به یاد مهندس هوشنگ سیحون
شهرگان: در زمستان ۲۰۰۶ (اگر درست به یاد بیاورم) دپارتمان هنرهای زیبای دانشگاه ویکتوریا از مهندس هوشنگ سیحون دعوت کرد تا همزمان با برپائی نمایشگاهی از آثارش شبی برای دانشجویان هنرهای زیبا نیز سخنرانی کند. مهندس سیحون مجموعهی بیهمتای بلیتهای متروی پاریس را برای آنها فرستاده بود، بلیتهائی را که به گفتهی خودش بر آنها «بداههنگاری» کرده و از طرحِ پیشپاافتاده و روزمرهی بلیتها هنر آفریده بود. میگفت هنر در همه جا هست و زیبائی را باید از دلِ روزمرگیها بیرون کشید و نشان داد. شرط مهندس سیحون برای سخنرانی، اما، گفتار به فرانسه بود.
گفتههایش را با فرانسهای نفیس و سلیس و شمرده انجام داد که به گوش من چون نوازش میآمد. مترجم او پس میماند و بارها از عهده برنمیآمد و نیاز به کمک دیگران داشت. استاد سیحون بسیار صبور بود اما یکی دو بار به من، که خندهام گرفته بود، اشاره کرد که مطلب را به مترجم حالی کنم! مخاطبش، دانشجویان، را در نظر داشت و میخواست به آنها چیزی کمیاب بیاموزد بیآنکه شمایل استادی به خود گیرد، و این نیز از متانت کاراکتر کمهمتای او بود. پس در جائی در سخنرانیش این داستان را بازگفت که روزی دانشجویان هنرهای زیبای دانشگاه تهران را به بیمارستان روانی برده و از آنها خواسته بود تا بوم و رنگ در اختیار بیماران قرار دهند و پس از اتمام کارهای آنها را جمعآوری کنند و به دانشکده بیاورند. به ابتکار استاد سیحون، از این آثار نمایشگاهی بر پا شده بود که نخستین اکسپریمنت اینچنینی در ایران بود و در مطبوعات نیز مطرح شده بود. پس از شرح داستان، که دانشجویان با شیفتگی آن را دنبال میکردند، سیحون گفت: «در هر دیوانهای یک هنرمند است، و در هر هنرمندی دیوانهای زندگی میکند.» این سخن با من ماند و بسیاری از پرسشهایم را پاک کرد. تردیدی ندارم که دانشجویان هنرهای زیبای دانشگاه ویکتوریا نیز پس از سخنرانی او با این سخن او کلنجار رفتند.
در اوایل دههی ۱۹۹۰ که با دوستان دوماهنامهی کمزیستهی آفتاب را منتشر میکردیم و میدانستیم که مهندس هوشنگ سیحون پدر معماری مدرن ایران در ونکوور زندگی میکند، با او تماس گرفتیم و تقاضای وقت ملاقات کردیم. سیحون با خوشروئی ما را پذیرفت و آن دیدار سبب آشنائی دیرپای من با سیحون شوخطبع و متین شد، هر چند که در سالهای اخیر به سبب اقامت من در ویکتوریا و اقامت او میان ونکوور و لسآنجلس از موهبت دیدار مرتب او بیبهره بودم. باری، با او گفتگوئی در مورد زندگی و کارهایش کردیم خواندنی است. سپستر، در دفتر شناخت ۱ (پائیز ۱۳۷۳) مصاحبهی دیگری با او انجام دادم که پس از پیاده کردن نوار و خواندن متن، با رضایت او، پرسشها را از آن بیرون کشیدیم و برآیند شد جُستاری از مهندس هوشنگ سیحون زیر نام«معماری قدیم و جدید» (که خوب است اکنون که او میان ما نیست دوباره منتشر شود).
در همان روزها و در منزلش، همانطور که من و او از هر دری سخن میگفتیم و او نقبهائی بر خاطراتش میزد، با هم به کتاب سیاهقلمهایش از ایران که به فرانسه با عنوان نگاهی به ایران منتشر شده بود نگاه میکردیم و او با آن حافظهی بیهمتایش نام روستاهای درون این طرحها را به من میگفت. پس از آن، سیحون چند نقاشی از تم اسبهایش را به من نشان داد و با من دربارهی علاقهی خود به اسب سخن گفت. برای سیحون اسب سمبل وقار و صلح و زندگی بود، زیستندهای آلودهنشدنی و پس همیشه اصیل، برتر از آدمها. این نقاشیها تأثیر چندانی بر من گذاشتند، به گونهای که روزی پس دیدار چندباره در حافظهام با اسبهای سیال سیحون به دوبیتیهای نیمایی زیر رسیدم و آنها را به خودش تقدیم کردم. این شعر بعدها در دفتر در تلاش گفتن (۱۹۹۳) منتشر شد، اما مدتها پیش از انتشار کتاب شعر را شخصاً به نزدش بردم. شعر را که برایش میخواندم، به دقت گوش میداد. پس از پایان خوانش من، گشادهروئی همیشگی چهرهاش افزون شد. از شنیدن واژهی «مهراز» (به معنای معمار) در مصراع آخر به وجد آمده بود و از من به شیوهی گفتار خود با لبخندی پرسید: «آقا از کجا میدانستند مهراز میشود معمار؟»
میراث چندانی که هوشنگ سیحون برای ایران برجای گذاشته او را نامیرا میکند. اما، اکنون که او و شوخیهای بیپایانش دیگر در میان ما نیستند، این شعر را به یاد او در اینجا میگذارم.
==============
در معبد رنگ و خط و نور
برای هوشنگ سیحون و نقاشیهایش
چشمههای تازگی جوشان ز نور
گفتنیهای تخیل رنگ رنگ
کوچههای خاطره از خط و خط
گفتگو از یادها، لختی درنگ
==============
مردمی چندی، ولی گوئی تنی
اسبهای باوقارِ بیقرار
زاده از افشردگی آرامشی
منطقی نو ز آفریننده به کار
============
قطعهای دیگر جهانی دیگر است
هر یکی تصویر را رازی بود
در شگفتی من ز خود پُرسان که چون
رنگ و خط را همچو مهرازی بود
ویکتوریا، کانادا، ۲۶ مه ۲۰۱۴
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
دکتر پیمان وهابزاده از سال ۱۹۸۹ در کانادا زندگی میکند. او هماکنون استاد جامعهشناسی در دانشگاه ویکتوریا، استان بریتیش کلمبیاست.
دکتر وهابزاده نویسنده چهار کتاب به زبان انگلیسی و ۸ کتاب به زبان فارسی است. از او تاکنون ۵۰ مقاله و گفتگو منتشر شدهاست. داستانها، شعرها، مقالهها، و خاطرههایش تاکنون به فارسی،انگلیسی، آلمانی و کردی منتشر شدهاند.
صفحه ویکیپیدیا دکتر پیمان وهاب زاده را در لینک زیر بیابید:
https://en.wikipedia.org/wiki/Peyman_Vahabzadeh