جایگاه زبان فارسی در هند
گزارش سفر از دهلی – بخش ۳
موزهی توالت بین المللی در دهلی
اطاق ۸ تخته در هاستل بسیار تر و تمیز و مرتب بود با یک حمام بزرگ که خانه ی قدیمی خودمان را در تهران به یاد می آورد که البته کاملاً نونوارش کرده اند. وان نداشت و من عاشق این گونه حمام های بزرگ هستم که می توانی تویش بال بزنی. اگر لگن دستشوئی از نوع مدرن هم نداشت و مثل خیلی مکان های دیگردرهند از نوع مستراح های چمباتمه ای خودمان در ایران استفاده می شد خوب نورعلی نور بود. این گونه مستراح های چمباتمه ای در همه جای هند وجود دارد، همان گونه که در اغلب کشورهای آسیایی، آفریقایی، خاورمیانه و آمریکای لاتین. حدود ۴ بیلیون نفر در دنیا از این نوع مستراح استفاده می کنند همراه با یک شلنگ آب یا سطلی زیر شیر آب برای اینکه مردم خود را بشویند و یا مانند ایرانی ها که آفتابه برمی دارند. کمتر دستمال توالت دیدم، مگر در هتل های مدرن یا برخی خانه های تازه ساز مدرن. مبحثی در حال حاضر وجود دارد که این نوع مستراح ها از نظر بهداشتی سالم تر هستند چرا که انتقال بیماری ها، به آن گونه که از روی نشیمن گاه لگن مستراح های مدرن، صورت نمی گیرد. در عین حال که برای استفاده کنندگان از ویلچر نیز این دستشوئی ها سهل تراست. برای من بیشتر جنبه ی نوستالژیک شکل و شمایل این مستراح ها مطرح بود.
در هندوستان یکی از مهمترین موزه های توالت بین المللی در سال ۱۹۹۲ تاسیس شده است به نام Sulabh International Museum of Toilets که تاریخ جهان در باره ی مسائل بهداشت و توالت را با عرضه ی انواع و اقسام مستراح های دنیا، از ۵ هزار و خرده ای سال پیش از این، از مستراحی که لوئی شانزدهم استفاده می کرد تا مستراح مهاتما گاندی را دربرمی گیرد. در موزه ای که سطل های ویژه برای اضافات بشری را نشان می دهد، تا چهارپایه های سوراخ دارکه مردم در آن کارشان را انجام می دادند، تا پوشاندن نجاسات با خاک و چگونگی فاضلاب ها تا مستراح های چمباتمه ای و لگن های امروزی با عرضه ی انواع مستراح ها از ۳۰۰۰ قبل از میلاد تا قرن بیست. این موزه که جوایز زیادی را به خود اختصاص داده است، به همت دکتر “بیندشوار پاتاک” جهت مطرح مسائل بهداشتی در کشورهند ساخته شده است. این موزه یکی از ده موزه ی شگفت دنیا شناخته شده است که تحولات بهداشتی مربوط به فاضلاب انسانی را از زمانی که در روی زمین چال می کرده یا آنها را توی رودخانه ها می انداخته است (از جمله Fort of Jaisalmer در هند گواهی بر این امر) تا به امروز با گذر از ابتکار عملی امپراطورجهانگیر مغولی با ساخت توالت های عمومی که پاسخگوی ۱۰۰ خانوار بود در سال ۱۵۵۶ و اولین قانون بهداشتی در هند در سال ۱۸۷۸ به دنبال قانون بهداشتی بریتانیا در ۱۸۴۸. به این ویدئو توجه فرمائید: دکتر “بیندشوار پاتاک” می گوید ساخت این موزه آرزوی من بوده است:
http://video.nationalgeographic.com/video/news/141119-toilet-museum-india-vin
[clear]
صاحب هاستل مالک مزرعه ی چای در”آسام”
فضای حمام دلپذیر بود منهای اینکه پنجره نداشت و می بایست با برق نور مصنوعی به آن می دادیم. حمام های با فضای بزرگ، نور طبیعی از پنجره، دوشی که آبش برروی سوراخ چاه برروی زمین می ریزد و مستراح از نوع چمباتمه ای ایدآل است و به هیچ رو قابل مقایسه نیست با این حمام های کوچکی که در آپارتمان های لانه کبریتی در آمریکای شمالی می سازند و دستشوئی و کمد زیر دستشوئی و لگن مستراح و وان را یک شکلی جا گیر می کنند که با هرتکانی یک گوشه از بدنت به آن گیر می کند. باری، دوتا سطل بزرگ هم آنجا گذاشته بودند که من به راحتی می توانستم در آنها لباس هایم را بشویم.
اما مشکل اساسی من در این حمام: آب گرم کن کوچک توی حمام از طریق کلیدهای برق روشن می شد و من چند روز طول کشید تا فهمیدم چگونه با کارکرد آن آشنا شوم، از طریق یکی دیگر از هم اطاقی ها. این مشکل در مورد شارژ کردن تلفن و تابلت هم وجود داشت. دوشاخه را به پریز می زدم هیچ اتفاقی نمی افتاد. به این مسئله هم چند روز بعد پی بردم. و در این مدت که کیفم گم شده بود، و می ترسیدم از خانه بیرون بروم و نمی توانستم از تلفن و کامپیوتر استفاده کنم، احساس بینوایی شدیدی می کردم.
چند روز طول کشید تا صاحب تلفن شدم. “شِیک” ( مخفف نام هندی اش که برای هاستلری ها تلفظش آسان تر بود)، یکی دیگر از مسئولین گرداننده ی هاستل که او نیز مانند “شِب” شبانه روز آنجا بود و در لابی برروی پشتی ها می خوابید، و برایم خیلی از مسائل زندگی اش را تعریف می کرد از جمله این که دوست دخترش می خواهد با اوازدواج کند ولی او آماده نیست و مانده بود چگونه مسئله را حل کند، مرا برد که دُلارم را با قیمتی مناسب تر به روپیه تبدیل کنم و سپس چون خودش هم می خواست به Main Bazar برود، با هم رفتیم که من تلفن بخرم، و چیزهای دیگری که در چمدانم گم شده بود. ولی این تلفن فقط یک تلفن بود. سیم کارتش را می بایست از محل دیگری فراهی می کردم. این بار فارون (همان “بارون” خودمان. می دانید که “ف” و “ب” و “و” می توانند به یکدیگر تبدیل شوند.) مرا به شرکت تلفن هدایت کرد.
این فارون پسر صاحب هاستل بود که تا دو سه سال پیش از این یک مزرعه ی بزرگ چای در “آسام” داشت، منطقه ای که بزرگترین تولید کننده و توزیع کننده ی چای در دنیاست. از همان چای است که آشپز هاستل هر روز صبح بهترین چای هندوستان را در ترکیب با شیر و دارجیلینگ (دارچین) و تخم گشنیز برای همه درست و سرو می کند.
کشور هند پس از چین دومین کشور بزرگ تولید کننده ی چای است و همراه با سریلانکا، کنیا و اندونزی این ۵ کشور ۷۷ درصد تولیدات و ۸۰ درصد صادرات چای در دنیا را در دست دارند. در هند تور چای برای توریست ها جهت بازدید مزارع زیبای چای یکی از فعالیت های مهم گردشگری به شمار می رود. اما من در هیچ بازاری نتوانستم چای آسام خالص پیدا کنم. چای مخلوط شده را زیر عنوان های بین المللی چون نپتون و غیره در بسته بندی ها می فروختند.
[clear]
جایگاه زبان فارسی در هند
کشف اخیر نسخهی خطی حافظ در هند
اما زبان فارسی به وفور در زبان هندی وجود دارد. در ترانه هایشان ما کلمات شیرین و مهربان و حیران و ابهت و غیره را بسیار می شنویم. اسامی مغازه ها، قصرهای شاهی، خیابان ها، پارک ها، شهرها، و خیلی نهاد ها ایرانی است و نوشته هایی به زبان فارسی در گوشه و کنار شهر به چشم می خورد. نام اغلب قصرها ایرانی است مانند تاج محل، همایون، جهان شاه و… “پور” و “نگار” و “باغ” و”ویهار” یا “بهار” و “بازار” به وفور در پایان حتی اسامی هندی آنها اضافه شده است مانند سلطان پور، اسکندرپور، آزادپور، جهانگیرپوری، ساروجینی نگار، شانکار ویهار، جورباغ، شاوری بازار . برخی حروف مثل “ز” که به “ج” تلفظ می شوند بسیار در کلمات ایرانی موجود در زبان هند وجود دارند.
به تازگی، در ماه فوریه که من در دهلی بودم، پژوهشگران انجمن آسیایی کلکته، نسخه ی خطی تازه و ناشناخته ای به قدمت ۷۰۰ سال از دیوان غزلیات خواجه حافظ شیرازی را به صورت تصادفی پیدا کردند. گفته میشود که این نسخه ی خطی نه تنها به خطی خوش و با آرایش و تذهیب زیبا نوشته شده، بلکه در آن غزلی هست که در سایر نسخهها وجود ندارد. این نسخه حاوی امضا و مهر طلایی شاهجهان، پادشاه نامی و با شکوه سلسله ی مغولان هند است. این پادشاه چند قرن پس از حافظ زندگی میکرد، اما به نظر کارشناسان ‘انجمن آسیایی’، مهر دربار او نشان میدهد که این پادشاه هنردوست این نسخه را برای کتابخانه ی شخصیِ خود تهیه کرده است.
دکتر شریف حسین قاسمی پروفسور زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه دهلی در گفت و گویی با راسخون می گوید: “فارسی در هند جایگاه خیلی مهمی دارد. از این لحاظ که زبان فارسی تا هفت قرن (هفتصد سال) که مدتی بسیار طولانی است، در هند زبان رسمی بود. نویسندگان، شعرا، دانشمندان ما، همه به این زبان می نوشتند و حرف می زدند. در نتیجه ی رواج زبان فارسی در این مدت طولانی، بیشتر زبانهای بزرگ هند تحت تاثیر فارسی قرار گرفتند. به گونه ای که اگر یک زبان شناس می خواهد درباره ی تاریخ هر زبانی مثلاً بنگالی، یا پنجابی یا اردو، یا سندی یا هر زبان معروف و بزرگ دیگر هند تحقیق بکند که این زبان از چه مراحلی گذشته، او در می یابد که زبان فارسی در همه اینها نقش اساسی ایفا کرده است. این موضوع جایگاه زبان فارسی در هند را نشان می دهد. نکته دیگر اینکه در این دوره ی هفت صد ساله، هزاران شاعر، نویسنده و حتی همه ی کسانی که زبان مادری شان فارسی نبود، همه ی اینها زبانهایشان را نادیده گرفتند و به فارسی نوشتند. ما در هند هزاران نسخه خطی داریم که به فارسی نوشته شده و اکنون در بریتانیا، آمریکا و در هند نگهداری می شود. در هند کتابخانه های بزرگ شرق شناسی داریم که از این نسخه نگهداری می کنند. اینکه می گویم در هند نوشته شده، منظورم این نیست که در هند استنساخ شده، یعنی نویسنده آنها در هند بودند و این آثار را به وجود آوردند، بعد از اینکه هند مستقل شد. بنابراین امروزه اگر در هند که بیش از سیصد دانشگاه وجود دارد، تقریباً در چهل دانشگاه بخشهای فارسی وجود دارد. در بخشی از آنها تا مقطع لیسانس، در برخی تا فوق لیسانس و در برخی تا دکتری این خدمات را انجام می دهند.”
