خاطرات شعبان جعفری
به کوشش هما سرشار
نشر ثالث/ چاپ هشتم ۱۳۸۴
واژهٔ تاریخ تداعی کنندهٔ مفاهیم ویژهای است. مفاهیمی هم چون هویت، حافظهی جمعی و روایت. و هرجا که سخنِ روایت در کار است، پای راوی نیز به میان میآید. حقیقت این است که آدمی خود را همواره در تاریخ جستجو میکند، چرا که تاریخ حافظهی جمعی است و آن که حافظه ندارد به تعیین در شناسایی هویت خویش درخواهد ماند.
وقوف بر تاریخ صرفا وقوف بر داستانی از گذشته یا شرح ماوقع نیست. وقوف تاریخی مقدمهی درک مناسبات مؤلفههایی است که در سایهٔ آنها، تأویلِ از آینده شکل میگیرد. در نبود چنین وقوف و یا در نقصاناَش، «حال» هویت از دست مینهد و «آینده» نیز شکلی از گذشته میگیرد. زیستن در بی تاریخی امکانپذیر نیست، تاریخ همواره حضور دارد، اما زیستن در تاریخ، بدونِ درک مؤلفههای آن، و فهم آن ـ آنگونه که بایسته است ـ تبعاتی هم چون بی هویتی و تکرار را در پی دارد. تبعاتی که در نبود نقد و تفکّر، و در اثر عادت خود تبدیل به تاریخ میشوند؛ تکرارِ بیهویتی درک تاریخ و وقوف بر ساختار آن، راهکارهایی را میطلبد، که تحقیق و بررسیِ منابع، اسناد و مدارک تاریخی، یکی از معتبرترین و مهمترین آنهاست. البته این راهکارها در گذر زمان و پیشرفت تکنولوژی تکامل یافته و نیز شگردهای نوینی به کار گرفته میشوند.
یکی دیگر از این راهکارها، تمرکز و توجه بر روی شخصیتهایی است که در برهههایی از تاریخ، نقشی بر عهده داشتهاند. استفاده و بهرهبرداری از این شیوه، گاهی کارآمدتر از روشهای دیگر مینماید. شخصیتی به عنوان عنصری زنده، از آنچه که گذشته است میگوید، گاهی در مقام شاهد و گاه نیز در موضع فاعل.
هرچند تاریخدانان و منتقدین، یکی از معایب عمدهٔ این روش را تردید در صدق و یا کذب گفتار راوی برآورد میکنند، اما باید درنظر داشت که حتی اگر راوی در مواقعی تأویل به رأی نموده و بخواهد بنابه سلیقهٔ خود تاریخ را بازگوید. از سویی شخصیتهای دیگری که در آن برهه از تاریخ حضور داشتهاند نظریههای او را به چالش میکشند و از سوی دیگر میتوان با تطبیق سخنان و تعبیرات او با اسناد و مدارک، به نتایجی ساختمندتر رسید.
روایتگری تاریخ و خاطرهنویسی برای خود ژانر ویژهای است، با مطالعهٔ چنین متونی علاوه بر شناخت ابعاد پنهانی شخصیت نویسندهٔ آن، نکات تاریخی بسیاری نیز میتوان آموخت. نکاتی که در صورتِ سکوت آن شخصیت تاریخی، ممکن است برای همیشه در هالهای از ابهام باقی بمانند.
کتابخانهی ادبیات معاصر ایران، قفسهای دارد که خاطرات شخصیتهای سیاسی و تاریخی را در خود جای داده است. خاطرات کیانوری، بزرگ علوی، هویدا، محمود فروغی، علیخانی و . . .
در این میان خاطرات «شعبان جعفری» ـ معروف به شعبان بیمخ ـ جایگاه خاصی دارد. این بار کسی زبان به خاطره گویی گشاده است که شخصیتی سیاسی نیست و سواد درست و حسابی هم ندارد.
«هما سرشار»، شعبان جعفری را نخستین بار در ۱۵ جولای ۱۹۸۹ در لس آنجلس دیده است. او وی را چنین توصیف میکند:
هیکلی تنومند، ریشی انبوه و صدایی رسا داشت. هنگام احوالپرسی چشم بر زمین دوخته بود که نگاهش با نگاه من ـ زن غریبه ـ برخورد نکند.
کتاب خاطرات شعبان جعفری، با مقدمهٔ ناشر آغاز میشود، مقدمهای که به نظر میرسد، چندان محلی از اعراب نداشته و فقط برای خالی نبودن عریضه آمده است. (چنین مینماید که ناشر برای اخذ مجوز چاپ، تن به نوشتن چنین مقدمهای داده است، چه هر ناشر و دست اندرکاری براین امر واقف است که نباید ذهن خواننده را با عنوان کردن پیش فرضهایی، منحرف و یا به سمت معینی هدایت کرد.) برای نمونه معلوم نیست که ناشر با چه دلایلی حضور شعبان جعفری در جلسات عمومی فدائیان اسلام را با حضور گروه گثیری از مردم که با عشق و علاقه در آن جلسات شرکت میکردند، مقایسه نموده و ادعای عضویت وی را در جمعیت فدائیان اسلام در سالهای قبل از ۱۳۳۲ رد میکند؟
پس از مقدمه ناشر، گردآورندهی خاطرات شعبان پیشگفتاری نوشته و در آن از چون و چرایی مصاحبهاش و نیز چگونگی راضی کردن جناب جعفری میگوید. او در پاسخ کسانی که احتمال دارد از او بپرسند، چرا مصاحبه با شعبان جعفری؟ میگوید:
«بسیاری دربارهی سالهای پرآشوب ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ و رویدادهای ۱۴ آذر، ۳۰ تیر، ۹ اسفند و ۲۸ مرداد گفتهاند و نوشتهاند، ولی هنوز اهل قلمی از زبان و دید کسی که آن لحظات پر تنش را در خیابان زیسته، داخل معرکه و میان گود بوده چیزی ننوشته است.»
حق با ایشان است، خواندن خاطرات شخصی که از سنگلج و گود زورخانه راه به دربار و حکومت شاهنشاهی مییابد، نباید خالی از لطف باشد. کتاب را ورق میزنیم . . .
برای سهولت در مطالعه، کتاب خاطرات شعبان جعفری، توسط گردآورندهی آن در چند بخش و به صورت موضوعی و تاریخی تقسیمبندی شده است. پس از بخش کوتاه «نخستین دیدار» که شرح چگونگی آغاز گفت و گو است، بخشِ «سجل احوال» با اولین سئوال مرسوم آغاز میشود:
ـ متولد چه سالی هستید؟
ـ متولد اول فروردین ۱۳۰۰
در این بخش مخاطب با محله و دوستانِ شعبان آشنا میگردد. بخش بعدی شرح سربازی اوست و نیز شرح قهرمانیاش در کشتی و ورزش باستانی. «چگونه سیاسی شدم» از خواندنیترین بخشهای خاطرات شعبان جعفری است. وی در آغاز چنین میگوید:
«من هیچ وقت سیاسی نبودم. اون وقتا تو محل ما، وقتی کسی چار کلاس درس خونده بود و صاف صاف راه میرفت و یه کتاب میزد زیر بغلش، میگفتن سیاسی شده! مثلا صداش میزدن ممد سیاسی. ما که از اونا نبودیم.»
در ادامه وی شرح میدهد که چگونه و توسط چه کسانی به سیاست راه مییابد. البته آن چه که در کتاب به عنوان راهیابی به سیاست از آن یاد میشود، در واقع چگونگی ورود شعبان جعفری به دربار و آغاز ارتباطات دوستانهی او با افراد حکومتی است.
«فدائیان اسلام» و «آیتالهکاشانی» دو بخش دیگر کتاب هستند که در این دو بخش خواننده با چگونگی ارتباط شعبان با فدائیان اسلام و نواب صفوی و نیز آیتاله کاشانی آشنا میگردد.
بنا به قول و گفتِ شعبان، او همیشه به دیدن کاشانی میرفته و بعدها نیز مرید و طرفدار سفت و سخت ایشان شدهاست. در پایان این بخش، وقتی هما سرشار جویای چگونگی بهرهبرداری شهربانی و دستگاه حکومتی از کسانی هم چون شعبان میشود، وی میگوید:
«تا اون روز ۱۴ آذر که ما زدیم کمونیستارو اون جور درب و داغون کردیم و با کمونیستا در افتادیم و دعوا کردیم، اینا دیگه با ما شدن. دیگه خودشون مجبور بودن با ما همکاری کنن. پلیسا نمیتونستن جلو اینارو بگیرن. آخه یه صف اینا دم مجلس بود یه صفش دم راه آهن. اینا میگفتن: مرده باد شاه، زنده باد استالین، خُب من رو غیرت خودم، رو تعصب خودم میپریدم به اینا. البته اون وقتا وقتی صحبت میکردیم بهمون میگفتن: اینا مذهب ندارن، آئین ندارن، قرآنرو نمیشناسن، خدارو نمیشناسن، هیچیرو. خب مام میرفتیم دنبال این کارا.»
در سئوال بعدی روشن میشود که کاشانی این حرفها را میزده است.
چند بخش بعدی کتاب با قید تاریخهایی مشخص شدهاند. که از ۱۴ آذر ۱۳۳۰ تا ۲۸ مرداد ۱۳۲۲ را در بر میگیرد. بخش ۲۸ مرداد ۱۳۲۲ خود به دو زیر بخش پیش از کودتا و پس از کودتا تقسیم شده است که در هر یک از آنها شعبان از کودتا و نقشی که عهدهدارش بوده است، به تفصیل سخن میگوید. این فصل را باید با دقت خواند، چرا که نامِ «شعبان بیمخ» از جمله نامهایی است که در کنار چند نام دیگر، همواره یادآور تلخی و نا بههنگامی کودتای ۲۸ مرداد است.
بخشهای «باشگاه جعفری»، «۱۵ خرداد ۱۳۴۲»، «طیب»، «شاه و دربار» و «انقلاب ۱۳۵۷» بخشهای پایانی کتاب به شمار میروند. شعبان جعفری آن گونه که خود گفته است، بعد از انقلاب، از ایران خارج شده و پس از زندگی در کشورهای ژاپن، آلمان، اسرائیل، فرانسه، لندن و ترکیه بالاخره در آمریکا ساکن میشود. بخشهای «در خارج» و «کلام آخر» بخشهایی هستند که هیچ ارتباطی با گذشته و تاریخ شعبان جعفری نداشته و بیشتر شرح پریشانی اوست.
هما سرشار، پیوستهایی به پایان کتاباَش افزوده است که این پیوستها خواننده را در فهم و درک مطالب یاری میکنند. او بخشی از این پیوست را به اصطلاحات زورخانه و ورزش باستانی اختصاص داده است. یکی از مهمترین ویژگیهای این کتاب، به کارگیری لحن و زبان کوچه بازاری و عامیانهی خود شخصیت است. عدم تبدیل گفتار راوی به خط و رسم نوشتار، لذت خوانشِ خاطراتِ شعبان را دوچندان نموده است.
اگرچه مطالعهٔ «خاطرات شعبان جعفری، یادآورِ تلخیها و ناگواریهای بخشی از تاریخ معاصر ماست، اما باید آن را خواند. نه بدان سبب که خاطرات مردی به نام شعبان جعفری ـ معروف به شعبان بیمخ ـ است بلکه برای وقوف بر صفحهای از تاریخ و ثبت آن در ذهن تا مباد اشتباهی مکرر شود.
علاقمندان میتوانند، کتاب «خاطرات شعبان جعفری» را از کتابفروشی (پاتوق فرهنگی) هدایت در نورت ونکوور تهیه نمایند.
Great arclite, thank you again for writing.