمونه، بین سالهای ۱۵۷۰ تا ۱۵۷۷ دستکم سیزده سفر کشتیهای انگلیسی با تجارت مردمان بردهشده و دیگر کالاها در کاراییب انحصار اسپانیا را به چالش کشیدند.[۸۰] در دوران پادشاهی الیزابت اول (۱۶۰۳ ـ ۱۵۵۸)، سازماندهندگان و هواداران چنین کار خطرناکی بهسختی برای کاری لابی کردند که تاریخنگار مارکسیست، آ ال مورتون، آنرا «اصل مداوم گرچه جمعبندی نشدهی سیاست خارجی انگلستان ــ بدین معنا که خطرناکترین رقیب تجاری، دشمن سیاسی اصلی باشد» خواند.[۸۱]
هماوردی اقتصادی با تضاد مذهبی تقویت شد. انگلستان رسماً پروتستان بود، در حالیکه اسپانیا نهتنها کاتولیک بل جایگاه دادگاه تفتیش عقاید ترسناک و مورد تنفر بود. سال ۱۵۶۶، هنگامی که شورشی با رهبری پروتستانها علیه حاکمیت اسپانیا در هلند سرگرفت، پناهندگان هلندی در انگلستان پذیرفته میشدند، حامیان انگلیسی برای خرید جنگافزار برای شورشیان پول جمع میکردند، و کالوینیستهای ثروتمند انگلیسی گروهانهایی از سربازان انگلیسی را سازمان دادند تا وارد جنگ با اسپانیا شوند. در پاسخ، مقامات اسپانیایی فعالانه از کوششهایی برای سرنگونی الیزابت اول و برگماردن یک پادشاهی کاتولیک پشتیبانی میکردند. سال ۱۵۷۰، پاپ پیوس پنجم با تکفیر «بهظاهر ملکهی انگلیس» تضاد را افزون کرد. او به کاتولیکهای انگلیس فرمان داد از الیزابت اطاعت نکنند و اعلام کرد کشتن او گناه نخواهد بود. آنگونه که تاریخنگار مارکسیست، کریستوفر هیل، یک سده پس از آن در مورد کشاکش در انگلستان نوشت، « اینکه آیا میتوانیم اینگونه مسألهها مذهبی، سیاسی یا اقتصادی توصیف کنیم پرسشی بیپاسخ است.»[۸۲]
هنگامی که الیزابت به تخت نشست، اسپانیا ثروتمندترین و قویترین کشور اروپا بود و انگلستان ضعیفتر از آن بود که سرراست به چالش با اسپانیا برخیزد. پس بهجای این کار، الیزابت مخفیانه جنگ دریایی چریکیای را در برابر کشتیهای بازرگانان اسپانیایی و مستعمرهها آغاز کرد. به این ترتیب افراد مستقلی با اجازهی حکومت جنگی را بهراه انداختند که در آن هزینهی خود را میدادند و بیشتر غنیمتهای دزدیده شده را خود برمیداشتند. این دزدان دریایی قانونی بعدتر خصوصیها[۸۳] لقب گرفتند ــ این اصطلاح را برای متمایز کردن آنان از دزدان دریایی بهکار میبرم، گرچه در عمل جدا کردن آنان دشوار بود.
دزدی دریایی برای دههها بومی انگلستان بود، بهویژه در ساحل شمالی؛ آنان «دریانوردان ماهری بودند که در گروههایی سازماندهی میشدند و بیشتر، خانوادههای پرنفوذ زمینداری مانند کیلیگروز اهل کورنوال[۸۴] از آنها پشتیبانی میکردند. خطرهای دزدی دریایی بهنسبت کم و منافع آن زیاد بود.»[۸۵] بسیاری از دریانوردانی که در دوران الیزابت بهعنوان خصوصیها ثبت نام کردند، پس از باطل شدن مجوزشان به کار دزدی دریایی بازگشتند. خصوصیهای موفق افتخار حضور در دربار را مییافتند و آنان که بسیار موفق بودند لقب شوالیه میگرفتند. اگر اسپانیاییها آنها را دستگیر میکردند محکوم به اعدام میشدند اما در انگلستان خصوصی بودن حرفهای احترامآمیز بود که «در چیرگی خانوادههای وست کانتری بود که در ارتباط با دریا بودند و برای آنها پروتستانیسم، میهنپرستی و چپاول هممعنای یکدیگر بودند.»[۸۶]
بانیان دزدی دریایی، بیشتر کشتیداران، ماجراجوییهای خصوصیها را با فروش سهام به سرمایهگذاران تأمین میکردند، سرمایهدارانی از بازرگانان ثروتمند و مقامات دولتی گرفته تا سوداگران محلی و مغازهداران. از حاصل چپاول، ۱۰ تا ۱۵ درصد به دربار میرسید و باقیمانده بین سرمایهگذاران، سازماندهندگان، ناخدا و خدمه تقسیم میشد.
گرچه از هر طبقهای در این کار شرکت میکردند، بیشتر سفرهای دریایی خصوصیها در دوران الیزابت از سوی کسانی بیرون از قشر سرآمد بازرگانان لندن سازماندهی و رهبری میشد. بیشتر آنان اهل وست کانتری بودند، نهتنها سرزمین سکنای دزدان دریایی، بل جایگاه بیشتر سفرهای دریایی ماهیگیری انگلیسیها به نیوفوندلند. در بحثهای معاصر در مورد ماهیگیری، موضوعی مشترک اهمیت آن چون زمینهای آموزشی برای نیروی دریایی بود؛ همین موضوع در مورد رابطهی ماهیگیری و دزدی دریایی صدق میکرد. کنِت اندرو، تاریخنگار، نشان داده است که کشتیهای تجاری انگلیسی بیشتر اوقات در سفرهای خود هم تجارت میکردند و هم دستبرد میزدند. بنابراین جای شگفتی بود اگر دریانوردانی که ماهیگیران را به نیوفوندلند میبردند، دستکم زمانی که فصل صید نبود، به کشتیهای تجاری هم حمله نمیکردند.[۸۷]
از میان خصوصیها، موفقترین آنان در دوران الیزابت تاجر برده جناب فرانسیس دریک بود. بیشتر، از او برای چرخیدن دور دنیا یاد میشد آنهم نه برای شوق اکتشاف، بل برای گریز از دستگیری پس از چپاول کشتیهای حامل گنج اسپانیایی در ساحل پرو. غنیمتی که او به خانه برگرداند برای سرمایهگذاری پشتیبانانش، از جمله ملکه الیزابت، سود باورنکردنی ۴۶۰۰ درصدی بهبار آورد.
اگر بتوان تاراج طلا ونقرهی آمریکای مرکزی و جنوبی را مصادرهی اصلی نام نهاد، آنگاه کارزار دزدی دریایی مجوزدار انگلستان در دوران پادشاهی ملکه الیزابت مصادرهی اصلی مرحلهی بعد بود ــ برخی ثروتهای هنگفت سرمایهداری در غنیمتهای دزدان دریایی ریشه داشت، ثروتهایی دزدیده شده از دزدانی که آنها را از آزتکها و اینکاها دزدیده بودند.[۸۸]
جنگ آشکار بین انگلستان و اسپانیا سال ۱۵۸۵ درگرفت، زمانی که الیزابت آشکارا پشتیبانی خود را از شورشیان هلندی اعلام کرد و سربازانی را به کمک آنان فرستاد. آنگاه که فیلیپ دوم با ممنوع کردن تجارت با انگلستان و توقیف کشتیهای تجاری انگلیس پاسخ داد، الیزابت خصوصیها را به افزایش حملات به کشتیهای اسپانیایی تشویق کرد و سپس برنامهریزی فیلیپ برای حمله به انگلستان آغاز شد.
در ۳۰ ماه مه ۱۵۸۸، ناوگانی از ۱۳۰ کشتی که ۱۹ هزار سرباز حمل میکردند برای حمله به انگلستان و سرنگون کردن الیزابت بهراه افتاد. دو ماه بعد این ناوگان جنگی بزرگ[۸۹] با ضربههای بیامان توفانها و شکست از نیروی کوچکتر انگلیس از هم پاشیده بود. از ناوگان اسپانیا تنها ۶۷ کشتی با کمتر از ۱۰ هزار سرباز باقی ماندند. مبلغان انگلیسی این پیروزی را به یاری خداوند و فرماندهی دریک نسبت دادند اما این رویداد بیشتر نتیجهی رهبری ناکارآمد اسپانیا بود ــ اگر یک خطرورزی دریایی در هر زمانی، از آغاز تا پایان، شکستی کامل باشد، خطرورزی ناوگان جنگی بزرگ اسپانیا در سال ۱۵۸۸ است.[۹۰] اگرچه کتابهای میهنپرستانه پیروزی انگلستان را نقطهی تحولی در جنگ توصیف میکنند، راست آنکه نیروی دریایی اسپانیا زود خود را بازیافت و سال ۱۵۸۹ شکست ویرانگر همسانی را به ناوگان دریایی دریک وارد کرد. جنگ تا سال ۱۶۰۴ ادامه پیدا کرد و آخرسر در این سال دو پادشاه تازه، جیمز اول از انگلستان و فیلیپ سوم از اسپانیا، در پایان قرارداد صلح امضا کردند.
