تفحصی در نظریهی دینخوئیِ فیلسوف ایرانی؛ آرامش دوستدار
– بخش نخست –
آرامش دوستدار فیلسوف ایرانی در وصف ایرانیان واژهای به نام دینخویی را مطرح کرد که البته این ترکیب صرفاً ربطی به واژهٔ دین ندارد. دینخویی مورد نظر دوستدار یعنی انسان ایرانی بدون اینکه بداند، بخواند و بفهمد تنها وارث مفاهیمی از گذشتگان یا وارث مفاهیمی وارداتیست.
تکرار این مفاهیم در سطحی انجام میشود که تمام شئون زندگی یک ایرانی را آلوده میکند، این مصرف گراییِ بدون معنا چه از گذشتهٔ تاریخی، مذهبی و فرهنگی و چه از فرهنگ وارداتیِ غرب چنان در تار و پود ذهن ایرانی نقش میبندد که نقش دیگری را نمیپذیرد.
اندیشهخویی و عادت به آن بهترین ترکیب واژگانی برای تقابل با دینخوییست.
اندیشهخویی یعنی انسان ایرانی بدون تعمق، تفکر، تحلیل و تحقیق هر باوری را نمیپذیرد و بهترین آنها را پس از آزمون و خطا انتخاب میکند.
روش علمی برپایهٔ آزمودن شواهد است، ذهنی که بر این اساس تربیت شود هر روشی را برای زندگی کردن نمیپذیرد اگر چه تجربه بخش مهمی از آزمون و خطاست اما نتایج این روند به بهتر شدن و بهتر زیستن و بهتر اندیشیدن ختم میشود.
اندیشهخویی یعنی انسان ایرانی فکر کردن را تمرین میکند و بر پایهٔ همین منش و روش به دنبال گفتمان سازیست. یعنی برای رفع مشکلات جامعهٔ خود از تحمیل اندیشه و تفکر خود بر دیگری میپرهیزد و دیالوگ را به جای مونولوگ در مناسبات روزمرهٔ خود به کار میگیرد.
اندیشهخویی یعنی انسان ایرانی بر اساس تعمق و تعقل اصل پذیرش دیگری با وجود تفاوتها را تمرین میکند و دُگماندیشی و تنگنظری را در رابطه با افکار و رفتار انسانها کنار میگذارد و برای یادگیری و پرورش ذهن، افکار تازه را با آغوش باز میپذیرد، این تبادل فرهنگی بین خود و دیگران میتواند فقر فرهنگی را در جامعهٔ ما کاهش دهد.
اندیشهخویی یعنی انسان ایرانی خود را همهچیزدان نمیداند و برای یادگیری و کسب دانش عطشپذیر است و میداند که هر چه بیشتر میآموزد کمتر میداند.
اندیشهخویی یعنی انسان ایرانی مشکلات خود و جامعهٔ خود را انکار نمیکند و با روی باز و بدون ترس در مورد آنها صحبت میکند، از دیرباز ما ایرانیها به دلیل داشتن افکار خیابانی و ضعف سیستم آموزشی، معمولا مشکلات لاینحل را به زیر فرش خانههایمان منتقل میکنیم و شاید این پنهانکاریِ خودآزار ریشه در غرور و تکبر ایرانی دارد.
باید بیاموزیم که همگان همه چیز را میدانند و در مواقعی که بنبستهای فکری به سراغمان میآید، نباید خود را انکار کنیم، کمک گرفتن از صاحبنظران حوزهای که در آن به مشکل خوردهایم خودکمبینی نیست، مشورت گرفتن از اهل فن میتواند به مرور دیکتاتور کوچک درونمان را مهار کند.
شاید به همین دلیل است که حتا در حوزههای مملکتداری و مدیریتی ما ایرانیها ضعفهای بینشی و اساسی داریم.
اندیشهخویی یعنی انسان ایرانی اهل تغییر است، این تغییر در حوزههای شخصی و اجتماعی میتواند ما را به پیش براند، ماندن در گذشته و عادات اجتماعیِ شکل گرفته از آن سم مهلکیست که ما ایرانیها را از درک حقایق امروز عاجز میکند.
جهان در تغییر ملزومات خاص خود را میطلبد که اگر آنرا درنیابیم همیشه در بازیهای استراتژیک، ژئوپلتیک و هارمونیک دنیا پس زده خواهیم شد و اساساً به مثابهٔ جزیرهای دورافتاده با ما رفتار خواهد شد چنانکه امروز شاهد آنیم.
اندیشهخویی یعنی بازکردن دریچههای پنهان ذهنمان که در خودتحریمی بهسر میبرد، ذهن خودتحریم ایرانی از ناشناختهها میترسد و فکر میکند که امنیت روانی و اجتماعیاش در بسته بودن دروازههای ذهنیست.
این تفکرِ در اسارت، خود را همواره در معرض سوءاستفاده میبیند و بر همین اساس وقایع را میسنجد و طبیعتاً مغهوم رابطه و روابط در چنین بینشی بر اساس ظالم و مظلوم، حاکم و محکوم و والی و ولیست.
او میترسد در اشتراکِ منافع با دیگران سهیم شود و همهٔ حق و حقوق دنیوی و معنوی را از آنِ خود میداند و پیش قضاوتهای منفی بنیان منطق و اصول تصمیمگیریاش میشود.
اندیشهخویی در رفع این ترسهای درونی که حاصل از خود تحریمیست، کمک کننده است، زیرا ذهن فرّار و سیال به تحلیلِ وقایع عادت دارد و پرسشگری و جوابدهی در نهاد اندیشه خانه دارد.
ذهن اندیشورز با تفسیر و تحلیل وقایع میتواند به نفع مشترک با دیگران برسد و آنگاه این چنین جامعهای به عدالت نزدیکتر است.
اندیشهخویی از تولید هیولاهای خودمحور و خودحقپندار جلوگیری خواهد کرد چرا که با تفکرات سالم و چالشی موجب ایجاد فصل مشترکهای گوناگون با دیگر فرهنگها و ملل میشود، تعاملات شخصی با دیگران وقتی از پل تفکر و اندیشه بگذرد آسیبزائیِ کمتری خواهد داشت.
در حقیقت دینخویی مورد نظر آرامش دوستدار انسان ایرانی را از خردگرایی و تفکرورزی دور کرده است و اینرا میتوان در سیستم آموزشی ایرانیان بهخصوص در چهل دههٔ اخیر به وضوح دید.
#آران-طالبی