Advertisement

Select Page

دو شعر از فاطمه السادات حسینی

دو شعر از فاطمه السادات حسینی

 

۱

تنها تو نیستی که مرگ را

چون دسته های عزاداران بر شانه می کشی

با آن کتل های منحنی در وهم چنار ها

که شانه خم می کنند

تا بر فلاکت شاخه های مرده تیمم کنند

گوش بدار

زمین میان دو چرخیدن

به کدام خدا دست آژیده بود

که در کناره اش شق راستین زهره

با سپاهیان مسافر دوزخی می آمدند

وتنها دو پیکر

با دو جام فروهشته

با لمسه های مبارک

گیج از حضانت خویش

برگرده ماران مرده نماز می کردند

چندان که پیکره ها و افول بی ترتب سوداییان

بانگ را هر صبح در خویش خاموش می کند

 

۲

وبی خیال محوی

که تر ک ترک انداخته 

درجای جای تنم

ومن تقسیم می کنم باشما

گرمی شورابه ها

سطرهای ناقص رگ به رگ شده را

ومن 

این من به تاراج رفته

درآبی 

در مرگ

درسهم های خلوت زنجره ها

ونادوان های مه آلود

تقسیم می کنم

وبرمی گردم

به شهرهایی که تاخود مه

تا خود نفس های گیج

پوست کنده می شود

ومی گویم 

خستگی این ابر باید مچاله شود

فاطمه السادات حسینی

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights