معمای جنگ حلب
فروکاهیدن بحران سوریه به جنگ حلب در شرایط کنونی بیش از آنچه ناشی از اهمیت این شهر داشته باشد ناشی از آرایش نیروهایی است که در عرصه میدانی جبهه حلب در مقابل هم به صف شده اند و در پشت جبهه نیز حامیان بین المللی و منطقه یی هر دو طرف هم وارد یک رقابت مرگ و زندگی گردیده اند. حلب به عنوان بزرگترین شهر سوریه و قلب تجاری – صنعتی این کشور تا قبل از آغاز بحران با سه میلیون جمعیت، قدمت تاریخی، گذرگاه بین شرق و غرب، تامین کننده بخش عمده نیازهای اقتصادی کشور، تکثر قومی – مذهبی جمعیتی آن و هم چنین تصویری از چهره صلح آمیز کشور که تا یک سال بعد از بروز شورش و منازعات فرقه یی – جنگ های نیابتی در سوریه هم چنان به دور از این هیاهو می زیست، طعمه یی بود که “گرگ جنگ” و دخالت خارجی نمی توانست از آن چشم بپوشد. از ماه های جولای و اگوست ۲۰۱۲ شبه نظامیان مسلح و گروه های تروریست از بخش “بابا عمرو” با یک برنامه ریزی قبلی که در پشت آن دست های آلوده ترکیه، عربستان و قطر به خوبی مشاهده می شد به سمت این نگین فیروزه یی سوریه حرکت کردند. البته از دهه هفتاد میلادی و بین سال های ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۲ گروه قدرتمند “اخوان المسلمین” پایگاه های خود را در حومه های حلب ایجاد کرده بود و با نفوذ بین حاشیه نشینان و بخش عشیره یی سنی مذهب این شهر در بافت قدیمی و شرقی برای خود یک موقعیت ویژه ایجاد و در مرحله بعد از ۲۰۱۲ که دامنه جنگ به این شهر کشیده شد، شورشیان اعزامی در ادغام با این بخش جمعیتی حلب را از قلب اقتصادی سوریه به کانون بحران تبدیل کردند.
بعد از دخالت فعال روسیه به دعوت دولت “بشار اسد” در جنگ سوریه که امروز دقیقا یک سال از آن می گذرد، در حالی که نیروهای مسلح شورشی و گروه های تروریستی با حمایت قدرت های منطقه یی و بین المللی به سوی دمشق پیش می رفتند به یک باره ورق آن چنان برگشت که پیشروی مخالفان تبدیل به عقب نشینی های بزرگی گردید که کابوس شکست نهایی را برای آنان و حامیان خارجی به یک امر عینی تبدیل کرد. ارتش سوریه از این مقطع به بعد با کمک هوایی کامل روسیه و حمایت زمینی نیروهای هم پیمان خود از ایران و حزب الله لبنان بار دیگر کنترل بحران و هژمونی در جبهه های جنگ را بدست گرفت و توانست بخش های بزگی از شهر حلب را نیز از دست مخالفان خود خارج کند. تقویت مواضع دولت اسد در منطقه حلب موجب شد تا آرایش نیروها در حلب دگرگون شده و شهر به دو بخش غربی (تحت تصرف نیروهای دولتی) و بخش شرقی (تحت سلطه نیروهای شورشی و تروریست) قرار بگیرد و در این مرحله شورشیان مسلح که شکست را نزدیک می دیدند با اتحاد کامل و تحت رهبری “جبهه النصره” به عنوان شاخه سوری القاعده تمام امکانات لجستیک و نفراتی خود را در اختیار آن قرار دادند. این تحولات نه تنها از دید نیروهای خارجی پنهان نبود که حتی برای ایجاد توازن جنگی در عرصه میدانی جنگ در یک هماهنگی آشکار همگی این معادله فاجعه آمیز را تنها راه جلوگیری از شکست به حساب آوردند. در حالی که سیل تجهیزات و امکانات جنگی از سوی ترکیه (توسط گروه های ترکمن شمالی از جمله بریگارد سلطان مراد، جیش التحریر، نورالدین زنگی و گردان شهدای ترکمن) و از سوی عربستان و قطر (توسط جبهه النصره، احرار الشام و جیش الاسلام) به طرف حلب روانه می شد، به واسطه نقش آلترناتیوی جبهه النصره در یک اقدام سیاسی نام این گروه تروریستی به “فتح الشام” تغییر یافت تا با ادعای جدایی از القاعده خود را از فهرست گروه های تروریستی خارج کند.
آتش بس اخیر که توسط روسیه و آمریکا برای حل و فصل بحران سوریه مورد توافق قرار گرفت تا یک هفته بر طبق مفاد پیش بینی شده در توافقنامه به صورت نسبی به خوبی پیش می رفت و امید را برای کاهش تنش ها به وجود آورده بود. ولی دقیقا زمانی که قرار بود بر طبق مفاد همین توافق واشینگتن در همکاری با مسکو به تبادل اطلاعات در مورد گروه های تروریستی و حملات مشترک به تروریست هایی که خلاف آتش بس عمل کرده از جمله جبهه النصره عمل شود، هواپیماهای ائتلاف به رهبری آمریکا با حمله به مواضع ارتش سوریه در منطقه “دیرالزور” تمام توافقات را زیر پا گذاشتند. هر چند که در ابتدا آنان این حمله را انکار کردند ولی بعدا زیر فشار افکارعمومی و افشای اسناد و شواهد ضمن پذیرش مسئولیت حمله، آن را ناشی از یک اشتباه ناخواسته عنوان کردند. این در حالی بود که دولت سوریه و روسیه با استناد به واقعیات میدانی جبهه دیرالزور اثبات کردند که از یک طرف در آنجا به غیر از “داعش” و ارتش سوریه هیچ نیروی دیگری وجود ندارد که به عنوان میانه رو بتوان قلمداد کرد. از طرف دیگر این حمله در یک بازه زمانی ۵۰ دقیقه یی و در چهار نوبت انجام گرفته بود که به دلیل اهداف مورد حمله که پایگاه های ثابت ارتش سوریه بوده و از قبل نیروهای ائتلاف کاملا در جریان آن قرار داشتند، ادعای اشتباه سهوی حمله کاملا منتفی بود. این اقدام اخلالگرایانه در کنار عدم پذیرش مسئولیت جدا سازی گروه های به اصطلاح میانه رو از گروه های تروریست در جبهه حلب جهت ورود به فاز دوم توافقنامه، به طرف روسی و سوری نشان داد که طرف آمریکایی اراده یی برای وفای به عهد ندارد. هم چنین به گزارش خبرگزاری های غربی و از قول مقامات آمریکایی از همان ابتدا در جلسه یی که با حضور “باراک اوباما” برگزار گردید بین “جان کری” وزیر امور خارجه و طرف امضاء کننده توافق با روس ها و “اشتون کارتر” وزیر دفاع این کشور مجادله سختی در گرفت که گویا پنتاگون کاملا این توافق را یک پیروزی برای مسکو قلمداد کرده بود و ظن قوی می رود که حمله به ارتش سوریه نیز در راستای بر هم زدن همین توافقنامه از سوی پنتاگون برنامه ریزی شده است.
اما هم اکنون این سوال ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده است که چرا امروز موضوع حلب آن چنان اهمیتی پیدا کرده است که لحن برخورد دیپلمات های آمریکایی، بریتانیایی و فرانسوی فراتر از عرف دیپلماتیک به تهدید نظامی روسیه هم کشیده شده است. اصلا چرا وقتی از حلب سخن گفته می شود تنها به شرق حلب با جمعیتی ۲۵۰ هزار نفری و تحت تسلط مخالفان به جای کل حلب جا زده می شود، در حالی که بخش حلب تحت تصرف نیروهای دولتی هم اکنون حداقل یک و نیم میلیون ساکن حلب را در خود جای داده است که گفته می شود ۶۰۰ هزار تن از آنان از مناطق تحت تصرف مخالفان فرار کرده و به سمت مناطق تحت حمایت ارتش سوریه آمده اند. جنگ در حلب یک طرفه نیست و هر روزه هر دو طرف با توپخانه سنگین و تمام سلاح های موجود با هم درگیر شده و مناطق در دست طرف مقابل را می کوبند ولی در یک پروپاگاندای سیاسی – تبلیغاتی بین دولت های غربی و مدیای جهانی هیچگاه از قربانیان بخش غربی حتی یک ویدئوی کوتاه هم پخش نمی شود. داستان “کلاه سفیدها” که توسط ترکیه از میان مخالفان مسلح سوری آموزش و تجهیز شده اند و ظاهرا سعی زیادی می شود که کاندیدای “صلح نوبل” هم معرفی شوند را هم اگر به این سناریو اضافه کنیم، به خوبی یک تصویرپردازی حرفه یی برای هیولاسازی از روس ها و ارتش سوریه اثبات می شود. بدون شک در جنگ ها و به خصوص جنگ های داخلی و فرقه یی دست هیچ کس پاک نیست و هر روز جنگ در هر طرف از معادله تصویری از جنایت و کودکان قربانی را از خود به نمایش می گذارد. در حالی که بنا به گفته منابع مخالفان از جمله “سازمان حقوق بشر سوریه” که وابسته به این مخالفان است در تمام طول دو هفته گذشته با آن حجم از بمباران های که به گفته رهبران غربی “دروازه جهنم” را به روی حلب گشوده است، حدود ۲۴۰ تا ۳۰۰ تن تاکنون کشته شده اند. از این تعداد بر اساس همین گزارش نزدیک به ۱۴۴ تن غیرنظامی و حدود نیمی از این غیرنظامیان کودک بوده اند. این در حالی است که یک روز بعد از حملات تروریستی به پاریس در ۱۴ ژوئیه به فرمان “فرانسوا اولاند” در طی دو حمله به مواضع داعش در خاک سوریه که بعدا به اثبات رسید هرگز هیچ تروریستی در آنجا وجود نداشته است، ظرف چند دقیقه ساکنان دو روستا به خاک خون کشیده شدند که در یکی حدود ۱۱۵ و در دیگری گفته شد ۳۴ تن غیرنظامی و زن و کودک کشته شده اند. از یمن با آن وسعت از سبعیت و خشونتی که بر هیچ کس پوشیده نیست امروز فوج فوج زنان و کودکان توسط ائتلاف به رهبری عربستان کشته می شوند و حتی گزارش رسمی اعلان شده توسط سازمان ملل متحد بعد از دو روز توسط دبیرکل بی اراده و خریدنی آن پس گرفته می شود تا ریاض از لیست “جنایت علیه کودکان” خارج شود و صدای هیچ کس هم برای دفاع از حقوق بشر در نمی آید، ولی امروز در خصوص حلب طوری وانمود می شود که انگار پایان جهان نزدیک است. بدون شک در حلب جنایت جنگی از سوی هر دو طرف منازعه رخ می دهد ولی اینکه معیارهای دوگانه برای خط کشی بین جنایت دوستان و دشمنان کشیده شود با اصول و قواعد انسانی و حقوق بین الملل همخوانی ندارد. در ضمن آنچه مهم تر از هر چیزی در این خصوص خواهد بود ماهیت تحولات و روندهای موجود در بحران سوریه را مشخص می کند و نسبت به آینده یی که حداقل در کوتاه مدت انتخاب بین دولت سکولار اسد و تروریسم بنیادگرای اسلامی می باشد، باید بهترین نوع سیاست ورزی برای حل و فصل این منازعه و حداقل کاهش تنش در جهت ایجاد ثبات را مدنظر قرار داد. اینکه امروز فرانسه با لحن تهدیدآمیز نسبت به روسیه و ایران از ارائه یک پیشنهاد آتش بس سخن می گوید تنها فرافکنی موضوعی است که قبل از آن همین کشور درخواست مسکو برای ارائه توافق آتش بس بین لاوروف – کری به شورای امنیت جهت صدور قطعنامه و حمایت قانونی از آن، با عدم ارائه مفاد توافقنامه توسط واشینگتن به متحدین خود ناکام ماند. در صورت صداقت طرف غربی هنوز هم دیر نخواهد بود اگر همان توافق فعلا معلق مانده بین روسیه و آمریکا که بعد از هفته ها گفت و گوهای فشرده مورد قبول دو طرف واقع شد به شورای امنیت ارائه شود. با رصد کردن تحولات کنونی به نوعی روشن می شود که جنگ حلب “جعبه پاندورای” بحران سوریه است و به همین دلیل تمامی نیروهای داخلی و خارجی نسبت به این جبهه از حساسیت خاصی برخوردارند. شاید به نوعی نیز بتوان این ادعا را نیز مطرح کرد که راز معمای جنگ حلب در همین واقعیت عینی نهفته و ظاهرا قرار است تمام حساب ها در این جنگ حلب تسویه شود و این همان موقعیت ترسناکی می باشد که امروز از درون جبهه حلب به کل حوزه عمومی بحران سوریه تزریق شده است. ۱۰/۷/۹۵
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید