دو شعر یلدایی از زیبا حسینی_جیرندهی
شبِ یلدا
شب یلدا دلم را پیش چشمت دانه خواهم کرد
برای مستیات از چشم خود پیمانه خواهم کرد
دلم را گوشهای از سینهات سنجاق خواهم زد
و در گرمای دلچسب نگاهت خانه خواهم کرد
بخوانم فال حالت را، ته فنجان چشمانت
و با رازش رگ خواب تو را دیوانه خواهم کرد
نم سنگین بغضت را گذارم روی دامانم
و با چنگ دلم موی غمش را شانه خواهم کرد
به ترفندی میان پیله پیله آه و دلتنگی
پر و بال دلت را همدم پروانه خواهم کرد
از افسوس خزان و آه داغ سینهی آذر
برای لای لای چشم تو افسانه خواهم کرد
و در آخر از این خواب و خیال و خالی جایت
برای قاب عکست گریهای جانانه خواهم کرد
۲
محبوب من
بیا
بیا به شعر ِگیسوانم
که دیوان دیوان مثنوی است از شب
از هزار و یک مضمون
تمام شدنی نیست
خوانش سپیدهایش
یلدا یلدا به درازا می کشد
این بار تو شهرزاد شو
بخوان
بخوان تار به تار
سپیدهایی را که قصه هایش
در بافهی یلدایی دیگر است
در بافهی یلدایی دیگر …