«باد، باران، برف، خاک» (آسیه نظام شهیدی)
درباره مولف:
لیلا صادقی (۲۸ فروردین ۱۳۵۶ در تهران)، داستاننویس، شاعر و منتقد ادبی، تحصیلات متوسطه خود را در رشته ادبیات و علوم انسانی آغاز کرد، و سپس در ۱۳۷۴ در مقطع کارشناسی ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی به تحصیل ادامه داد.
بعد از چاپ کتاب اولش، ضمیر چهارم شخص مفرد (۱۳۷۹) وارد عرصه ادبیات داستانی شد. پس از انتشار مجموعه داستان وقتم کن که بگذرم (نشر نیلوفر، ۱۳۸۰) و اگه اون لیلاست، پس من کیام؟! (نشر آوامسرا، ۱۳۸۱)، به دلیل ویژگیهای تصویری، بینامتنی و فراروی از سنتهای داستاننویسی، نام او به عنوان نویسندهای هنجارگریز در ادبیات داستانی شناخته شد.
او همچنین به تحصیل در رشته مترجمی انگلیسی دانشگاه آزاد (۱۳۸۱) و در رشته زبانشناسی همگانی در مقطع کارشناسی ارشد (۱۳۸۵) در دانشگاه علامه طباطبایی ادامه داد و در مهرماه ۱۳۸۸ از پایاننامه خود با عنوان کارکرد گفتمانی سکوت در داستان کوتاه دفاع کرد.
یکی از ویژگیهای شاخص آثار او، تجربهی ساختارهای نو برای ارائه داستانهایش است که اثر چندرسانهای داستانهایی برعکس (۱۳۸۸) به همراه یک لوح فشرده مشتمل بر تکه داستانهای صوتی، تصویری و نوشتاری از جمله این تجربههای نو است.
همچنین مجموعه شعر-داستان از غلطهای نحوی معذورم (نشر ثالث، ۱۳۹۰) که شامل شعرهای دورههای مختلف زندگی اوست، با قالبی نو ارائه شد که تلفیق دو جهان شعر و داستان به صورت دو کتاب در یک کتاب با دو طرح روی جلد بود. از جمله دیگر فعالیتهای او میتوان به ترجمه آثار تخصصی زبانشناسی و همچنین نقدهای او بر آثار ادبی اشاره کرد. او در حال حاضر در رشته زبانشناسی، در مقطع دکتری دانشگاه تهران درحال تحصیل است.مجموعه آثار
ضمیر چهارم شخص مفرد، (داستان)، نشر هامون، ۱۳۷۹
وقتم کن که بگذرم، (داستان)، نشر نیلوفر، ۱۳۸۱
اگه اون لیلا ست، پس من کیام!؟، (داستان)، نشر آوامسرا، ۱۳۸۱
وهم بزرگ: من زیر نظرم! (برگردان)، نوشته مارک استانلی بوبین، نشر آوامسرا، ۱۳۸۱
داستانهایی برعکس، (ابر رمان)، نشر نگاه، ۱۳۸۸
از غلطهای نحوی معذورم، (شعر-داستان)، نشر ثالث، ۱۳۹۰
در جستجوی نشانهها: نشانه شناسی، ادبیات، واسازی، جاناتان کالر، لیلا صادقی، تینا امرالهی، فرزان سجودی (ویراستار)، تهران: علم، ۱۳۸۸
استعاره و مجاز با رویکرد شناختی، (برگردان مجموعه مقالات)، برگردان: دکتر فرزان سجودی، لیلا صادقی، تینا امراللهی، نشر خوارزمی (نقش جهان)، ۱۳۹۰
پریدن به روایت رنگ، (داستان)، نشر —-، زیر چاپ
کارکرد گفتمانی سکوت در داستان کوتاه ایرانی معاصر، (تألیف: زبانشناسی ادبی)، نقش جهان، زیر چاپ
درآمدی بر شعرشناسی شناختی، پیتر استاکول، برگردان: دکتر فرزان سجودی، لیلا صادقی، نشر خوارزمی (نقش جهان)، زیر چاپ
گریز از مرکز، (شعر- داستان)، زیر چاپ
داستان اول کتاب «تمساح بودایی نیوزلندی محبوب من»، اثر آسیه نظام شهیدی، با شعری (منسوب به علی ع) شروع میشود که همراستای موضوع داستان است: « فما شیء من الدنیا یدوم». نام داستان، شعر و دیگر عناصر بافتی، ساز و کار حرکت دو داستان موازی در راستای درونمایهی داستانی را ایجاد میکند که دربارهی مرگ پدر است، مرگی که در ساختار خرد و جملههای داستان به منزلهی پایان یک زندگی است که با توجه به عناصر پیرامتنی، تفسیرهای مختلفی از این پایان امکان پذیر میشود و شعر ابتدای داستان به معنای «همانا چیزی در دنیا نیست که باقی بماند» نیز در راستای همان تفسیرها قرار میگیرد.
