خوانش شعری لیلا صادقی
خوانش شعری لیلا صادقی*
درخت هم که شاخههایش تیر بکشد
میافتد توی دریاچهای که خیال میکند تشنه است
ولی هنوز روی فکری که یخ زدهام
سر میخورم و هربار که میافتم
دوباره بلند میشوم
سنگ بنای اولین دیواری که میشکند
زیر سومین مهرهی گردنم تیر میکشد
تنت سنگ و سرت سنگ و لبت سنگ
منم مورچهای که همهی عمر سنگی کشیده باشد به پشت و
شده باشد پشت سنگ
پشت میکنم به سنگی که میشکند سرم را
ولی به سنگ که برنمیخورد این پشت من
پشتی که تیر میکشد و میافتد توی آبی که خیال میکند تشنه است
سنگی که پشت میکند به خودش زیر آب
«لیلا صادقی»
خلق اثر بر مبنای تسلط به تمام زوایای زبانی که نوشتن در آن صورت میگیرد، منتهی به نتیجه یا نتایجی خواهد شد که اگرچه همیشه بکر یا بدیع نیستند، اما در حالت تکرار نیز قابل توجهاند. روشن است که «تمام زوایای» اشاره شده، به سادگی قابل تعریف نیست، اما تربیت ذهنی و نحوهی استفادهی نویسنده از داشتههایش برای آنچه در نهایت خلق میکند به شدت موثر و تعیینکننده است. همین عدم چارچوببندی و نسبی بودن، تمایزی را ایجاد میکند که موجب قرارگیری و تقدم متنی نسبت به متن دیگر میشود.
«لیلا صادقی» با استناد به آثار مکتوبی که تاکنون ارائه کرده، نشان داده که در به کارگیری حداکثر استفاده از حداقل قراردادها و امکانات زبانی چگونه تبحری دارد. مخاطب آثارش به خوبی میداند که در هر اثر وی، در برابر میزانی از امکانات زبانی قرار میگیرد که مؤلف برای ارجاعات و القائات معنایی، هر بار راههایی تازه را پیشنهاد کرده و روبرویش گشوده است.
کار کوتاهی که از «لیلا صادقی» پیش رو قرار دارد، اثر قابلاعتنایی است که لایهکردن آن التذاذی متنی را برای مخاطب به همراه خواهد داشت. میدانیم شناخت کاربریها و استفادهی صحیح از معنای قرارداد شدهی کلمه در موقعیت متفاوت، منجر به القائات معنایی دیگر شده و در بعضی موارد رعایت حداکثر ایجاز را نیز در بر خواهد داشت. اثر با ابتدایی ساده و ملموس شروع میشود: درخت هم که شاخههایش تیر بکشد. کلمهی «هم» تأثیر معنای قراردادی خود را به خوبی نشان دهد. «هم» از حروف ربط و عطف محسوب میشود و یکی از کاربریهای آن، معمولاً در حالتی است که دو امر پی در پی وقوع یابد و دارای همزمانی یا توالی باشند. شاعر به واسطهی «هم» یک فضای باز در متن ایجاد کرده. به این ترتیب که هر چیز دیگری هم که شاخههایش تیر بکشد اتفاق بعدی برایش خواهد افتاد. تیر کشیدن برای مخاطب تداعی گر معنای درد است و خصوصاً برای بیان شدت درد به کار میرود. هر چند در معنای دورتر تیر کشیدن به تیری که کشیده میشود نیز میتواند ارجاع یابد. این کاربری مخاطب را برای ادامهای آماده میکند که گویا از قبل از سطر اول شروع شده است.
«می افتد توی دریاچهای که خیال میکند تشنه است.» دریاچه در تعریف معمولاً جایی ست مملو از آب. پس با تشنه بودن در تضاد است. شاعر خیال کردن را برای پوشش این تضاد به کار برده است. هر چند خیال تنها همین کاربری را نداشته و سطر قبل را هم میتواند توجیه کند. روشن است که تیرکشیدن از شدت درد یا خیال کردن یا تشنه بودن، همه اعمالی ست انسانی و شاعر برای نشان دادن وسعت و شدت امری که میخواهد بیان کند از آنها استفاده کرده. در برابر این شدت درد، درخت باید نشانی از مقاومت یا ایستادگی داشته باشد (کوه را در نظر بگیرید) تا خاصیت توجیهگری بیشتری داشته باشد، اما توجه به بار معصومیتی که درخت و شاخهاش دارد و احتمالاً کاربریهایی که در سطرهای بعد خواهد داشت قابل توجه است.