زبان فارسی پیش از آنکه هندوستان مستعمره ی انگلستان شود، دومین زبان رسمی این کشور (در دوره گورکانیان زبان رسمی) و زبان فرهنگی و علمی بشمار میرفت. اما پس از استعمار، انگلیسیها درسال ۱۸۳۲ … انگلیسی را جایگزین فارسی کردند.. زبان فارسی در دورهٔ غزنویان به هند راه یافت. در آن دوره پارسی زبان ادبیات، شعر، فرهنگ و دانش بود. با تأسیس امپراتوری مغول هندوستان به اوج پیشرفت خود درهند رسید و فارسی زبان رسمی هندوستان شد. زبان فارسی هندوستان شاعران بزرگی همچون بیدل دهلوی و امیر خسرو دهلوی و دستگاه شعری سبک هندی را در خود پروراند. از دیگر شاعران نامدار فارسی زبان شبه قاره هندوستان میتوان از اقبال لاهوری نام برد. همچنین پارسی گویان هندوستان، واژهنامههای ارزشمندی برای زبان پارسی گردآوری کردند که از آنجمله میتوان به فرهنگ ابراهیمی از ابراهیم قوامالدین فروغی، فرهنگ آنندراج از محمد پاشا، اشاره کرد. (ویکی پدیا)
[clear]
چمدانم پیدا شد
باری با فارون رفتیم که یک سیم کارت برای تلفنم بخرم. می بایست فرمی پر می کردم و همه ی مشخصات مندرج در پاسپورتم را در آن می نوشتم. همراه با فتوکپی پاسپورت یک سیم کارت به قیمت ۱۰۰ روپیه (یک دلار و نیم) به من دادند که برای چند روز استفاده کردم و بعد یکی دوبار دیگر هربار ۲۵۰ روپیه توی کارت پول ریختم. لزومی نداشت که برای این کار به شرکت تلفنی که از آن سیم کارت خریده بودم بروم. هر بقالی نام شرکت را وارد تلفنش می کرد و شماره تلفن مرا و میزان اعتباری را که می خواستم. از طریق آن لاین هم می شد این کار را صورت داد.
سیستم تلفن و تاکسی و از این قبیل اگر چه در برخی موارد از بالاترین تکنولوژی و بِرَندها بهره می بردند، اما بوروکراسی پیچیده و این که با چند نهاد سرو کار داری که کارَت راه بیافتد مثل همه ی پدیده های دیگر در هند پارادوکسال است که هم عوامل مدرنیته و هم رسم های مبنی بر عقب ماندگی سنتی یا چیزی بین این دو که مراحل گذار را طی می کند را با خود دارد. تا وقتی صاحب تلفن شوم، گاهی از تلفن هاستل استفاده می کردم. و حتی از خارج از کشور به تلفن هاستل برای من زنگ می زدند و آنها در هر ساعت روز و شب به من اطلاع می دادند. وقتی تلفن دار شدم، و کم کم با سیستم پریزهای برق هم آشنائی پیدا کردم و مجبور نبودم از کامپیوتر هاستل استفاده کنم، چمدانم هم پیدا شد. وکیلی که خارج از دهلی کار می کرد، روزهای دوشنبه برای انجام برخی کارهایش مجبور بود به دهلی بیاید. او شب را به رایگان در یک تخت در هاستل می خوابید ولی در عوض اگر یکی از میهمانان هاستل نیازی به امور حقوقی داشت، آنجا بود که کمک کند. اصرار داشت که باید نامه به شرکت “ایر جت ویز” بنویسیم و بخواهیم هرچه زودتر اقدام کنند. نامه را به فارون دیکته کرد. و فارون آن را ارسال نمود. خود من هم چند نامه ی دیگر نوشتم. تا اینکه ایمیلی دریافت کردم که چمدانم پیدا شده است. صبح قرار بود بیایند. ” شِب ” و ” شِیک” هر دو روی تشکچه های لابی خوابیده بودند. من همان جا پائین توی لابی و دم در منتظر ماندم. می ترسیدم آدرس را پیدا نکنند. یا اگر آمدند کسی نباشد کیف را بگیرد. آوردند. یک مهری هم به کلیپ زیپش زده بودند که کسی آن را باز نکند. خیلی خوشحال شدم.
حالا باید دنبال اتاق می گشتم. یک اطاق خصوصی در هاستل گرفته بودم که وقتی پارتنرم می آید آنجا باشیم. اما این چند روز در هاستل با همه ی مزیت هایی که داشت مشکلاتی را برایم آشکار ساخت که ترجیح دادم در مکانی خصوصی تر یک ماه آینده را به سر بریم. و چه بسا با قیمت کمتر.