برخی از تاریخنگاران جنگ انگلیس ــ اسپانیا این جنگ را هدر دادن بیخردانه و دراز مدت نیرو میدانند زیرا هیچیک از دوسوی جنگ سرزمین تازهای بهدست نیاوردند و قرارداد پایانی شرایط موجود را پایدار کرد. این دیدگاه، اگر جنگ را مبارزهی دو ارتش برای حفظ سرزمین یا گسترش آن بدانیم، که برای حاکمان فئودال اسپانیا چنین بود، دیدگاهی درست است. اما برای بازرگانان که سازماندهندگان، تأمین کنندگان مالی و بیشتر اوقات رزمندگان جبههی انگلیس بودند، جنگی اقتصادی بود ــ اگر کتاب کارل فون کلاوزویتز[۹۱] را خوانده باشید آنها میتوانستند بگویند جنگ تجارتی است که با ابزار دیگر انجام میشود. هدف آنان کسب سود با بهغنیمت گرفتن کشتیهای تجاری دشمن بود و با انجام این کار در سنجهای بزرگ برای هیجده سال، آنان انحصار اسپانیا بر تجارت اقیانوس اطلس را درهم شکستند.
«این جنگ چنانکه مینماید بینتیجه، گاه حتی مبارزهای با بیمیلی، نقطه تحولی را در ثروت دوملت و بالاتر از همه در ثروتهای اقیانوسی آنان رقم زد….
راست آن که حمله به کشتیهای تجاری بهتنهایی نمیتوانست سبب پیروزی در جنگ شود…. اما اثر همافزودهی از دست دادن کشتیها بر نیروی دریایی ایبری[۹۲] سنگین بود. منابع انگلیسی میگویند در جریان جنگ، انگلیسیها بیش از یکهزار کشتی اسپانیایی و پرتغالی را بهغنیمت گرفتند، زیانی که بهنوشته یک متخصص کشتیسازی اسپانیایی در سال ۱۶۰۸ باید بهاندازهی عوامل دیگر به فروگشت دهشتناک کشتیرانی اسپانیا کمک کرده باشد. البته نظام ترااطلس فلوتاها [ناوگان حامل گنجها] باقی ماند…. اما بقیهی تجارت ایبری بهناچار در سنجهی گستردهای به کشتیرانی خارجی واگذار شد.»[۹۳]
بخش مهمی از جنگ تجاری انگلیس، موضوعی که بسیاری از تاریخنگاران به آن توجه نکردهاند، جنگ برای ماهی کاد بود.
جنگ ماهی کاد
یک دهه پیش از آغاز جنگ آشکار، مقامات رسمی انگلیس در مورد بیرون راندن اسپانیا از ماهیگیری در نیوفوندلند چون یک هدف راهبردی انجامپذیر بحث کرده بودند. در نوامبر ۱۵۷۷، این بحث بهشکلی قوی از سوی یکی از مشاوران ملکه، جناب هامفری گیلبرت، در «گفتمانی در بارهی اینکه علیاحضرت چگونه میتوانند پادشاه اسپانیا را آزار دهند» مطرح شد.[۹۴] (آن زمان واژهی آزار معنایی قویتر داشت.)
گیلبرت، پسر دوم یک زمیندار ثروتمند غرب کشور، ترویج دهندهی قوی گسترش مرزها، طرفداری از پروتستانیسم و سیاستهای ضد اسپانیایی بود. رهبری او در سرکوب وحشیانهی شورشیان دزموند ایرلند[۹۵] در سال ۱۵۶۹ لقب شوالیه را از سوی ملکه برای او به ارمغان آورد و بهتمامی شایستهی عنوان «تروریست الیزابت» بود که از سوی یک تاریخنگار کشورگشایی استعماری سدهی بیستم به او داده شد.[۹۶] سال ۱۵۷۲، او رهبری یک نیروی داوطلب ۱۵۰۰ نفری انگلیسی را برای رویارویی با ارتش اسپانیا در هلند به عهده گرفت. «گفتمان» (امروزه آن را تفاهمنامه یا یادداشت دیدگاهها میخوانند) سال ۱۵۷۷ او پیشنهاد کرد حملهی پیشدستانهای به کشتیهای اسپانیایی و پرتغالی ــ و در صورت امکان فرانسوی ــ «یا با جنگی آشکار یا با ابزار پوششی مناسب انجام شود؛ پوششی چون دادن فرمانهای قانونی برای کشف و سکنا گزیدن در سرزمینی بیگانه با تبصرهی ویژهای برای امنیت آنها.» پیشنهاد دوم امکان میداد تا در صورت لزوم ملکه حمله به کشتیهای بیگانه را حاشا کند و «وانمود شود حمله بدون تصویب شما انجام شده است.» گیلبرت پیشنهاد کرد خود تأمین مالی، سازماندهی و رهبری ناوگانی بهسوی نیوفوندلند را بهعهده گیرد تا به کشتیهای اسپانیایی و پرتغالی حمله کند، محمولههای آنها و بهترین کشتیها را مصادره و بقیه کشتیها را بسوزاند. این کار میتوانست با نیرویی بهنسبت کوچک انجام گیرد زیرا ماهیگیران در ساحل کار میکردند و اگر کسانی در کشتیهای بزرگ بودند شمارشان اندک بود، «بنابراین تردید اندکی در اشغال آسان و دور کردن آنها وجود دارد.» فراتر از همه، این مأموریت جنگی میتوانست هزینهی خود را تأمین کند زیرا ماهی نیوفوندلند، «کالای تجاری اساسی، غنی و فروختنی در همه جا است.»
چنین حملهای نهتنها بازرگانان اسپانیایی را از کشتیها و «درآمد بزرگ» ماهیگیری محروم میکند، بل از رسیدن ماهی کاد نیوفوندلند به اسپانیا جلوگیری و سبب «قحطی بزرگی» در آنجا میشود. فراتر از آن، هامفری پیشنهاد کرد ایجاد یک کوچنشین دائمی در نیوفوندلند میتواند پایگاهی برای حمله به بندرگاهها و کشتیرانی اسپانیایی در منطقهی کاراییب باشد.
هیچ سابقهای از واکنش الیزابت به این پیشنهاد وجود ندارد اما پس از شش ماه او فرمانی قانونی خطاب به «خدمتگزار وفادار و عزیزمان جناب هامفری گیلبرت» صادر کرد که در آن چیزی بسیار مانند «ابزار پوششی» پیشنهادی گیلبرت آمده بود. ملکه، در برابر بیست درصد از همهی طلا و نقرهای که او پیدا میکند، به گیلبرت «برای کشف، یافتن، جستجو، و بررسی زمینها، کشورها و قلمروهای دور کافران و بربرها که بهراستی در مالکیت شاهزادهای مسیحی یا مسیحیان عادی نباشند» مجوزی شش ساله داد. بنابر این مجوز او خود مالک همهی زمینها در فاصلهی ۲۰۰ لیگ[۹۷] از کوچنشینهای دائمی ایجاد شده تا سال ۱۵۸۳ میشد ــ منطقهای بسیار بزرگ ــ و میتوانست «با استفاده از هر شیوه و هر وسیلهای کالا و غنیمتهای قانونی را با غافلگیری و گرفتن» هر کشتی که بدون اجازهی او وارد آن منطقه شود تصاحب کند.[۹۸]
فرمان قانونی شامل سندی بود که در آن گفته میشد او به کشتیهای ملل دوست حمله نکند اما در عمل، گیلبرت اینک مجوزی داشت که بهموجب آن نیوفوندلند را بهعنوان نخستین مستعمرهی فرادریا تاسیس کند، ماهیگیران بیگانه را اخراج و جزیره را برای حملهی خصوصیها مورد استفاده قرار دهد.
بیتردید او انجام این کار را آزمود اما همانگونه که ملکه گفت او «مردی شهره به بدشانسی در دریا»[۹۹] بود. در نخستین سفر دریایی به سال ۱۵۷۸، پیش از آنکه به ایرلند برسد، ترک خدمت خدمه و توفانها او را ناچار از بازگشت کرد. این شکست سبب هدر رفتن بیشتر ارثیهاش شد و سرمایهگذاران را از تأمین مالی دوبارهی او منصرف کرد: چهار سال طول کشید تا بتواند برای سفر دوم پول فراهم کند.
