تلاش برای صلح در چارچوب منافع ملی و ثبات منطقهیی
برگزاری “نشست صلح افغانستان” در جمعه نهم نوامبر در مسکو با حضور هیاتی از “شورای عالی صلح افغانستان” و یک هیات بلندپایه از گروه “طالبان” به رهبری “عباس استانکزی” رئیس دفتر سیاسی طالبان در قطر و با مشارکت نمایندگان یازده کشور، تحول جدیدی بود که توسط رسانهها کمتر به آن پرداخته شد. حضور هیاتهای نمایندگی از کشورهای هند، پاکستان، ایران، چین، قزاقستان، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و یک نماینده از سفارت آمریکا در مسکو، در کنار روسیه و دو هیات افغانستانی موضوع مهمی بود که به خلاف مذاکرات پشت پرده قبلی نشاندهنده مشارکت تمام عوامل ملی، منطقهیی و جهانی مرتبط با بحران این کشور در این نشست یک روزه بود. از آنجا که بحران افغانستان با بیش از چهل سال سابقه و در مرحلهی بعد از اشغال این کشور توسط آمریکا و ائتلاف متحد آن در پیامد حوادث تروریستی یازدهم سپتامبر هماکنون یک دوره ۱۷ ساله و سرشار از بیثباتی و جنگهای داخلی را میگذراند، هرگونه انتظار معجزه از چنین نشستها و مذاکراتی چندان منطقی نیست اما خروج مذاکرات صلح از معاملات پشت پرده و همچنین “انحصار” تنها چند بازیگر خاص، می تواند یک گام بلند به جلو تلقی شود. تاکید “سرگی لاوروف” وزیر امور خارجه روسیه به عنوان ریاست و برگزارکننده این نشست بر محورهای حفظ استقلال، حق حاکمیت ملی، عدم تجزیه، همزیستی مسالمتآمیز اقوام، مبارزه اصولی با تروریسم بینالمللی و از جمله گروه “داعش” و ضرورت مذاکرات صلح دو طرف منازعه با مشارکت کشورهای همسایه تنها میتواند بهعنوان اولین گام رسمی جهت شروع یک پروسه صلح تلقی شود که همه طرفهای ذینفع در آن شرکت خواهند داشت.
نشست صلح در مسکو در شرایطی انجام شد که این مذاکرات قرار بود ماه سپتامبر برگزار شود که با اعتراض دولت کابل توسط رهبران مسکو به تعویق انداخته شد. از آنجا که دولت “اشرف غنی” رئیس جمهوری افغانستان خود را نماینده رسمی کشور میداند و اعتقاد دارد هرگونه مذاکرات صلح باید تحت نظر و رهبری آنان انجام شود تاکنون موضوع مذاکره دولت با طالبان از مسیر قانونی و حقوقی خارج بوده است. به همین دلیل در شرایطی که اصل بحران جاری در عرصه ملی، حل اختلاف دولت کابل با شورشیان مسلح طالبان میباشد و حتی این دولت قبلا به واسطهگران آمریکایی اختیار تام برای تماس و مذاکره با طالبان را داده است، بهانه جناب غنی چندان منطقی به حساب نمیآمد و فشار داخلی و خارجی بالاخره رهبران کابل و واشینگتن را مجبور به پذیرش تلویحی این پروسه کرد. در آن سوی قضیه نیز تا به امروز طالبان به بهانه اینکه دولت کابل یک دولت دستنشانده در شرایط اشغال کشور توسط نیروی خارجی میباشد، همواره بر مذاکره با آمریکا به عنوان ادارهکنندهٔ اصلی کشور افغانستان تاکید کرده و حاضر به دیدار با نمایندگان مرتبط با دولت کابل نبود. از آنجا که روسیه به دلیل تجربه حضور فعال در این کشور تا زمان برقراری دولتهای ملی از جمله دولت مترقی “دکتر نجیبالله” را داشت، به خوبی می دانست که یک مذاکره نسبتا موفق تنها زمانی ممکن است که کشورهای همسایه و حامیان اصلی جناحهای مختلف حکومتی و شورشیان مسلح طالبان را بتواند گردهم آورد. از طرف دیگر با قدرتگیری گروه تروریستی داعش در افغانستان که به عکس طالبان سودای دخالت در کشورهای منطقه را دارد در این مرحله همه بازیگران منطقهیی مصمم به تغییر این نقشه و سناریوی مخربی را داشتند که از طرف بعضی هژمونهای بینالمللی جهت بیثباتسازی افغانستان و منطقه استفاده میشود. چنانچه سرگی لاوروف در سخنرانی افتتاحیه این نشست به صراحت میگوید “تمام کشورهایی که هم اکنون در حال مقابله با تروریسم بینالمللی هستند، یکی از اهداف اصلی آنها کشور افغانستان است. چرا که در حال حاضر تروریستهای بینالمللی سعی دارند تا با ایجاد پایگاههای قدرتمند برای خود در داخل افغانستان، این کشور را به یکی از مناطق گسترش بیثباتی در منطقه تبدیل کنند. کمک به افغانستان برای نابود کردن تهدیدات تروریستی وظیفه اصلی تمام کشورهای منطقه و روسیه است”. در واقع این سخنان بیان روشن و واضح از طرف برگزار کننده نشست جهت ترسیم هدف واقعی این پروسه صلح است که نگاهی فراتر از مسائل داخلی افغانستان دارد و خطری برای تمام منطقه تلقی میشود.
عدم شرکت فعال و رسمی هیات آمریکایی دعوت شده به این نشست هم فارغ از هرگونه گمان جهت طرح “تئوری توطئه” به همین موضوع و هم چنین رقابت ژئوپلتیک آمریکا با روسیه برمیگردد. هفده سال جنگ داخلی بعد از اشغال نظامی افغانستان و وخیم شدن هر چه بیشتر اوضاع امنیتی این کشور با بازیهای توطئهآمیز واشینگتن که دوباره شخصی چون “زلمی خلیلزاد” مرد پشت پرده و یکی از مسببان وضعیت امروز افغانستان را به عنوان نماینده این کشور در امور افغانستان تعیین کرده است، ارتباط تنگاتنگی با این نشست و عدم حضور رسمی هیات نمایندگی واشینگتن در آن داشته است. نکته جالب در این است که خلیلزاد که در طول دو هفته گذشته به کشورهای عربستان، امارات متحده عربی، پاکستان، قطر و افغانستان در خصوص این بحران سفر کرده بود دو روز بعد از این نشست در مسکو بار دیگر عزم تجدید سفر به این کشورها را دارد که اکثرا نقش مخربی در تحولات افغانستان بازی میکنند. بدون هیچ تردیدی سفر دوباره خلیلزاد به این کشورها نه برای تسهیل عزم کشورهای منطقهیی برای تحقق روند صلح که دقیقا برای خنثی کردن دستاوردهای مقدماتی این نشست انجام میگیرد. با ورود فعال روسیه و چین به همراه سه کشور هند، پاکستان و ایران به عنوان تاثیرگذارترین کشورهای منطقهیی در حوزه تحولات افغانستان به روند جدید صلح، از یک طرف امکان رسیدن به مصالحه افزایش مییابد و از طرف دیگر از نقش انحصاری آمریکا در این خصوص کاسته میشود که به همین دلیل این صورتبندی برای واشینگتن قابل پذیرش نبوده است. درک رهبران مسکو برای هموار کردن راه مصالحه ملی هر چند که طبق واقعیت و عرف جاری در “جمع اضداد” که بعضاً جریانهای درون آن مردمی و ترقیخواهانه نیز نیستند، برای گام اول یک امر اجتنابناپذیر است که باید در روند مذاکرات (البته اگر با کارشکنی روبه رو نشود) در جریان یک انطباق منافع حول همان اصولی که در افتتاحیه نشست اعلان گردید، کلید بخورد. روسها میدانند که برای متقاعد و مجبور کردن طالبان جهت پذیرش مصالحه به همکاری پاکستان نیاز مبرم میباشد و پاکستان نیز زیر فشار چین به عنوان متحد نزدیک خود که هم اکنون خطر قدرتگیری گروههای تروریستی همچون داعش را جدی میبینند حاضر به اعمال فشار بر اسلام آباد میباشند. از طرف دیگر روسها با ارتباطات نزدیکی که با هند دارند و این کشور نیز یک بازیگر کلیدی و هم پیمان دولت کابل است و هم چنین ایران که با حضور نیروهای نظامی آمریکا در خاک کشور همسایه احساس تهدید میکند، میتوانند این دو بازیگر اصلی در منطقه را متقاعد به پذیرش یک طرح صلح کنند. از طرف دیگر همسایگان افغانستان در حوزه آسیای میانه که از بیثباتی در این کشور و احتمال تهدیدات تازه از طرف گروه داعش هراسان میباشند، همواره در این مناسبات با مسکو در هماهنگی کامل قرار دارند. تمامی اجزاء و قطعات این پازل به صورت منطقی نشان میدهد که نشست صلح مسکو به خلاف تلاشهای یکسویه قبلی برای تحقق صلح و ثبات در افغانستان، در صورت عدم کارشکنی نیروهای فرامنطقهیی امکان رسیدن به یک اجماع و توافقات حداقلی برای مصالحه ملی یا حداقل کاهش تنش در بحران افغانستان را خواهد داشت.
نکته مهم در این میان دو دیدگاه کاملاً متفاوت در خصوص مذاکرات و روندهای صلح موازی در خصوص بحران افغانستان است که هماکنون در یک سر طیف آن مذاکرات پشت پردهٔ خلیلزاد نماینده ویژه آمریکا در خصوص افغانستان با طالبان در دوحه قطر جریان دارد و سر دیگر آن امروز به مسکو رسیده است. در مورد اول رهبران واشینگتن به بهانه صلح در صدد اجرای یک “پروژه” حول معامله بین دولت دست نشانده و گروه طالبان برای تنظیم مناسبات قدرت تحت کنترل ایالات متحده و سیاست استراتژی خاورمیانهیی دونالد ترامپ را دنبال میکنند. از طرف دیگر نشست صلح مسکو در چارچوب یک “پروسه” جهت کاهش تنش و حداقل مصالحه حول یک آتشبس و روندهای سیاسی در حوزه ملی با حضور عوامل اصلی استمرار جنگ و بی ثباتی افغانستان و هم چنین ایجاد یک اجماع منطقهیی بین کشورهای همسایه جهت رسیدن به یک تفاهم مشترک در چارچوب ثبات و حذف گروههای تروریست بینالمللی از محیط بحران در منطقه میباشد. این تفاوت در اهداف اصلی دقیقا همان نکته مهمی است که در ارزیابی از مذاکرات و نشستهای دوگانه کنونی باید مدنظر قرار گرفته و در تحلیل موقعیت بحران جاری به آن پرداخته شود. در اینجا نقش دوگانهٔ پاکستان به عنوان مهره کلیدی منطقهیی و حامی میدانی طالبان از اهمیت تعیینکنندهیی برخوردار است که میتواند به هماوردی بین واشینگتن و پکن برای تحمیل دو سیاست متفاوت بر اسلامآباد ختم شود. از آنجا که هم اکنون مناسبات بین اسلامآباد و واشینگتن به شدت متشنج و تیره است و در عوض در استراتژی “یک کمربند یک راه” توسط چین کشور پاکستان یک نقش مهم خواهد داشت، به نفع منافع ملی طرف پاکستانی است که در همراهی با پروسه صلح مسکو قرار گیرد. به همین دلیل به نوعی نشست مسکو به عکس مذاکرات پشت پردهٔ آمریکا با طالبان از پتانسیل عینی بسیار بالاتری جهت رسیدن به تفاهمات حداقلی برخوردار بوده و همراهی تمام کشورهای منطقه را به جهت حفظ منافع خود در این بحران میتواند کسب کرده و نتیجه مثبت به همراه داشته باشد. اما یک موضوع مهم را نباید فراموش کرد و آن اینکه بحران پیچیده و دامنهدار افغانستان به راحتی قابل حل نخواهد بود و اضلاع قدرت جهانی و منطقهیی با توجه به منافع متفاوت و بعضاً متضاد خود به سادگی و تنها برای صلح جهانی و ثبات ملی – منطقهیی به الزامات کنونی تمکین نخواهند کرد.
۱۹/۸/۹۷
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
اردشیر زارعی قنواتی نویسنده و روزنامهنگار؛ روشنفکر و فعال سیاسی، تحلیلگر سرشناس ایرانی در حوزهی مسایل سیاسی و بینالملل است. از او مقالات فراوانی در نشریات ایران از جمله شرق و اعتماد و سایتهای معتبر خارج از کشور منتشر شدهاست.