رضاشاهِ «تلویزیون من و تو» یا رضاشاهِ در بستر تاریخ
این مقاله احتمالاً برای بینندگانی که مستند «رضاشاه» را همانگونه که به آنها عرضهشده، بیکم و کاست و بدون نگرش نقادانه میپذیرند، حرف چندانی برای گفتن ندارد. اما برای آنان که صرفنظر از جدلهای ایدئولوژیکی، میخواهند بدانند دلایل و مستندات یک سویه خواندنِ نگرش این فیلم کدام است، این مقاله با استفاده از پژوهشهای استادان برجسته تاریخ و اقتصاد، مطالبی را نشان میدهد و به بحث میگذارد. این پژوهشگران روشن میکنند که فیلم مستند رضاشاه در واقع تاریخ را به سود مقاصد سیاسی گردانندگان و سرمایهگذاران کانال تلویزیونی «من و تو» تحریف میکند.
«محسن صفاری»
مستند «تلویزیون من و تو» در باره رضاشاه طی یادداشتهایی کوتاه بهنقد گرفته شد. شاید نقدکنندگان با توجه به کثرت آثار و منابع تاریخی، و آشکار بودن گرایش و روش یک سویه این مستند در گزارش تاریخ، ضرورتی برای پرداختن مشروح تر به این فیلم ندیدهاند. اما در شرایط اجتماعی کنونی، این مستند میتواند بستر مناسبی نزد بخشهای بیاطلاع از تاریخ نسل جوان پس از انقلاب، و نیز بخشهایی کم اطلاع از نسلی که در انقلاب اسلامی شرکت داشتهاند بیابد، امری که پس از پخش مستند در پیرامون خود شاهد آن بودهام.
این فیلم، که شکل و شمایلی مستند دارد، با استفاده از عکسها و کلیپهایی بعضاً منتشرنشده، فقر و فلاکت و عقبماندگی ایران در اوایل قرن بیستم را به خوبی به تصویر درآورده و زمینهای مناسب برای تبلیغ نقش رضاشاه بهعنوان ناجی ایران را فراهم میکند.
این مقاله احتمالاً برای بینندگانی که مستند «رضاشاه» را همانگونه که به آنها عرضهشده، بی کم و کاست و بدون نگرش نقادانه، میپذیرند حرف چندانی برای گفتن ندارد. اما برای آنان که، صرفنظر از جدلهای ایدئولوژیکی، میخواهند بدانند دلایل و مستندات یک سویه خواندن نگرش این فیلم کدام است، من در این مقاله با استفاده از پژوهش های استادان برجسته تاریخ و اقتصاد مطالبی را نشان می دهم و به بحث میگذارم که روشن میکنند این مستند در واقع تاریخ را به سود مقاصد سیاسی گردانندگان و سرمایهگذاران کانال تلویزیونی «من و تو» تحریف میکند.
در این نوشته از پژوهشهای تاریخی سالهای اخیر، بهویژه برخی آثار دکتر همایون کاتوزیان پژوهشگر برجسته تاریخ ایران («اقتصاد سیاسی ایران»، «دولت و جامعه» و کتاب جدید او «ایرانیان، دوران باستان تا دوره معاصر»)، و نیز حاصل پژوهشی ۱۲ ساله در تاریخ ۵۰۰ ساله اخیر ایران تحت عنوان «مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعی ایران» نوشته دکتر جان فوران استفاده میکنم، میکوشم به دور از جهت گیریهای ایدئولوژیکی ادعاهای تهیهکنندگان مستند «رضاشاه» را محک بزنم، راست و ناراست آن را به قضاوت خوانندگان بگذارم، و رضاشاه را از منظر این پژوهش گران آکادمیک در جایگاه تاریخی خود نشان دهم.
فرازوفرود روحیه انقلابی
هنوز فریاد تهییجکننده هادی غفاری، طلبه جوان و انقلابی دوران انقلاب، و حجتالاسلام اصلاحطلب کنونی در گوشم زنگ میزند: «تنها ره رهایی جنگ مسلحانه». راز دلنشینی این شعار و این فریاد، که در اشتراک و تطابق با شعار رادیکالترین نیروی چپ در طیف نیروهای سیاسی آن زمان ایران، چریکهای فدائی خلق، سر داده میشد، در پاسخگویی به عطش جوشان نسل جوان، عصیان زده، و شوریده بر استبداد، برای سرنگونی رژیم شاه بود. انقلاب، البته، راه دیگری را رفت و این شور و عطش انقلابی را به مجرای تظاهرات تودهای و اعتصابات فلجکننده هدایت کرد. شاه، در سرکوب و استبداد تا آنجا پیش رفته بود که هیچ پایگاه اجتماعیای برایش باقی نمانده بود. حتی اقشاری که موقعیت و جایگاه طبقاتی آنها مد یون رژیم شاه بود، به او پشت کردند. شاه عملاً تنها مانده بود، درست همانگونه که رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ تنها ماند، و همانگونه که در سراسر تاریخ ایران این دور تکرار شده است.
پس از فرو نشستن آتش انقلاب، اما، روی دیگر این شورش و دلباختگی به قیام، دلسردی و پشیمانی است. با گذر زمان، آنگاه که مشکلات رخ مینمایند، و آنگاه که زندگی اجتماعی و اقتصادی مردم را در مضیقه قرار میدهد و آنان از شرایط موجود به تنگ میآیند، نوستالژی نسبت به دوران گذشته، بستر مناسبی برای ترسیم تصویری غیرواقعی از آنچه که بر آن شوریده بودند فراهم میکند. بسیاری از جوانان انگشت اتهام را بهسوی پدران و مادران خود که انقلاب کردند، و بهسوی روشنفکران رادیکالی که شعارهایی از آن گونه داده بودند، میگیرند. پشیمانی از شورش از ویژگیهای جوامع استبدادی است. انقلاب جاری مصر نمونه گویایی پیش روی ما ست . دکتر آصف بیات، استاد جامعهشناسی دانشگاه ایلی نویز آمریکا که بیش از ۱۷ سال در مصر زیسته و در دانشگاه آمریکایی قاهره تدریس کرده بود، میگوید خود در سفر اخیرش به مصر شاهد گرایش به بازگشت بهسوی مبارک در میان مردم مصر بوده، گرایشی که در حال گسترش است: «… البته این احساس تا حدی طبیعی هم هست: نوستا لژی به دورانی که شغل بود و کاری برای انجام دادن، دورانی که امنیت و توریسم بود. موضوع خیلی خطرناک این است که ارتشی که دو سال قبل مورد نفرت بسیاری از شهروندان مصر بود، اکنون محبوب آنها شده، و حتی برای بسیاری از مردم تبدیل به قهرمان شده است.»۱
سی و پنج سال پس از انقلاب، پس از نفی کلیت خاندان پهلوی و هر چیز و هر نشانهای از آنان، اینک، بر بستر اجتماعی متفاوتی، شاهد رشد گرایشهایی بهسوی رضاشاه هستیم. اگر پیشازاین تاکید و اغراق در این زمینه از سوی وابستگان به خاندان پهلوی و شیفتگان شبه مدرنیسم و ناسیونالیسم فارس به عمل میآمد، اینک میتوانیم این گرایش را در کلام بخشی از نیروهای درون جمهوری اسلامی، مانند سردار قالیباف و آقای زیباکلام ببینیم. طبعاً چنین شرایطی، و بر زمینه کم اطلاعی و بیاطلاعی گسترده، فیلمها و روایاتی از این قبیل، و «دقیق» و «منصفانه» خواندن آن از سوی افرادی مانند علی میرفطروس، مشاور شهبانو فرح و شاهزاده رضا پهلوی،۲ میتواند برداشتی یک سویه و غیر واقعی از بخشی از تاریخ معاصر میهنمان را دامن زند. امری که در خدمت استبداد در لباسی دیگر خواهد بود.
تکرار تاریخ
در تاریخ پر فراز و نشیب ایران ظهور پادشاهان مقتدر و مستبد، پس از یک دوره طولانی هرجومرج، با سرکوب شورشهای داخلی، و شکست دادن نیروهای متجاوز خارجی، احیای یکپارچگی، و فراتر از آن گسترش مرزهای کشور، به کرّات اتفاق افتاده است. امری که پروفسور همایون کاتوزیان آن را بهصورت دور تکراری «هرجومرج – استبداد – شورش – هرجومرج» فرموله کرده است.
از تاریخ معاصر ایران میتوان نمونه شاهعباس را مثال آورد. پس از مرگ شاهطهماسب صفوی، ایران به مدت ۱۲ سال دچار هرجومرج و آشوب و پدیده همزاد آن غارت شد. ازبکها از شمال شرقی و عثمانیان از شمال غرب به ایران حمله کرده، قسمتهایی از ایران آن زمان را متصرف شدند. شورشهای داخلی و قبیلهای شیرازه باقیمانده کشور را از هم پاشیده بود. در این میان شاهعباس ۱۷ ساله ظهور کرد: «او به یاری ارتش جدید التاسیس ۴۰،۰۰۰ نفری خود بار دیگر آرامش را به ایران بازگردانید.در سال ۱۵۹۷ م/۹۷۶ ش اغلب ایالاتی که تحت حکومت صفویه بودند از درگیری داخلی نجات یافته و حکام خود سر از حکومت ایالتها برکنار شدند. شاهعباس سپس متوجه دشمنان خارجی شد … خراسان را از ازبکها … و تبریز و گرجستان را از عثمانی پس گرفت … وقتی در سال ۱۶۲۹ م/۱۰۰۸ ش شاهعباس درگذشت صورت بندی اجتماعی ایران در اوج قدرت و استحکام بود.» ۳
دکتر کاتوزیان در مورد شاه اسماعیل و شاهعباس صفوی مینویسد: «با هیچ درجهای از قطعیت نمیتوان فرض کرد که اگر شاه اسماعیل در نبرد تبریز در سال ۹۰۶ ه. ق یا پیش از آن کشته شده بود ایران بار دیگر بهعنوان یک بدنه سیاسی متحد به جا میماند. هم چنین بسیار بعید است که اگر شاهعباس اول (۹۹۶ / ۱۰۳۸ ه. ق) در جوانی کشته شده بود – چنانکه اندکی پیش از اقدام او برای کسب تاج و تخت ممکن بود – سلسلهٔ صفویه به زندگی خود ادامه میداد یا حتی ایران از تجزیه نجات پیدا میکرد.» ۴
لذا رضاشاه نه اولین ناجی ایران از آشوب، هرجومرج، و خطر تجزیه، و نه اولین تأسیس کننده ارتش ثابت و دائمی بوده است. البته هیچ ناظر منصفی نمیتواند بر اقدامات عمرانی رضاشاه چشم پوشد. از برقراری امنیت و تأمین یکپارچگی کشور گرفته تا اصلاحات عمده اداری و حقوقی، ایجاد نظام قضایی جدید، گسترش و نوینسازی آموزش و مدارس، ایجاد نهاد نوین ارتش، ایجاد و گسترش صنایع، تأسیس بانک ملی، لغو کاپیتولاسیون، بازسازی و نوسازی شهرها، و پیشرفت بهداشت عمومی. اینها آرزوهایی بود که مشروطه خواهان ایران همواره در سر داشتند و با گردآمدن پیرامون رضاخان و بعد رضاشاه، به آ نها جامه عمل پوشاندند.
پژوهشگرانی چون یرواند آبراهامیان، جان فوران، و بهویژه همایون کاتوزیان، به دور از پیشداوری و با استفاده از نقد علمی، درحالیکه به اقدامات عمرانی و نیز اشتباهات، و اثرات مخرب حکومت استبدادی رضاشاه پرداختهاند، جایگاه او را در مسیر حرکت اجتماعی بهصورت مجموعهای واحد به قضاوت نشستهاند. کاتوزیان در پاسخ کسانی که، به تفکیک، بر سیاستهای اقتصادی رضاشاه تاکید دارند میگوید: «سیاستهای اقتصادی یک رژیم و پیآمدهای آن را نمیتوان از سایر تصمیمات و عواقب آن جدا کرد … بااینهمه، بسیاری از ایرانیان تحصیل کرده – تلویحاً یا صریحاً، در نوشته یا در گفتار – تما یز اشکاری میان عواقب مختلف استبداد رضاشاهی قائل شدهاند: فیالمثل نفی “دیکتاتوری” (که البته کاربرد آن در این مورد خطاست)، یا یورش او به مذهب، و پذیرفتن و تحسین کردن احساسات و آرمانهای ناسیونالیستی و یا سیاستهای “تجددخواهانهاش”. آنها اغلب فراموش میکنند که آن “دیکتاتوری” و این “صنعتی کردن” ، یا آن یورش به همه سنتها و این “نوسازی”، فراوردهای مشترک یک و تنها یک نظام هستند.»۵
مستند رضاشاه
با بهرهگیری از این نگرش، به تماشای مستند رضاشاه مینشینیم و ادعاها و القائات آن را با واقعیات تاریخی مقایسه میکنیم:
۱ . در همان ابتدا فیلم میگوید: «تصمیم به کودتا با کمک ژنرال ایرونساید گرفته شد … رضاخان … مدتها مترصد فرصتی بود که برای سروسا مان دادن به وضعیت آشفته ایران کاری تاثیر گذار انجام دهد»
واقعیتی تاریخی در اینجا واژگونه بیان میشود. کودتا نه حاصل تصمیم رضاخان و کمک ژنرال ایرونساید، که حاصل تصمیم وزارت جنگ انگلستان، دولت امپراتوری هند (مستعمره انگلیس در آن زمان)، وزارت خارجه انگلستان، و انتخاب رضاخان برای انجام آن بود. دکتر خسرو شاکری میگوید: «… برنامه کودتا را وزارت جنگ، دولت امپراتوری هند، همراه با وزارت خارجه لندن (اما بدون اطلاع لرد کرزن) ریختند و در ظاهر بدست سید ضیا و رضاخان اما در اصل بهوسیله دستگاه اینتلیجنت سرویس به رهبری افسر اطلاعاتی اسمایس به اجرا گذاشتند.» ۶ ژنرال ایرونساید در خاطراتش مینویسد که «یک دیکتاتوری نظامی میتواند مشکلات ایران را حل کند و ما امکان پیدا میکنیم بی هیچ درد سری قوایمان را از ایران بیرون ببریم.» ۷
دکتر کاتوزیان مینویسد: «آیرونساید احساس کرد ممکن است یک دیکتاتوری نظامی هرجومرج و/یا ” بلشویسم ” را سرکوب کند و اعتبار انگلیس را نیز نجات بدهد. از سوی دیگر سید ضیاءالدین طباطبایی (روزنامهنگار برجسته و فعالی سیاسی که با دیپلماتهای انگلیسی در تهران روابط نزدیکی داشت) و اعضای ” کمیته آهن” که او تشکیل داده بود، به دنبال فرصتی بودند تا
دولتی نیرومند، ترجیحاً با شرکت اعضای همان گروه بر سر کار بیاورند. اینان همه باهم تصمیم گرفتند که پیش از خروج « نورپر فورس »، در فروردین ۱۳۰۰ ه. ش/آوریل ۱۹۲۱ م، قزاقها را برای کودتا به تهران بیاورند.
آنان در جستوجوی فرماندهی برای رهبری کودتا، نخست با امیر موثق (سپهبد نخجوان بعدی) تماس گرفتند که بلندپایهترین افسر قزاق میدانی بود، اما او این تقاضا را ردّ کرد. در نتیجه بر سر رضاخان میرپنج توافق شد.» ۸
۲. راوی فیلم میگوید: «احمدشاه چارهای جز نخستوزیری رضاخان نمیدید.»
چرا احمدشاه چاره دیگری نداشت؟ پاسخ را میتوان در این روایت دید: «در مهر ۱۳۰۲ سردار انتصار (مظفر اعلم بعدی)، ظاهراً داوطلبانه، در اعترافی مفصل به پلیس گفت که دو سال پیش از آن قوام کوشیده بود با او برای قتل رضاخان توطئه کند. بعید است این اتهام درست باشد، صرفاً به این دلیل که نه تنها انتصار عفو شد، بلکه در تمام دوره حکومت رضاخان/ رضاشاه مقامهای مهمی داشت … رضاخان از این داستان برای زدن چهار هدف استفاده کرد. دولت مشیر استعفا داد، قوام داوطلبانه به تبعید رفت، احمدشاه ایران را برای سفری به اروپا ترک کرد (و هر گز از آن بازنگشت)، و رضاخان نخستوزیر شد.» ۹
۳. علت مخالفت مدرس با جمهوریخواهی با بریدهای از سخنان او صرفاً خلاف اسلام بودن جمهوری جلوه داده میشود. درحالیکه به گواه همه منابع تاریخی مدرس سیاست مداری توانا بود که در راه جلوگیری از تبدیل رضاخان به حاکمی مطلق العنان به تاکتیکهای گوناگونی دست میزد، و آخر نیز جان بر سر این کار نهاد. دکتر کاتوزیان مینویسد: «مدرس، مجتهد – سیاستمدار زیرک، که معمولا رهبری اکثریت مجلس را به دست داشت، به زودی از گرایش رضاخان به دیکتاتوری هراسان شد و کوشید قوام را بهعنوان بدیل اوپیش بیندازد.» ۱۰ و در جریان جنبش جمهوریخواهی «… مدرس، در مقام رهبر جناح مخالف دولت در مجلس، خوب عمل کرد. روزی که قرار بود لایحه ایجاد جمهوری به بحث گذاشته شود، جمع بزرگی بیرون مجلس گردآمدند تا پشتیبانی خود را نه از رضاخان، که به چنین حمایتی امید داشت، بلکه از مدرس اعلام کنند.»۱۱
چنین حمایتی، البته، عزم رضاشاه را در «حذف سیاسی» او جزم کرد. به نوشته دکتر فوران: «در ۱۹۲۶ م / ۱۳۰۵ ش، به جان مدرس سوء قصد شد که ناکام ماند. سپس در ۱۹۲۹– ۱۹۲۸ م / ۱۳۰۸– ۱۳۰۷ ش، به دستور شاه وی را به نقطه دور دستی تبعید و در ۱۹۳۸ م / ۱۳۱۷ ش مسموم کردند.»۱۲
۴. گفته میشود که پس از استعفای رضاخان سیل تلگراف (لابد از طرف ملت!) به مجلس سرازیر شد.
واقعیت، همانگونه که دکتر کاتوزیان نیز آورده است، این بود که به هنگام بحث پیرامون لایحه جمهوریخواهی جمعیت زیا دی بیرون از مجلس به پشتیبانی از مدرس تجمع کردند. نگهبانان مجلس به دستور رضاخان برای پراکندن جمعیت به مردم حمله کرده، به ضرب و شتم آنان پرداختند. این امر موجب توبیخ رضاخان بهوسیله رئیس مجلس موتمنالملک شد. احمدشاه از این رویداد دلگرم شده، از لندن دستور برکناری رضاخان را داد. اما پس از برکناری رضاخان تعدادی از فرماندهان ارتش او در استانها تهدید به حمله به تهران و اشغال پایتخت کردند، و لذا مجلس به ناچار رضاخان را به مقام نخستوزیری بازگرداند.
۵. تاکتیک بالا مجدداً در روایت بهکار گرفتهشده و گفته میشود مردم و علما دستهدسته برای سخنرانی علیه قاجار و درخواست یکسره کردن کار به خانه سردار سپه رفتند.
ببینیم تاریخ چه میگوید: رضاخان تنها پس از شکست جنبش جمهوریخواهی ارزش حمایت فعال دستگاه مذهبی را درک کرده و به قم رفت و پس از آن «با حرکتهایی چشمگیر، بهویژه با راه انداختن و رهبری هیئتهای عزاداری محرم با شرکت ارتشیان، خود را متعهد به دین نشان داد. در عوض، روحانیون به حمایت علنی از رضاخان پرداختند و هدایایی از خزانه عتبات برای او فرستادند.» ۱۳
در روایت مستند نقش درخواستها و اقدام های دستوری بدیده اغماض نگریسته میشود، اقدامهایی از این قبیل: «در آبانماه ۱۳۰۲ طومارهایی که با دستور مقامهای رسمی تهیه شده بودند با درخواست انحلال سلسلهٔ قاجاریه به مجلس فرستاده شدند» ۱۴
۶. در مورد علت مخالفت مصدق با انتخاب رضاخان بهعنوان پادشاهی باقدرت اجرایی، مستند رضاشاه به شیوهای تحریف آمیز جملهای از نطق مصدق را در اظهار تأسف نسبت به از دست رفتن رئیسالوزرایی قوی و کاردان، با پادشاه شدن او، نقل کرده و بقیه نطق را سانسور میکند.
دکتر مصدق در نطق خود در مجلس، که متن آن پس از پخش فیلم در بسیاری از سایت های اینترنتی آمده است، پس از تعریف و تمجید از رضاشاه به خاطر اقدامات او در تأمین امنیت کشور، به تشریح دلایل مخالفت خود با پادشاهی سردار سپه پرداخته و در قسمتی از نطق که بهوسیله تهیهکنندگان فیلم سانسور شده است چنین میگوید:
«بنده اگر سرم را ببرند تکه تکهام بکنند و آقای سید یعقوب هزار فحش به من بدهد زیر بار این حرفها نمیروم. بعد از بیست سال خونریزی! آقای سید یعقوب! شما مشروطه خواه بودید، آزادی خواه بودید، بنده خودم شما را در این مملکت دیدم که پای منبر میرفتید و مردم را دعوت به آزادی میکردید، حالا عقیده شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد، هم رئیس الوزرا باشد، هم حاکم؟ اگر اینطور باشد که ارتجاع صرف است، استبداد صرف است، پس چرا خون شهدای راه آزادی را بی خود ریختید؟چرا مردم را به کشتن دادید؟ میخواستید از روز اول بیایید بگوئید که ما دروغ گفتیم و مشروطه نمیخواستیم. یک ملّتی است جاهل و باید با چماق آدم شود! …»۱۵
البته در همان جلسه اکثریت قاطع، که شب پیش از جلسهی مجلس در خانه سردار سپه جمعآوری شده و تعهد سپرده بودند، به تغییر سلطنت رأی مثبت دادند.
۷ . در فیلم به گونهای مبهم و با کلیگویی ادعا میشود که رضاشاه به علت مذاکرات طولانی و فرسایشی، نسبت به کارایی اطرافیان خود دچار تردید میشود. به نظر میرسد این ادعا متوجه قرارداد نفت با شرکت نفت ایران و انگلیس باشد.
ماجرای برخورد تند و آمرانه رضاشاه با قرارداد دارسی، پاره کردن و افکندن آن در بخاری و سپس پذیرفتن قراردادی دیگر با افزودن ۳۰ سال به مدت آن، اگر چه با شرایطی بهتر، در همه منابع نقل شده است. کاتوزیان مینویسد پس از مذاکرات طولانی با شرکت نفت ایران و انگلیس، ناگهان در سال ۱۳۱۱ این شرکت درامد ایران از نفت را یک چهارم سال پیش از آن اعلام کرد. شاه که برآشفته شده بود دستور لغو قرارداد را داد. اما مذاکرات بعدی منجر به قرارداد نفت ۱۳۱۲ شد:
«این قرارداد شرایط بهتری از قرارداد قبلی داشت اما مدت امتیاز را ۳۰ سال افزایش میداد…افزایش مدت قرارداد مایه نارضایتی ایرانیان شد و آنان را به این نتیجه رساند که کل ماجرا توطئهای بوده که شاه با رضا یت خاطر در آن شرکت داشته است. همین موضوع ریشه جنبش ملی کردن نفت در سال ۱۳۳۰ بود.»۱۶
جان فوران میگوید: «…رضاشاه شتابزده به لغو امتیاز پرداخت و در نهایت هم نابخردانه مدت آن را تمدید کرد.» ۱۷
و تقی زاده امضاکننده قرارداد بعدها اعلام کرد که قرارداد را برخلاف میل خود و به دستور رضاشاه امضا کرده است.
