اولین ریزوم نویسی در زبان فارسی
به بهانهی ریزوم نویسیی متن ماندگارناصر نجفی
امروزه ما در جهانی زندگی میکنیم که همه چیز آن، بر مداری از «مرکز محوری» و بر اقتدار و قدرت ِ قاهر، مبتنی است و همه شئونات حیات و عناصر حیاتیمان، با رشتههایی مرئی و نامرئی چه به لحاظ عینی و چه ذهنی به این مراکز وابسته و از آن پیروی میکنند. میتوان گفت که همهی این مُعضلات ریشه در همان تفکر و سیستمی دارد که ژیل دلوز آن را تفکر «ساقه درختی» یا رشد عمودیی اندیشه، مینامد. در این سیستم، «ساقه» همهی عناصر ِدرخت را تحت فرمان خود دارد. و متکی بر تک مرکزی است. درحالی که درسیستم (ریزوم)ی عناصر و ریزومها هرکدام دارای ویژهگیهای مستقل از دیگری هستند. در این سیستم مرکز ِقدرتی واحد و تمامیت خواه، وجود ندارد.
اکنون ما در دنیایی زندگی میکنیم که هنوز برق شمشیرها و غرش توپخانه های متخاصم و مقابلهی تفاوتها با هم لحظه ای باز نمیایستند. در دنیائی که هنوز تلاش بریک دست بودن پدیدهها ، قومیتها، تفکرها، فرهنگها، زبانها، و نوشتارها اصرار دارد، آن هم در دنیائی که طبیعت آن در هیچ لحظهاش یکدست آفریده نشده و نمیشود. دنیائی که همواره در تغییر و تحول و نوشدگیست. پس چگونهست که هنوز هم، اندیشهی افلاطونیی خیر و شر، خوب و بد، زشت و زیبا، زن و مرد و… بینش غالب بر اندیشه ماست و هنوز هم این بینشِ «سیاه و سفید» امنیت حیاتِ بشری را به چالش گرفته است و برای غلبه کردن یکی بر دیگری مدام قربانی میگیرد؟ درسیستم ریزوم یا (زمین ساقه) برخلاف اندیشهی (ساقه درختی)، ریزومها هرکدام مستقل ازهم هستند و ساقهای به عنوان مرکز قدرت و یا فرماندهی وجود ندارد و از اطاعت کورکورانه، و مرزبندیها و قیاسهای تفکرخطی خبری نیست. هر ریزوم فقط ازخودش دستور میگیرد. و مرکزمدار است، یعنی هر ریزوم با ویژه گیهای خاص و متفاوتش با دیگری درکنار بقیه ریزومها حضور دارد. حضور هر ریزوم حضور دیگری را تهدید نمیکند، بلکه درکنار هم و با تحمل دیگری و پذیرفتن دیگریت مجموعهای را تشکیل میدهند. در سیستم ریزومی تفاوتها با هم در تخاصم نیستند، بلکه مکمل همدیگرند و اگر ریزومی از بقیه جدا بشود، میتواند به حیات مستقل خودش ادامه بدهد و مرکز جدیدی را بوجود آورد. درسیستم چند مرکزیی ریزومی، ریزومها قابل تکثیرند. از شکسته شدن هر ریزم، ریزم تازه تر و دیگری متولد میشود و این چرخه تا بی نهایت ادامه دارد. ریزم سیستمی بدون آغاز و پایان است.
«دلوز » و «گاتاری» نوع تفکر درختی را مشخصهی روایتهای کلان اندیشهی مدرنیست و سرمایهداری میدانند و در اعتراض به آن می گویند که: « ما دیگر از درختها خسته شدهایم.»
دلوز و گاتاری با طرح اندیشه ریزومی، بر آنند تا نظم تفکر درختی را ویران و اندیشه را بر حسب تفکر ریزومی بنیان نهند.
استعارهی ریزوم، نقدی ست برفرآیند و سیستمهای تمامیت خواه، که میکوشند تا همه چیز را دریک چارچوب تفسیری یا کلید رمزگانیی بایگانی شده، توضیح دهند. آنان ستم فاشیستی را نتیجهی ناگزیر تفسیرهای استعلایی میدانند. و تئوری ریزوم را راه حلِ برونرفت از این نوع تفسیر میشناسند، چرا که تئوری ریزوم به چندگانگی بها میدهد. در یک مجموعهی ریزومی، اموری که با همدیگر لزوماً همرنگ و همگون نیستند، کنار هم قرار میگیرند و به زایش دست میزنند. در واقع تئوری ریزوم فرهنگهای گوناگون و متعدد را به هم وصل میکند و با هم همنشین میکند. و رابطه ای جدید میسازد. برهمین اساس اندیشهی ما هم مثل ریزوم (زمین ساقه) آبشخورهای متفاوت و رنگارنگ دارد و با چندگانگی و تفاوت همراه است نه یک پایگی و تضاد.
ازآنجا که تئوری ریزوم همانند دیگر تئوریهای ماقبل خویش به همهی شئونات زندگی ما مربوط میشود، بدون شک نمود آن را میتوان درمتون و زبان نوشتاری، دیداری و شنیداری، که به طور اخص، ( منظور این بحث است) نیز بکار گرفت و آنرا در ادامهی نظریات ِساختارشکنانه و بنیانافکنانهی دریدا و دیگر نظریه پردازان پسامدرن و پساساختارگرا، تا خود ِ دلوز و گاتاری بسط داد، چیدمانی است که، ناصر نجفی به سرانجام اش رسانده است.
نجفی طرحهای اولیهی ریزوم نویسی را از سال ۱۳۶۳ با متن “استانبول” شروع کرده است و با متن «زبانلرزه» و متن «بدون مقدمه» و متن مورد نظر، یعنی (ریزوم نویسی در متن پسامدرن) همچنان این شیوه را دنبال میکند و امروز به جایی میرسد که به جرأت میتوان آنرا اولین و کاملترین نسخه ریزمی در نوشتار فارسی دانست. او با کنارهم قرار دادن عناصری متفاوت و گاه متضاد در یک مجموعهی اعم از گونههای (نوشتاری، دیداری، گفتاری) و علائم تصویری و اینتراکتیو (فیلم، انیمیشن) و تصاویری که هرکدام بنا به روایتهایی که در خود حمل میکنند، با هم متفاوت و یا متناقض اند. درمتن ریزومیی نجفی همانند اندیشهی ریزمی، هیچ عنصری بر دیگری برتری ندارد، در این متنها همه ازحق حیاتی برابر با هم، برخوردارند.
از آنجا که تئوریی ریزومی، تئوری امروز و آیندهی بشری و قرن ارتباطات است، نجفی به خوبی دریافته است که برای خلق یک متن کامل ریزومی که بیانگر حیات بشر امروزباشد و پاسخگوی «توقعات خوانندهی امروز، بدون استفاده از پاره متنهای اینتراکتیو (اینترنت)، بدون ِ کولاژ و مونتاژ و دکوپاژ ِ آنها در جوار ِ یکدیگر، نمیتوان یک متن مطلوب و صد درصد ریزومی خلق کرد. لذا با آوردن لینکهایی درپس و پیش، متن خود را غنایی ژرف و در خور میبخشد. او، متنِ ریزومیاش را با لینکهای متفاوت و گاه فقط تصویری و یا با چند واژه و قطعهی نوشتاری، خواننده را به کوچه پس کوچههای تو درتوئی میکشاند تا به کشف و تخیل و تفکراش وادارد. او خواننده را با خود به زمان ِ گذشته، حال و آینده میکشاند، بی آنکه خود به تفسیر بپردازد. نجفی گویی با متن خویش هر آنچه را که مربوط به زندگی و بشرست، همه را در برگرفته و آنرا به نمایش میگذارد و با هر عنصر بکار گرفته در متن اش خواننده را با ژرف اندیشی رو برو میکند و او را وا میدارد تا به درون متن کشانده شود و به تکمیل آن در ذهنش بکوشد.
