ما باید راوی صادقی از زندگی باشیم
متن سخنرانی محمد محمدعلی در مراسم بزرگداشت نسیم خاکسار
ضمن تبریک سال نو (البته با تأخیر) به دوستان حاضر در جلسه، میخواهم بگویم، امروز وظیفهی من معرفی جامع عزیزمان نسیم خاکسار نیست، بلکه خوشامدگویی است به یک دوست دیرینه، فرهیخته و هنرمند.
از آن جا که هر میهمانی محتوای اندیشگی و کاراکتر خود را میآورد، نخست میخواهم از طرف انجمن هنر و ادبیات، به نویسندهای خلاق و مردمی و دوستی خوشخلق و رفیقی شفیق خوشآمد بگویم. نویسندهای که هم ارزشهای فرهنگی و اندیشگیاش برای من و ما مهم است و هم تعهدهای اخلاقی و انسان دوستانهاش در تحکیم ادبیات مهاجرت و زندان که خود مقولهای بسیار مهم و تعریف شده است در تاریخ ادبیات ایران و جهان.
پس من و ما، به نسیم خاکسار داستاننویس و نمایشنامهنویس و شاعر، خوشآمد میگوییم و عشق و مهربانی خود را با او تقسیم میکنیم. چرا که او نیز طی سالیان متمادی سکونت در غرب و تبعید، عشق و مهربانی خود را با خوانندگان بیشمار خود تقسیم کرد. و همراه این عشق و مهربانی، درسهایی داد به داستاننویسان نوپایی که گاه فکر میکنند، داشتن یک ایدهی عالی و بکر، در این زمینه و دیگر زمینهها، کافی است برای نوشتن. و نوشتن فقط، یک بار نوشتن است و بعد نشستن به انتظار تا خوانندگان احتمالی از آن تعریف و تمجید کنند، چون دست به افشاگری زدهاند.
میخواهم بگویم، با برپایی پاسداشتی (در حد بضاعت خود) برای نسیم خاکسار، قصد داریم به خوانندهی حتمی و احتمالی او بگوییم، فراگیری تکنیکهای نوشتن، و شناخت صحیح اجزاء و عناصر داستان، کمک میکند به فهم درست هر داستانی که از عمق و لایههای دوم و سومی برخوردار است.
میخواهم بگویم، برای من و ما، نسیم خاکسار داستاننویس و عضو برجستهی کانون نویسندگان ایران، بسیار اهمیت دارد، اما آنچه مایهی فضیلت و برتری و مایه شایستگی و لیاقت نسیم خاکسار است، نخست الزام و تعهد اوست به هنر نوشتن، مستمر نوشتن، اهمیت دادن به زبان مادری، و به کارگیری تکنیکهای گوناگون فن روایتگری، انتخاب مضامین بکر، داشتن جهانبینی قابل لمس و پرداخت هنری در آثارش.
*
البته حالا و اکنون، دیگر مهم نیست، نسیم خاکسار خود را وابسته به جریانهای سیاسی بداند یا نداند. چرا که او مبارزهی خود را در راه آزادی بیان و اندیشه، بیهیچ حصر و استثناء، با نوشتن آثار قابل توجه و عالی که منجر به دریافت جوایر متعدد بینالمللی شده است، به انجام رسانده و نگارش بیش از ۳۰ کتاب و صدها مقاله و ترجمه شدن تعدادی از آنها به زبانهای انگلیسی و هلندی و آلمانی، گواه این مدعاست.
او به وضوح و روشنی، نشان داده است، چنانچه کسی در کار نویسندگی خلاق و حرفهای باشد، بهترین وسیله و ابزار را در اختیار دارد برای ارتقاء کمی و کیفی آگاهی طبقاتی و نهادینه کردن شک، در امور مطلقاندیشی، که این خود سرآغاز آگاهیبخشی و راهیابی به جهان دموکراتیک است.
برای نسیم خاکسار، اعتراض، به عنوان یک مضمون جهانی در هنر، از دوره جوانی مطرح بوده است. مثال معالفارغ نیست، همانگونه که صادق هدایت و بزرگ علوی و یکی چند، نامدار و نامآور عرصه داستاننویسی ایران تا زنده بودند، همواره در نقش ادیبی معترض و هوشیار و عدالتخواه ظاهر شدهاند.
این نوع اعتراض ریشهای و اساسی میان نویسندگان مشهور جهانی نیز سبقه و سابقهای چند صد ساله دارد. آیا سروانتس اسپانیایی، با رمان «دن کیشوت» خود، نگرش مردم جهان را نسبت به سنتهای پوسیده تغییر نداد؟ یا کافکا و کامو و جمیز جویس و پروست، نقش مهمی در دموکراسیخواهی و احقاق حقوق فردی و عدالتخواهی مردم جهان نداشتند؟ مباحث عدم قطعیت و چند صدایی در هر امری از کجا آمده است؟ عبارتهای، شکست فرهنگ پدرسالاری، دور شدن از رسوبات فرهنگ سنتی را چه کسانی ساختهاند جز نویسندگانی که به آینده بشر عشق میورزیدهاند؟
اگر نگارش مستمر نبود، چه بسا آثار نسیم خاکسار، طی ۳۰ سال گذشته که از وطن دور بود، برای خوانندگان داخل و خارج از کشور، ناشناخته میماند، و تلاش بیوقفه، برای زدودن چهرهی ادبی و هنری او به ثمر میرسید. اما آفتاب آمد دلیل آفتاب!
نسیم خاکسار، حالا چون نسیم بهاری، پرطراوت و زندگی بخش در میان ماست تا طی دوازده روز و برگزاری جلسات متعدد، کتابخوانی، و داستاننویسی و ملاقاتهای جمعی و انفرادی با شاعران و نویسندگان و مترجمان شهر آموختههای خود را با شور و شوق و شعف با همه ما قسمت کند.
بار دیگر میگویم، من و ما باید از او تشکر کنیم که طی ۳۰ سال دوری از وطن، مستمر نوشت و از افراط و تفریطهای معمول فاصله گرفت. به تعادلی هنرمندانه رسید و خود را برای جامعهی ادبی حفظ کرد. فرصت اندیشیدن و برقراری دیالوگ با خود و دیگری را میسر ساخت، تا علاقهمندان این گونه مباحث، با نگاهی ادیبانه به کرسی ادبیات تبعید و مهاجرت و زندان و مقاومت و اعتراض، که ریشهی غربی هم دارد، نگاه کنند.
دغدغههای اندیشگی و هنری نسیم خاکسار، و اهمیت دادن به زبان مادری ثابت کرد، دوری از وطن و زندگی در تبعید و مهاجرت، نه تنها بار منفی ندارد، بلکه قادر است، خود سکوی پرشی باشد برای کشفهای تازه در دریای زبان فارسی که هم اکنون بیش از ۱۵۰ میلیون ایرانی و غیرایرانی، قادر به تکلم آنند.
در خاتمه باید بگویم، من با نسیم خاکسار، خاطرات فراوانی از دوره دوم کانون نویسندگان، در فاصله سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ دارم، اما به دلیل کمبود وقت به آن نمیپردازم(*). همین قدر گفتنی است که او محبوبترین و محجوبترین نویسنده جنوبی است که تاکنون شناختهام.
خانمها و آقایان! بار دیگر به او و تک تک شما عزیزان حاضر در جلسه خوشآمد میگویم.
———
پینوشت:
(*) . . . اما آشنایی من با نام نسیم خاکسار برمیگردد به زمانی که محصل دبیرستان «مروی» بودم. روزی دانشجویی به نام واحدی که حالا یادش گرامی است، نشریهی «هنر و ادبیات جنوب» را آورد و گفت: «همهی دست اندرکاران نشریه را ساواک گرفته و . . .» همین باعث شد، مطالب را با دقت بیشتری بخوانم. تازه یادم آمد، اوایل همان سال، ۱۳۴۴، داستان کوتاه «کناره» نسیم خاکسار را در مجلهی «فردوسی» به سردبیری عباس پهلوان خوانده بودم. شک نداشتم این نویسنده روزی داستاننویس خوبی خواهد شد. چون دل و جرأت به آب و آتش زدن در عرصهی داستاننویسی را داشت، اگر سرش را در راه عدالتخواهی از طریق گروههای سیاسی به باد نمیداد.