سال ۱۵۸۳، سه کشتی از پنج کشتی و بیشتر خدمهی او به علت بیماری، شورش و کشتیشکستگی از بین رفتند اما او به نیوفوندلند رسید و در آنجا مراسمی رسمی با شرکت بازرگانان و صاحبان سیوشش کشتی ماهیگیری انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و پرتغالی در بندر سنت جانز برگزار کرد. او اعلام کرد که جزیره در مالکیت انگلیس است و همهی ماهیگیران باید به او اجاره و به ملکه مالیات دهند ــ همهی اینها بیمورد بود زیرا او و کشتیاش در بازگشت به انگلیس در توفان گم شدند.
گیلبرت در اجرای نقشهی خود ناکام ماند اما واقعیت وجود چنین نقشهای و تصویب ضمنی آن در فرمان رسمی سلطنتی نشان میدهد که اهمیت ماهیگیری نیوفوندلند در حلقههای حاکم انگلستان شناخته شده بود. بنابراین جای شگفتی نیست که دو سال بعد، هنگامی که جنگ آشکار آغاز شد، یکی از نخستین کارهای الیزابت دادن فرمان حمله به کشتیهای اسپانیایی به وسیلهی دو ناوگان از خصوصیها بود ــ یکی در کاراییب و دیگری در نیوفوندلند. برنارد دریک (بینسبت با فرانسیس دریک) به مأموریت دوم گمارده شد، «که به نیوفوندلند برود و به انگلیسیهایی که به کار ماهیگیری مشغولند در مورد مصادرهی کشتیهای انگلیسی در اسپانیا هشدار دهد و همهی کشتیهای متعلق به پادشاه اسپانیا و اتباع او در نیوفوندلند را مصادره کند و آنان را به بعضی از بنادر غربی انگلستان ببرد.»[۱۰۰]
در ژوئیهی ۱۵۸۵، دریک با ناوگانی از ده کشتی تأمین مالی شده از سوی سرمایهگذاران بندر پلیموت را ترک کرد. خصوصیها پس از آنکه در راه خود یک کشتی پرتغالی با بار شکر را بهغنیمت گرفتند رهسپار بندر سنت جونز شدند و در آنجا شماری از کشتیهای ماهیگیری انگلیسی را برای پیوستن به آنان در حمله به رقیبان اسپانیایی به خدمت گرفتند.[۱۰۱]
همانگونه که گیلبرت پیشبینی کرده بود، خصوصیهای بهخوبی مسلح با مقاومت کمی از سوی کشتیهای ماهیگیری تجاری روبرو شدند. در کمتر از دو ماه، آنان شانزده یا هفده کشتی را با بار ماهی کاد خشک و ششصد اسیر در نیوفوندلند بهغنیمت گرفتند و آنها را به انگلستان فرستادند ــ اسرا کارگران ماهیگیری بودند که بهاحتمال زیاد حتی خبر از آغاز جنگ آشکار نداشتند. بسیاری از زندانیان با شماری از کشتیها به هنگام گذر از اقیانوس غرق شدند و بیشتر اسرای باقیمانده از بیماری تیفوئید یا از گرسنگی در زندانهای انگلستان جان دادند، زیرا دریک هزینهی نگهداری و غذای آنان را نپرداخت.
اردوکشی دریک به نیوفوندلند برای سرمایهگذاران ۶۰۰ درصد سود به ارمغان آورد. او چهار کشتی از پرارزشترین آنها را برای خود نگهداشت و در ژانویهی ۱۵۸۶ از ملکه لقب شوالیه گرفت. سه ماه پس از آن، همان بیماری تیفویید همهگیری که زندانیان را کشت، جان او را نیز ستاند.
حملهی ۱۵۸۵ در نیوفوندلند برای سرمایهگذاران اسپانیایی نهتنها بهقیمت از دست دادن شمار چشمگیری از کشتیها و کارگران ماهیگیری ماهر آنها، بل همچنین بهقیمت از دست دادن بیشتر درآمد ماهیگیری آن سال تمام شد. آن زیانها در دو سال بعدی، زمانی که فیلیپ دوم دستور داد همهی کشتیهای تجاری در بنادر محلی خود بمانند تا او بهترین آنها را برای حملهی برنامهریزی شدهی خود به انگلستان به خدمت گیرد، چند برابر شد. کمتر از نیمی از کشتیهایی که درناوگان جنگی سال ۱۵۸۸ شرکت داشتند کشتیهای جنگی ساختهشده برای جنگ بودند ــ بقیه کشتیهای تجاریای بودند که سربازان را حمل میکردند. شمار کمی از آنها به اسپانیا بازگشتند و آنها که بازگشتند نیازمند تعمیرات اساسی بودند.
از دست دادن آن همه کشتی و بیبهره ماندن از سه سال درآمد ماهیگیری شکست بزرگی برای اسپانیا در مشارکت در ماهیگیری نیوفوندلند بود. در دههی پس از آن، شمار سفرهای کشتیها از شبهجزیرهی ایبری به نیوفوندلند بهشدت کاهش یافت و آنان که خطر کردند در تهدید پیوستهی حملهی خصوصیها قرار داشتند. مدرکنوشتههای بهجا مانده کم و ناکاملاند اما با اطمینان میدانیم که در میان غنیمتهای آورده شده به بنادر انگلستان در مدت تنها سه سال، از ۱۵۸۹ تا ۱۵۹۱، بیستوهفت کشتی ماهیگیری وجود داشت ــ و بیتردید چیزهای بیشتری هم در آن میان بودند. البته، غنیمتها طلا یا نقره نبودند و به کسی هم برای دزدیدن ماهی لقب شوالیه بخشیده نشد اما محمولهی تنها یک کشتی ماهیگیری به ۵۰۰ پوند فروخته شد، سودی که برای مالکان، سرمایهگذاران و خدمه بهنسبت زیاد بود. برای مقایسه درآمد کارگران ماهر یک پوند در ماه بود.[۱۰۲]
پس از سالهای پایانی دههی ۱۵۹۰، کشتیهای امپراتوری اسپانیا بهندرت در آبهای نیوفوندلند دیده میشدند. درهمانحال، شمار کشتیهای انگلیسی افزایشی بسیار داشت، گرچه هنوز به شمار کشتیهای ماهیگیری فرانسوی نمیرسید. اما تضاد کمی میان آنها بود، زیرا فرانسویها دور از ساحل ماهیگیری میکردند و ماهی کاد نمکسود خشک نشده تولید میکردند که در شمال اروپا خواهان زیادی داشت. اما ماهیگیری انگلیسیها نزدیک به ساحل بود و ماهی کاد خشک نمکسود برای بازارهای اروپای جنوبی و مدیترانه تولید میکردند.[۱۰۳]
پس از آنکه قرارداد ۱۶۰۴ امضا شد، چند سالی طول کشید تا بازرگانان انگلیسی با شرایط تازه سازگاری یابند اما با رسیدن به سال ۱۶۱۲ کشتیهای انگلیسی کاد نمکزده را از نیوفوندلند سرراست به بیلبائو میبردند که پیش از آن مرکز بزرگ کشتیهای کاد اسپانیا بود. «دوران آغاز به تغییر کرده بود. در ماهیگیریهای نیوفوندلند، صاحبان منافع انگلیسی و فرانسوی، با فرارسیدن اوایل سدهی هفدهم، بر کشتیهای اسپانیایی و پرتغالی غلبه کرده بودند.[۱۰۴]
«ماهیگیری، کسبوکاری بسیار بزرگ»
همانگونه که گفته شد در دههی ۱۹۷۰، بارکهام عملیات بزرگ شکار نهنگ پیشتر ناشناختهی باسکیها در تنگهی بل آیل را مستند کرد.
بهتازگی، تورجون از دانشگاه لاوال نشان داده است که صنعت ماهیگیری کاد ترااطلس بسیار بزرگتر از آنچه بود که پنداشته میشد. کار او برپایهی اسناد بایگانی شده در شهرهای بندری فرانسه «یک کسبوکار بسیار بزرگ ماهیگیری در تاریخ دریانوردی اطلس شمالی که پیشتر به آن توجه نشده بود» را مستند کرده است. در نیمهی دوم سدهی شانزدهم، «شناورهای فرانسوی نیوفوندلند نشاندهندهی یکی از بزرگترین ناوگانها در اقیانوس اطلس بودند. این پانصد کشتی، یا چیزی در آن حدود، رویهم ظرفیت ۴۰ تن [۵۶۰۰۰ متر مکعب] بار و همراه داشتن ۱۲ هزار ماهیگیر ــ دریانورد در سال داشتند.»
به آنها باید رفتوآمد ۲۰۰ کشتی اسپانیایی، پرتغالی و انگلیسی را افزود.