او در متن ریزومیاش، با یک لینک، خواننده را به دوران کمون پاریس میبرد. و با لینکی دیگر به زمان حال بر می گرداند سپس به لاس وگاس و مسابقهی انتخاب دختران زیبا دعوت میکند و در لینک دیگری آغاسی دستمال بدست ترانهی لب کارون را میخواند و همینطور تا به آخر…
نجفی با معماری ریزومیاش عنصر زمان ومکان را نیز در متن ماهرانه شکسته است و گاه فقط به تصویری، یا فضایی خالی اکتفا کرده است تا به قول «آیزر» آن تکههای خالی یا همان ” سپیدیها” را خواننده خودش بر حسب تجربه و برداشت ِ شخصی و دریافتش پُر کند.
او با آوردن قطعهی «یا تلخ مینویسم یا کمی شیرین» آشنازدائی میکند و با زبانی اندیشمندانه شروع میکند، اما ناخودآگاه و غیر منتظره با زبانی مواجه میشویم که گویی از دهان کودکی با لکنت زبان ، که ادای بزرگترها را در میآورد روبروایم. نجفی با این نوشتار، زبان را هم از یکدست بودگی دور میکند. آنرا قطعه قطعه میکند. درآن وقفه و لکنت ایجاد میکند. تا تک معنائی را از عبارتها زدوده و خواننده را به سوی جستجوی چند معنایی بکشاند.
نجفی اساساً، در نوشتن و اجرای نمایش نامههایش هم، از این شیوهی گسست و قطعه قطعه شدگی وتنوع ِ سبکهای اجرایی و نوشتاری، به فراوانی بهره میگیرد.
یا
فقط تلخ مینویسیم
یا
کمی شیرین.
شاید که ناتوانیم
گواژیدن را، نمیدانیم.
وبا تشکر از مزاحمتها
ودخالت گری های جناب ِ «تَک پرانُ السلطنه»
وعالم ربانی، ذخیرت الاسلام ِ پُشک به پیشانی، ملقب به “مافنگی لشکر”در این متن ِ شریفهی
عفیفه
بدون ِ بند ِ تنبان و لیفه…..
و درپی آن با جملاتی به زبان هُلندی که در اصل آنان نیز هیچ مفهوم خاص و آشنائی را بیان نمیکنند و اندکی بعد با گسستهایی نوشتاری به زبان فارسی روبرو میشویم که صرفاً کلماتی هذیانی بیش نیستند وگویی از دهان یک فرد روان پریش بیرون میآیند.
domme gans, de schone was, ga je toch
niet nog een keer wassen?
دُم ِ خانس، دِ اِسخون ِ واس خایه تُخ نیت نُخ عین کییر واسن؟
این دیالوگ هلندی را بهتره، خیشومی یا «تو دماغی» ادا کنید، که به نظر من، بسیار { جالبانگیز} و (متین دفتری) خواهد شد.
پُرم ز آفتاب فصول و گدازه های زمان
………………………………………
……………………………….
او متن ریزومیاش را با شیوهها، متنها، پاره متنهای ریز و درشت ِ (نوشتاری، دیداری، شنیداری، و…. ) که هرکدام حتا رنگ و فرم و، زبان و موضوع خاص خود را دارند تکمیل میکند. درست مثل همان ریزمها با رنگ و خواص و ویژهگیهای خاص و مستقل خود. که همه در«جمهوریی دمکراتیک سخن ِ» نجفی گردآمدهاند تا شرایط ِ چند سویگیی اندیشه و روان بشر امروزی را به تصویر بکشن.
آگوست ۲۰۱۲
شهر لاهه
لینک متن مورد بحث:
http://rizoom-rizoom.blogspot.nl/2012/06/24.html
لینک متن ” استانبول “کلیک کنید
http://rizoom-rizoom.blogspot.nl/2012/06/blog-post_1443.html
لینک متن ” زبانلرزه “کلیک کنید
http://rizoom-rizoom.blogspot.nl/2012/06/blog-post_3499.html
لینک متن ” بدون مقدمه “کلیک کنید
http://rizoom-rizoom.blogspot.nl/2012/06/blog-post.html
لینک یک متن نمایشی پسادرام