این شعر و داستان به صورت ظاهرا موازی (و در واقع غیرموازی) حرکت میکنند و از بین رفتن و زوال زندگی یک انسان را بازنمایی میکنند که روایتی از نماندن هیچ چیز پس از مرگ پدر را شکل میهند، چیزی که میتوانست دست کم خاطرهای نیک باشد از یک انسان.
با توجه به تفسیر این شعر، در ظاهر داستان، پدر میمیرد و این مرگ از جملهی آغازین داستان شروع میشود و تا انتهای داستان ادامه دارد. مرگ تدریجی پدر بهواسطهی ایجاد دو ساختار متفاوت که هرکدام یکی از اضلاع یک مثلث هستند (در ظاهر به صورت موازی اما در واقع غیرموازی)، روایت میشود. ساختار اول که راوی دارای زندگی مستقلی است و شاهد مرگ پدرش است، ساختاری ایستا است که توصیف مرگ در زمان حال است. ساختار دوم که از کودکی راوی تا بزرگسالی او را در کنار پدر روایت میکند، ساختاری پویا است و حوادث بسیاری در آن رخ میدهد و این ساختار نیز در زمان حال رخ میدهد، اما در تقابل با ساختار اول، به داستانی از لحاظ منطق داستانی در زمان گذشته تبدیل میشود.
در واقع زمان داستان، به صورت تقابل دو ساختار شکل میگیرد و در نتیجه، زمان داستانی و زمان واقعی باهم تطابق ندارند. این بیزمانی ناشی از موازی نبودن حرکت دو داستان است و از عدم تطابق زمان حال داستانی و زمان حال منطقی است و در ارتباط با پیرامتن داستان که شعری منسوب به علی (ع) است، قابل تبیین است: هیچ چیز پس از مرگ تداوم نمییابد. یعنی دو داستان متفاوت که هرکدام از یک سمت متفاوت حرکت میکند، در انتها به یک جا میرسد و آن خاک یا خاکستر یا فنا و باقی نماندن است.
از آنجایی که پدر دارای چیزی بود که باعث تداومش بعد از مرگ میشد، داستانی که در زمان گذشته رخ میدهد، به صورت زمان حال نقل میشود و این برهم خوردن زمان، به بیزمانی داستان بدل میشود که مفهوم گذشته و حال در بافت آن درهم میریزد، بدین صورت که دو داستان در دو زمان گذشته و حال روایت میشوند، اما این دو داستان هر کدوم از یکی از زاویه های یک مثلث شروع میشوند و در انتهای به یکدیگر وصل میشوند و نه از ارتباط متناظر عناصر زمانی با زمان وقوع داستانی. در نتیجه، با توجه به ساختار زمانی داستان و پیرامتن داستانی، شخصیت پدر، به عنوان عنصری حیاتی و در عین حال فناپدیر در داستان شکل میگیرد، چرا که کلیت این مثلث، زندگی پدر (حرکت از آتش به خاکستر) را روایت میکند.
شعر اول داستان تأکید میکند که چیزی باقی نمیماند، پس در خواننده انتظار دو ساختار داستانی متناقض از همان ابتدا شکل میگیرد:
الف. ساختاری که در زمان حال رخ میدهد و از فقدان پدر (آتش) روایت میکند. از اینکه از پدر هیچ چیز باقی نمانده است.
ب. ساختاری که در زمان گذشته رخ میدهد و پدر در آن حضور دارد.
گویی شعر اول داستان در عین حال از دو زاویه دید قابل خواندن است:
الف. یکبار به خواننده خبر میدهد که چیزی باقی نمیماند، حتا پدری که در فرهنگ سنتی انتقال دهندهی نسل است.
ب. یکبار خطاب به پدر یا کسانی که همچون پدر (زمان گذشته و زمان حضور) وجود دارند و گمان میکنند چیزهایی که دارند، باقی میمانند و این بار هشدار میدهد که چیزی باقی نمیماند، پس…
گویا شعر، بخش اول قضیه ای منطقی است که میگوید «چیزی باقی نمیماند» و داستان بخش دوم آن مبنی براینکه حال که چیزی باقی نمیماند (همه چیز خاکستر میشود)، «پس زندگی کن».
داستان به مثابهی زندگی خود به دو بخش گذشته و حال تقسیم میشود که این تقسیم بندی براساس طرح واره های آتش (اوج) و خاکستر (حضیض) شکل میگیرد.
نام داستان:
نام داستان از باد شروع میشود، در میانه باران و برف حضور پیدا میکنند و در انتهای نام داستان، خاک فراخوانده میشود. در واقع، ساختار مفهومی داستان در نام داستان انعکاس پیدا میکند، چرا که خود داستان با باد شکل میگیرد. از آنجایی که از لحاظ مجازی، باد در مجاورت آسمان قرار دارد، باد و آسمان یا ارتفاع به مثابهی مجاز تلقی میشوند که الگوی داستان نیز بر این ساختار منطبق است، یعنی داستان از آسمان (بالا، قدرت پدر، دوران شکوفایی و مردسالاری، دوران ابهت پدر) شروع میشود.
در میانهی داستان برف و باران فضای داستان را خیس و سفید میکنند که این عناصر نیز از آنجایی که پیوند دهندهی آسمان به زمین تلقی میشوند، میانهی داستان را شکل میدهند. چرا که از لحاظ مجازی، برف و باران هر دو از آسمان به زمین میریزند و حرکت از بالا به پائین را ایجاد میکنند. در این بخش زمینه های فروپاشی اقتدار پدر چیده میشود و گویا استعاره حرکت از بالا به پائین بر مبنی مجاز شکل میگیرد و بر زندگی پدر نگاشت میشود که از بالا به پائین حرکت میکند.
در انتهای داستان که فضای افول پدر و به خاک سپردن او توصیف میشود، داستان با خاک تمام میشود. خاک نیز مجازی است از پائین و استعاره ای است از افول و پایان.
پس داستان به صورت متناظر با نام داستان همپوشانی دارد و به صورت دو ساختار موازی در نظر گرفته میشوند. گویا نام داستان، چکیدهای از داستان را ارائه میدهد.
شکل شماره ۱- نگاشت نظام یا طرح واره ای داستان
نقطهی قابل تأمل در نام داستان این است که چهار عنصر در آن وجود دارند که سه تای آن به سه مورد از عناصر اربعه اشاره دارند: آب، باد، خاک. عنصر چهارم (آتش) که یکی از عناصر اربعه است، در نام داستان غایب است و این عنصر غایب، فقدانش در طول داستان نیز محسوس است که گویی همان عدم حضور پدر است؛ و در اینجا است که استعاره های پدر به مثابهی آتشی که خاموش میشود، آتشی که شعلههایش از بالا به پائین کشیده میشوند و غیره شکل میگیرند.
تحلیل داستان:
درواقع، غیاب پدر در نام داستان، بهواسطهی پیشانگاشت مخاطب و سپس سکوت ساختاری حذف (ر. ک. صادقی، ۱۳۸۹: کارکرد گفتمانی سکوت) قابل بازیافت است. همینطور تفسیر پدر به مثابهی آتش و گرمای زندگی، با استفاده از سکوت معنایی استعاره قابل بازیافت است. پس این فقدان هم در نام داستان و هم در خود داستان وجود دارد و از لحاظ ساختاری، داستانی که دربارهی فقدان است، دارای فقدان هم هست. به همین دلیل میتوان گفت این داستان، به دلیل تناظر مفهومی و ساختاری، در سطح نگاشت نظام یا طرح واره ای (ر. ک. فریمن، ۱۳۹۰) شکلی پیدا میکند که آن را به اثری شاخص و مستحکم تبدیل میکند. اثری که محتوای خود را در ساختارش اجرا میکند، فقدان پدر را در ساختار داستان و در مضمون داستان هم زمان نشان میدهد. همچنین، ساز و کار حرکت دو داستان موازی، در سطح نگاشت نظام، منجر به پویایی ساختاری داستان میشود و این پویایی به دلیل حضور عناصر اشتراکساز برای گرهزدن ساختار مفهومی دو داستان متفاوت و سپس حضور عناصر افتراقساز برای شکل دادن داستانی مجزا است. لازم به ذکر است که عناصر اشتراک ساز به عناصری گفته میشود که فضای داستان اول را به داستان موازی دوم گره میزند. مانند «شیشهی ماشین» در انتهای یک پاراگراف که مربوط به یک فضای داستانی است که در ابتدای پاراگراف بعد، همین عبارت در فضای داستانی دیگری تکرار میشود و باعث گره خوردن دو فضای داستانی میشود.
برخی دالها در راستای حرکت موازی دو ساختار به نمادهایی میشوند که بر تفسیر داستان تأثیر میگذارند، از جملهباریدن برف در داستان زندگی پدر پس از دورهی افول او، باعث میشود که باران در داستان اول که روایت مرگ پدر است، به برف تبدیل شود. در نتیجه، تفسیر برف از یک پدیدهی آسمانی و مربوط به مسائل جوی فراتر میرود و از آنجایی که در نام داستان نیز پس از باران، برف قرار دارد، گویی چهار مرحله از زندگی پدر قرار است روایت شود و برف نمایانگر دورهی افول اوست.
دورهی اول زندگی پدر، به صورت «باد» بازنمایی میشود که پدر در این دوره دارای قدرت است و همه چیز را جابهجا میکند. پدر در دورهی باد با مادر دعوا میکند، فرماندار است و در عرصهی سیاست میتازد. در دورهی «باران»، مادر در خانه حضور ندارد و گویا پدر زنهای دیگری اختیار میکند. در دورهی «برف»، افول پدر فرا میرسد. او را از کار اخراج میکنند و بازنشسته میشود و دورهی خاک دورهی مرگ پدر است که داستان نیز با خاک گور به پایان میرسد. در واقع، دو داستان موازی، در دورهی خاک به هم میرسند و سردی ابدی یک زندگی را به خاطرهای از فقدان آتش تبدیل میکنند.
از دیگر دالهایی که در داستان به دلیل حرکت موازی دو ساختار، تفسیر دیگری میتواند به داستان بدهد، باران و روایت کودکی است که شبها خودش را خیس میکند و مادر خطاب به او میگوید که “باز هم که باران آمده دختر گنده” (۱۳۹۰: ۱۲). درواقع، در هیچ کجای داستان دوم که همان زندگی پدر است، باران نمیبارد، اما در عوض در داستان اول که روایت مرگ پدر است، از ابتدا تا نیمههای داستان باران میآید و بعد باران به برف تبدیل میشود. اما باران عنصری است که در داستان دوم به آن به صورت ادرار اشاره میشود و مادر خطاب به دختر، آن را باران مینامد. در انتهای داستان، پدر نیز همانند راوی خود را خیس میکند و راوی پوشکش را عوض میکند. در نتیجه، میتوان گفت دورهای از زندگی پدر که دورهی باران نامیده میشود، ظاهر و باطنی متفاوت دارد. باران شوینده است و ادرار آلوده کننده. گویا پدر در این دوره به صورت متناقضی همچون باران و درواقع، آلودهی سیاستها و قدرتطلبیهایی شده است که زندگی دوگانهی برای او ساخته و همین زندگی دوگانه باعث افول او به دورهی برف و اخراج از سمتش میشود.
برای ایجاد دو داستان موازی، در ابتدا و انتهای هر داستان یک عنصر اشتراکساز و یک عنصر افتراقساز به صورت همزمان به کار میروند که فضای داستان اول (مرگ پدر) را به داستان دوم (زندگی پدر) گره میزنند و در عین حال متمایز میکنند. در شروع داستان، نخست عنصر افتراق ساز و بعد اشتراک ساز به کار میرود تا بر ساختار موازی داستان تأکید کند. اما در ادامهی داستان دیگر تأکید بر به رخ کشیدن ساختار نیست، بلکه تأکید بر اشتراک دادن خواننده است، برای همین اول عنصر اشتراک ساز و بعد افتراق ساز بهکار میرود. به عنوان مثال، در اولین بخش داستان، حوزهی مفهومی تلفن مطرح میشود که در جملهای مجزا مطرح میشود و دو فضای داستانی متفاوت را به هم گره میزند.
نقطهی افتراق داستان دوم از داستان اول، رانندگی پدر و نشستن راوی در صندلی عقب است. زمانی که متن قرار است به متن اول چرخش داشته باشد، اول مفهوم دست راوی مطرح میشود و بعد مفهوم فرمان که نشان میدهد این راوی است که پشت فرمان نشسته است و نه پدر. در واقع، ابتدا آنچه دو داستان را از هم متمایز میکند، اول مطرح میشود و بعد نقطهی اشتراک آن که فضای ماشین و فرمان است، حضور پیدا میکند (۱۳۹۰: ۹). این ترفند برای آشنایی دادن مخاطب با شکلگیری فضای دو داستان موازی است. از این بخش به بعد، ساز و کار اشتراک و افتراق به صورت معکوس عمل میکند. بدین معنی که ابتدا نقطهی اشتراک حضور پیدا میکند و سپس نقطهی افتراق. میتوان اینطور برداشت کرد که این ترفند برای متعجب کردن خواننده از تغییر فضاها و فعال کردن و شرکت دادن او در شکلدادن فضای داستان کلان است، داستانی که از ماحصل ارتباط دو داستان شکل میگیرد.
برای مشاهدهی ساز و کار عناصر اشتراکساز و افتراقساز که نقش پیوند و تمایز دو فضای داستانی به یکدیگر را برعهده دارند، به شکل شمارهی ۲ نگاه کنید:
شکل شماره ۲- روابط عناصر اشتراک ساز و افتراق ساز در پیوند دو ساختار متفاوت در داستان
اشتراکساز (پیوند) | افتراقساز (خروج) | |
متن ۱ (حال) | زنگ تلفن | خیابان (باران، رعد، لرزیدن شیشهها) |
متن ۲ (گذشته) | – | خانه |
متن ۲ (گذشته) | (ماشین) | بابا پشت فرمان (بابا رانندگی میکند) |
متن ۱ (حال) | فرمان | من پشت فرمان (دستم) |
متن ۱ (حال) | شیشه ماشین | خانه بابا، من (راننده) |
متن ۲ (گذشته) | شیشه ماشین | پالایشگاه، گودرزی (راننده) |
متن ۲ (گذشته) | گریه نکردن | خیرمقدم گویی دخترای هدایت |
متن ۱ (حال) | گریه نکردن | پرستار |
متن ۱ (حال) | چشم | اتاق بیمارستان |
متن ۲ (گذشته) | چشم | سینمای شرکت نفت |
متن ۲ (گذشته) | داد میزنم بابا | کنار شط، غرق شدن |
متن ۱ (حال) | داد میزنم بابا | کنار تخت، در |
متن ۱ (حال) | مردمک | (مرگ پدر در رختواب) |
متن ۲ (گذشته) | پلک | خیس کردن رختخواب |
متن ۲ (گذشته) | ملافه | اذان، جمع کردن ملافه، خواب |
متن ۱ (حال) | ملافه | لااله اله الله، کشیدن ملافه روی صورت، برانکارد (مرگ) |
متن ۱ (حال) | جمعیت | بیمارستان |
متن ۲ (گذشته) | شلوغی | خانه، غلامرضا |
متن ۲ (گذشته) | (بیرون از خانه) | باغ |
متن ۱ (حال) | (بیرون از خانه) | سردخانه |
متن ۱ (حال) | سرما | باران |
متن ۲ (گذشته) | سرد | شبهای مراغه، هویدا |
متن ۲ (گذشته) | برف | برف |
متن ۱ (حال) | برف | باران، دیوار سردخانه |
متن ۱ (حال) | برف | بابا مرده |
متن ۲ (گذشته) | برف | بابا رفته مرکز |
متن ۲ (گذشته) | درخت، کلاغ | حیاط |
متن ۱ (حال) | درخت، کلاغ | سردخانه |
متن ۱ (حال) | زل زدن | ترمه |
متن ۲ (گذشته) | چشم | بوشهر |
متن ۲ (گذشته) | ترمه | (بابای زنده)، بیا تو |
متن ۱ (حال) | نعره (شیون) | هیکل سفید، میفرستد بیرون |
متن ۱ (حال) | مراسم | (کفن) |
متن ۲ (گذشته) | مراسم | رییس ساواک بوشهر میآید پیش بابا |
متن ۲ (گذشته) | (سفید شدن بابا) اخراج از کار | بازنشستگی و انفصال از خدمت |
متن ۱ (حال) | (اخراج از زندگی) | گواهی فوت |
متن ۱ (حال) | بیرون | همه جا سفید شده |
متن ۲ (گذشته) | کوچه | کاج و سپیدار سبز |
متن ۲ (گذشته) | نعش | دفتر خاطرات |
متن ۱ (حال) | نعش | گودال مستطیل |
متن ۱ (حال) | افتادن | گور |
متن ۲ (گذشته) | افتادن | گاردیا |
متن ۲ (گذشته) | سفید شدن بابا (ارباب رفت) | جلوی تلویزیون |
متن ۱ (حال) | نگاه کردن | کفن |
متن ۱ (حال) | نگاه کردن | افتادن (راوی و کفن کنار گودال) |
متن ۲ (گذشته) | راوی و پدر | نشستن روی نیمکت (هر دو) |
متن ۲ (گذشته) | ضعف (خیس کردن/مردن) | بلند شدن پدر از نیمکت (خیس کردن خود) |
متن ۱ (حال) | بلند شدن | بلند شدن راوی از جنازه |
————-
فهرست منابع:
استعاره و مجاز (با رویکرد شناختی) : مجموعه مقالات (۲۰۰۳). برگردان: فرزان سجودی، لیلا صادقی، تینا امراللهی (۱۳۹۰)، تهران: نشر نقش جهان.
صادقی، لیلا (۱۳۹۱). کارکرد گفتمانی سکوت در داستان کوتاه، تهران: نشر نقش جهان
گفتمان دلالی سکوت از دیدگاه زبانشناسی (تقاطع سکوت در تعامل اجتماعی و سکوت روایی)، دوفصلنامه پژوهش علوم انسانی، دانشگاه بوعلی سینا، سال دهم، پائیز و زمستان ۱۳۸۷، شماره ۲۴، ۱۶۳-۱۸۳.
کارکرد روایی سکوت در ساختمندی داستان، لیلا صادقی و دکتر فرزان سجودی، فصلنامه علمی پژوهشی زبان و ادبیات تطبیقی دانشگاه تربیت مدرس، دوره اول، مجله شماره دوم، تابستان ۱۳۸۹، صص ۶۹-۸۸.
نظام شهیدی، آسیه (۱۳۹۰)، تمساح بودایی نیوزلندی محبوب من. تهران: نشر هیلا
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
لیلا صادقی، نویسنده، مترجم، شاعر و پژوهشگر نامآشنای ایرانی است که به خصوص در حوزهی زبان شناسی، داستان و رویکردهای متفاوت زبان در ادبیات داستانی ایرانی آثار زیادی را منتشر کرده است. لیلا صادقی را می توان یکی از محققان جدی و برجسته در حوزهی آثار زبان فارسی دانست، وبسایت او همچنین با فراخوانهای مختلف در حوزهی نقد و پژوهش داستان و شعر یکی از سایتهای پر ببینده است که نشان دهندهی رویکردهای جدی لیلا صادقی به مباحث کلی نقد و ادبیات است. باید گفت که حضور این چنین افرادی به ویژه در حوزهی نقد و پژوهش که با مشکلات و معضلات زیادی مواجه است، میتواند حضوری ارزشمند و تاثیرگذار تلقی شود و شاعران و پژوهشگران جوان را به نقد و بررسی جدی در حوزهی ادبیات فارسی تشویق کند.