با این اوصاف معلوم نیست در اقدامی که رضاشاه خود آمرانه شروعکننده و پایان دهنده آن بوده، کارایی اطرافیان چه نقشی در ایجاد تردید نسبت به آنان (ویژگی همه دیکتاتورها) بازی کرده است.
۸ . «بی اعتمادی نسبت به نظام پارلمانی به علّت مذاکرات و مصالحههای متعدد»، و لذا تغییر رفتار و دیدگاه شاه نسبت به اطرافیان خود از دیگر القائات مستند است که برای توجیه استبداد رضاشاه بکار میرود. کمی جلوتر هم گفته میشود که با پیرتر و بدگمان شدن، رضاشاه، با «حذف سیاسی» و خانه نشین کردن اطرافیان، بار سنگین مدیریت کشور بر دوش او قرار گرفت.
راست آنکه بیاعتمادی نسبت به همه کس و همهچیز از جمله «بی اعتمادی نسبت به نظام پارلمانی به علت مذاکرات طولانی و مصالحههای متعدد»، و حتی بیاعتمادی نسبت به پسرش محمدرضا، از خصوصیات استبدادی شاه ناشی میشد. استبدادی که همه نهادهای نوپای دموکراتیک از جمله مجلس را حذف یا بیخاصیت کرده بود. فوران میگوید: «مجلس از همان آغاز کلا بهصورت مهر تأیید دستورات و سیاست شاهانه درامد. چهار حزب سیاسی که در اواخر دهه ۱۹۲۰ م/ ۱۳۰۰ ش در مجلس نماینده داشتند همه اساساً طرفدار رژیم بودند اما باز هم رضاشاه آنها را منحل کرد چون بیم آن داشت که رقیبان وی در این حزبها متشکل شوند.» ۱۸
بنا به همه منابع معتبر تاریخی، «حذف سیاسی» یعنی آدمربایی، خفه کردن، مسموم کردن، به شیوههای مختلف کشتن، و «مایه کوبی پهلوی»۱۹ نه خاص دوران پیری او که از همان ابتدای کار بهعنوان روش کاری سیستماتیک برای از بین بردن مخالفین، و نیز برای از میان برداشتن یاران و کارگزاران برجسته، کاردان، و وفادار شاه، که پس از مدتی مانند همه مستبدان تاریخ ایران به آنان بدگمان میشد، بهکار گرفتهشده بود. «حذف سیاسی» مخالفان به کنار، نمونههای صاحبنام کارگزاران و یاران شاه را که «حذف سیاسی» شدند در زیر میآورم:
– دوست وفادار و وزیر جنگ کابینهاش، جعفرقلی خان سردار اسعد را یک روز پس از آنکه به خوبی و خوشی باهم ورقبازی کرده بودند، به زندان فرستاد و سپس دستور داد او را در زندان بکشند.
– نصرت الدوله فیروز، وزیر دارایی در سال ۱۳۰۸ پس از خروج از مجلس روضهخوانی عاشورا به همراه رضاشاه دستگیر، با اتهامهای ساختگی روانه زندان و بعد تبعید و در سال۱۳۱۶ در تبعید خفه شد.
– علیاکبر داور وزیر توانا و برجسته دادگستری و دارایی، طراح نظام قضایی جدید ایران و اقتصاد سیاسی کشور، برای اجتناب از سرنوشت مشابه فیروز، خودکشی کرد.
– تیمورتاش در سال ۱۳۱۱ برکنار و سپس در زندان کشته شد.
– محمدعلی فروغی نخستوزیر وفادار در سال ۱۳۱۴ به جرم شفاعت پدر زنش برکنار و بدنام شد.
– فرج خان بهرامی، رئیس دفتر شاه و آموزگار ایدئولوژیکی او، برکنار و تبعید شد.
– احمد متین دفتری نخستوزیر، بدون هیچ اتهامی دستگیر و زندانی شد.
– دکتر مصدق، که از سال ۱۳۰۷ به دور از سیاست در ملک شخصی خود زندگی میکرد، بدون هیچ اتهامی دستگیر و در قلعهای در خراسان زندانی شد. ۲۰
– مخبرالسلطنه هدایت، شش سال نخستوزیر شاه در خاطرات خود مینویسد: «کسی اسم شاه را میآورد یقهاش را میچسبند که منظورت چه بود.» و «کار به جایی کشیده که شاه طالب ایمان به خودش است.»۲۱ و بالاخره تقی زاده گفته است: «رضاشاه حتی گمان میکرد که پسرش محمدرضا با انگلیسیها ساخته است.»۲۲
چه شانسی داشت محمدرضا که در قرن بیستم میزیست، در غیر این صورت یا کشته میشد یا دست کم چشمانش از حدقه درمیآمد.
۹ . مسئله کشف حجاب به کمک عکسها و کلیپهای پسند روز بهعنوان رهایی زنان جلوه داده میشود.
به نظر نمیآید که با هیچ رنگ و لعابی بتوان حمله پلیس به ما در بزرگان ما را رهایی زنان جلوه داد. فرمان ناگهانی شاه برای کشف اجباری حجاب، و اعمال آن به شیوه فوق که موجب مقاومت زنان شد مانند برخی اقدامات و دستورات دیگر او برای تغییر لباس، از جمله تغییر کلاه پهلوی اجباری پیشین، به کلاه شاپوی فرنگی، متأثر از احساس شرم او نزد اروپاییان بود. کاتوزیان از مخبرالسلطنه هدایت نقل میکند که: «در ملاقات روزی شاه کلاه مرا برداشت و گفت حالا این یکی چطور است؟ گفتم فی الجمله از آفتاب و باران محافظت میکند، اما آن کلاه که داشتیم اسمش بهتر بود. آشفته چند قدمی حرکت فرمودند، گفتند آخر من میخواستم همرنگ شویم که ما را مسخره نکنند.» ۲۳
برای مسخره نشدن، البته، «سر و شکل ظاهری بومیان» باید برای مدرنیزاسیون تغییر میکرد.
مخبرالسلطنه در مورد کشف حجاب مینویسد: «زنها لباس بلند پوشیدند و روسری بر افکندند. پلیس دستور یافت روسری را از سر زنها بکشد. روسری پاره شد و اگر ارزش داشت تصاحب. مدتی زد و خورد بین پلیس و زنها دوام داشت. بسیار زنها را شنیدم که از خانه بیرون نیامدند.»۲۴واقعه خونین مسجد گوهرشاد مشهد در اعتراض به کلاه اجباری که طی آن بین ۱۵۰۰ تا ۱۷۰۰ نفر کشته شدند نیز از دیگر هزینههای این شبه مدرنیسم آمرانه بود.
۱۰ . در فیلم گفته میشود رضاشاه (پیش از تبعید) برای پایان دادن به «شایعات» املاک سلطنتی را به پسرش منتقل کرد.
ازآنجاکه در مورد محتوای «شایعات» سخنی گفته نمیشود نمونههایی از این «شایعات» را در زیر میآورم:
«رضاشاه در زمین خواری شهره خاص و عام بود. زمین داران از روی اکراه یا ترس بخشی از املاک خود را به او “پیشکش” میکردند و رضاشاه از زمینهای سایر نقاط کشور پیشکشی آنان را جبران میکرد. تقریباهمه زمینهای استان مازندران (زادگاه رضاشاه)، و بخشهای وسیعی از گیلان و گرگان، که مرکز تولید برنج ایران بود، به مالکیت خصوصی او درامد. یعنی دویست روستا با جمیعتی متجاوز از ۳۳۵۰۰۰ نفر در مالکیت او قرار گرفت.»۲۵
دکتر فخرالدین عظیمی در بررسی کتاب «شاه در پیشگاه تاریخ» نوشته دکتر عباس میلانی به نقل از او رقم ۲۰۰۰ ده غصبی در کل کشور را ذکر کرده و خود معتقد به رقمی بالاتر است. همچنین مبلغ ۶۸ میلیون ریال پول نقد رضاشاه را که او آورده کرده است به مبلغ ۶۸ میلیون تومان تصحیح میکند.
از میلیسپو مشاور آمریکائی رضاشاه نقل شده است که: «[رضاشاه] در مجموع سراسر کشور را میدوشید، دهقا نان، عشایر، و کارگران را له میکرد، و از مالکان زمین عوارض سنگین میگرفت…»۲۶
کاتوزیان نقل میکند که: «رضاخان حتی زمانی که وزیر جنگ بود همواره از تسلیم حسابهای وزارت جنگ برای رسیدگی خودداری میکرد… اگر چه از او انتقاد میشد که از بودجه نظامی برای خود ثروت شخصی عظیمی تدارک دیده است.»۲۷ او در جای دیگری میگوید یکی از ستایشگران پرشور رضاشاه و رژیم پهلوی بعدها چنین نتیجهگیری کرد: «متأسفانه تعهد شخصی رضاشاه به پیشرفت ایران با علاقه فزاینده او به گردآوری ثروت عظیم شخصی و بی میلی او به واگذاری مسئولیت به دیگران گره خورده بود. پول فراوان و سند مالکیت دهکده ها، زمینهای کشاورزی، و جنگلها به دست شاه آمد…» ۲۸
و دکتر جان فوران مینویسد: « رضاشاه در سال ۱۹۲۶ م / ۱۳۰۵ ش ضمن بیانات پارسایانه ای گفت “ثروت موجب ناراحتی شدید فکری میشود. نمی گذارد شخص توجه خود را صرف منافع عمومیکند.” اما همین شخص در پایان سلطنت خویش … یکی از ثروتمندترین افراد ایران بود. در بانک ملی موجودی او از یک میلیون ریال در ۱۹۳۰ م / ۱۳۰۹ ش به ۶۸۰ میلیون ریال (۷ میلیون پوند انگلیس) در ۱۹۴۱ م / ۱۳۲۰ ش رسید. علاوه بر این، املاک وسیعی شامل ۳ میلیون جریب زمین داشت، در کارخانه ها، شرکت ها و انحصارهای متعدد داخلی سهام زیادی داشت که سود سرشاری را به همراه میآورد.»۲۹
شاید این مختصر برای پایان دادن به آن «شایعات» کافی باشد.
۱۱ . مرثیهسرایی برای پایان کار رضاشاه پس از اشغال ایران
در اینجا بهمرور نقش رضاشاه در رقم زدن چنین سرانجامی برای خود، و اشغال ایران بهوسیله متفقین میپردازم.
رضاشاه، مانند هر مستبدی دیگر، چنان به سرکوب گسترده همه اقشار اجتماعی، حتی طبقات حاکم دست زده بود که به هنگام حمله متفقین هیچ نیروی اجتماعیای به حمایت از او بر نخاست و تنها تکیهگاه او ارتش نیز بهسرعت در هم شکست. جان فوران مینویسد: «سقوط ناگهانی رضاشاه در سپتامبر ۱۹۴۰ (شهریور ۲۰)، در وحله نخست بر اثر فشار مقاومت ناپذیر نظام جهانی بر وی و در مرحله بعد حاصل تضادهای ناشی از سبک حکومت خود کامه او بود.»۳۰ اما کاتوزیان میگوید: «اگر شاه پایگاه اجتماعی معقولی داشت، و دست کم طبقات بالای جامعه از او حمایت میکردند، مجبور نبود کناره گیری کند و متفقین نیز او را هنگامی که همکاری با آنان را پذیرفته بود به کناره گیری وادار نمیکردند.»۳۱ و «هنگامی که متفقین به ایران حمله کردند شاه عملاً تنها بود.»۳۲ و «هنگام کناره گیری رضاشاه هیچ طبقه اجتماعیای وجود نداشت که از رفتن او افسوس بخورد، اگر چه بعدها افزایش و دوام هرجومرج برخی از آنان را ناچار کرد تغییر عقیده بدهند.»۳۳
رضاشاه، بیتوجه به تغییر معادله جهانی، بهویژه پس از حمله آلمان به شوروی «ابداً وخامت وضع را درک نمیکرد… اگر شخص دیگری احتمال واقعی هجوم انگلیس و شوروی را درک میکرد،نمی توانست آن را با شاه در میان بگذارد. ایمنی و آزادی چنان از بین رفته بود که یکی از اعضای طبقات بالا بعدها در نامهای به تقی زاده نوشت ` حتی در میان طبقات بالا انسان از معاشرت با فامیل خود نیز بیم داشت »۳۴کاتوزیان در «اقتصاد سیاسی ایران» نتیجه میگیرد که: «این از ویژگیهای با رز مستبدان مطلق العنان و خود کامه است که هنگام خطر، وخامت اوضاع را دیرتر از آن درمی یابند که بتوانند واکنشی در خور از خود نشان دهند؛ آنها قربانی اعتقاد به شکست ناپذیری خودشان و اطلاعات تحریف شده وچاپلوسانه نوکرانشان میشوند.»۳۵
با چنین اعتقادی، رضاشاه مدتها در برابر فشارهای متفقین مقاومت کرده، درخواست آنان را برای اخراج آلمانها رد کرد، در همین زمان «آدولف هیتلر طی نامهای از رضاشاه خواست که مقاومت کند.»۳۶ و «شاه برای نشان دادن خشم خود نسبت به متفقین، در روزنامه اطلاعات اعلام کرد نمی خواهد سفارت خانههای کشورهای محور در ایران را ببندد و روابط سیاسی با دولتهای محور را قطع کند.` و ادامه داد ` مأموریت ما در پایتختهای کشورهای محور مانند گذشته ادامه خواهد یا فت و ما به روابط دیپلماتیک با آنها ادامه خواهیم داد.` »۳۷
سرانجام شاه زمانی تسلیم فشارها شد که دیگر دیر شده بود. تنها اهرم باقیمانده قدرت او ارتش، همان ارتشی که در یک سال ۴۰ در صد بودجه و بین سالهای ۱۳۰۷ تا ۱۳۲۰ یک سوم کل بودجه کشور را خرج آن کرده بود، «ارتشی که مایه غرور او بود و آن همه پول و امتیاز را نثار آن کرده بود، چنان به دور از وقار رفتار کرد که بسیاری باور داشتند افسران ارتش برای مخفی کردن لباس نظامیشان چا در به سر کرده و از مهاجمان گریخته بودند. شاه که به خشم آمده بود وزیر جنگ و رئیس ستاد ارتش را شخصاً چنان کتک زد که دست خودش درد گرفت»۳۸ گویی که قرار است وزیر جنگ کتکخور اهل مقاومت باشد.
شاه خودکامه، در آخرین دیدار با کابینهاش، همچنان غرق در دنیای خیالی ساخته خود و اطرافیان چاپلوس، به آنان میگوید: «در رابطه با برنامهها و اندیشه هایم، راز موفقیتم آن بود که هر گز با کسی مشورت نکردم»۳۹
و البته راز برکناری او نیز جز این نبود.
۱۲. در پایان نیز ادعا میشود که گویا متن سوگند محمد رضاشاه، جانشین رضاشاه با کوششهای فروغی، از متن سوگند پدرش مذهبی تر بوده است.
ظاهراً منبع مورد استفاده تهیهکنندگان این مستند گونه با منبع عباس میلانی نویسنده کتاب «شاه در پیشگاه تاریخ» همسان بوده، و یا آ نان به کتاب میلانی پیش از انتشار دسترسی داشتهاند. نگاهی بهنقد فخرالدین عظیمی، پژوهشگر تاریخ، از کتاب عباس میلانی موضوع را روشن میکند. عظیمی در نقد کتاب میلانی میگوید: «صفحات ۸۶-۸۷ در مورد مراسم ادای سوگند محمد رضاشاه در مجلس به تفصیل مینویسد و میگوید سخنان او در مجلس هنگام سوگند با سخنان پدرش در تقابل بود…»۴۰ او در ادامه اضافه میکند که اشتباه میلانی در مذهبی تر خواندن سوگند محمد رضاشاه نسبت به سوگند رضاشاه در عدم توجه به این واقعیت نهفته است که هر دو شاه میبایست، مطابق قانون اساسی، در مراسم سوگند متن اصل ۳۹ متمم قانون اساسی را در مجلس بخوانند، نه چیز دیگری، و هر دو چنین کردهاند. لذا متن هر دو سوگند، که عظیمی آن را میآورد، یکی بوده است.
