ذهن و زبان
زبان ابزار اصلی ارتباط ما است. زبان در واقع مجموعهای نظام یافته از نمادها است که با صوت و یا نوشته بیان می شود. اما زبان تنها برای ارتباط با دیگران نیست. زبان ابزار فکر کردن هم هست. ما با زبان با خودمان هم صحبت می کنیم. آن چه از فکر ما می گذرد، هرچند گاهی از جنس تصویر و تجسم است، ولی عمدتا با واسطه زبان است. زبان ابزار ذهن خود ـ آگاه ما برای فعالیت های شناختی مانند فکر کردن و استدلال و قضاوت کردن و به یاد آوردن است. حتی فعالیت های هیجانی ذهن ما هم، با آن که بخش های جسمانی و احساسی قدرتمند دارند، از کمک و تاثیر زبان بر کنار نیستند. هنگام هیجان هایی مثل اضطراب، ترس، احساس گناه یا شرم، همیشه صدایی درونی داریم که با ما، منطبق با آن هیجانها، صحبت می کند.
اگر زبان را به سادگی مجموعه علائمی بدانیم که بین موجودات برای رساندن پیامی رد و بدل می شود باید بگوییم که زبان قطعا منحصر به انسان نیست. تمام حیوانات روش هایی برای ارتباط با یکدیگر دارند. هر چه حیوان از نظر شناختی پیچیده تر باشد روش های ارتباطی او نیز مفصل تراست. حیوانات می توانند از علائم برای ارتباط استفاده می کنند. علائمی که جانوران برای این کار استفاده می کنند تشکیل شده از صداها و حرکات و حتی بو ها. مثلا گونه های مختلف حیوانات هنگام خطر صداهایی از قبیل غرّش ایجاد می کنند که یکی از کارکرد های آن اعلام خطراست. به نظر می رسد که نزد بسیاری از میمونها برای خطرهای مختلف فریاد های مختلفی هم وجود دارد. مثلا صدای اعلام خطر وقتی یوز پلنگی نزدیک می شود با زمانی که عقابی در اطراف هست فرق دارد. در انسان، چنان که واضح است، زبان وسعت و پیچیدگی باورنکردنی نسبت به سایر حیوانات دارد. حال ببینیم ویژگی های زبان انسانی، که آن را این چنین در بین سایر حیوانات برجسته ساخته است، چیست.
زبان انسان، نسبت به زبان شامپانزه ها، دارای تعداد بسیار بسیار زیادتری نماد است. این نمادهای زبانی همان واژهها هستند. هر واژه، در واقع نماد یک مفهوم ذهنی یا عینی است. سیستم آوایی انسان این امکان را در اختیار او قرار می دهد که از ترکیب آواها هزاران واژه متفاوت بسازد و هر واژه را با یک مفهوم معادل کند. زبان انسانی دارای خاصیت زایندگی است. با واژهها و آواهای نامحدود، زبان انسان قادر است به میزان نا محدودی معنی و مفهوم تولید و توصیف کند.
نکته دیگر آن که علاوه بر واژه ها، زبان انسانی توانایی جمله ساختن دارد. یعنی دستور زبان جزء مهم زبان ما است. زبان ما، جز آنکه تعداد بیشماری معنی می تواند تولید کند، این مفاهیم را می تواند در توالی های متعدد قرار دهد و امکان جمله سازی خود را باز هم افزایش دهد. مثلا وقتی می گوییم «او سیب را خورد»، در واقع یک معنی یا یک اندیشه را به کمک چهار سمبل، یعنی چهار واژه، بیان می کنیم. جمله «من دیدم» نیز یک مفهوم دیگر را با دو نماد یا دو واژه بیان میکند. حال میتوان این دو مفهوم بیان شده را به دنبال هم آورد: «من میدانم که او سیب را خورد». به این ترتیب با همان واژهها اندیشه سومی بیان شده است. میتوان باز هم اضافه کرد: «رضا فکر میکند که من میدانم که او سیب را خورد.» این قدرت ترکیب و توالی جملهها در زبان انسانی نامحدود است. لذا دایره این زبان به حد غیر قابل تصوری وسیع میشود.
و سرانجام ذهن و زبان ما خاصیت شگفت انگیز دیگری هم دارند. زبان انسانی قدرت بیان مفاهیم انتزاعی را دارد. یعنی مفاهیمی که در جهان خارج وجود ندارند. نیکی، بدی، عدالت، شقاوت، همه زاییده ذهن انسان هستند و تنها به زبان انسانی قابل بیان و فهم هستند. به این ترتیب میبینیم که با سه خصیصه زایا بودن، امکان توالی های مکرر دادن و انتزاعی بودن، زیان ما پدیدهای منحصر به فرد روی این سیاره آبی رنگ است.
نوع انسان حدود دو میلیون سال پیش بر این کره خاکی ظاهر شد. از بین گونه های مختلف این نوع، امروزه تنها یک گونه بر جا مانده است. ما، یعنی گونه homo sapiens، تنها گونه نوع انسان برروی زمین هستیم. تصور میشود گونه ما حدود دویست تا سیصد هزار سال پیش بوجود آمد اما هنوز تا مدتها قادر به سخن گفتن نبود. زمانی حدود صد هزار سال پیش زبان پدید آمد و انسان سخن گفتن آغاز کرد. در این زمان بود، که از پس میلیونها سال تکامل، هم دستگاه صوتی انسان قابلیت تولید اصوات متنوع را کسب کرد و هم مغز او امکان تفکر انتزاعی بدست آورد و از این زمان انسان به ابزاری مجهز شد که تا آن زمان هیچ موجودی در روی زمین نداشت و ندیده بود.