در دوره سربازی (۱۳۴۹ تا ۱۳۵۱) به بعد آثارش را در مجلهی «موزیک»، «صدا»، «لوح»، «سحر» و «جنگ اصفهان» میخواندم و میدیدم این گاهنامهها و فصلنامهها چه نقش مؤثری در پیشبرد ادبیات متعهد ایران بازی میکنند.
به زغم مشغولیات داستاننویسی خودم، همواره نام نسیم خاکسار در ذهن و زبانم ماند و ماند تا این که انقلاب ۱۳۵۷ پیش آمد. شوق دیدارش بود و بود تا آن که از زندان آزاد شد و در عرصهی داستان بزرگسالان و نوجوانان کار کرد.
با شکلگیری کانون نویسندگان ایران، از فروردین ۱۳۵۷، نسیم خاکسار به کانون آمد. هر هفته، عصرهای سهشنبه در جلسات عمومی و خصوصی میدیدمش و چون حسابدار کانون بودم، گاه درباره مجلهی «اندیشهی آزاد – ارکان کانون نویسندگان» و مجله ادبی «نامهی کانون» یا به بهانههای دیگر مثل داستانخوانی در کتابخانهی مرکزی دانشگاه تهران، همراه و هم صحبت میشدیم و دیداری تازه میکردیم با دکتر رضا براهنی و دکتر احمد کریمی حکاک که در دپارتمان دانشکدهی ادبیات فارسی و انگلیسی فعالیت میکردند.
در سال ۱۳۵۹ که با همدلی و همراهی محمد مختاری و دیگر عزیزان فصلنامهی «برج» را منتشر کردم، در دومین شماره آن با نسیم خاکسار مصاحبهای درباره ادبیات کودکان و نوجوانان انجام دادیم که بسیار طرف توجه قرار گرفت. تیتر مصاحبه را گذاشتم «ما باید راوی صادقی از زندگی باشیم.»
به هر رو، هنگام انتشار، تصمیم گرفتیم او را خوشحالتر کنیم. دادم یکی از عکسهای هنگام مصاحبه را بزرگ کنند و قاب بگیرند و به عنوان هدیه تقدیمش کردیم که اشک شوق در چشمانش درخشید و گفت که تا حال عکس خود را به این بزرگی و زیبایی ندیده بوده است.
در شماره سوم فصلنامه «برج»، داستان «بعد از نشستن» او را چاپ کردم و دهها خاطره دیگر . . .
آخرین دیدار به یاد ماندنی من و نسیم خاکسار، پس از سال ۱۳۶۰ بود، که کانون نویسندگان توسط چماقدارها اشغال شد و ناچار شدیم، جلسات هفتگی کانون نویسندگان را در خانهی اعضاء فعال برگزار کنیم. در آن ایام، نسیم خاکسار و دیگر اعضاء هیأت دبیران به خانهی ما آمدند. چهرههایی مثل محسن یلفانی، اسماعیل خویی، هما ناطق، ناصر پاکدامن، محمد محنتاری، باقر پرهام، اصغر واقدی و . . . در خاطرم مانده، حسن حسام به سیاق تشکیلات گروههای سیاسی، برای هر پنج عضو، یک سرپل ارتباطی تعیین کرد و سرپل ارتباطی من شد، غلامحسین ساعدی، داستاننویس و نمایشنامهنویس . . . که اغلب فراموش میکرد هر خبری شد، ما جوانها را خبر کند و . . .
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
محمد محمدعلی؛ داستاننویس و نویسندهٔ معاصرِ ایرانی، زادهٔ اردیبهشت سال ۱۳۲۷ خورشیدی در تهران است.