اقدامات عمرانی
بررسی و نقد رضاشاه و جایگاه تاریخیاش بدون بررسی و نقد اقدامات عمرانی او ناقص خواهد بود. لذا در اینجا، از نگاه نقادانه کاتوزیان، برخی از طرحهای عمرانی او را مرور میکنیم .در روایتهایی از تاریخ سلطنت رضاشاه، به درجات مختلف تکرار شده است که رضاشاه، پس از برقراری نظم و تأمین یکپارچگی کشور، ایران را نوسازی کرده و زیرساختهای ضروری برای توسعه اقتصادی بعدی را فراهم آورده است. امری که فیلم را، با بهرهگیری از تصاویر نمایانگر فقر و عقبماندگی ایران اوایل قرن بیستم و لذا مقایسه ذهنی تماشاگر با ایران کنونی، اثرگذارتر میکند. برخی از این روایتها، البته، استبداد سیاسی رضاشاه را بهنقد کشیده و آن را مانع توسعه سیاسی ایران دانستهاند.
همانگونه که در ابتدای این نقد آمد، هیچ ناظر منصفی نمیتواند بر اقدامات عمرانی رضاشاه چشم فروبندد. و نیز علیرغم پندارهای نادرست پیشین، منابع و اسناد تاریخی از عدم وابستگی، استقلال، و ناسیونالیسم او حکایت دارد. کاتوزیان میگوید: «رضاخان ناسیونالیستی از نوع جدید بود و از ایدئولوژی آریایی و فارس- محوری که از پایان جنگ اول در میان ایرانیان متجدد نفوذ فزایندهای پیدا کرده بود، الهام گرفت.»۴۱
اما او برخی از طرحهای عمده اقتصادی و عمرانی رضاشاه، از جمله معروفترین آنان راهآهن سراسری را بهنقد میکشد که در زیر به آن میپردازیم:
۱. آموزش
پروفسور کاتوزیان مینویسد: «نوینسازی مدارس از اولویتهای ناسیونالیستها بود و از دهه ۱۳۰۰ به بعد به یکی از سیاستهای مهم دولت تبدیل شد.»۴۲پس از تشریح دست آوردهای رضاشاه در گسترش مدارس جدید و افزایش سریع تعداد دانشآموزان، اعزام دانشجو به خارج، و تأسیس دانشگاه تهران، کاتوزیان نقاط ضعف سیاستهای آموزشی دولت او را بر میشمارد: «بر آ موزش نظری، و نه آموختن مهارتهای حرفه ای، تاکید فراوان میشد. امتحان چیزی بیش از آزما یش حافظه نبود. تقریبا هیچ اثری از تشویق به تعبیر و تحلیل انتقادی به چشم نمیخورد. این چهار چوب کلی سیاست آموزشی در دوران محمد رضاشاه نیز ادامه یافت، اما در سطحی پیشرفته تر، که بیشتر نشانهای از افزایش مهارت آموزگاران و دستگاه آموزشی بود، تا تغییر ایدئولوژی حکومت… بزرگترین انتقادی که میتوان به سیاست آموزشی وارد کرد این بود که پر هزینه بود و نیاز کشور به گسترش سواد و اطلاعات اولیه را ندیده میگرفت. در زمان کناره گیری رضاشاه در سال ۱۳۲۰، ۹۰ درصد ایرانیان، از جمله تقریباهمه روستائیان، بی سواد بودند.»۴۳و نیز در «اقتصاد سیاسی ایران » کاتوزیان مینویسد: «اشکال سیاست آموزشی دولت در تمرکز سرمایهگذاری در آموزشهای پر خرج (یعنی سرمایه بر) بود. یعنی مشیای که از لحاظ اجتماعی ناعادلانه، از لحاظ اقتصا دی اتلاف منابع، و از لحاظ تکنولوژی نامناسب بود.»۴۴
۲. راهسازی
میدانیم که در الگوهای توسعه اقتصادی نقش اساسی و محوری راه و راهسازی مرتبط کردن و رساندن مراکز تولید به مصرف و لذا تسهیل جریان جا بجایی کالا، تحرک نیروی کار، مرتبط ساختن مراکز پرجمعیت، و در مجموع توسعه و تقویت بازار داخلی و نیز مرتبط کردن بازار داخلی با بازارهای خارجی است. کاتوزیان، ۲۲ هزار کیلومتر راهسازی بین سالهای ۱۳۰۲ تا ۱۳۱۷، یعنی یک دوره ۱۵ ساله را، مفیدترین طرح نوسازی رضاشاه میداند که کمتر از هر طرح دیگری همراه با اتلاف منابع بود. اما آیا راهآهن سراسری، گذشته از تحقق آرزوهای مشروطه خواهان، روشنفکران و نخبگان ناسیونالیست مشتاق مدرنیسم، و نیز خود رضاشاه، طرحی بر مبنای توجیه اقتصادی بود؟
پاسخ کاتوزیان به این پرسش منفی است: «… احداث راهآهن از دریای خزر به خلیج فارس طرحی پر از اتلاف بود. مبلغ ۱۵۰ میلیون دلار آن زمان که برای این طرح صرف شد، سالهای سال هیچ نتیجه اقتصادیای به دنبال نیاورد…اما از آنجا که ایرانیان برای پرهیز از متکی شدن به بیگانگان از وام گرفتن از خارجیان روگردان بودند، چنانکه دیدیم، هزینه راهآهن از مالیات کمر شکن چای و قند [بخشی از خوراک روزانه مردم] تأمین شد، که بار آن بر دوش مردمی بود که کمتر از هر کس میتوانستند از راهآهن استفاده کنند. پول فراوانی که به این ترتیب صرف شد اگر برای طرحهای مفید اقتصادی و اجتماعی بهکار گرفته میشد، از جمله راهسازی بیشتر، که هم از نظر هزینههای داخلی ارزان تر بود و هم بسیار کمتر از راهآهن به ارز خارجی نیاز داشت، برای اقتصاد و جامعهٔ منافع بسیار بیشتری به بار میآورد.»۴۵
کاتوزیان در « اقتصاد سیاسی ایران» میپرسد چرا این راهآهن از شمال به جنوب کشیده شد؟ و چرا مقصد آن در شمال بندر شاه انتخاب شد؟
متأسفانه در زمان محمد رضاشاه نیز، همانند سیاستهای آموزشی، سیاست نادرست راهسازی باعث شد تا طرحهای بزرگ راهسازی متوجه اتصال مراکز عمده مصرف، یعنی شهرهای بزرگ، به بنادر، و گسترش و تجهیز بنادر جهت واردات هر چه بیشتر کالا شود. بااینهمه، در پی شوک بزرگ نفتی، و افزایش بیرویه واردات، ظرفیتهای گسترشیافته بنادر نیز پاسخگوی حجم عظیم واردات نبودند، و در نتیجه شاهد انتظار طولانیمدت کشتیها برای تخلیه کالا و سور شارژهای کلان بودیم.