این که کودک انسان، در همه فرهنگها و در همه مناطق، تقریبا در زمان معینی زبان باز میکند و تکمیل این توانایی در همه بچهها کم و بیش سیر ثابتی دارد باعث شده است که زبان شناس نام دار آمریکایی، نوام چامسکی، این نظریه را بیان نماید که انسان با توانایی بیولوژیک معینی برای زبان به دنیا میآید. یک زبان پایه، یا به گفته چامسکی دستور زبان عمومی universal grammar، در ژن های ما وجود دارد که به ما توانایی حرف زدن و زبان آموزی و درک شهودی قوانین زبان را میدهد. این زبان عمومی هم شامل توانایی های صوتی است، هم توانایی های واژه سازی و هم بنیاد های دستور زبان. به این جهت است که با هر زبانی که بزرگ شویم به طور خودبخود و بدون تلاش خاصی همه این پایه های زبانی را میآموزیم. بر روی این زمینه مادرزادی است که کودک انسانی در محیط های گوناگون زبان را میشنود، تمرین میکند و یاد میگیرد. در این راه، البته آموزشها و تقلیدها و شرطی سازیها نقش مهمی دارد.
می دانیم که انسانها یک نظام شناختی دارند که به آنها توانایی هایی مثل ادراک، تفکر، استدلال، یادگیری، قضاوت میدهد. سوال مهمی که به ذهن میآید این است که بین زبان و سایر فعالیت های عالی شناختی چه ارتباطی هست؟ یک گروه از صاحبنظران معتقد هستند که ذهن ما یک نظام شناختی واحد دارد که دارای توانایی های متعدد، مثل فکر کردن، استدلال یا محاسبه است. زبان هم یکی از این تواناییها است. در این صورت زبان، خود مستقلاً، بر نظام شناختی ما تاثیری ندارد بلکه تابعی از آن است.
به اعتقاد این گروه، زبان و شناخت از مکانیسم پایهای یکسانی پیروی میکنند و توان عمومی شناخت در ذهن انسان نیروی عمدهای است که باعث زبان آموزی ما است. زبان پدیده مجزایی از شناخت نیست تا بتواند بر سایر فعالیت های شناختی ما تاثیر بگذارد. اعمال شناختی ما متعدد و فراوان هستند و یکی از این اعمال هم زبان آموزی است. به این ترتیب زبان محصول شناخت است. به عنوان مثال ابتدا مفهوم فضا در ذهن کودک شکل میگیرد و بدنبال آن واژه هایی مثل داخل، بالا یا پایین توسط او آموخته میشوند.
اما گروه دیگری هستند که معتقدند که زبان یک توانایی مستقل و منحصر ذهنی است. تابعی از دستگاه شناختی ما نیست بلکه در کنار و هم ارز آن است. یعنی شناخت و زبان دو توانایی متفاوت هستند که میتوانند بر هم تاثیر بگذارند. در این صورت میتوان تصور کرد که افرادی که به زبانهای مختلف حرف میزنند احتمالا تفاوت هایی در سیستم شناختی خود دارند. نوام چامسکی که از سردمداران این گروه است، معتقد است توانایی زبانی که به ارث میرسد، به ویژه توانایی درک دستور زبان، کاملا مجزا از توانایی های عمومی شناختی مثل حل مسئله و امثال آن است. به این ترتیب نه فقط زبان از شناخت متاثر میشود بلکه شناخت نیز بسیار از زبان تاثیر میگیرد. از همین رو، زبان جز آنکه ابزار ارتباط باشد، در ذهن ما کار دیگری هم انجام میدهد و آن تاثیر بر کار کردهای شناختی است. بدون زبان، اعمال شناختی ذهن ما، مثل تفکر یا حافظه، بسیار فقیر خواهند بود. بنجامین ورف Benjamin Whorf، زبان شناس، معتقد است که زبان است که تعیین میکند ما چگونه فکر میکنیم. مثلا دیده شده که سرخپوستان Inuit در آلاسکا دهها واژه برای توصیف رنگ و بافت و ظاهر برف دارند. به این دلیل، بنا بر نظر ورف، ما که به این تعداد واژه برای توصیف برف مجهز نیستیم، نمیتوانیم با دقت و ظرافت مردمان Inuit برف را ببینیم و توصیف کنیم. یا مثلا، به اعتقاد ورف، ما هر چه واژه های بیشتری برای رنگها بدانیم توان تشخیص و ادراک رنگ های متنوع نیز در ما بیشتر میشود.
جدال بین این دو گروه هنوز به هیچ نتیجهای نرسیده و هر دو نظریه و نیز نظریه های بیشتری که نسبت به این دو در میانه قرار دارند، هر کدام طرفداران خود را دارند. روزی که این راز گشوده شود قدم مهمی برای فهم معمای زبان و نیز درک بهتر پیچیدگی های ذهن انسان برداشته خواهد شد. اما تا آن روز ما هنوز با راز سر به مهر رابطه ذهن و زبان باید خو بگیریم.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
دکتر صبا هدا پزشک و متخصص پاتولوژی در ایران و هیپنوتراپیست در کانادا است که در نورت ونکوور مشغول فعالیت است. برای آشنایی بیشتر میتوانید به وبسایت او www.hodawellness.com یا وبلاگ www.cherishbeing.com و یا کانال تلگرامی https://t.me/hypnosisandhealth مراجعه بفرمایید.