جام زهر به روایت آیتالله هاشمی
آیتالله هاشمی رفسنجانی برای آنکه روی همه را کم بکند و نشان بدهد که هر چقدر نشریات و سایتهای ایران و دنیا تحویلش نگیرند از رو نمیرود، با یک حرکت انقلابی، اقدام به مصاحبه با سایت خودش کرد.
وقتی آدم با سایت خودش مصاحبه میکند خیالش راجع به پاسخ دادن به سئوالاتی که با مشورت خودش انتخاب شدهاند راحت است. این مصاحبه که حدوداً یک کیلومتری درازا دارد، کلاً در مورد جنگ ایران و عراق است. حاج آقا، در این مصاحبه بی دغدغه به همه چیز طوری روشن جواب داده است که هیچ چیز روشن نمیشود. پیاز داغِ شجاعت و درایت خودش و صمیمیت بیش از حدش با حضرت امام را به قدری زیاد کرده است که اگر به حضرت رهبر بر بخورد، حق دارد. مقدار متنابهی لیلی به لالایِ هوشیاریِ حضرت امام هم گذاشتهاند. در آخر ایشان میفرمایند که امام با آن هوشی که داشتند جملۀ نوشیدن جام زهر را درست بکار بردند.
شما آن موقع به دنیا نیامده بودید. امامِ خدا بیامرز با آن هوشی که داشتند یک جمله را درست ادا نمیفرمودند و همیشه “بِشَد و نَشَد” ایشان بر سایر افعال درست و حسابی میچربیدند. به گونهای که اگر شما یکهو به دنیا میآمدید، چون نمیدانستید که ایشان حضرت امامند، موقع حرف زدن ایشان، از خنده رودهبر میشدید.
آقای آیتالله رفسنجانی میگوید که طوری که آقا جمله را به کار برده بود، معنایش این بود که انتخاب کرده که جامِ زهر را بنوشد. اما آقا دایی ما، که در همۀ حالات مخالف این نظام است میگوید که امام اهل انتخاب منتخاب نبود و تا سمبهای پر زور در کار نبود به جز همان چیزهایی که تناول میفرمودند چیز دیگری میل نمیفرمودند. من به او میگویم: “ای دایی! یعنی هاشمی رفسنجانی بلانسبت با هر کس دروغ بگوید با سایت خودش هم دروغ میگوید؟” آقا دایی ما که اصلاً از سنگ شدن نمیترسد میگوید که اگر آدمی هوش داشته باشد هشت سال وقت و بی وقت نمیگوید: “جوانان همه بسیج بشن و ما همه ایستادهایم تا پیروزی و تا رفع فتنه”.
من چون نتوانستم جواب دایی خودم را بدهم و عمهجان هم رفته بودند مکه، دوباره سراغ مصاحبۀ هاشمی رفسنجانی با خودش رفتم تا ببینم امامِ راحلِ با هوش، قبل از انتخاب آن نوشیدنی تلخِ تاریخی، در مورد پاهای مبارک خود که آنها را تا پیروزی و رفع فتنه، در یک کفش کرده بودند چه گفتهاند. اما دیدم که این مرد محترم تا آخر مصاحبه محترم باقی ماندهاند و خیلی جدی شوخی میفرمایند. شوخی هم یک خصلتی دارد که وقتی خیلی جدی باشد آدم حرصش میگیرد و میخواهد فحش بدهد. لذا من چارهای نداشتم جز اینکه دوباره سراغ آقا دایی خودم بروم و از او بپرسم او که این مصاحبه را خوانده است، چرا فحش نمیدهد. آقا دایی ما گفت که کار از این حرفها گذشته است. فحش باد هواست و کاری نمیکند. حضرت امام و رفسنجانی و سران سه قوه و فرماندهان و سرداران سپاه اگر بعد از بیرون کردن دشمن از کشور، به جای فحش دادن، تن به پا در میانیهای حافظ اسد و عرفات و پادشاه عربستان و شوروی میدادند و صلح میکردند، یک میلیون کشته نمیدادیم.
تا خواستم چیزی بگویم، آقا دایی که نفسی تازه کرده بود گفت: “این امام اگر از اول برج زهرمار نبود، هرگز مجبور به نوشیدن جام زهر نمیشد و کامِ ملت و مملکتی را زهر مار نمیکرد.”