۳ . سیاست رضاشاه نسبت به ایلات و عشایر
اقدامات و سیاستهای اعمالشده در مورد ایلات و عشایر نیز ماهیتی استبدادی، تمرکزگرایانه، و آکنده از ضدیت با غیر فارس داشت. دکتر کاتوزیان در این مورد مینویسد:
«سیاست رضاشاه نسبت به ایلات و عشایر، مانند تقریبا هر سیاست اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی که در پیش گرفت، بر پایه احساسات فارس- محوری و تمرکز گرایی بنا شده بود که از زمان انقلاب مشروطه و بهویژه از زمان جنگ جهانی اول در ایران رشد کرده بود. هدف این ایدئولوژی نه تنها تحمیل قانون و نظم بر مناطق عشایری، بلکه نابودی کامل زندگی و فرهنگ قبیلهای بود… اسکان چادرنشینان از نظر منطقی به هیچ وجه قابل توجیه نبود، زیرا به مرگ و میر گسترده، نابودی و سختی انجامید، و در عین حال از نظر اقتصادی مخرب بود زیرا باعث سقوط شدید تولید دامداری کشور شد، پدیدهای شبیه به آنچه سیاست اشتراکی سا زی اجباری استالین در همان دوران به وجود آورد… پس از برکناری رضاشاه در سال ۱۳۲۰، تقریباهمه عشایر اسکان داده شده به زندگی چادرنشینی خود بازگشتند و تلخی رفتاری که در آن دوران تجربه کرده بودند برای روابط آنان با دولت پی آمدهای جدی داشت.»۴۶
فوران نیز از باریر نقل میکند که «… از۲۴۷۰۰۰۰ جمعیت شبانکاره در سال ۱۹۰۰ م / ۱۲۷۹ ش تنها یک میلیون نفر در ۱۹۳۲ م / ۱۳۱۱ ش باقی مانده بود (بقیه یا یکجانشین شده یا مرده بودند). این تلفات انسانی به طور جدی اقتصاد شبانکاره را
تضعیف کرد و از عرضه فرآوردههای دامی در سطح کشور کاست. تولید گوشت، پوست، چرم و فرآوردههای شیر دچار کاهش شد. تعداد دامهای مورد استفاده در حملونقل نیز کاهش پیدا کرد.»۴۷
۴ . کشاورزی
گذشته از بخش شبانکاره اقتصاد، بخش کشاورزی ایران نیز بر خلاف بخش صنعت دستنخورده باقی ماند و رشد تولید کشاورزی و کمیت و کیفیت آن به نوشته فوران ادامه رشد دوران قاجار بود . فوران مینویسد: «تحول کلیدی این دوره، انسجام و رشد بزرگ مالکی و پیدایش املاک پهناور با مالک غایب بود. رضاشاه خود با خرید و مصادره املاک وسیع در این زمینه پیشقدم شد. زمین داران با اعمال نفوذ دربار توانستند قباله املاکی را که مالکیت شان بر آنها محرز نبود به دست آورند.»۴۸ گذشته از این، اما، کاتوزیان مینویسد:
«هیچ کاری برای کمک به کشاورزی انجام نشد، اگر چه ۸۵ درصد جمعیت کشور بدون آن که زمینی از آن خود داشته باشند در روستاها زندگی و کار میکردند. اکثریت قاطع روستائیان در حد سد جوع زندگی میکردند، و سرنوشتشان در دست مالکان و ژاندارمهایی بود که به عاملان تازه استثمار تبدیل شده بودند.»۴۹ و در «اقتصاد سیاسی ایران» کاتوزیان در مورد سیاستهای غیرعادلانه رضاشاه علیه روستائیان و به نفع معدودی شهرهای ممتاز مینویسد:
«دولت خریدار و توزیع کننده انحصاری محصولات عمده کشاورزی، شا مل گندم و جو، بود که غذای اصلی مردم را تشکیل میداد. بدین سان دولت بهعنوان خریدار انحصاری، قیمتهای محصولات کشاورزی را در پایینترین حد ممکن و شرایط مبادله داخلی را پیوسته بر ضّد جمعیت روستایی نگاه میداشت. غرض از این کار تحصیل مازاد واقعی بیشتری از کشاورزی – نوعی “پس انداز اجباری” – برای بکار گیری در جهت انباشت سرمایه نبود. برعکس، تنها هدف این سیاست ناعادلانه کاهش مصرف دهقانان به نفع تهران و یکی دو شهر دیگر بود. به عبارت دیگر، انحصار دولتی برای سوبسید معدودی شهرهای ممتاز به ضرر جامعهٔ روستایی بهکار گرفته میشد.»۵۰
۵. صنعت
در بخش صنعت، دولت ابتدا به سیاست جایگزینی واردات روی آورده و به ایجاد صنایع مصرفی مانند بافندگی، مواد غذایی و صنایع کمکی پرداخت، اگر چه به علت سیاستها و تعرفههای نامناسب گمرکی حمایت ضروری از تولیدات این صنایع در مقابل واردات به عمل نیامد. جان فوران با استناد به آبراهامیان، باریر، فلور، احسان طبری و اشرف مینویسد:
«تعداد کارخانه ها که در سال ۱۲۹۵ م / ۱۳۰۵ ش کمتر از بیست واحد بود (و تنها ۵ کارخانه بزرگ با بیش از ۵۰ کارگر فعالیت داشت) در ۱۹۴۰ م / ۱۳۱۹ ش به بیش از ۳۰۰ واحد رسید (که ۲۸ کارخانه هر یک بیش از ۵۰۰ نفر کارگر داشت). تا آن تاریخ سرمایهگذاری در این زمینه به بیش از ۲۶۰ میلیون دلار می رسید که یک سوم را دولت و نیمی را بخش خصوصی تأمین کرده بود.»۵۱
کاتوزیان، در « اقتصاد سیاسی ایران » پس از بررسی توسعه اولیه صنایع مصرفی سبک و گرایش به احداث کارخانههای نسبتاً بزرگ، از جمله خرید کارخانه ذوبآهن، «یکی از بزرگترین آرزوهای همه گرایشهای گوناگون شبه مدرنیسم ایرانی»، میپرسد:
»بنابراین آیا منصفانه نیست ا گر گفته شود که –«دست کم از دیدگاه اقتصادی»- رضاشاه کشور را در مقایسه با آنچه بود، در وضعیت بهتری ترک کرد؟ پاسخ به دلایل زیر منفی است:
«دستآوردهای اقتصا دی» رضاشاه حاصل برخورد معقول و متناسب، چه رسد به موفق، با پیشرفت اقتصادی نبود و جملگی از محل درامد نفت و مالیاتهای غیرمستقیم، که بار آن بدوش مردم عادی بود، پرداخت میشد. هر گونه سرمایهگذاری متناسب آن
است که بر پایه بهترین استفاده از منابع ملی استوار باشد. به بیان سادهتر، آنچه اهمیت دارد این است که اقتصاد ملی از هزینهای که برای ساختن یک کارخانه پرداخت میکند، چه عایدش شود، نه اینکه کارخانهای، هر کارخانهای که باشد، ساخته شود تا همگان ببینند. با همه اینها بر پایه شواهد موجود پیداست که سیاستهای اقتصادی رضاشاه، یا سرمایهگذاری در طرحهای پر هزینه و کم بازده موجب اتلاف منابع ملی میشده است.»۵۲
حال که قسمت قابل توجهی از این نقد در عمل به معرفی بخشی از کتاب جدید پروفسور کاتوزیان «ایرانیان، دوران باستان تا دوره معاصر » تبدیل شد،بجاست که داوری عمومی او را در مورد رضاشاه نیز نقل کنم. او مینویسد:
«رضاشاه را غالباً با مصطفی کمال اتاتوک مقایسه کردهاند… این مقایسه قابل درک، اما گمراه کننده است. آتاتورک دیکتاتوری متجدد بود… رضاخان نیز در آغاز دیکتا توری متجدد بود و اگر به همان شیوه ادامه میداد تاریخ بعدی ایران شکل بسیار متفاوتی پیدا میکرد. اما چند سال پس از رسیدن به پادشاهی به حاکمی مستبد و مطلق تبدیل شد و، مانند حاکمان سنتی ایران پیش از مشروطه، بیش از پیش اتباع خود و دارایی آنان، و در حقیقت کل کشور را ملک شخصی خود تلقی میکرد. پیش از قرن بیستم ممکن بود رضاشاه “حاکم عا دل”، یعنی نیرومند، اصلاح گر و مستبد تلقی شود که ثبات و رفاه نسبی را در کشور برقرار کرده است… اما این حقیقت که رژیم رضاخان به دنبال انقلابی در مخالفت با حکومت استبدادی و برای برقراری قانون برپا شده بود، به نا رضایی مردم از او انجامید. اگر رضاشاه دیکتا توری مانند آتا تورک باقی مانده بود هم در زمان خودش، و حتما پس از آن، تصویری مناسب از خود به دست میداد… او از یک سو حاکمی در دوران مشروطه و خود مدعی ناسیونالیسم و تجدد بود، و از سوی دیگر سیا ست را به کلی در کشور برانداخت…»۵۳
در پایان بازمیگردم به مطلبی که این نقد را با آن شروع کردم. پر واضح است که فیلمی مانند مستند «رضاشاه» در سالهای اولیه پس از انقلاب نه تهیهکنندهای مییافت و نه در صورت تهیه مخاطب چندانی پیدا میکرد. اگر این فیلم نزد برخی اقشار اجتماعی کشش و جذابیتی مییابد، این کشش صرفاً از مهارت و امکانات تهیهکنندگان در تولید مستندی با تصاویر، موسیقی، و روایتی جذاب، و نیز صرفاً از تحریف های این مستند در گزارش تاریخ بر زمینه کم اطلاعی و بیاطلاعی مخاطبان، چنانکه در این مقاله نشان داده شد، نشأت نمیگیرد. سهم تعیینکننده را در این میان، همانگونه که در آغاز آمد، باید از آن شرایط اجتماعی ای دانست که در آن قهرمانی رضاشاه زمینه پذیرش مییابد، همان شرایطی که شاهد کاهش جایگاه تاریخی دکتر محمد مصدق، قهرمان جنبش ملی شدن صنعت نفت و استقلال ایران از استعمار انگلیس در نزد تعدادی از روشنفکران و قلمزنان ایران است. شرایط اجتماعی و گرایشهایی که نوستالژی به گذشته دارند و به دنبال اقتداری نجات بخشاند.
منابع:
۱. دکتر آصف بیات، «قابله ای برای مصر آبستن»، اندیشه پویا شماره ۹، سال دوم، مرداد و شهریور ۱۳۹۲، ص ۳۸.
۲. علی میرفطروس، «در باره فیلم مستند “رضاشاه”»، ایران پرس نیوز، لینک :
www.iranpressnews.com/source/۱۵۴۱۸۱.htm
مصاحبه با علیرضا میبدی در تلویزیون پارس، ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۲. البته از کسی که «انتشار اسناد تازه سازمان سیا»را«دروغی تازه» میخواند و در حمایت از حمله نظامی به ایران به سنای آمریکا نامه مینویسد (ویکی پیدیا) انتظاری بیش از این نمی رود.
۳. دکتر جان فوران، « مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویّه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی »، نشر مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، سال ۱۳۷۷، ص ۴۸.
۴. دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان، « ایرانیان، دوران باستان تا دوره معاصر »، نشر مرکز، سال ۱۳۹۲، ص ۱۲۸.
۵. دکتر کاتوزیان، « اقتصاد سیاسی ایران، از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی »، نشر مرکز، ص ۱۷۸.
۶. دکتر خسرو شاکری، «غروب شوکت “جناب اشرف” احمد قوام السلطنه»، انتشارات پادزهر / مزدک، سال ۱۳۹۱، جلد ۱، ص ۶۶.
۷. فوران، « مقاومت شکننده… »، ص ۳۰۱، به نقل از ژنرال آیرونساید.
۸. کاتوزیان، « ایرانیان،… »، صص ۲۱۹، ۲۲۰.
۹. همان، ص ۲۲۵.
۱۰. همان، ص ۲۲۴.
۱۱. همان ص ۲۲۷.
۱۲. فوران، «مقاومت شکننده…» ص ۳۳۶ .
۱۳و۱۴. کاتوزیان، «ایرانیان،… »ص ۲۲۷.
۱۵. ویکی پیدیا، به نقل از حسین مکی، «تاریخ بیست ساله ایران»، نشر ناشر، ۱۳۶۳.
۱۶. کاتوزیان، « ایرانیان…»، ص ۲۴۴.
۱۷. فوران، « مقاومت شکننده… »، ص ۳۶۹.
۱۸. فوران، « مقاومت شکننده… »، ص ۳۳۶.
۱۹. حسین مکی، «تاریخ بیست ساله ایران»، انتشارات امیرکبیر، سال۱۳۶۴، جلد ۵، ص ۱۱۵
۲۰. کاتوزیان، « ایرانیان… »، صص ۲۲۹، ۲۳۱، ۲۳۲
۲۱. همان، صص ۲۲۹، ۲۴۷، به نقل از مخبرالسلطنه هدایت.
۲۲. همان، ص ۲۴۹.
۲۳و۲۴. کاتوزیان، « ایرانیان…»، صص ۲۴۱، ۲۴۲.
۲۵. فوران، « مقاومت شکننده… » ص ۳۳۹
۲۶. همان، ص ۳۳۱، به نقل از میلیسپو.
۲۷. کاتوزیان، « ایرانیان… »، ص ۲۳۳.
۲۸. همان، ص ۲۴۸
۲۹. فوران، «مقاومت شکننده…»، ص ۳۳۸
۳۰. فوران، همان، ص ۳۸۰.
۳۱. کاتوزیان، « ایرانیان… »، ص۲۵۳.
۳۲. همان، ص ۲۴۶.
۳۳. همان، ص ۲۴۸.
۳۴. همان، ص ۲۵۲.
۳۵. کاتوزیان، « اقتصاد سیاسی ایران »، ص ۱۸۱.
۳۶. فوران، « مقاومت شکننده… »، صص ۳۸۱.
۳۷. همان، ص ۳۸۲.
۳۸. کاتوزیان، « ایرانیان… »، ص ۲۵۳.
۳۹. فوران، « مقاومت شکننده… »، ص ۳۸۳.
۴۰. دکتر فخرالدین عظیمی، بررسی کتاب «شاه در پیشگاه تاریخ» نوشته دکتر عباس میلانی، لینک:
http://www.nilgoon.org/archive/azimi/articles/fakhreddin_azimi_review_of_the_shah.html
۴۱. کاتوزیان، « ایرانیان… »، ص ۲۲۲.
۴۲. همان، ص ۲۳۷.
۴۳. همان، ص ۲۳۹.
۴۴. کاتوزیان، « اقتصاد سیاسی ایران »، ص ۱۷۸.
۴۵. کاتوزیان، « ایرانیان… » ، ص ۲۴۵.
۴۶. همان، صص ۳۳۵، ۳۳۶.
۴۷. فوران، «مقاومت شکننده… »، ص ۳۵۰
۴۸. همان، ص ۳۴۴.
۴۹. کاتوزیان، «ایرانیان… »، ص ۲۴۵.
۵۰. کاتوزیان، « اقتصاد سیاسی ایران » ، ص ۱۷
۵۱. فوران، «مقاومت شکننده … »، ص ۳۵۴
۵۲. کاتوزیان، «اقتصاد سیاسی ایران»، ص
۵۳. کاتوزیان، « ایرانیان…»، صص ۲۲۹، ۲۳۰.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
محسن صفاری؛ مترجم ساکن ونکوور – کانادا است که نوشتن مقالات اقتصادی را از زمان دانشجویی با نشریه دانشجویی باران در لاهیجان آغاز کرده و تاکنون نیز ترجمههای زیادی از او در نشریات فارسی بهویژه شهروند بیسی و سایت شهرگان چاپ شدهاست.
کتاب «زمین، سیاره آسیب پذیر: تاریخ اقتصادی کوتاهی از محیط زیست» اثر جان بلامی فاستر را ترجمه کرده که در سال ۱۳۹۵ در تهران، توسط انتشارات جهان ادیب، منتشر شدهاست.
کتاب «تله ی پیشرفت، پژوهشی در زمینه های محیط زیستی فروپاشی تمدنهای باستانی» نوشته رونالد رایت در زمستان ۱۳۹۸ از سوی نشر چشمه انتشار یافت که تاکنون به چاپ چهارم رسیده، و نسخه صوتی آن نیز منتشر شده است. کتاب «انقلاب زیست بومی، صلح با کرهی زمین» نوشته جان بلامی فاستر را پاییز ۱۴۰۰ نشر چشمه منتشر کرد.
کتاب «تاریخ جهان در آیینه هفت چیز ارزان» از سوی همین انتشاراتی در آینده نزدیک منتشر می شود.