شعری از نسترن خسور
حتی از آن
نزدیکترین فضای حلق
به دهان
نه از میانه آن
ساز که میکند؟
ساز که میکند
پرز زبان
لرزههای معنی را
بر اعتماد صوت
آن گاه
آن، نه هر گاهیست
بزمگاهیست
که مزین میسازد
حرکت حیات را
به طرفه نطفهای
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ
طبق روایتی تازه
ذیل خبری فوری
به سمعتان میرسانم
که گردن کشید
تنگههای تعبیر
زِ فراخیِ خواب
و نواخت
ربالنوع اطلس
هفت بار
هفت پاره از سرودهای مقدس را
در گوش عطارد و
رهایی میبخشد
استفراغ عَلَق
در جام زهدان
ققنوس را
از صورت مثالی خویش
گفتی
در زمانهای که زمان
با زین و دهانهای تابان
سوار بر سمندی سیال
پس و پیش میراند
ثانیهشمار پستان را
از شهوت فشار
حلقههای مهبل در
آتشکده شرمگاهم
مرصع میسازد
خاکستری سپید را
بر تلِ نعوظ تو
تخمک سخن میگوید:
()
تا ترسهای مرضی
از طرح توقف هستی
رحمت آورد بر
مصرفکننده آگهیها
تخمک سخن میگوید:
()
تا قضیبِ مصوّب
بنابر نصِ صریح
مراتب سعادت را
از همای کیهانی
به زیر کشد
و آن
زبان مرمرین
بودن را
از انتهای مشکوکش
به حاشیههای هشدار
کوک زند و
جنازهها در جنبِ
حقوق اعتباریشان
زیستن را
در مقیاسی نامعلوم
با جواز مرگ
طاق زنند.
#نسترن خسور