در «ولی هنوز روی فکری که یخ زدهام.» نوع کارکرد در کلمهی «ولی» در سطر سوم نیز از کارکردهای قابل اشاره است. راوی بیان میکند که هر چند چنین اتفاقی: تیر کشیدن شاخه، وابستهای معین: افتادن در دریاچه، دارد ولی هنوز برای من این اتفاق، به دلیل یخ زدن نیفتاده. اما چنین استنتاج سادهای نمیتواند تنها کارکرد سطرها باشد. شاعر به خوبی از همین ابتدا علاوه بر فضاسازی و ایجاد مجاز، با تعدد ضمایر و تنیدگی روابط به این همانی میرسد. این همانی بین درخت (معصومیت درخت را در نظر داشته باشید لطفاً) و راوی، من و درخت، من و راوی، و البته در ادامه من و سنگ، تو و سنگ، راوی و تو دیده میشود. توجه به این امر که هر کدام از ضمایر در جایگاه خودشان نیز قابلیت معنی پذیری دارند، نشان میدهد که این کارکرد موجب قابلیتهای چند پرداختی در شعر شده و شاعر به خوبی با استفاده از امکانات زبان، به پیشبرد و تکثر فضا دست یافته است.
بسته به لحن خوانش، شعر، در سطر «بلند می شوم» شروع دوباره پیدا میکند و سطر پنجم را نقطهی عطف اثر قرار میدهد. شعر دقیقاً در مسیری مخالف سطرهای قبلی ادامه مییابد. سنگ بنای اولین دیواری که میشکند/زیر سومین مهرهی گردنم تیر میکشد، مبین انسانی ست که گویا از درون میریزد. هر چند میتوان با استناد به اینکه حنجره در جلوی سومین تا ششمین مهرهی گردن قرارگرفته، و خصوصاً ارتباطی که مفهوم تیر کشیدن با صدا دارد، تأویلهای دیگری نیز از این سطر داشت. (تأویل بعهدهی خواننده)
«تنت سنگ و سرت سنگ و لبت سنگ» آهنگینترین سطر اثر است که توانسته لحن را متأثر کند. (لطفاً ارتباط این آهنگین شدن لحن و حنجرهی سطر بالا را هم در نظر داشته باشید). گویا از ریزشی که در دو سطر بالا اتفاق افتاد هیچ واکنشی در «تو»ی مخاطب اتفاق نمیافتد. بیتفاوتی و سردی برای ضمیر تویی که مرجع ضمیر آن میتواند همان سنگ یا فرد یا افراد باشد.
در سطر بعد مور دانه کش ادبیات فارسی به مورچهی سنگ کش بدل شده. ارتباط بینامتنی و در ادامه فرامتنی آن، «میازار» را به خوبی متبادر و تأویل میکند. توجه به لحن سطر قبل، میتواند برای این سطر بارکنایی نیز در پی داشته باشد. نیازردن با دردی که در ابتدا اشاره شد و ادامه پیدا کرد و حتی منجر به ریزش شد، به خوبی در تقابل است.
در سطر شده باشد پشت سنگ، جابجا شدن کلمه و تغییر رابطههای معنایی بیشتر اتفاق میافتد. پشت سنگ به مفهوم سنگپشت و یا پشت کردن به کسی یا چیزی ست. ضمن اینکه به صورت مجازی به تبدیل به سنگ شدن در اثر ارتباط بیش از حد با آن هم میتواند اشاره کند. دقت داریم که «من» به مورچه و سپس به سنگپشت (در هر دو مفهوم) تشبیه شده. همان طور که اشاره شد مورچه بیشترین بار تداعی را برای ضعیف بودن دارد. اما پشتکار مورچه نیز قابل توجه است. پشتکاری که بر حسب نوع زندگی و شرایط آن به صورت ذاتی در مورچه وجود دارد. این موارد و شرایط وابسته، قابلیت تعمیم در اثر خصوصاً برای «من» اثر را دارند. شرایطی که از مورچه، سنگپشت میسازد. سختی شرایط به خوبی قابل استنباط است.
شعر مجدداً در سطر پشت میکنم به سنگی که میشکند سرم را، ورق میخورد. پشت کردن دقیقاً روال اثر را از آنچه که تا قبل از این داشته بر میگرداند و در مسیر دیگری میاندازد. ولی به سنگ که برنمیخورد این پشت من، سادهترین کارکردش جابجایی ارکان جمله است: ولی سنگ به پشت من نمیخورد. گویا سنگی که به آن پشت شد، برخوردی با پشت ندارد. معنای کنایی به کسی برنخوردن نیز از فعل برنمیخورد متبادر است. اما روشن است که این موارد، تنها پرداختهای اثر نیستند. دقت داریم که در این نه سطر، هفت مرتبه کلمهی سنگ و شش مرتبه کلمهی پشت دقیقاً در شش سطر متوالی تکرار شده. هیچکدام از دو کلمه در هیچ سطری حشو نبوده و تکرار آنها هم لزوماً جهت تاکید نیست. روشن است که تعدد معناهای ضمنی ایجادشده اصلیترین دلیل استفاده ایست که به صورت دائمی اتفاق افتاده. برای مثال در همین سطر ولی به سنگ برنمیخورد این پشت من، سنگ مفهوم مجازی پیداکرده و احتمالاً مجاز از شخص یا چیزی ست که صفتی از سنگ مانند محکمی یا بیتفاوتی و سردی را دارد. پشت در معنای نسل و کسانی که از یک نسل متولد شدهاند میتواند تعبیر شود. گویا یک نسل که دارای مشترکاتی خونی هستند در برابر یک مرجع که میتواند انسانی یا غیرانسانی باشد قرارگرفته و واکنشی که در برابر هم دارند، واکنشی ست که میتواند بنا بر همان جابجایی ارکان جمله، غیرثابت و یا دوباره تعریف پذیر باشد.
پشتی که تیر میکشد و میافتد توی آبی که خیال میکند تشنه است/سنگی که پشت میکند به خودش زیر آب. توجه به معانی پشت اینجا بیشتر خود را نشان میدهد. تکرار نیمبند «خیال میکند تشنه است» که دقت داریم که در سطر دوم هم همین عبارت وجود دارد، هر چند به آب اشاره دارد اما به «خیال» عمومیت فضا برای کل اثر میدهد. خیال و خیالپردازی شاید وجهی از اثر باشد اما در ادامه میبینیم که خیال در تضاد با فضای کلی اثر است. اوج اینهمانی ای که در سطر آخر اتفاق میافتد، گویا همه چیز را به سنگ تبدیل میکند. سنگی که حتی به خودش پشت کرده (کنایه از بیاعتنایی) و در خودش و پیرامون خودش غرق شده است. کل شعر بار کنایی به انسانی دارد که مانند سنگ شده. سنگ نه در معنای استواری و محکم بودن بلکه انسانی سرد و بیتفاوت. انسان ضعیفی که بنا بر شرایطی که به اختیار خود ایجاد کرده، بار سنگین زندگی را سنگین تر به دوش میکشد، در برابر هم نوعش مانند سنگ بیتفاوت شده، با قسمت سنگی وجودش به هم نوعش به راحتی ضربه میزند و راحتتر در برابر رنج هم نوع بیاعتناست. انسانی که دیگر، واقعیتی خیالی از آنچه بوده و آنچه هست، به نظر میرسد.
ناگفته نماند که ارتباط شاید موازی این اثر این بیت: در آب دیدهی خود غرقهام چه چاره کنم/ که در محیط نه هر کس شناوری داند (حافظ) نیز قابل توجه است. حافظ برای نابلدی نگران است که میداند در صورت اتفاق، غرق خواهد شد. اما راوی شعر صادقی از شناوری و با تبع غرق شدنی میگوید که کار را از نگرانی گذرانده و برای انسان غرقشده در خودش، مرگ در عین زنده بودن را به دنبال دارد. شاید بتوان شعر صادقی را ادامهای ناباورانه دانست برای آنچه که حافظ روزی برای آن نگران بود.
————–
* این مقاله پیش از این در سایت لیلا صادقی انتشار یافته است.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید