طلاق
در ساعات پر ترافیک صبح، راه دادگاه را در پیش گرفته بود. بعد از دو سال دوندگى و استخدام وکیل زبردست، بالاخره توانست تقسیمنامه و توافقنامه طلاق را آنطورى که دوست داشت به نفع خود تنظیم نماید و در واقع همسرش را با بیست و پنج سال زندگى مشترک مغلوب نماید. با وجودیکه از نتیجه کار راضى بود ولى چیزى از درون وجودش را مى آزرد! آخر سالهاى عمرش را با باورهاى انسانى سَر کرده بود. براى مردم و جامعهاش آرمانهاى بزرگى در سر داشت! پس چرا نتوانستهبود اعتماد همسرش را به دست آورد؟ چرا در جامعه کوچک خانواده، افکار عالى انسانیاش پیاده نشد و بىاعتمادى حاکم گشت؟ چرا در تهیه لیست اموال مشترک بسیارى موارد را مخفى نمود تا سهم همسرش کمتر شود؟ چرا مدارک ساختگى به دادگاه ارائه نمود تا خود را مفلس و درمانده نشان دهد! چرا از قدرت مردانگى که قرار بود ستونهاى خانواده بنا گردد براى به زانو درآوردن همسرش استفاده کرد؟ چرا همسرش از او میترسد! آیا کارهایى که با او میکنم نامردى نیست! چرا هر کس مورد مشورت همسرم قرار گرفت، مورد خشم و تحریم من هم قرار گرفت و با فمنیست نامیدن آنان عرصه را بر او تنگ نمودم! و دهها راز دیگرى که کسى جز او و نداى درونش از آن اگاه نیست. اشکال کار در کجاست؟
لحظههاست که در ترافیک پشت چراغ قرمز منتظر روشن شدن چراغ سبز چهارراه است! ندایى از درون میپرسد؛ تو که همیشه دم از قاعده میزنى آیا قاعده بازى را با همسرت رعایت کردى! اگر او نمیداند تو خود میدانى که در زندگى مشترک وفادار نبودى و قبل از طلاق به تو فرصتى داده شد که با تعادل بخشیدن داوطلبانه به توافقات، خود را سبک سازى! موبایلش زنگ میخورد و این دوست قدیمیاش است که وقتى میفهمد دوستش امروز و در آخرین جلسه دادگاه از همسرش جدا میشود میگوید؛ «آزادىات را تبریک میگویم ولى در نظر داشته باش که اینجا پایان داستان نیست. از روز اول گفتم داوطلبانه چاقو را وسط کیک زندگى بگذار و همه چیز را منصفانه تقسیم کن که گوش نکردى!! تو از این پس در هر سرنوشتى که همسرت پیدا کند، مسئولى. چون وضعیت موجود نتیجه کارهاى قبلى توست و مقصودم آن کارهایى است که از مسیر خانواده خارج بوده! بقول شاعر؛ دلربایى همه آن نیست که عاشق بکشند…خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش! راستى تجربه نشان میدهد که نحوه رفتار فعلى تو با همسر سابقت تاثیر بسزایى در قضاوت همان زنهایى دارد که در کانون توجه تو هستند!»
با وجودیکه دقایقى است که به محل دادگاه رسیده ولى افکار گریزانش به اعماق زندگى مشترک و گاه به قسمتهاى زندگى پنهانش سر میکشد. سنگینى کلماتى چون مسئولیت، عواقب، فمنیست و تمکین که بارها توسط او علیه همسرش بکار رفته در افکارش سنگینى میکند. احساس میکند در مسیر یک طرفهاى قرار گرفته که امکان برگشت ندارد. آرزو میکرد ایکاش زمان به عقب بر میگشت و میتوانست یکبار دیگر فرصت شروع مجدد زندگى با حذف بسیارى از فایلهاى آزارهنده را اغاز مینمود. با دیدن همسرش در آن سوى راهرو احساس واژگونى مینماید. با وجودیکه ساعات زیادى با هم بحث و جدل بدون نتیجه داشتهاند ولى او نیک میداند که نقاط ناگفتهاى دارد که هرگز برملا نگردید. چهرهاش آرام و درونش ناآرام است.
او میداند اعتماد محصول سالها همنشینى و همدلى است که بسیار سخت بدست میآید. با حسرت به فرصتهاى از دسترفته مینگرد و یاراى نگاه کردن به چهره آزرده همسرش را ندارد. با خود میاندیشد مهم این است که خشت اول درست گذارده شود، با زرنگى و راه کج و فقط به فکر خود بودن بار به مقصد نمیرسد. آخرین امضا انجام میشود ولى در آخرین امتحان زندگى مشترک واز اینکه در بازىِ جدایى قواعد و انصاف و عدالت را نقض نمود، احساس شرم میکند.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید