بازگشت مجدد ترامپ، راز پیروزی ترامپیسم با عدد و رقم!
غلامحسین دوانی؛ پژوهشگر سیاسی- اقتصادی
بازگشت دوباره دونالد ترامپ به کاخ سفید باعث تحلیلهای متعددی در داخل و خارج آمریکا شده و روزنامهنگاران و تحلیلگران را واداشته به بررسی دلایل پیروزی او در انتخابات اخیر ریاست جمهوری ایالات متحد آمریکا بپردازند. اخباررسانههای جهانی که عموما بر پایه پسا حقیقت استوارهستند چنان تبلیغاتی به راه انداختهاند که گویا ترامپ شقالقمرکرده است در حالی که درصد آرای واقعی او ۲۸.۳ درصد (کمتر از درصد آرای واقعی اودر سال ۲۰۲۰ که ۲۹.۴ درصد) بوده، شده است!؟
به جدول زیرمراجعه کنید:
در این میان برخی تحلیلگران به حمایت ایلان ماسک، ثروتمندترین مرد جهان از ترامپ به عنوان برگ برنده او اشاره کردهاند که از ترامپ یک رئیسجمهور مجدد ساخت. بدون شک حمایت ماسک از ترامپ به لحاظ اعتباری، مالی و تبلیغاتی (در شبکه ایکس) تاثیرگذار بوده است، اما اینکه او را عامل اصلی بازگشت مجدد ترامپ به کاخ سفید لقب دهیم، در واقع ارزشگذاری فراتر از واقع برای ماسک است. استخراج آمارهای واقعی از سایتهای رسمی دولت آمریکا گواه بر این است که در انتخابات سه دوره گذشته که گفته میشود ۶۵.۹ درصد مربوط به انتخابات سال ۲۰۲۰ بوده، نفر اول یعنی آقای بایدن فقط ۳۲.۲ درصد آرای رای دهندگان را کسب کرده بوده است! اگرچه بسیاری از تحلیلگران و رسانهها از وضعیت ناخوشایند اقتصادی آمریکا و افزایش تورم و گرانی که آن هم به دلیل رکود اقتصادی بعد از دوره کرونا بود، به عنوان دلیل اصلی پیروزی ترامپ یاد کردهاند که چندان دور از واقع نبود و این موضوع را میتوان از نظرسنجیهای قبل از انتخابات نیز متوجه شد. اما واقعیت آن است که عواملی همچون درگیرشدن آمریکا در جنگ اکراین، حمایت بی قیدوشرط از نسلکشی در غزه و لبنان، فقروگرانی، معضلات خانهدارشدن نسل جوان که دیگر به رویا مانده است، نابرابری اجتماعی- اقتصادی به ویژه در زمینه جنسیتی و نژادی و مخارج تحمیلی به مردم از طریق مصروف کردن مالیات مردم در نابخردیهای سیاسی دولت آمریکا از مهم ترین دلالیل شکست دمکراتها و سربرآوردن مجدد ترامپ شده است. ترامپ با شعارهای پوپولیستی مردمپسند حتی توانست آرای همه ایالتهای چرخشی را هم نصیب خودسازد. نگاهی به آرای ترامپ و کاملا هریس نشان از اختلاف ۵ درصدی (حدود چهارمیلیون رای) دارد درحالیکه اختلاف کارتهای الکترال بیش از ۳۱ درصد میباشد که این از مشکل ساختاری انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا نشان دارد که باعث شده در بسیاری انتخابات نفر برنده در واقع نماینده آرای مردم نباشد. البته از منظر جامعهشناختی انتخابات میتواند دهها دلیل دیگر هم نظیر رنگینپوست بودن و مهاجر بودن خانم هریس هم برشمرد که در جامعه مردسالار ضد مهاجر فعلی تاثیرگذار بوده است.
نمایه زیر درصد مشارکت و تحریم کنندگان (کسانی که بههردلیلی در انتخابات شرکت نکردهاند) را از سال ۱۹۷۶ تا ۲۰۲۴ به روشنی نشان میدهد که در همه ادوار تحریمکنندگان برترین نسبت را به رایدهندگان دارا بودهاند ولی بعید است تا کنون کسی به این موضوع توجه داشته باشد که دولتهای آمریکائی هم برخلاف تبلیغات سهمگین رسانهای از منظر انتخابات نماینده واقعی مردم آمریکا نبودهاند.
تاثیرات جهانیسازی و شرکتسالاری که روزگاری گفته میشد باعث ایجاد رفاه بیشتر برای جامعه سرمایه داری آمریکا خواهدشد. در دو دهه اخیر کاملا برعکس بوده است بطوری با ظهور ترامپیسم سیاستهای لیبرالی و نئولیبرالی با هم در سراشیب سقوط قرارگرفتند. مردم بهدرستی اعتقاد دارند که رهبران و دولت آمریکا بیش از آن که بهفکر رفاه اجتماعی- اقتصادی مردم به ویژه طبقات میانی وآسیبپذیر باشد، تحت تاثیر والاستریت قرارگرفته است. نگاهی به آمارهای هر دوجدول بالا نشان میدهد آمریکا بیش از هرزمان دیگری به جریان سومی غیر از جمهوریخواهان و دمکراتها نیازمند هستند و پایگاه رای این جریان سوم اگر بتواند بهدرستی بنیاد گیرد نیز فراهم است زیرا ۳۸ درصد کسانی که عملا انتخابات را تحریم کردند و حداقل ده درصد کسانی که رای دادهاند میتوانند لیگ مشارکتی قدرتمندی بر پایه لیبرال دمکراسی واقعی بر پایه جامعه رفاه سالهای بعد از جنگ تاسیس نمایند. بدون شک دوحزب قدرتمند فعلی با سربرآوردن هرگونه جریان سوم مخالف خواهند بود و در عمل بر علیه آن متحد خواهند شد اما چه باک زیرا نسل جوان و جمعیت کسانی که بین ۱۸ تا ۴۰ سال سن دارند آن چنان قوی است که میتوانند تاثیرات سلبریتیها و افرادی نظیر ایلان ماسک را که جز به سود بیشتر نمیاندیشند، خنثی سازند. نقطه خطرناک این انتخابات بازگشت تعداد قابل ملاحظهای از رنگین پوستان، مهاجران و مسلمانان عرب تبار به کمپ ترامپ علیرغم دیدگاههای نژادپرستانه ترامپ و یارانش بوده که این امر دلیلی غیر از تاثیر شعارهای پوپولیستی ترامپ و امید این افراد به بهبود روند اقتصادی با حضور ترامپ نمیتواند داشته باشد. نکته حائز اهمیت دیگر دودستی چسبیدن جو بایدن به صندلی ریاست جهموری تا اخرین روزهایی بود که او را ناچار کردند کناره گیری کند و این حرکت خودشیفتگی بایدن باعث از دست رفتن فرصت لازم رقابت انتخاباتی برای جانشین وی بود. نگاهی به سخنان سناتور برنی ساندرز و تدقیق در آن نشان میدهد که کشتیبان را سیاستی نو لازم است والا باحضور این پیرو پاتالهای میلیونر باید فاتحه حزب دمکرات را خواند. شاید الان فرصت مناسبی برای پوست اندازی حزب دمکرات و ظهور جریان سومی متشکل از دمکراتهای انساندوست مردمی و برخی از جمهوریخواهانی باشند که رویای عظمت آمریکا و دمکراسی را در آتش میبینند تا با تعامل وهمکاری یک جریان لیبرال دمکراسی قدرتمند تاسیس نمایند. البته هم اکنون و از مدتها پیش هم در آمریکا احزاب دیگری غیر از دموکرات و جمهوریخواه وجود دارند و اینطور نیست که جریان سومی نباشد، اما آنها پول، چهرههای شناخته شده و تشکیلات منسجمی برای رقابت در سطح ملی ندارند. لذا از آنجا که ترامپ علیه سیاستمداران هر دو حزب موضع گرفته و به انتقاد از آنها میپردازد، خود را به عنوان کاندیدای جریان سوم معرفی میکند. مردم آمریکا هم که از فساد سیاستمداران هر دو حزب اصلی خسته و گریزان شدهاند، از او و مواضعش استقبال کردهاند. ترامپ در واقع با علم کردن خود بهعنوان جریان سوم در عمل مانع تشکیل جریان سوم واقعی شده است. اما دیر نیست که مردم آمریکا عمق سیاستهای پوپولیستی فاشیستماب او را درک و درصد تشکیل جریان سوم برآیند. شاید مهمترین کارزارمردم منبعد حضور در صحنههای سیاسی و اعمال قدرت بههرطریق ممکن برای تغییر ساختار کارت الکترال انتخاباتی باشد که رئیس جمهور برآمده از آرای مستقیم مردم باشد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
غلامحسین دوانی؛ پژوهشگر اقتصادی و عضو انجمن اقتصاددانان حرفهای بریتیش کلمبیا و از اعضای حسابداران خبره آمریکای شمالی