«ناوگان نیوفوندلند با فاصلهای زیاد از ناوگان بلندآوازهی اسپانیا که به قارهی آمریکا رفتوآمد میکرد فراتر رفت، ناوگانی که تنها نیمی از ظرفیت و نیمی از شمار خدمهی ناوگان نیوفوندلند را داشت…. خلیج سنت لورنس همان اندازه نشاندهندهی جایگاه فعالیت اروپاییان بود که خلیج مکزیک یا منطقهی کاراییب. نیوفوندلند، نه جایی حاشیهای که چند ماهیگیر منفرد برای ماهیگیری آنجا میروند، بل یکی از نخستین مسیرهای بزرگ اطلس و از نخستین سرزمینهایی بود که در آمریکای شمالی مستعمره شد.»[۱۰۵]
پاپ در پژوهش برندهی جایزهی خود به نتیجهی همسانی در مورد کوچنشینهای انگلستان در نیوفوندلند میرسد: «با رسیدن به بخش پایانی سدهی شانزدهم، فعالیت تجاری اروپاییان در بخش کانادایی اطلس، از نظر حجم و ارزش، از تجارت اروپاییان در خلیج مکزیک که بیشتر چون مرکز ثقل آمریکایی تجارت ترااطلس شمرده میشود، فراتر رفت…. ماهیگیری آغازین در نیوفوندلند، برای زمان خود و حتی برای زمان ما، صنعتی بسیار بزرگ بود.»[۱۰۶]
در همان دوران، سالانه نزدیک به ۱۰۰۰ کشتی از هلند، زلاند و فلاندرز به دریای شمال میرفتند. صنعت ماهیگیری به مرکزیت هلند دارای چنان اهمیتی بود که فیلیپ دوم، پادشاه اسپانیا، بخشی از طلاها و نقرههای آمریکایی خود را صرف تأمین مالی کشتیهای جنگی برای محافظت از ناوگان ماهی هرینگ هلندی در برابر حملهی خصوصیهای فرانسوی و اسکاتلندی کرد.
در سدهی پانزدهم، ناوگان ماهیگیری هلند در دریای شمال حجم بسیار بزرگی ماهی صید و فراوری میکرد، در نتیجه ماهی هرینگ گستردهترین مصرف را در اروپای شمالی داشت. در سدهی شانزدهم، صید ماهی هرینگ دریای شمال پابرجا ماند و در همان حال ماهیگیری نیوفوندلند بازار را دگرسان کرد ــ سال ۱۵۸۰، ماهیگیران نیوفوندلند در بازگشت دویست هزار تن ماهی کاد آوردند، یعنی بیش از دوبرابر صید هرینگ دریای شمال در بهترین سال آن. با فرارسیدن پایان سده، کاد با فاصلهای زیاد جایگزین هرینگ به عنوان مهمترین ماهی کالایی در اروپا شده بود.
ماهیگیری فشرده، صنعتی بزرگ و بخشی مهم از تغییرات انقلابی اجتماعی و اقتصادی در حال پیشرفت آن زمان در سراسر اروپا بود.
«یک نهاد سرمایهداری متفاوت»
مارکس در سرمایه استدلال کرد که فعالیتهای تجاری بهتنهایی ــ خرید ارزان در جایی و فروش گران در جایی دیگر (یا «کسب سود از راه مصادره») ــ یا کار صنعتگرانی که محصولات خود را میساختند و میفروختند، پایههای شیوهی تولید فئودالی را سست نکردند. آنچه که نظم اجتماعی نوینی را پایهگذاری کرد «یکپارچگی» مانوفاکتور و تجارت بود. «تولید و گردش کالاها پیشنیازهای کلی شیوهی تولید سرمایهداری هستند.»[۱۰۷] او نوشت گذار راستین به سرمایهداری به سه شیوه روی داد: برخی از بازرگانان به کار مانوفاکتور تغییر حرفه دادند؛ برخی بازرگانان با صنعتگران پرشمار قرارداد بستند؛ برخی از صنعتگران تولید خود را سرراست به تولید برای بازار گسترش دادند.[۱۰۸]
اما همانگونه که موریس داب در کتاب «پژوهشهایی در توسعهی سرمایهداری» مطرح میکند، دشواری الگوهای نموداری، از جمله الگوهای مارکس، این است که فرایند واقعی «فرایند پیچیدهای از اجزای گوناگون و آهنگ طبیعیِ توسعهی متفاوت در کشورهای گوناگون» بود.[۱۰۹]
برای نمونه، از یک سو کشتیهای اعزامی برای شکار نهنگ به لابرادور بهوسیلهی افرادی که بارکهام مردان پول میخواند سازماندهی و تأمین مالی میشد: «مردانی با پیشینهی مالی استوار و تجربهی کافی هم در جمعآوری پول و هم در صنعت بیمه.»[۱۱۰]
از سوی دیگر در انگلستان، آنگونه که جیلیان سل نشان میدهد، ماهیگیری نیوفوندلند، «از سوی مردانی به گردش درمیآمد با سرمایهای محدود…. [آنجا] منطقهی حفاظت شدهی روستاییان غربی بود،» نه بازرگانان اشرافی لندن و بیتردید نه مردان پول. بیشترین هزینهی سرمایهگذاری، سرمایهی خود کشتی، بهطور عادی بین شماری از سرمایهگذاران بهاشتراک گذاشته میشد. «بیشتر وقتها یک کشتی به سیودو قسمت تقسیم میشد. هر کدام از این سیودو قسمت میتوانست در مالکیت یک بازرگان باشد اما گاه تا شصتوچهار بازرگان مالک یک کشتی بودند.» در موارد دیگر، سرمایهگذاران هزینه و خطرپذیری خود را با اجاره کردن کشتی کاهش میدادند و هزینهی اجاره تا بازگشت پرداخته نمیشد.[۱۱۱]
سرمایهگذاران ناخدا را استخدام میکردند که او نیز ملوانان و ماهیگیران را استخدام میکرد و با فردی تدارکاتی برای فراهم کردن ابزار ماهیگیری، قایقها، بشکهها، نمک، و دیگر اقلام ضروری شامل غذا و نوشیدنی برای یک سفر دریایی طولانی پیمان میبست. ممکن بود یک نفر نقشی چندگانه داشته باشد ــ برای نمونه ناخدا و پیمانکار تدارکات ممکن بود سرمایهگذار هم باشند.
کسبوکار سرمایهدارانه نیازمند سرمایه است، همچنان که به کارگر نیاز دارد. صرف وجود ماهیگیری فشرده در سدههای پانزدهم و شانزدهم نشان دهندهی وجود هزاران نفر بالغ و کودک در انگلستان و اروپای غربی است که معاش آنها به کار در کارخانههای ماهیگیری راه دور وابسته بود. این کار طاقتفرسا و خطرناک بود و آنان را برای بیشتر مدت سال از خانهی خود دور میکرد. تنها سفر به نیوفوندلند و بازگشت از آن، در کشتیهای چوبی و شلوغ که هر لحظه امکان غرق شدن آنها بود، در هر سو یک ماه یا بیشتر طول میکشید. تارخنگار دریانوردی، ساموئل الیوت موریسون، ماهیگیری سدهی شانزدهم نیوفوندلند را چون «قبرستان کشتیها» توصیف کرد ــ بین سالهای ۱۵۳۰ تا ۱۶۰۰، کشتیهای تجاری بیشتری از همهی کشتیهای غرق شده در جنگ جهانی دوم، در دریا غرق شدند.[۱۱۲] با اینهمه، ناخداها هر ساله هیچ مشکلی در استخدام خدمهی کاملی از کارگران ماهر و ناماهر نداشتند.
در مورد خاستگاههای اجتماعی این کارگران پژوهش چندانی نشده است اما این موضوع اهمیت دارد که گسترش شتابندهی ماهیگیری راه دور در انگستان در سدهی شانزدهم همزمان بود با دورانی از حصارکشیهای کشاورزی و یکپارچه کردنهایی که در آنها «اجتماع سنتی دهقانان، همراه با تبدیل لایههایی از آن به خردهمالکان مرفه، تضعیف شد. در این فرایند برخی از دهقانان به ردهی نجیبزادگان وارد شدند و برخی دیگر، در سنجهای بسیار بزرگ، تهیدست و پرولتریزه شدند.»[۱۱۳] در سدهی طولانی شانزدهم (بهتقریب از ۱۴۵۰ تا ۱۶۴۰)، «تودههای بزرگی از مردان، ناگهان و بهزور، از ابزار تأمین بقای خود کنده شدند و چون پرولترهایی آزاد، محروم از حمایت و نابرخوردار از حقوق قانونی به بازار کار پرتاب شدند.»[۱۱۴]
در هلند در میانهی سدهی پانزدهم حدود پنج در صد از جمعیت مردان در صنعت ماهی هرینگ کار میکردند.[۱۱۵] در آنجا، همچنانکه در انگلستان، فرانسه و اسپانیا، شمار فزایندهای از افرادی که با ماهیگیری گاهبهگاه به تغذیه و درآمد خود میافزودند اینک ناچار به کار برای دیگران بودند؛ آنان با از دست دادن زمین خود بهکار تماموقت در دریا روی آوردند. ممکن بود بعضی از آنها هنوز تکهزمینهایی داشته باشند و بعضی دیگر بین دو سفر دریایی در کشاورزی کارگری کنند اما همهی آنها بخشی از طبقهی کارگران دریانورد نوین بودند که کار آنها طبقهی در حال خیزش بازرگان ــ صنعتگر را غنی میکرد.
در برابرِ کشتیهای هلندی که کارگرانشان به طور عادی حقوق ثابت داشتند، معیار در شناورهای انگلیسی و فرانسوی تقسیم سهگانهی درآمد ناخالص صید بود ــ یکسوم برای سرمایهگذاران، یکسوم برای پیمانکار تدارکات و یکسوم برای ناخدا و خدمه. ناخدا بخش بزرگی از سهم خدمه را برای خود برمیداشت، در حالیکه کارگران، بسته به مهارت و تجربه سهم متفاوتی دریافت میکردند و کارگران ساده و پسران نوجوان کمترین سهم را دریافت میکردند. سهمبندی پرداختها زیان سرمایهگذاران را بههنگام صید کم یا صید نکردن کاهش میداد. سهمبندی شکلی از انظباط کاری هم بود. همانگونه که یک بازرگان انگلیسی نوشت، از آنجا که درآمد کارگران ماهیگیری به بزرگی صید وابسته بود، قاعدهی «بگذار به سهم خود کوتاهی کنند»[۱۱۶] حکمفرما میشد.
بنابهقانون، بازرگانان، صاحبان کشتی، پیمانکاران تدارکات، و کارگران ماهیگیری در هر اعزامی بخشهایی از یک سرمایهگذاری مشترک بودند اما همانگونه که دانیل ویکرز مینویسد، این ظاهرسازی تغییری در روابط در اساس طبقاتی کار ایجاد نمیکرد.
«روابط بین بازرگانان و مردانشان در گوهر خود روابط سرمایه و کار باقی ماند. بازرگانان هنوز سهم شیر را از منافع میانباشتند (و بیشتر زیانها را متحمل میشدند)؛ آنان مالکیت کامل کشتی، تدارکات، و ابزار کار در طول سفر دریایی را برای خود حفظ میکردند؛ پس از فروش ماهی نیز سرمایهی خود را هرآنگونه که میخواستند بهکار میگرفتند. بنا به معیارهای مدرن آغازین سازمان اقتصادی، این ماهیگیری ترااطلس یک نهاد سرمایهداری ویژه بود.»[۱۱۷]
اثرگذاری زیستبومی
در سالهای آغازین سدهی هفدهم، چند دریانورد انگلیسی از نیوفوندلند حدود نهصد مایل به سوی منطقهای سفر کردند که اینک آن را با نام نیوانگلند میشناسیم. آنها همه از مشاهدهی فراوانی ماهی در شگفت شدند ــ و بهویژه از بزرگی آنها. در آن زمان این دریانوردان چنین نوشتند:
جان برتون، ۱۶۰۲: «ماهی، یعنی کاد، هرچه به سوی جنوب سرازیر میشویم برای فروش در انگلستان و فرانسه از ماهی نیولند بزرگتر و فروختنیترند.»
جیمز روزیر، ۱۶۰۵: کادهای نیوانگلند در مقایسه با کادهای نیوفوندلند، «بسیار بزرگتر، بسیار جاندارتر و با فراوانی روغن» بودند و «در کل همهی آنها بسیار بزرگ، بعضی حدود یکو نیم متر درازا و نود سانتیمتر پهنا داشتند.»
رابرت دیویس، ۱۶۰۷: «اینجا ما سه ساعت ماهیگیری کردیم و نزدیک به یکصد کاد عالی و بزرگ گرفتیم، ماهیهاییِ درشتتر و بزرگتر از آنها که از ساحل نیوفوندلند میآیند.»[۱۱۸]
کاد نیوفوندلند و کاد نیوانگلند گرچه جغرافیایی جدا از هم دارند اما گونههایی یکسان هستند. تفاوت در اندازه و فراوانی آنها ناشی از یک سده ماهیگیری فشرده بود. کالوم رابرتز، زیستشناس دریایی توضیح میدهد:
«تا زمان این سفرهای دریایی، از کاد نیوفوندلند بهمدت یکصد سال بهرهبرداری فشرده شده بود و آشکار است که اینگونه میانگین انتظار زندگی آنها را کاهش داده و بر شمار و بزرگی آنها اثر گذاشته باشد. از آنجا که ماهیهایی مانند کاد در تمام طول زندگی به رشد خود ادامه میدهند، ماهیگیری پیوسته میانگین اندازهی ماهیهای یک جمعیت معین را کاهش میدهد. صنعت ماهیگیری نیوفوندلند میانگین اندازهی کاد را پایین برده و موجودی ماهی بهنسبت بهرهبرداری نشدهی نیوانگلند به یادآوری برای گذشته تبدیل شده بود.»[۱۱۹]
پژوهشی تازه برآورد میکند که تا سالهای پایانی سدهی نوزدهم، صید سالانه بسیار کمتر از ده درصد از جمعیت ماهی کاد بود ــ چنین مینماید که این داده، همراه با واقعیت افزایش صید سال پس از سال، به معنای آن است که زادآوری ماهی کاد شتابندهتر از صید آنها بوده است. اما این نتیجهگیری گمراه کننده است زیرا جمعیت کلی کاد متشکل از جمعیتهای جداگانهی محلی آنها بود. از آنجا که عملیات ماهیگیری تمایل به ماندن در جاهایی داشت که ماهی در آن گرد میآمد، جمعیتهای محلی کاد با ماهیگیری فشرده میتوانستند کوچک شوند و چنین شد.[۱۲۰]
برای نمونه با فرارسیدن سدهی شانزدهم، در منطقهای از نیوفوندلند که انگلیش شور نامیده میشد «ماهیگیران بهطور میانگین به ازای هر قایق شصت درصد از آنچه را که انتظار داشتند صید کردند.»[۱۲۱] البته مقدار کلی صید بالا ماند زیرا بعضی ماهیگیران سختتر کار کردند، قایقهای بیشتری بهکار گرفتند و زمان بیشتری را در دریا گذراندند. دیگران جغرافیای کار خود را تغییر دادند و با هدف گرفتن جمعیتهای ماهی کمتر بهرهبرداری شده تا جایی به دوری ماساچوست، که به درستی آن را دماغهی کاد نام نهادند، رفتند. «هم راه با برداشت ماهیهای درشتتر و بالغتر موجودیهای منطقهای از سوی ماهیگیران، شانس نوسانات ناگهانی در نرخ بازتولید در آن منطقه افزایش یافت. کوتاه آنکه حتی در سطوح صید بهظاهر «میانهی» سدههای هفدهم و هجدهم، ماهیگیری ساختارهای سنی (و شاید جنسیتی)، اندازه، وزن، عادتهای تخمریزی و تغذیه، و رویهمرفته اندازهی ذخیرهی ماهی کاد در اقیانوس اطلس شمالی را تغییر داد.»[۱۲۲]
ماهیهای کاد در میان زادآورترین مهرهداراناند. مادههای بالغ سالانه بین سه تا نُه میلیون تخم میریزند: زمانی کسی محاسبه کرد که اگر آنها به سن بلوغ برسند، ممکن است بتوان در مدت سهسال در ساحل سوار بر پشت آنها راه رفت. در واقعیت، تنها شمار کمی از آنها سر از تخم بیرون میآوردند و شمار کمتری از لاروها میتوانستند از خورده شدن در امان باقی مانند اما در شرایط طبیعی (یعنی پیش از ماهیگیری فشرده) شمار کافی از آنها باقی میماند تا جمعیت پایدار چند تریلیونی داشته باشند. ماهیگیری فشرده نوار آن چرخهی سوختوساز و بازتولید را از هم گسست اما شمار کلی ماهیهای کاد بهاندازهای زیاد بود که نزدیک به پنج سده بهدرازا کشید تا بزرگترین صنعت ماهیگیری جهان فروپاشد.
انقلابی در ماهیگیری
در سال ۲۰۱۸، گروهی از تاریخنگاران محیط زیستی به رهبری پول هولم پیشنهاد کردند که زایش و رشد شتابندهی ماهیگیری فشرده در نیوفوندلند «انقلاب ماهی» نامیده شود. پژوهش دقیق در بزرگی صنعت ماهیگیری، اثر آن بر بازارها و برنامهی غذایی اروپاییان و اثرگذاری محیط زیستی آن، آنها را به این نتیجه رساند که تاریخنگاران «بهگونهای فاحش، اهمیت تاریخی اقتصادی تجارت ماهی را دستکم گرفتهاند، تجارتی که ممکن است با هجوم بسیار پرآوازهتر بهرهبرداری از معادن نقرهی اینکا برابر بوده باشد.» انقلاب ماهیگیری «رویدادی بزرگ در تاریخ بهرهبرداری از منابع و مصرف آنها» بود «[که] بهشکلی پاینده زندگی انسان و حیوان را در منطقهی اطلس شمالی تغییر داد.» او افزود، «بازار بزرگتر غذای دریایی در این فرایند دگرسان شد و گسترش دریانوردی انسانها در آنسوی اطلس شمالی با شاخصهای چشمگیر اقلیمی و محیط زیستی آماده شد.» انقلاب ماهی یکی از روشنترین نمونههای آغازینی بود که نشان میداد چگونه انسان میتواند بر زندگی آبزیان سیارهی ما اثر گذارد و در برابر آن، زندگی آبزیان چگونه میتواند در گوهر خود بر جهانیسازی دنیای انسان اثر گذارد و بخشی از آن شود.[۱۲۳]
این نتیجهگیری، که مجموعهی از پژوهشهای اخیر را همنهشت میکند، بر مبنای آنچه که آمده نتیجهگیری درستی است اما به پشتوانهی درک ژرفتری از رانههای اجتماعی و اقتصادی تغییر نیاز دارد. گزیده آنکه انقلاب ماهی نتیجهی انقلاب در ماهیگیری بود.
کامیابی ماهیگیریهای دریای شمال و نیوفوندلند وابسته به بازرگانانی بود که برای خرید کشتیها و دیگر ابزارهای تولید سرمایه داشتند، ماهیگیرانی که برای ادامهی زندگی ناچار از فروش نیروی کار خود بودند و نظام تولیدی که برپایهی تقسیم کار برنامهریزی شده کار میکرد. هیچیک از این عوامل در سدههای میانه وجود نداشتند. عملیات ماهیگیری راه دور سدههای پانزدهم و شانزدهم از نخستین نمونهها، و بهاحتمال زیاد بزرگترین نمونهها، از چیزی بودند که مارکس «مانوفاکتور» نامید ــ یعنی، تولید انبوه بدون دستگاههای ماشینی کالاهایی که برای کسب سود فروخته میشدند ــ «شکل مشخص سرمایهدارانهای از تولید اجتماعی.»[۱۲۴]
در انقلاب ماهیگیری سرمایه در جستجوی سود، برای تبدیل موجودات زنده به انباشت بسیار بزرگی از کالاها، کار را سازماندهی کرد. از سدهی شانزدهم به بعد، سالانه در نیوفوندلند تا ۲۵۰ هزار تن ماهی کاد صید، فراوری و نگهداری شده و برای فروش به آنسوی اقیانوس حمل میشد. این افزایش تولید در خدمت افزایش کیفی حجم ماهی مصرفشده در اروپا بود ــ و آغاز کنندهی خالی کردن درازمدت اقیانوس از آبزیان که در زمانهی ما ماهی کاد و بسیاری از گونههای دیگر آبزیان را در آستانهی نابودی قرار داده است.
***
پرسشهای بسیاری باقی میمانند. چگونه افزایش بسیار زیاد عرضهی ماهی از نیوفوندلند بر ماهیگیریهای نزدیک به ساحل و منطقهای اروپا اثر گذاشت؟ کارگرانی که به ناوگان ماهیگیری راه دور پیوستند چه کسانی بودند؟ آیا سال پس از سال همان کارگران بازمیگشتند یا برای بعضی از آنها این تنها اعزامی موقت بود؟ بازرگانانی که تأمین مالی اعزامها را بهعهده داشتند سود خود را چگونه سرمایهگذاری میکردند؟ میدانیم بازرگانانی که در کوچنشینهای جهان نو سرمایهگذاری کردند، هنگامی که در دههی ۱۶۴۰ جنگ داخلی درگرفت، تمایل داشتند از پارلمان حمایت کنند اما سرمایهداران وست کانتری که ماهیگیری ترااطلس را سازمان دادند چه کردند؟ پیآمد از میان برداشتن نهنگهای شکارچی در سنجههای بزرگ برای زیستسامانهای اطلس شمالی چگونه بود؟
در این زمینه، پژوهش بیشتری مورد نیاز است اما هیچ تردیدی در وجود یک صنعت بزرگ ماهیگیری در دورانی که مارکس آن را «عصر مانوفاکتور» نامید وجود ندارد. بهوارونهی این واقعیت، تاریخنگاران مارکسیست که در مورد خاستگاه سرمایهداری بحث میکنند، به ندرت از صنعتی که گذشته از کشاورزی بیش از هر رشتهی دیگری نیروی کار استخدام کرد یاد می کنند. امیدوارم این مقاله به ارائهی تصویر شفافتری از موضوع یاری رساند و نشان دهد که هیچ روایتی از خاستگاههای سرمایهداری، اگر توسعه و رشد ماهیگیری فشرده را در سدههای زایش سرمایهداری حذف کند، کامل نخواهد بود.
——————
ایان انگس
دبیر نشریهی اینترنتی سوسیالیسم بومپای «اقلیم و سرمایهداری» و یکی از بنیانگذاران «شبکهی جهانی سوسیالیست بومپا» است.
پیوند با منبع اصلی:
https://monthlyreview.org/2023/03/01/the-fishing-revolution-and-the-origins-of-capitalism/?fbclid=IwAR0iC5i-3hAUM52hVX1dNtus4xK2j1r7On0h1c7Y0m_7By5Om3n7cDGtsxg
[۱] High Seas Treaty
[۲] International Union for Conservation of Nature
[۳] https://www.unep.org/explore-topics/oceans-seas/why-do-oceans-and-seas-matter#:~:text=Oceans%20feed%20us%2C%20regulate%20our,to%20fisheries%20to%20international%20shipping.
[۴] https://www.bbc.com/news/science-environment-64815782
[۵] https://monthlyreview.org/2020/02/01/marx-and-the-indigenous/
[۶] Newfondlandبه معنای سرزمین تازه یافته شده، استانی در کانادای کنونی.
[۷] Brian Fagan, Fishing: How the Sea Fed Civilization (New Haven: Yale University Press, 2017)
این کتاب روایتی عالی از دانش کنونی در مورد ماهیگیری پیشاسرمایهداری ارائه میدهد.
[۸] Fagan, Fishing, 18.
[۹] Brittany ناحیهای در شمال غربی فرانسه.
[۱۰] Geoffrey Kron, “Ancient Fishing and Fish Farming,” in The Oxford Handbook of Animals in Classical Thought and Life, ed. Gordon L. Campbell (Oxford: Oxford University Press, 2014).
[۱۱] Common Era یا Christian Era، دورانی تاریخی که با زایش مسیح آغاز میشود و بهجای «پس از میلاد مسیح» از آن استفاده میشود.
[۱۲] Tiber رودی که از شهر رم میگذرد.
[۱۳] Juvenal, The Satires, trans. A. S. Kline, 2011, web.ics.purdue.edu.
نقد اجتماعی جووِنال برای تأثیر طنز آن بسی بزرگنمایی داشت، ازاینرو شاید روایت او بیکموزیاد درست نباشد.
[۱۴] Richard Hoffmann, “A Brief History of Aquatic Resource Use in Medieval Europe,” Helgoland Marine Research ۵۹, no. 1 (2005), 23; Richard Hoffmann, “Medieval Fishing,” in Working With Water in Medieval Europe, ed. Paolo Squatriti (Boston: Brill, 2000), 331.
وجود ماهی در برنامه غذایی سدههای میانه نه تنها به علت مغذی بودن آن بل ازآنرو بود که کلیسا به مدت ۱۳۰ روز در سال خوردن گوشت (ماهی مجاز بود) را ممنوع کرده بود ــ هر جمعه، هر روز انتظار پیدایش و روزهای مقدس گوناگون دیگر.
[۱۵] Peter Pope, Fish into Wine: The Newfoundland Plantation in the Seventeenth Century (Chapel Hill: University of North Carolina Press, 2012), 11.
[۱۶] Tony J. Pitcher and Mimi E. Lam, “Fish Commoditization and the Historical Origins of Catching Fish for Profit,” Maritime Studies ۱۴, no. 2 (2015).
[۱۷] Hoffman, “Brief History of Aquatic Resource Use,” ۲۸.
[۱۸] در پایان سدهی نهم در سراسر انگلستان دویست آسیاب آبی وجود داشت. دویست سال بعد، سرشماری شهره به «کتاب پیمایش» ۵۶۲۴ آسیاب را به ثبت رساند.
Richard Hoffmann, “Economic Development and Aquatic Ecosystems in Medieval Europe,” American Historical Review ۱۰۱, no. 3 (1996): 640.
[۱۹] Flandish اهل فلاندر، ناحیهای که در سدههای میانه بخشی از شمال غربی فرانسه و جنوب بلژیک کنونی را دربر میگرفت.
[۲۰] Hoffmann, “Economic Development,” ۶۵۰.
[۲۱] John Bellamy Foster, Brett Clark, and Richard York, The Ecological Rift (New York: Monthly Review Press, 2010), 78.
