Advertisement

Select Page

شعری تازه از سعید جهانپولاد

شعری تازه از سعید جهانپولاد

 

کرگدنی

 

برای «کرگدن» شدن کمی دیر اقدام کردیم

کمی دیرتر از وقتی زبان به تکلام  باز

کمی تا حتا کمی عقب‌تر از زمانی که داشتیم «خیر_سرمان» آدم می‌شدیم

(_حالا مگه فرقی هم میکنه ؟

آدم کرگدنی یا کرگدنی آدمی شده؟)

(_خب البته، بستگی به اخلاق موقعیتی دارد!

مثلا فکر کن در مجلس_جمهوریت

آنقدر بخوری و «بلموبانی» و ریخت و پاش کنی که بشوی «بُوجُور»)

و دست‌هاش را تا حد صلیب عیسای مسیح باز می‌کند وُ

بعد به شکل شکم برآمده مریم

قوس می‌دهد

و بعدتر دستش را

تا آرنج جلوی دماغ‌اش خم

_همین‌!

از صبح تا شب

خار و مار طرف را به «تیر_غیبِ» بدو بیراه می‌گیرند

نه انگاری که «ککش_بِگَزَد»

(_حتما پوست کلفتی ریشه در همین حالتی‌ها دارد‌! ندارد؟ یعنی‌!)

 

گاه می‌رود وسط پنج خانم محجبه‌ها

حواسش جمع همه

نکند مثلا چپ چشمی کسی‌!

معمولا همیشه کنار «خط_قرمزها»

می‌لَمَد وُ خُرناس می‌کشد

گاه می‌لولد وسط لجن

هر چه بیشتر بوی عفن بگیرد

بهترتر است

اصلا بهترتر است قیافه‌اش زمخت‌تر جلوه‌تر کند

با جوان‌ترها میانه‌ی خوبی ندارد‌ با پا به «سن _رفته ها» می‌پرد

به وقت خطر

به وقت «جنبش» مشکوک

«آتش_به_ اختیار» خطوط را مُوطوط می‌کند وُ می‌پرد وسط میدان

زره کرگدنی به تن می‌کشد

مثل شوالیه‌های قرون وسطایی

یا همین سرداران جنگی مدّرن

به خیابان می‌زند

هی می‌زند با باتوم وُ لگد وُ مشت

«خار_مار» ریخته در کف میدان را

«زنجیر_پاره‌‌گی» می‌کند

(_اینهم یه جوریشه خب‌!)

حالا طرف ما می‌گوید‌:

«زبان خانه‌ی هستی است»

دیگری هم به افاضه‌ی کلام

«قوه‌ی ناطقه» را همینطوری

من که پا پتی‌تر از همه‌ام

چه فرق می‌کند چه وُ چه

کافی است کمی زیر این پوست بخزی و ببینی

«وجود» در آنجا  بدجوری

سکنا گزیده است

و خیال گشایش هم ندارد که ندارد

ما که حالا «پا_پتی و لختی‌م»

کجای این ماجرا را

از «بد حادثه اینجا به پناه آمده‌ایم»

 

#شعرهای_پسا_زبانی

#از_کتاب_ضد_زمینی

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights