با شکست “کودتای سیاسی” احتمال “دخالت نظامی” در ونزوئلا
تحولات ونزوئلا به صورت شتابندهیی به سوی تشدید بحران و احتمال دخالت نظامی خارجی به بهانه واهی “اقدام بشردوستانه” پیش میرود و به نظر میرسد که در واشینگتن دولتمردان این کشور بعد از یک دوره بیعملی در حوزه آمریکایی لاتین دوباره عزم خود را جزم کردهاند تا به شیوه دهههای شصت تا نود میلادی با دخالت مستقیم و غیرمستقیم خود، هژمونی آمریکا را در این منطقه ابقاء کنند. آنچه هم اکنون در ونزوئلا میگذرد هرچند که تشدید بحران بهدلیل ناکارآمدی سیاستهای اقتصادی دولت بولیواری و هم چنین گسترش دامنه تحریمهای خارجی و بهخصوص ایالات متحده، بستر اعتراض و دوقطبی بودن جامعه را فراهم کرده است اما واقعیت تحولات اخیر بسیار فراتر از این موضوع است. بحران امروز ونزوئلا فراتر از اعتراضات طیفهایی از مردم از عملکرد دولت میباشد که بدون تردید باید به آن توجه و با بخشی از مطالبات مشروع معترضان هم برخورد دمکراتیک صورت گیرد، اما به لحاظ قانون اساسی و حقوق بینالملل و همچنین واقعیت دخالت خارجی و اعمال قدرت بیرونی در این خصوص میبایست در حوزه یک رخداد فراملی مورد تحلیل و ارزیابی قرار گیرد. از همان ابتدای موج جدید اعتراضات اپوزیسیون علیه دولت “نیکلاس مادورو” جهان با یک هماهنگی از قبل تعیین و تدوین شده از طرف امپریالیسم امریکا و متحدین داخلی و خارجی آن برای ساقط کردن یک دولت مستقل روبه رو شد. این در حالی بود که در ونزوئلا هنوز نه از جنگ داخلی خبری بود و نه از سرکوب مخالفان و حتی رسانههای پرشمار وابسته به اپوزیسیون، که بهانهیی باشد برای اقدامات و تصمیمات فوری دیگر قدرتهای منطقهیی و جهانی تا جایی که حتی به پیشنهاد گفت و گوی رهبران مکزیک و اروگوئه بین دولت مادورو و مخالفان نیز نه تنها بهایی داده نشد که حتی “همین حامیان به اصطلاح دمکراسی” آن را وقت تلفکردن دانستند. شیوه برخورد با بحران ونزوئلا دقیقاً از تلفیق مدل شیلی دوران زمامداری “سالوادور آلنده” و تحولات چند سال گذشته در اوکراین موسوم به “جنبش میدان” و هم چنین “الگوی لیبی” پیروی میکند که با نادیده گرفتن همان دمکراسی بورژوایی تابع “مشروعیت انتخابات”، “حقوق بینالملل” و “حق حاکمیت ملی دولتهای مستقل” با دخالت مستقیم خارجی، حکومتهای قانونی مورد تهاجم نیروی بیرونی قرار گرفتند.
تحولات ونزوئلا و بحران اخیر، این کشور را به این جهت باید فراتر از حمایت یا اعتراض بخشهایی از مردم این کشور علیه پرزیدنت مادورو مورد ارزیابی و تحلیل قرار داد که وقتی به سیر رخدادها نگاه شود به خوبی مشخص است که یک سناریوی فراملی در حال وقوع میباشد. چنانچه روز ۲۱ ژانویه “مایک پنس” معاون رئیس جمهوری آمریکا در یک تماس تلفنی از رهبر جدید پارلمان منحله “خوان گوایدو” دعوت کرد که ضمن متحد کردن اپوزیسیون به عنوان رئیس جمهوری دوره انتقالی سوگند خورده و قدرت را به دست بگیرد. در فاصله یک روز بعد در ۲۲ ژانویه و همزمان با مراسم شصت و یکمین سالگرد سقوط دیکتاتور پیشین “مارکوس پرز خیمنس” در کشور که همهساله جشن گرفته میشود، مهره دست آموز آمریکا طبق برنامه تنظیم شده در واشینگتن، مراسم سوگند را اجراء کرده و خود را رئیس جمهوری قانونی کشور خواند. تنها در عرض چند ساعت ابتدا “دونالد ترامپ” رئیس جمهوری افراطی و راستگرای آمریکا، گوایدو را به عنوان رئیس جمهوری قانونی ونزوئلا به رسمیت شناخت و در پشت سر وی دیگر مقامات ارشد این کشور و بلافاصله همصف کشورهای متحد آمریکا در منطقه و به خصوص برزیل و کلمبیا به عنوان همسایگان بزرگ این کشور و تمامی گروه لیما (۱۳ کشور آمریکای لاتین به اضافه کانادا و البته به غیر از مکزیک) نیز وی را به رسمیت شناختند. یک روز بعد هم در اروپا پنج کشور بریتانیا، آلمان، فرانسه، اسپانیا و بلژیک که گویا از پذیرش آشکار این سناریوی مشمئزکننده و کاملاً خلاف حقوق بینالملل و قانون اساسی ونزوئلا شرم و واهمه داشتند، یک مهلت یک هفتهیی برای مادورو تعیین کردند که یا در این فرصت انتخابات جدید برگزار کند یا آنان گوایدو را به رسمیت میشناسند که بیشتر شبیه “هشدار برای تسلیم” بود. اگر قطعات پازل این سیر شتابناک تحولات که حتی در طی بروز انقلابات هم تعجببرانگیز میباشد، به درستی و به شیوه علمی کنار هم قرار داده شوند به روشنی گویای یک “کودتای سیاسی” با کمک قدرتهای خارجی میباشد. اگر به وجود امپریالیسم باور داشته باشیم، اگر به خانمان براندازی نئولیبرالیسم و ضدانسانی بودن نژادپرستی و راست افراطی معتقد باشیم، اگر تاریخ مداخلات امپریالیسم آمریکا را در حوزه آمریکای لاتین مطالعه کرده باشیم و اگر به رعایت حقوق بینالملل و مشروعیت کنوانسیونهای پذیرفته شده جهانی اذعان کنیم، باید ونزوئلا را بسیار فراتر از یک رخداد داخلی دانسته و با توجه به شواهد غیرقابل تردید، آن را در چارچوب یک سناریوی فراملی مورد تحلیل قرار دهیم.
آنچه هم اکنون دارای اهمیت میباشد اینکه با شکست طرح کودتای سیاسی به دلیل مقاومت دولت حاکم، حمایت بخش وسیعی از مردم از انقلاب بولیواری، هراس بخش خاکستری جامعه از بروز بیثباتی در کشور و دخالت خارجی، فشار افکارعمومی جهانی و در رأس آن همبستگی نیروهای چپ سوسیالیستی و احزاب کمونیست در دفاع از مشروعیت حقوقی دولت کاراکاس و حمایت ارتش از رئیس جمهوری قانونی کشور نیکلاس مادورو، تغییر تدریجی فاز دخالت از حوزه سیاسی به سمت احتمال تنش نظامی و حتی تهاجم خارجی تحت لوای “دخالتهای بشردوستانه” مهیا شده است. این روزها بدون استثناء و بدون وفقه جهان شاهد اظهارات تهدیدآمیز مقامات ارشد آمریکایی علیه دولت حاکم در کاراکاس میباشد تا جایی که هیچ روزی نیست که مایک پنس، جان بولتون و مایک پومپئو که گویا مثلث مسئول پرونده ونزوئلا در کاخ سفید میباشند، اوامری هم برای مهره دست نشانده خود و هم در تهدید مادورو صادر نکنند. اینکه حتی دونالد ترامپ هم در آستانه نشست لیما به صراحت میگوید در مورد ونزوئلا “همه گزینهها روی میز است” آن چنان بوی جنگ میدهد که یک ناظر و مخاطب ناآگاه از سیر تحولات این کشور فکر میکند ونزوئلا امنیت آمریکا را تهدید کرده است، حمله تروریستی علیه این کشور از طریق ونزوئلا انجام شده است یا در ونزوئلا جنایت علیه بشریت به وقوع پیوسته که اقدامات عاجل را ضروری ساخته است. این در حالی است که سطح دمکراسی و انتخابات آزاد در ونزوئلا بالاتر از همه کشورهای متحد آمریکا در این حوزه ژئوپلتیک میباشد و از جمله در کلمبیا که امروز به پشت جبهه توطئه علیه مادورو تبدیل شده است و بر اساس واقعیات عینی دولتهای حاکم همیشه همدست “جوخههای مرگ” در کشتار مردم معترض و جنبشهای دهقانی مخالف دولت تحت حمایت واشینگتن بودهاند. نشست گروه لیما در روز دوشنبه ۲۵ فوریه در بوگوتا پایتخت کلمبیا برگزار شد و مایک پنس بعد از دیدار با خوان گوایدو دقیقا مشابه سناریوی حمله به عراق اظهار داشت “وفاداران مادورو پشت خود را به مردم کشورشان کردهاند” و خواهان تحریم و مصادره اموال بلوکه شده این کشور شد. پنس در این نشست افزود “جهان شاهد بود که برای جلوگیری از ارسال کمکهای بشردوستانه، نقابپوشان نظامی کوبایی به همراهی مادورو آمده و ۲۰۰ تن را زخمی کرده و پنج تن را هم کشتند”. این در حالی است که حتی خبرگزاریها غربی مستقر در ونزوئلا و حاضر در نقطه مرزی با کلمبیا تنها از کشته شدن یک غیرنظامی و یک سرباز در جریان درگیریهای پراکنده گزارش داده بودند.
از طرف دیگر آن چنان حول این کمکها افسانهسرایی انجام میشود که مخاطب عام و ناآشنا به واقعیات در حال انجام، فکر میکند میلیونها تن مواد عذایی و دارو هماکنون در پشت مرزهای ونزوئلا انبار شده است و در حالی که فوج فوج مردم این کشور از گرسنگی میمیرند اما دولت اجازه ورود آن را نمیدهد. چنانچه بر اساس گزارش نهادهای آمریکایی و رسانهیی تاکنون ۴۰۰ تن غذا و دارو تنها به بهای بیست میلیون دلار به کلمبیا و برزیل رسیده است که با درخواست گوایدو برای حرکت یک و نیم میلیون حامی خود برای شکستن سد ارتش برای وارد کردن این کمکها در روز شنبه ۲۳ فوریه تنها چندهزار تن به منطقه مرزی “بولیوار – تاچیرا” در مرزهای مشترک با کلمبیا و برزیل رفته و با نیروهای ارتش درگیر شدند. این در حالی است که تنها در یک قلم ارسال کمکهای انساندوستانه توسط روسیه و چین بیش از نهصد تن مواد غذایی و دارو بدون هیچ پوشش تبلیغاتی دو روز قبل از آن به ونزوئلا ارسال گردیده بود و حتی روسها در دیدار با معاون رئیس جمهوری ونزوئلا قول ارسال سی هزار تن گندم، گوشت و دارو به این کشور را دادند. داستان کمکهای انساندوستانه با کمک پروپاگاندای سیاسی و رسانهیی از این جهت جالب است که اصولا طبق کنوانسیونهای بینالمللی هرگونه کمک انساندوستانه یا باید به دولت قانونی کشور تحویل شود یا اینکه تحت مدیریت و نظارت سازمان ملل متحد در یک کشور یا منطقه بحرانی توزیع شود، اما واشینگتن اصرار دارد و میخواهد از طریق ارتش آمریکا این کمکها به گوایدو و حامیان وی تحویل داده شود که ناقض ابتداییترین اصول حقوق بینالملل و نقض حق حاکمیت ملی یک کشور مستقل است. از یک سو آمریکا با تشدید تحریمهای فلجکننده اجازه ارسال پول و ثروت ملی ونزوئلا را که بابت فروش نفت و ذخیره طلای این کشور در دیگر کشورهای خارجی میباشد، نمیدهد و از سوی دیگر با ارسال مقادیر ناچیزی محموله کمکی برای تحویل به مخالفان قصد دارد مشروعیت دولت قانونی را نقض کند.
بدون تردید ونزوئلا در شرایط یک بحران اقتصادی بسیار حاد قرار دارد و در داخل کشور نیز اختلافات بین دولت مادورو و اپوزیسیون تشدید شده است اما حمایت از دمکراسی و حتی بروز انقلاب هم تابع یک اصول تعریف شده در مفاهیم سیاسی است که باید از داخل و معطوف به اراده مستقل مردم همان کشور انجام گیرد. اینکه در همین هفته جان بولتون به صراحت اعلان میکند سقوط دولت مادورو پیش زمینه سرنگونی دولتهای نیکاراگوئه و کوبا می باشد جای تردیدی باقی نمی گذارد که بحران کنونی ونزوئلا فراتر از تحولات داخلی تابع یک پروژه دخالت خارجی میباشد. خوشبختانه بسیاری از کشورهایی که به تبعیت از آمریکا در این طرح مداخلهگرایانه مشارکت کردهاند، امروز با روشن شدن زوایای پنهان آن و دیدن اراده واشینگتن و تمایل خوان گوایدو برای دخالت نظامی در ونزوئلا یک به یک مخالفت خود را با اقدام نظامی ابراز میکنند. چنانچه “جوزف بورل” وزیر خارجه اسپانیا به خبرگزاری افه گفت “ما آشکارا هشدار دادهایم از هیچ گونه مداخله نظامی خارجی حمایت نمیکنیم، بلکه آن را به شدت محکوم خواهیم کرد و امیدواریم چنین اتفاقی رخ ندهد”. در همان نشست گروه لیما در بوگوتا نیز اکثریت کشورهای عضو این گروه ضمن مخالفت با اقدام نظامی مورد درخواست گوایدو از حل مسالمتآمیز بحران حمایت کرده و حتی روز سه شنبه معاون رئیس جمهوری برزیل در یک پست توئیتری گفته است که “اجازه داده نمیشود از خاک برزیل به ونزوئلا حمله نظامی شود”. هیچ تردیدی وجود ندارد که بحران اخیر ونزوئلا وارد یک مرحله پیچیده شده است که تنها با گفت و گو بین دولت و مخالفان، همانگونه که روسای جمهوری مکزیک و اروگوئه پیشنهاد کردند و با موافقت دولت کاراکاس و “آنتونیو گوتیرش” دبیرکل سازمان ملل متحد هم مواجهه گردید، قابل حل میباشد. امروز جامعه بینالمللی وظیفه دارد پیام “دستهای تجاوز از ونزوئلا کوتاه” را به گوش همه بازیگران داخلی و خارجی برساند و مانع از رقم خوردن یک فاجعه جدید در این جهان در هم گسیخته شود.
۸/۱۲/۹۷
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
اردشیر زارعی قنواتی نویسنده و روزنامهنگار؛ روشنفکر و فعال سیاسی، تحلیلگر سرشناس ایرانی در حوزهی مسایل سیاسی و بینالملل است. از او مقالات فراوانی در نشریات ایران از جمله شرق و اعتماد و سایتهای معتبر خارج از کشور منتشر شدهاست.