حرفهایی که قبل از خواب یادم میاد (۷) و (۸)
(۷)
اینکی: مامان ستارهها دخترن؟
مامان: چون ستاره اسم دختره – آره فکر کنم دخترن!
اینکی: مامان تو باباتُ بیشتر دوست داری یا مامانتو؟
مامان: اونا که دیگه نیستن!
اینکی: مامان اگه دستهامونو تند تند تکون بدیم میتونیم پرواز کنیم؟
مامان: نخیر! نمیشه!
اینکی: مامان تو چمدون بالای کمد چی قایم کردی؟
مامان: هیچی بچه! خِرت و پرت!
اینکی: مامان چرا به گربه همش میگی: پیشته!
مامان: چه میدونم! همینطوری میگم!
اینکی: مامان چرا دیروز هُلام دادی ها؟ چرا؟
مامان: لابد عصبانیم کردی! یادم نیست!
اینکی: مامان تو شوهر تو بابامه؟
مامان: آره! پس کیه؟!
(۸)
اینکی: مامان! عروسکها چرا همش میخوان دعوا کنن وقتی هی به آدم نگاه میکنن؟!
مامان: چشمهای اونا الکیِ…نترس!
اینکی: مامان ! اصلن ستاره ی تو کجاست اگه راست میگی؟!
مامان: ستاره ام کجا بود! بخواب دیگه!
اینکی: مامان ! ماهی ها خوابهاشون همش خیس ِ آبه؟!
مامان: فکر نکنم خواب ببینن!
اینکی: مامان چرا خروسها تخم مرغ نمیذارن؟
مامان: چون خروسن!
اینکی: مامان دزد اگه بیاد کفشهای نو منو میبره ؟!
مامان: کفش تو رو میخواد چکار بچه!