[۲۲] Henry Heller, The Birth of Capitalism (London: Pluto, 2011), 104.
«زایش سرمایهداری، از چشمانداز سدهی بیستویکم»، نویسنده هنری هلر، مترجم حسن مرتضوی، انتشارات نشر ثالث، سال ۲۰۱۱.
[۲۳] Hoffmann, “Medieval Fishing,” ۳۴۲–۴۳.
[۲۴] Great Yarmouth شهری کوچک در ساحل شرقی انگلستان.
[۲۵] Gascony استانی در جنوب غربی فرانسه بود.
[۲۶] Richard Hoffmann, “Frontier Foods for Late Medieval Consumers,” Environment and History ۷, no. 2 (2001): 148.
[۲۷] Low countries، شامل کشورهای بلژیک، هلند و لوکزامبورگ.
[۲۸] Karl Marx, Capital, vol. 1, (London: Penguin, 1976), 916. For an overview of the Dutch Revolution, see Pepijn Brandon, “The Dutch Revolt,” International Socialism 116 (2007): 139–۶۴.
[۲۹] Karl Marx, Capital, vol. 3 (London: Penguin Books, 1981), 450n.
«سرمایه»، کارل مارکس، ترجمه ایرج اسکندری، کتاب سبز.
[۳۰]«هیچ حکومت استبدادی بزرگ دیگری در منش استبدادی خود بدین پایه شهره نبود یا رفتاری چنین دشمنانه با توسعهی بورژوایی نداشت.»
Perry Anderson, Lineages of the Absolutist State (London: Verso, 1979), 61.
[۳۱] Pepijn Brandon, “Marxism and the ‘Dutch Miracle’: The Dutch Republic and the Transition-Debate,” Historical Materialism ۱۹, no. 3 (2011): 127–۲۸.
[۳۲] Herring buss هلندی آن Haringbuis، شناوری که از سدهی پانزدهم تا سدهی نوزدهم بیشتر از سوی هلندیها و فلاندرها برای ماهیگیری در دریا از آن استفاده میشد.
[۳۳] John F. Richards, The Unending Frontier: An Environmental History of the Early Modern World (Berkeley: University of California Press, 2005), 51.
هنگامی که فصل صید نبود هرینگ باس میتوانست کالاهای دیگر حمل کند و بدین ترتیب کارکرد آنها سودآورتر از دیگر قایقهای ماهیگیری بود.
[۳۴] Poul Holm et al., “The North Atlantic Fish Revolution (ca. AD 1500),” Quaternary Research, no. 108 (2019): 4.
این ارقام با معیارهای مدرن ارقام کوچکی هستند اما در زمان خود بسیار بزرگتر از ارقام دیگر ماهیگیران اروپایی بودند.
[۳۵] Jan de Vries and Ad van der Woude, The First Modern Economy (Cambridge: Cambridge University Press, 1997), 235.
[۳۶] Partenrederij، به زبان هلندی به معنای شرکت کشتیرانی.
[۳۷]De Vries and van der Woude, The First Modern Economy, 244.
[۳۸] Richard W. Unger, “Technology and Industrial Organization: Dutch Shipbuilding to 1800,” Business History ۱۷, no. 1 (1975).
[۳۹]Adriaen Coenan, in Visboek (Fishbook), quoted in Louis Sicking and Darlene Abreu-Ferreira, eds., Beyond the Catch: Fisheries of the North Atlantic, the North Sea and the Baltic, 900–۱۸۵۰ (Leiden: Brill, 2009), 209.
[۴۰]Pieter de la Court, The True Interest and Political Maxims, of the Republic of Holland (London: John Campbell, 1746), 31, 94, 160.
[۴۱] Marx, Capital, vol. 3, 450n.
[۴۲] Transatlantic
[۴۳] Anderson, Lineages of the Absolutist State, 61.
[۴۴] Quoted in D. W. Prouse, A History of Newfoundland from the English, Colonial and Foreign Records (London: MacMillan and Co., 1895), 54.
[۴۵] “First Letters Patent granted by Henry VII to John Cabot, 5 March 1496,” The Precursors of Jacques Cartier, 1497–۱۵۳۴, ed. Henry Percival Biggar (Ottawa: Government Printing Bureau, 1911), 8–۱۰.
[۴۶]برای مقایسه، پنج سال پیش از او کریستف کلمب از اسپانیا با سه کشتی و خدمهای هشتادوشش نفره به قارهی آمریکا رفته بود
[۴۷] Beothuk (به معنی «مردم» یا «مردم راستین» در زبان آنها) بومیانی بودند که بهطور سُنتی در نیوفوندلند زندگی میکردند. در زمان رسیدن اروپاییها، جمعیت آنها ممکن است از ۵۰۰ یا ۱۰۰۰ نفر بیشتر نبوده باشد.
[۴۸] Quoted in Callum Roberts, The Unnatural History of the Sea (Washington, DC: Island Press, 2007), 33.
[۴۹] Mark Kurlansky, Cod: A Biography of the Fish That Changed the World (New York: Walker, 1997), 51.
[۵۰]Holm et al., “North Atlantic Fish Revolution,” ۲.
[۵۱] Kurlansky, Cod, 51.
[۵۲] آدام اسمیت، «ثروت ملل»، ترجمهی سیروس ابراهیم زاده، انتشارات پیام، سال ۱۳۹۷.
[۵۳] Marx, Capital, vol. 1, 57.
«سرمایه»، کارل مارکس، ترجمهی ایرج اسکندری.
[۵۴] Marx, Capital, vol. 1, 480.
همان
[۵۵] «تاریخ جهان در آیینهی هفت چیز ارزان»، راج پاتل و جیسون دابلیو مور، ترجمه محسن صفاری، در دست انتشار از سوی نشر چشمه.
[۵۶]Grand Banks، بخشی از دریا که در دارا بودن گونه های مختلف آبزیان هنوز از غنیترین آبهای جهان، از ماهیان گرفته تا صدفها، پرندگان دریایی و پستانداران دریایی است.
[۵۷] Bank Ship، کشتی گرند بنکس
[۵۸] Laurier Turgeon, The Era of the Far-Distant Fisheries (St. John’s: Centre for Newfoundland Studies, 2005), 39–۴۰.
[۵۹] Smelt انواع ماهیهای کوچک و نقرهای فام بومی نواحی سردسیر شمالی.
[۶۰] گرچه دیگر کاد چندانی در آنجا موجود نیست و ذخیرهی کاپلین بسیار کاهش یافته است، «رفتوآمد» سالانهی کاپلین هنوز شماری از پرندگان دریایی، نهنگها و گردشگران را به سواحل نیوفوندلند و لابرادور جذب میکند. ماهی هم نزدیک ساحل میآید و در آنجا میتواند بهسادگی با تور یا حتی سبد صید شود.
[۶۱] Poor John عامیانه برای ماهی کاد نمک زده و خشک شده.
[۶۲] Pope, Fish into Wine, 25–۲۸.
[۶۳] Pope, Fish into Wine, 171–۷۲.
[۶۴] Bowhead whale
[۶۵] Right whale
[۶۶] Brad Loewen, “Historical Data on the Impact of 16th-Century Basque Whaling on Right and Bowhead Whales in the Western North Atlantic,” Canadian Zooarchaeology, no. 26 (2009): 4.
[۶۷]تا سالهای اخیر، تاریخنگاران باور داشتند که شکارچیان نهنگ باسکی نهنگهای رایت را در تابستان و بوهدها را در پاییز شکار میکردند. اما تحلیل دی ان آی استخوان نهنگها نشان میدهد که کمابیش تمامی شکار آنها نهنگ بوهد بود:
A. McLeod et al., “Bowhead Whales, and Not Right Whales, Were the Primary Target of 16th- to 17th-century Basque Whalers in the Western North Atlantic,” Arctic61, no. 1 (2008): 61–۷۵.
[۶۸]Frederick W. Rowe, A History of Newfoundland and Labrador (Toronto: McGraw-Hill Ryerson, 1980), 46.
[۶۹] Trywork کورهای ساخته شده از سنگ و آجر که روی آن دیگهای چدنی قرار داشتند و بهتدریج روغن پیه نهنگ داخل آنها با حرارت کوره گرفته میشد.
[۷۰] Chalupas
[۷۱]James A. Tuck, “The World’s First Oil Boom,” Archaeology ۴۰, no. 1 (1987): 51.
[۷۲] Selma Huxley Barkham, “The Basque Whaling Establishments in Labrador 1536–۱۶۳۲,” Arctic ۳۷, no. 4 (1984): 518.
[۷۳] Loewen, “Historical Data on the Impact of 16th-Century Basque Whaling,” ۱۵.
[۷۴] این اثرات ویرانگر با کار رایج کشتن مادر ــ نوزاد افزایش یافت: کشتن نوزاد آسان بود و در پی آن مادر که بهنجات نوزاد نزدیک میآمد آماج زوبینهای شکارچیان میشد.
