ناتو، نفت، انقلاب
نویسنده: رزگار عومه ر
برگرداننده: کیومرث نیک رفتار
برخلاف آنچه درانقلابهای تونس و مصرگذشت؛ انقلاب در لیبی نیز، با رستاخیز مردمی آغاز شد ولی با بمبارانهای هوائی، هواپیماهای "ناتۆ"، پایان گرفت!
ناتۆ، در جریان انقلابهای مصر وتونس، نتوانست کاری از پیش ببرد جز آنکه بر شورای فرماندهی نظامی مصر، فشاروارد کند که با سازمان اخوان المسلمین، کنار آید و، دربرابرخواسته های دیگر انقلابیون، تسلیم نشود. این بود که انبوه انقلابیون باردیگر به "میدان آزادی" برگشتند و گفتند که :” انقلاب، به پایان نرسیده است.”
دراین ماههای اخیر، هر یک از طرفهای درگیر؛ اعم از کشورهای منطقه، ابر قدرتها، دولتهای مستبد و انقلابیون مخالف آنها، در عمل، با زبانی کاملن متفاوت که ناشی ازمنافع شخصی آنهاست؛ داد سخن میدهند:
برای نمونه، جمهوری اسلامی ایران و حزبالله لبنان، تظاهرات شیعیان بحرین را " بهار عربی" مینامند؛ درحالیکه انقلابیون سوریه را که علیه دیکتاتۆری بشار اسد بپاخاستهاند؛ توطئهچی و مزدور بیگانه، خطاب میکنند!؟
دولت عربستان سعودی، با اشارهی امریکا و ناتۆ، برای سرکوب انقلابیون بحرین، نیروی نظامی میفرستد، در یمن هم به علی عبدالله صالح کمک میکند تا تظاهرکنندگان را سرکوب نماید، درهمانحال در سوریه اما، به یاری انقلابیون مسلمان سنی مذهب میشتابد بلکه درسوریهی پس از بشار اسد، حکومتی مسلمان ولی سنی مذهب، سرکار آید.
دولتهای اروپائی و پیمان اتلانتیک شمالی(ناتۆ) نیز، فریبکارانه همان عبارت "بهارعربی" را بکار میگیرند. که از اینراه بتوانند، منافع اقتصادی- سیاسی خود را دنبال کنند. دولتهای اروپائی و دولت امریکا، در عمل توانستند چهارچوب انقلاب مردمی لیبی را از "ملت، علیه حکومت" به "آپوزسیون اسلامی، علیه حکومت"، تغییر دهند. برای اینکار از پیشرفتهترین تکنولوژی نظامی بهره گرفتند و با بمباران پایگاههای قذافی، سرانجام نیروهای مسلح گوش بفرمان خود را وارد پایتخت لیبی کردند.
معمر قذافی، یکی ازهمان نوادههای نظامیان دیکتاتورمآبی است که درنیمهی دوم سدهی بیستم، در بیشتر کشورهای جهان سوم، با کودتای نظامی، به قدرت رسیدند. که بیش از۴۰ سال بر کرسی دیکتاتۆری مطلق، درغیاب هر گونه آزادی و جنب و جوش مردمی؛ تکیه زده بود.
اینگونه دیکتاتوریها به پلورالیزم سیاسی، نامبردارند. درتمام چهار دههی گذشته، سرنوشت کشور لیبی را توطئههای سیاسی و پروژههای کوته بینانهای که از یک مغز ناتوان سیاسی و پریشیده، فرمان میگرفته، تعیین میکردهاست. اما از شوربختی تاریخ، یا از بخت بد ملتهای چنین کشورهائی، که پس از سپری شدن دوران استعمارگری؛ استقلال یافتند؛ برپایهی اوضاع و احوال آنزمان و دنیای دو قطبی شرق و غرب، اکثر این دولتهای دیکتاتۆر، خود را محق میدانستند که کنترل امور اقتصادی و اجتماعی جامعه را خود راسا در دست داشته باشند.
که این به معنی تعیین میزان فراوردهها و کنترل بازار وخدمات همگانی مانند آموزش و پرورش و بهداشت عمومی و…است که همهی اینها بخشهای اساسی شالودهی اینگونه دولتها را تشکیل میداد.
صرفنظر از اینکه این گونه خدمات، تا چه میزان توقعات مردم را برآورده میکرد؛ و یا چه میزان میتوانست بهترارائه شود؛ و صرفنظر از اینکه کدام حکومت نظامی دیکتاتوری، برسریر قدرت است؛ بودجهی بسیار کلانی در اختیارش قرار میگرفت.
حکومت لیبی، از پول فروش نفت، بودجهی دولتی را تامین میکرد و از اینراه کنترل اموراجتماعی؛ بازار و خدمات همگانی را بعهده میگرفت.
در دنیای امروز اما، دخالت دولتها در امور اقتصادی واجتماعی، بزرگترین دشمن لیبرالیزم نوین بشمار میرود.
اکنون دولتهای اروپائی و ناتو، در زمینههای سیاسی – نظامی، خیلی جدیتر از دههی پیش (بحکم فشار بحران ژرف اقتصادی امروز دنیا)، نمایندگی قاطع دارند که با این دولتها دربیفتند. بویژه اگر کشوری مانند لیبی دارای منابع سرشار طبیعی باشد؛ یا مانند مصر از یک موقعیت ژئوپولیتیکی حساسی، برخوردار باشد.
دولتهای اروپائی و آمریکا، میخواهند دولتهای منطقه را آنچنان ترتیب دهند که کاملن درجهت مصالح و منافع آنها گام بردارند؛ تا غرب بتواند دراین معاملهی اقتصادی، سهم شیر را از آن خود کند. یعنی خیلی ارزانتر و خیلی آزادانه تر از آن معاملاتی که یک دولت خودی میتواند از بابت فروش منابع خود، عایدش شود.
"بهار عربی"، از سوی دولتهای غربی، تفسیری کاملن متفاوت و پراکتیکی دارد. از آنگونه اشکهای حماسی که در برابر پیکر سرنگون شدهی دیکتاتۆرها، اهالی کشورهایشان و بینندگان دنیا از صفحهی تلویزیۆن می بینند؛ که از چشمشان سرازیر میشود.
تفسیری بسیار ساده از آنجا آغاز میشود که پس از سقوط ترابلس، بلافاصله نرخ نفت تنزل میکند.
لیبی، دوازدهمین کشور صادرکنندهی نفت در دنیا است؛ و نخستین کشور افریقائیست از جهت ذخیرهی نفتی و، نهمین در سطح جهانی.
مهمترین ویژگی کشور لیبی از بابت تولید نفت، اینست که: اگر بطور مستمر روزانه ۱.۸ میلیون بشکه نفت تولید کند؛ ذخیره ی ۲۳ سال را دارد. آنهم تنها از همان چاههای موجود کنونی. اما، مهمتر از همه، این است که در اکثر مناطق نفتخیز لیبی، استخراج و تولید یک بشکه نفت ، تنها ۱ (یک) دلار هزینه در بردارد.
سالیان درازیست که شماری از کمپانیهای بزرگ اروپائی و امریکائی، از قبیل :
*Reposol YPE Of Spain
*Basf Of Germany
*ENI Of Italy
*Conoco Phillips
*Marathon And Hess
بدور از جنجالهاوتبلیغات میدیائی و گرفتاریهای قذافی، سرگرم تولید و صدور نفت به کشورهای اروپائی هستند.
بر اساس دو گزارش، در ۳ ماه آینده، تولید وصدور مجدد نفت درلیبی، ازسر گرفته خواهد شد. کمپانیهای غربی ازهم اکنون، پس از گذشت ۴۸ ساعت، تاکید بر این دارند که حکومت تازهی لیبی و شرکتهای عامل، هرچه زودتر دست بکار اصلاح مواد قانونی شوند که تولید و فروش نفت را، درلیبی به سود آنها تسهیل، نماید.
آن سناریوئی که سرنگونی حکومت قذافی را بدنبال آورد، چنان بود که انقلاب مردمی بهم ریخت و بجای مسیر اصلی، به جنگ بین یک آپوزسیون گوش بفرمان ناتو، وباقیماندهی نیروهای قذافی؛ تبدیل شد، که همین برنامه قراراست درمورد سوریه هم، به اجراء درآید.
رستاخیز ملت سوریه و ۲۶۰۰ نفر جانباختهگان راه آزادی، که به دست نیروهای حزب بعث بشار اسد، کشته شدهاند؛ دیر یا زود سوریه را به میدان جنگ دیگری با پشتیبانی نیروهای ناتۆ، تبدیل خواهد کرد.
سوریه، روزانه ۱۴۸۰۰۰ بشکه نفت پالایش و آنرا به خارج صادر مینماید، و این بخودی خود میتواند ازنظر بهرهگیری بیشتر از نفت کشورهای نفتخیز همسایهی سوریه نیز، مورد توجه باشد. و بدین ترتیب میتوان ۴/۳ کل درآمد کشور را تامین کرد.