[clear]
HI (هاستل بین المللی)
علاقه ی من به اقامت در هاستل از زمانی است که در پاریس درس می خواندم و هرگاه به مسافرت در اروپا می رفتیم با گرفتن یک کارت اشتراک درAuberge de Jeuness اقامت می کردیم که معمولا در یک جای دنج با فضای بسیار باز و حیاط و باغ و امکان آشپزی قرار داشت. درهر اطاق ۴ تا ۱۰نفر زندگی می کردند. تخت خود را داشتیم با حمام های مشترک و معمولا صبحانه ای که با پرداخت هزینه ی تخت سرو می شد. بسیار ارزان بود. این مکان فقط برای دانشجویان بود. لذا مشکل امنیتی وجود نداشت. در عین حال که محیطی بود برای ملاقات با دیگر هم سفران. این هاستل ها بعدها در بسیاری کشورها بویژه در آمریکای شمالی وسعت پیدا کرد. هم اکنون در شهرهای بزرگ اروپا و آمریکا اصلیت خود را از دست داده اند و بیشتر شبیه مسافرخانه های مخصوص جوانان هستند که در عین حال بزرگسالان را نیز می پذیرند. ولی با همه ی این احوال بسیاری از آنها هنوز همان حال و روح خود را حفظ کرده اند که کاملآ با روحیه ای که در هتل ها حاکم است تفاوت کیفی دارد. وجود یک آشپزخانه که همه می توانند در آن غذایشان را بپزند و خوردنی ها را در یخچال نگهداری کنند و با یکدیگر مراوده داشته باشند، از ویژگی های هاستل است که آن را از هتل ها مجزا می کند. دیگر اینکه بنا به موقعیت هاستل امکانات تفریحی و ورزشی مانند پینگ پنگ، بیلیارد، فوتبال دستی و غیره و هم چنین سن برای اجرای برخی برنامه های موسیقی و تأتر و غیره فراهم است. اغلب تراس یا حیاطی هم دارند که می توان با دیگر هاستلرها در آن نشست و گپ زد. دیگر اینکه هاستل ها برنامه های شبانه و روزانه ی دست جمعی برای مسافران تنظیم می کنند و بدین ترتیب آنها با بهترین بارها و کلاب ها و مناطق دیدنی که اغلب توریست ها خود نمی توانند به آنها دست بیابند آشنا می شوند و با دیگر هاستلرها اوقات خوبی را می گذرانند.
از میان این همه هاستل که در آن اقامت کرده ام شیکاگو، فینکس و پورتلند در آمریکا بهترین هاستل ها را از منظر حفظ و پایداری بر اصالت ویژگی های هاستل های اوریژینال دارند. HI (هاستل اینترناشنال) یک شبکه ی جهانی است. اما به علت وفور مسافران، هاستل های دیگری نیز با همین کیفیت بخصوص در شهرهای بزرگ تاسیس شده است. پایه گذاری چنین هاستل هایی در سال ۱۹۰۷ در آلتنا صورت گرفت که در آلمان امروزی قرار دارد و توسط معلمی به نام ریچاردشرمن بوجود آمد. این هاستل درون قصر آلتنا که به تازگی ساخته شده بود به عنوان اولین مرکزی محسوب می شود که جوانان مسافر را می پذیرفت با شرط بی طرفی در سیاست تا امکان مراوده ی صلح آمیز و مسافرت و استفاده از طبیعت را برای آنان فراهم سازد. بعدها در سال ۱۹۲۹ مارک سِنیه، بنیاد گذار فدراسیون بین المللی هاستل (auberg ) جوانان، اولین هاستل جوانان را در فرانسه در Boissy-la-Riviere به نام ” l’Epi d’Or” بنا می نهد که با عقاید کاتولیکی اداره می شود. در سال ۱۹۳۳ در رقابت با این بنیاد مارسل اُوِرت “مرکز لائیک هاستل های جوانان” را که ۳۷۰۰۰ عضو داشت ایجاد می کند. در سال ۱۹۵۶″ فدراسیون متحد هاستل جوانان” ترکیبی است از این دو موسسه ی لائیک و کاتولیک که در سال ۱۹۹۶ پنجاهمین سال تاسیسش را جشن می گیرد. هم اکنون اغلب هاستل ها تعلقی به این موسسات ندارند ولی تقریبا همان موازین را کم و بیش بسته به موقعیت محلی و فرهنگ بنیاد گذار و میزان آشنائی با اصلیت چنین هاستل ها که تفاوت هایی گاه چشمگیر با هم دارند، رعایت می کنند.
[clear]
Boribista Hostel هاستل از نوع هندی
در Boribista Hostel مسکن گزیدم. از یک ماه پیش می بایست رزرو می کردم. HI پر شده بود. از روی عکس هایی که در آن لاین دیدم به نظرم آمد که این یکی را به شیوه ای مدرن – سنتی – هنری دکور کرده اند، آرایشی که اغلب هاستل های مطرح در دنیا مدنظر می گیرند. وقتی رسیدم “شِب” منتظرم بود. آمده بودند فرودگاه دنبالم. اما از آنجائی که هواپیما سه ساعت دیر کرده بود نتوانسته بودند پیدایم کنند. هاستل با سقفی بلند و ستون هایی که حائل بالکنی در طبقه ی بالا می شد و لابیِ پوشیده از تشکچه ها و کوسن ها روی زمین و صندوق هایی با نقش و نگارهای سنتی که به عنوان میز از آن استفاده می کردند، همان فضایی را داشت که عکس ها به من داده بودند. اما پاسیو را موتورهای پارک شده اشغال کرده بودند و هیچ امکان ورزشی و فرهنگی وجود نداشت. و برای دیدن شهر برنامه هایی روی تخته نوشته بودند که هرکس می خواهد اسمش را ثبت کند.
در هاستل سه نفر شبانه روز حضور داشتند. شب در لابی می خوابیدند. صبح ها خواب آلود بودند. در هاستل های دیگر سه شیفت کار با ا فراد گوناگون ۲۴ ساعته هاستل را اداره می کنند. اینجا انگار خانه ی خاله بود. از این نظر واقعا احساس می کردی خانه ی خاله هستی. بیشتر امکان گپ با آنها بود. می آمدند و روی پشتی های لابی لم می دادند. با غذایت شریک می شدند. و در عین حال برای هر خدمتی برایت وقت می گذاشتند. این خدماتی که گاهی می بایست با مسافر بیرون بروند در دیگر هاستل ها وجود ندارد و یگانه است در این هاستل. این بچه ها، حتی وقتی که من دیگر آنجا نبودم، هرکاری مثل پرینت یک سند یا گرفتن تاکسی و غیره مرا یاری می دادند. و گاهی می رفتم و آنجا در لابی می نشستم و با این بچه ها و مسافران جدید صحبت می کردم. یگانگی دیگر این هاستل استخدام آشپز، آنهم آشپزی درجه یک است که سه وعده غذا درست می کند و صبحانه را که رایگان است همکاران آشپز می آورند و روی میز می گذارند. یک نوع غذا بیشتر نیست. در هاستل های دیگر چند نوع خوردنی مانند شیر، میوه، کره، پنیر، مربا، تخم مرغ و سوسیس و بساط چای و قهوه و از این قبیل را آماده روی میز می گذارند و هرکس خواست خودش سلف سرویس می کند.
غذایی که این آشپز هندی می پخت حرف نداشت. اما غذایی که درست می کرد اغلب تخم مرغ داشت و در میان نانی می گذاشت که روغن زیاد به آن زده بودند که هیچ کدامشان به مذاق من سازگار نبود. من خواستم به من کره و مربا بدهند. دادند. البته با اکراه اما “شِب” امر فرمود و اجرا شد. اما دیگران می خوردند. چاره ای نبود. آشپز کره را با دست برداشت به من بدهد و مربای استفاده شده در روز قبل در یک پیاله را جلوی من گذاشت. من پس زدم. عوض کردند. موقع صبحانه نیز دو نفر جارو به دست شروع به نظافت کردند وخاک روی غذا را پوشاند.
روز بعد این مسائل را با “شِب” در میان گذاشتم. خیلی مثبت برخورد کرد و فردایش با صاحب هاستل هم در این مورد صحبت کردم. گفت دستور می دهم رعایت کنند. ندیدم دیگر موقع صبحانه نظافت کنند. ولی هفته ی بعد که دیگر آنجا نبودم و برای کاری صبح به آنجا رفتم، همان آش بود و همان کاسه. دو روز بعد باران سختی آمد و تمام درخت های پُر پَروپیمان را که در تمام شهر بسیار چشمگیر است ولی در آغاز ورودم به شهر لایه ی ضخیمی از خاک آنها را گرفته بود شست و براق کرد. اما از سقف بلند سالنِ هاستل آب مثل لوله آفتابه پائین می ریخت. ماکسیم گفت سه ماه است که این چنین بوده است هنگام ریزش باران. گفتم پس به همین دلیل است که میز غذاخوری را این طرف در روشنائی نگذاشته اند. با صاحب هاستل که هنگام ظهر غذای دست پخت آشپز را با بقیه می خورد صحبت کردم. روز بعد همه مجهز شدند که سقف شیشه ای را نونوار نمایند. روز بعد هم به دنبال شکایت من ماشین رختشوئی را که مدت ها بود خریده بودند، به کار انداختند. ماکسیم می گفت چقدر حرف تو را گوش می دهند. پرسیدم مگر آیا شما اعتراض کرده بودید؟ گفت نه. برای نظافت نیز سه نفر هم زمان وارد اطاق می شدند بدون اینکه در بزنند. می بایست دو سه بار من به انگلیسی بگویم و آنها نفهمند ولی با اشاره بپذیرند و هرگاه وارد می شوند در بزنند. اطاق هم که قفل نداشت. در اغلب هاستل ها در هر اطاق هر چند نفره که باشی کلید داری. کلید های کارتی. چند سالی هم هست که اغلب آنها درهایشان را دیجیتالی کرده اند. باید کُد آن را بدانی تا بتوانی وارد شوی. سیستمی که بسیار کارآست.
ادامه دارد…
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
مهین میلانی: روزنامهنگار آزاد، نویسنده، مترجم، عکاس، گرافیست و فارغالتحصیل روزنامهنگاری و جامعهشناسی از تهران و پاریس است. در ایران با روزنامههای آدینه و دنیای سخن، جامعهی سالم، ادبیات اقلیت، شرق، و…فعالیت داشته است. در فرانسه با روزنامههای فرانسوار و لوپوان. در کانادا با نشریات لووار، جرجیا استریت، کامان گرانت، نورت شور، میراکل، شهروند بیسی، رادیو زمانه و بسیاری نشریات دیگر.
کتاب “کنسرت در پایان زمستان” از اسماعیل کاداره نویسندهای که بعد در سال ۲۰۰۵ برندهی ادبی “من بوکر پرایز” شد را از زبان فرانسه به فارسی در ایران ترجمه کرد و نشر مرکز آن را به چاپ رساند. صدها مقاله، گزارش، نقد ادبی و ترجمه به زبانهای فارسی، انگلیسی و فرانسه به چاپ رسانده است. با مجامع ادبی کانادایی و ایرانی در کانادا فعالیت های زیاد داشته و بارها برای داستان خوانی و شعر خوانی توسط آنها دعوت شده است. در سال ۲۰۰۴ به عنوان مدیر هنری فستیوال قصه خوانی ونکوور استخدام شد و چندین سال در فستیوالهای فیلم و جاز این شهر سمتهایی در بخش مطبوعات داشته است. در اولین فستیوال فیلم به زبان فارسی در ونکوور به عنوان یکی از قضات در داوری فیلمها شرکت داشت.
مهین میلانی کتاب “تهران کوه کمر شکن ” را در سال ۲۰۰۵ آغاز به نگارش کرد. نگارش آن متوقف شد تا سال ۲۰۰۹ و در سال ۲۰۱۰ اولین بار به چاپ رسید. این کتاب از طریق آن لاین به فروش میرود. به تازگی نشر زریاب افغانستان کتاب ” تهران کوه کمر شکن ” را منتشر ساخته است. مهین میلانی هم اکنون چندین مجموعهی داستان کوتاه، شعر و رمان در دست انتشار دارد.
عکاسی و گرافیک دو رشته ایست که بخشی از تحصیلات و فعالیت های حرفه ای مهین میلانی را به خود مشغول داشته و با نشریات گوناگون به عنوان طراح گرافیست و دیجیتال آرتیست و عکاس همکاری داشته است.
http://milanimahin.blogspot.ca/
http://vancouverbidar.blogspot.ca/
[email protected]