[۷۵] Anthony Parkhurst to Richard Hakluyt, November 13, 1578, in The Original Writings and Correspondence of the Two Richard Hakluyts, ed. E. G. R. Taylor (London: Routledge, 2017), 127–۳۴.
[۷۶]Laurier Turgeon, “French Fishers, Fur Traders, and Amerindians during the Sixteenth Century,” The William and Mary Quarterly ۵۵, no. 4 (1998), 59 2–۹۳
[۷۷]John Smith, “A Description of New England (1616),” Digital Commons, August 30, 2006, 26, digitalcommons.unl.edu.
[۷۸] West Country ناحیهای در جنوبغربی انگلستان شامل قسمتهایی از بخشهای کورن وال، دیون، دورست، سامرست، بریستول و چند بخش دیگر.
[۷۹] Arthur L. Morton, A People’s History of England (London: Lawrence and Wishart, 1976), 195.
[۸۰] R. Andrews, Trade, Plunder and Settlement: Maritime Enterprise and the Genesis of the British Empire, 1480–۱۶۳۰ (Cambridge: Cambridge University Press, 1984), 129.
[۸۱] Morton, People’s History of England, 191.
[۸۲]Christopher Hill, Intellectual Origins of the English Revolution—Revisited (Oxford: Clarendon, 1997), 297.
[۸۳] Pritateers
[۸۴]Cornwall، بخشی در نوک جنوب غربی انگلستان.
[۸۵] Penry Williams, The Tudor Regime (Oxford: Oxford University Press, 1991), 244, 247.
[۸۶] R. Andrews, Elizabethan Privateering (Cambridge: Cambridge University Press, 1964), 4.
[۸۷] Andrews, Elizabethan Privateering, passim, especially chapter 7.
[۸۸] مترجمان کتاب «سرمایه» ursprüngliche Akkumulation آلمانی را به «انباشت بدوی» ترجمه کرده بودند، درحالیکه مارکس اصطلاح «تصاحب بدوی» را ترجیح میداد. نگاه کنید به:
“The Meaning of ‘So-called Primitive Accumulation,’” Climate & Capitalism, September 5, 2022.
[۸۹] Great Armada
[۹۰] The inside story is told in chapter 17 of Geoffrey Parker, Imprudent King: A New Life of Philip II (New Haven: Yale University Press, 2014).
[۹۱]Carl Von Clausewitz، «ماهیت جنگ»، ترجمهی مرضیه خسروی، نشر روزگار نو.
[۹۲] شبه جزیرهی ایبری شامل اسپانیا و پرتغال.
[۹۳] Andrews, Trade, Plunder and Settlement, 223, 248–۴۹.
[۹۴] The Voyages and Colonising Enterprises of Sir Humphrey Gilbert, vol. I, ed. David B. Quinn (Kraus Reprint, 1967), 170–۸۰.
[۹۵] شورش دزموند بین سالهای ۱۵۶۹ تا ۱۵۷۳ و ۱۵۷۹ تا ۱۵۸۳، در استان مانستر ایرلند در برابر خطر سلطهی دولت انگلستان بر این استان روی داد.
[۹۶]Robert A. Williams, The American Indian in Western Legal Thought (Oxford: Oxford University Press, 1993), 150.
[۹۷] League، دویست لیگِ آن زمان حدود ۹۴۵ کیلومتر بود.
[۹۷] “Letters Patent to Sir Humfrey Gylberte June 11, 1578,” Avalon Project, Yale Law School, avalon.law.yale.edu. Two hundred leagues was roughly 600 miles, or 945 kilometers.
[۹۷]Andrews, Trade, Plunder and Settlement, 193.
[۱۰۰] Calendar of State Papers, Queen Elizabeth—Volume 179: June 1585, British History Online, british-history.ac.uk.
[۱۰۱]بهاحتمال کشتیهایی که مورد حمله قرار گرفتند دارای خدمهی پرتغالی یا باسکی بودهاند اما همهی آنان اتباع پادشاه اسپانیا و پس دشمن بودند.
[۱۰۲] Andrews, English Privateering, 131.
[۱۰۳]البته موضوع تنها سلیقهی مصرفکنندگان نبود. کاد خشک نشده در آبوهوای گرمترجنوب اروپا خوب دوام نمیآورد، در حالیکه دوام کاد نمکسود خشک نامحدود بود، حتی هنگامی که در هوای داغ با قاطر به شهرهای داخلی حمل میشد.
[۱۰۴] Regina Grafe, Distant Tyranny: Markets, Power, and Backwardness in Spain, 1650–۱۸۰۰ (Princeton: Princeton University Press, 2012), 59.
[۱۰۵] Laurier Turgeon, “Codfish, Consumption, and Colonization,” in Bridging the Early Modern Atlantic World, ed. Caroline A. Williams (London and New York: Routledge, Taylor, and Francis, 2016), 37–۳۸.
[۱۰۶] Karl Marx and Frederick Engels, Collected Works, vol. 33 (New York: International Publishers, 1975), 14, 67; Pope, Fish into Wine, 13, 22.
[۱۰۷] Marx, Capital, vol. 1, 473.
[۱۰۸] Marx, Capital, vol. 3, 452–۵۵.
[۱۰۹] Maurice Dobb, Studies in the Development of Capitalism (New York: International Publishers, 1963), 126.
«مطالعاتی در زاد و رشد سرمایهداری»، موریس داب، مترجم حبیبالله تیموری، نشر نی، سال ۱۳۷۹.
[۱۱۰] Barkham, “The Basque Whaling Establishments in Labrador 1536—۱۶۳۲,” ۵۱۷.
[۱۱۱]Gillian T. Cell, English Enterprise in Newfoundland, 1577–۱۶۶۰, ۱ (Toronto: University of Toronto Press, 1969).
[۱۱۲] Samuel Eliot Morison, The European Discovery of America: The Northern Voyages (Oxford: Oxford University Press, 1971), 268.
[۱۱۳]David McNally, Against the Market (London: Verso, 1993), 10.
[۱۱۴] Marx, Capital, vol. 1, 876.
[۱۱۵] James D. Tracy, “Herring Wars: The Habsburg Netherlands and the Struggle for Control of the North Sea, ca. 1520–۱۵۶۰,” Sixteenth Century Journal ۲۴, no. 2 (1993): 254.
[۱۱۶] David Kirke in 1639, quoted in Pope, Fish into Wine, 161.
[۱۱۷] Daniel Vickers, Farmers & Fishermen: Two Centuries of Work in Essex County, Massachusetts, 1630–۱۸۵۰ (Chapel Hill: University of North Carolina Press, 1994), 89–۹۰.
[۱۱۸] Quoted in Callum Roberts, The Unnatural History of the Sea, 37–۳۸.
[۱۱۹] Roberts, The Unnatural History of the Sea, 38.
[۱۲۰] A. Rose, “Reconciling Overfishing and Climate Change with Stock Dynamics of Atlantic Cod (Gadus morhua) over 500 Years,” Canadian Journal of Fisheries and Aquatic Sciences (۲۰۰۴): ۱۵۵۳–۵۷.
[۱۲۱] Peter Pope, “Assessment of Catches in the Newfoundland Cod Fishery, 1660–۱۶۹۰,” quoted in Richards, The Unending Frontier,
[۱۲۲] Richards, The Unending Frontier, 569.
[۱۲۳] Holm et al., “North Atlantic Fish Revolution,” ۱–۱۵.
[۱۲۴] Marx, Capital, vol. 1, 486.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
محسن صفاری؛ مترجم ساکن ونکوور – کانادا است که نوشتن مقالات اقتصادی را از زمان دانشجویی با نشریه دانشجویی باران در لاهیجان آغاز کرده و تاکنون نیز ترجمههای زیادی از او در نشریات فارسی بهویژه شهروند بیسی و سایت شهرگان چاپ شدهاست.
کتاب «زمین، سیاره آسیب پذیر: تاریخ اقتصادی کوتاهی از محیط زیست» اثر جان بلامی فاستر را ترجمه کرده که در سال ۱۳۹۵ در تهران، توسط انتشارات جهان ادیب، منتشر شدهاست.
کتاب «تله ی پیشرفت، پژوهشی در زمینه های محیط زیستی فروپاشی تمدنهای باستانی» نوشته رونالد رایت در زمستان ۱۳۹۸ از سوی نشر چشمه انتشار یافت که تاکنون به چاپ چهارم رسیده، و نسخه صوتی آن نیز منتشر شده است. کتاب «انقلاب زیست بومی، صلح با کرهی زمین» نوشته جان بلامی فاستر را پاییز ۱۴۰۰ نشر چشمه منتشر کرد.
کتاب «تاریخ جهان در آیینه هفت چیز ارزان» از سوی همین انتشاراتی در آینده نزدیک منتشر می شود.