در گذشته، امریکا و اروپا برسر راه بستهای اقتصادی علیه سوریه، باهم اختلاف نظر داشتند. بویژه در زمینهی صنعت نفت. تا جائیکه کمپانی نفتی "گلف سند پترولیوم Golf Sand Petroleum" دفتر اصلی خود را از آمریکا به بریتانیا منتقل کرد تا مشمول قانون تحریمهای امریکا قرار نگیرد.
پس ازاقدام دولتهای اروپائی و آمریکا، در رابطه با برقراری راه بستها علیه سوریه، دولتهای بزرگ و رقیبهای سرسخت آنها: روسیه و چین، در سازمان ملل مانع تصویب قطعنامهی تحریمها علیه سوریه شدند. و خود بصورت خریدار نفت از سوریه، درآمدند. اما همچنانکه در مورد افغانستان و عراق، دیدیم؛ آنها هم دنبال منافع ومطامع خود هستند کهاگر درسوریه جنگ دربگیرد؛ آنها چه چیزی گیرشان میآید؟
شرکتهای نفتی اروپائی –امریکائی از قبیل:
*Golf Sand Petroleum
*Tanganyika,
*Suncor,
*Petro Canada
تا امروزهم همچنان درسوریه به کار و بار عادی خود سرگرمند و معلوم نیست چه چشمداشتی ازاوضاع آینده دارند .
سرنگونی حکومت بعثی سوریه، علاوه بر اینکه به رساندن انرژی فسیلی به بازار جهانی، یاری میرساند و تاحدی در پائین آوردن نرخ فروش نفت، موثر واقع خواهد شد؛ در عین حال مانند یک پروژهی عمیقی است که تامین منافع منطقهئی و جهانی، از آن انتظار میرود.
امریکا، اروپا و اسرائیل، میکوشند که پل ارتباطی قدرت و نفوذ ایران را که از عراق میگذرد و به سوریه میرسد و به حزب الله لبنان؛ ختم میشود؛ درهم شکنند. ساقط کردن حکومت بشار اسد، در عمل به معنی سقوط حزبالله و در عین حال انزوای کامل جمهوری اسلامی نیز هست.
از دیدگاه عربستان سعودی، سقوط بشار اسد، به معنی اخرین میخی است که بر تابوت ناسیونالیزم عربی زده میشود که هنوز یک جورائی، رخسارهی کمرنگی ازسیکولاریزم را در سوریه، با خود حمل میکند.
در جریان حماسه آفرینیها و شوق و ذوق" بهار عربی"، یک دگر گونی ژرف تاریخی، روی خواهد داد که در ذهن عامهی مردم تنها به چهرههای شناخته شده و آنهائیکه برصحنه ظاهرمیشوند، اهمیت داده میشود.
معمر قذافی ساقط شد و درآیندهی نزدیکی هم، بشار اسد سرنگون خواهد شد، اما نه بدست آپوزسیون تظاهرکننده، بلکه با دخالت و حملهی نیروهای ناتۆ.
که دور نیست همان ترکیهئی که ۷۲ ساعت مهلت به سوریه داد؛ آغازگر این دخالت پیمان ناتۆ باشد. که با اینکار مرزهای زمینی سوریه و ترکیه، به جبهه جنگ بین نیروهای آپوزسیون با رنگآمیزی عربستان سعودی از یکسو، و نیروهای اسد، از سوی دیگر تبدیل شود؛ که از آنجا به سمت دمشق، جبههی جنگ را گسترش دهد.
برای پایان دادن به استیلای کولێنالیزم در سدهی بیست، درکشورهای عربی، چندین انقلاب بوقوع پیوست که در جریان آنها سدها هزارنفر قربانی شدند، آنزمان هم مردم این کشورها، سیر و سفری به بهارهای این سده را تجربه کردند. اکنون هم در زیر"انقلاب" و یاری رسانیهای بشر دوستانه، به قربانیان بهار عربی، همان نفوذ و همان مطامع استعمارگرانه و کاپیتالیستی نهفته است. که عبارتست از دزدی و غارت و چپاول منابع طبیعی ازسوی ابر قدرتها. حتا انقلاب را هم از ملتها میدزدند و آنرا به راهی میکشانند که منافعشان در انجاست.
آنچه روی میدهد تنها یک واگن از بیشمار واگنهای محنتباری است که در آینده از گرد راه خواهند رسید.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید