دو فوتبال و دو دنیا
فوتبال در دو دنیای واگرا بازی میشود. پس همزمان با دو فوتبال روبرو هستیم.
یک فوتبال را در زمین فوتبال بازی میکنند. فوتبال دیگر را در دلهای آرزومند.
[bs-quote quote=”یک فوتبال را در زمین فوتبال
بازی میکنند. فوتبال دیگر را
در دلهای آرزومند” style=”style-2″ align=”left” author_name=”پیمان وهابزاده” author_job=”پروفسور دانشگاه ویکتوریا – بریتیش کلمبیا – کانادا” author_avatar=”http://shahrgon.com/wp-content/uploads/2013/02/peyman_vahabzadeh1.jpg” author_link=”https://en.wikipedia.org/wiki/Peyman_Vahabzadeh”][/bs-quote]
یک فوتبال فنی و حسابشده است، عقلانی و مهندسی. کاربردی است و پس بیروح. مواد اولیهی آن جامد و سختند، از جنس آهن. فوتبال دیگر از جنس عاطفه است، پر از حسّ بیپایانِ خواستن. شاعرانه است و روحی بزرگ دارد. سیّال و نرم است و از جنس ابر و پنبه.
یک فوتبال نتیجهمحور است. فوتبال دیگر رویامحور.
یک فوتبال تیمی را به ملتی پیوست میکند. فوتبال دیگر ملتی را به یک تیم میپیوندد. در یک فوتبال شاهِ مقتدر تاج بر سر خویش میگذارد. در فوتبال دیگر تاج بر سر هر که نشیند او شاه میشود.
پیشفرض یک فوتبال همذاتپنداری یک تیم است با یک کشور و یک حکومت. فوتبال دیگر از هر کشور و حکومتی فراتر میرود و به دلهای مردم میرسد. اینجایی میماند و آنجایی میشود. یعنی جهانی میشود.
یک فوتبال رقابتی است: بوی استعمار و سرمایهداری و حذف و خشونت میدهد. در این فوتبال بازی میکنند تا حذف کنند، تا ضعیفها را پاک کنند و با ریشخند بیرون بگذارند، تا قویها به خود ببالند و خویش را سرور دنیا بدانند و به دیگران فخر بفروشند و برای دیگران کلاس بگذارند و سرمایههای میلیاردی خود را افزون کنند. این همان فوتبالی است که در آن از بُرد مغرور میشوند و از باخت شرم میکنند. این فوتبال، بنا بر منطق استعماری، به دیگران میگوید از قوی تبعیت و تقلید کن تا قوی شوی. نتیجهی این فوتبال در آمار و جدولهای ردهبندی ظاهر میشود. پس فوتبال رقابت و حذف دیگری و غرور و فراتنی است.
فوتبال دیگر همیشه دوستانه است: خواهرانه و برادرانه است و آزادیبخش. بازی کودکانهی بچههای قوم و خویش است در حیاط آجری خانهی مادربزرگ، یک بازی به غایت جدّی و کوشا اما در پایان همواره رفیقانه. در این فوتبال از پیروزی شاد میشوند و شکست تنها بازیکنان را متینتر و افتادهتر میکند. در این فوتبال کسی و تیمی به قدرتِ خود غرّه نیست. در پی افزودنِ ثروت نیز نیست. این فوتبال نشان میدهد که تیم ضعیف تنها در ذهنِ ضعیف وجود دارد. این فوتبال از قوی تبعیت نمیکند، چون از شخصیتِ فرد هنجارستیز برمیخیزد. در اینجاست که فوتبالِ من خودِ من است. نتیجهی این فوتبال در دلهای پُر دغدغه و چشمهای نگران و تشویشِ بیپایان و شادی وصفناپذیر ظاهر میشود و پس از جنسِ خودِ زندگی و چالشهای آن است. پس این، فوتبال دوستی و تکریم دیگری و متانت و فروتنی است.
منطقِ یک فوتبال مردمحور و پدرسالارانه است. منطقِ فوتبال دیگر زنانه است و مادرانه.
یکی فوتبال سلبریتی و اسپانسرهای بزرگ و مدعیان پُرگو است. دیگری فوتبال کوچههای تنگ و زمینهای خاکی و توپهای پلاستیکی. یکی فوتبال قراردادهای گزاف تیمهای مردانه است. دیگری فوتسال زنانی است با سرسختی و تلاش و با کمترین امکانات بانوی آسیا میشوند.
یک فوتبال در استادیوم بازی میشود: در برابر چند هزار تماشاگر حاضر و چندین میلیونی که چشم بر رسانهها دوختهاند. آنگاه که این حجاب توهم را کنار بزنیم، فوتبال دیگری پدیدار میشود. فوتبالی را میبینیم که در پهنهی رویاهای مردمانی رنجدیده و زخمی و دلشکسته و آرزومند بازی میشود: در برابر دنیایی که در آن منِ حاضر دست در دست گذشتگان و امروزیان و آیندگان در سفر جمعیِ رویایی خود به دقیقهی نود میرسیم.
با سوتِ آغاز مسابقه، امّا، این دو فوتبالِ واگرا به هم میرسند و این دو دنیا یکی میشوند. فوتبال کدام دنیا برنده خواهد شد؟
بردن یعنی چی؟ باختن چیست؟
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
دکتر پیمان وهابزاده از سال ۱۹۸۹ در کانادا زندگی میکند. او هماکنون استاد جامعهشناسی در دانشگاه ویکتوریا، استان بریتیش کلمبیاست.
دکتر وهابزاده نویسنده چهار کتاب به زبان انگلیسی و ۸ کتاب به زبان فارسی است. از او تاکنون ۵۰ مقاله و گفتگو منتشر شدهاست. داستانها، شعرها، مقالهها، و خاطرههایش تاکنون به فارسی،انگلیسی، آلمانی و کردی منتشر شدهاند.
صفحه ویکیپیدیا دکتر پیمان وهاب زاده را در لینک زیر بیابید:
https://en.wikipedia.org/wiki/Peyman_Vahabzadeh
بردن یعنی چه؟ باختن چیست؟
این عبارتهای پایانی این مقاله هست. من هم از جناب وهاب زاده می پرسم؟
هدف از این نوشته چیست؟ مقایسه دو فوتبال یعنی چه؟
از ایشان درخواست می کنم مطلب خودشان را بخوانند. خودشان متوجه آنچه نوشته اند هستند؟ یک جور مثلا مخالف خوانی؟ هدف از مطرح کردن دو نوع بازی چیست؟ آیا در این نوشته به کشف جدیدی نائل شده اند که قرار بوده، خواننده را در این کشف سهیم کنند؟
به راستی هدف از این نوشته و این چنین پراکنده نگاری چیست؟