با حرکت یک انگشت
با حرکتِ یک انگشت
بازی میکنم با سرنوشتِ یک ملت.
انگشتم را در بیلبوردها استفاده میکنند.
انگشتم جزو انونسِ اخبار است.
انگشتم سوژهی صدها ساعت تحلیلِ کارشناسان است.
پخش زندهی انگشتِ من
بیننده میلیونی دارد.
انگشتِ من!
ای معجزهی قرن!
ای بازمانده از ازل!
از بدو امر نوشته،
فرمان را جاری کرده.
وسعتِ فردا تا نوک انگشتِ من است.
«ای انگشت به کجا اشاره میکنی؟»
ژنرالها از من میپرسند.
و من مثلا یک تانک را نشان میدهم.
من مثلا یک موشک را نشان میدهم.
من مثلا یک اشاره مشکوک میکنم که یعنی حالا که….
انگشت من اهل تقیه است،
گاه خم میشود و به خود اشاره میکند
و قلبها به درد میاید.
«ای انگشت به کجا اشاره میکنی؟»
و من مثلا نگرانِ خالی بودنِ زندانهام
من دلواپسِ خاکِ خسته از رودخانههام
من نگرانِ شنیده نشدنِ شیونهایِ دور
حین شکنجههایِ نزدیکم.
هسته جهان اما هنوز در انگشت من نیست،
و انگشت من میخواهد روی ساحل خط بکشد
دریا تا کجا حق دارد جلو بیاید
و دریا دیرتر از ادمها رام میشود.
فضا به بحثهای آزاد هم دادهام.
جامعه مدنی
به این سوالِ بنیادین میپردازد
که ایا انگشت من
مرا هم کنترل میکند
یا شانسِ کرامتِ انسانی
در کنار مسئولیت حمل آن را
داشتهام.
انگشت من
به این شعر اشاره کرد
که تا همینجا کافیست.