نظام ارزشی غربی و قتل خاشقچی
قضیه از این قرار است که جمال خاشقچی، منتقد ملایم سیاستهای محمد بنسلمان، خلیفه مسلمین در عربستان سعودی که در آمریکا زندگی میکرد، جهت تحویل مدارکی در رابطه با ازدواجش با نامزد ترکیاش به کنسولگری عربستان در استانبول میرود، پانزده نفر مامور ویژهای که با یک هواپیمای خصوصی از عربستان وارد استانبول شده بودند، پس از انجام ماموریت در داخل کنسولگری عربستان، با چمدانهایشان، که مشمول مصونیت امنیتی دیپلماتیک میشد، همان روز استانبول را ترک میکنند. گفتههای دولت ترکیه، ویدیوها و نوارهای صوتی و تمامی شواهد دیگر بر این گواهی میدهند که خاشقچی در داخل کنسولگری عربستان در ترکیه به قتل رسیدهاست و کالاهای درون چمدان دیپلماتهای سعودی، بدن قطعه قطعه شده جمال خاشقچی بودهاست.
تازه داشتیم کم کم ماجرای کودکان درون قفسهای آهنین و جدا شده از دامن مادران پناهندگان آمریکای لاتین در آمریکا توسط دولت “ترامپ” را به فراموشی میسپردیم که کلمات قصار دیگری از دهان آقای ترامپ چند روزپیش جاری شد. موضوع از چه قرار است؟ قبلاً به این مساله اشاره بکنم که بخش قابل توجهی از اپوزیسیون سکولار و دموکرات ایران که بخاطر عدم نتیجهگیری از نبردهای آزادیخواهانه فرسایشی پنجاه سال گذشته، با شکست روانی مواجه گردیدهاند، بهاین نتیجه رسیدهاند که برای بازگشت دموکراسی به ایران، باید پشتیبانی رهبری دنیای آزاد، یعنی عموسام را بهسمت خویش جلب کرد.
این طیف از تمامی جریانهای پان ناسیونالیست افراطی ایرانی گرفته، تا بخشهایی از جمهوریخواهان و سلطنتطلبان گسترش مییابد. این استراتژی سیاسی نه تنها بر پایههای هیچ مبنای ارزشی انسانی، استوار نیستند بلکه بر هیچ پایه اخلاقی انساندوستانه و آزادیخواهانهای نیز استوار نبوده و در درجه اول ناشی از فرسودگی و خستگی سیاسی این یاران میباشد. اینجا صحبت از این نیست که چگونه خودباختهگانِ به اصطلاح دموکرات و اپوزیسیون ایرانی که در نزدیکی به دونالد ترامپ و محمد بنسلمان سر از پا نمیشناختند، از همدیگر سبقت میگرفتند و به صف ایستاده بودند. اینجا صحبت از برخوردِ نمایندگان “رهبران به اصطلاح دنیای ازاد” با دولت بنسلمان است.
حدود دو هزار و پانصد سال پیش “دیوژن” محور فلسفه خویش را “انسان” و “انسانیت” قرار میدهد و وسط روز روشن با چراغی بدست در کوچه و بازار به دنبال “انسان” میگردد. اگر منصور حلاج در عراق جان خویش را بر سر گفتار “انالحق” بر پایههای ارزشمند انسانی الهی از دست میدهد و عمادالدین نسیمی بر پایه ارزشمندی مشابه انسانی در شهر حلب سلاخی میشود، مولانا هشتصد سال پیش ارزشمندیهای “انسانی” را در سرودهٔ “انسانم آرزوست” فریاد زده و بر تاریخ شرق حک میکند.
زمانی که در قرن هفدهم “ولتر” با روحیه آزادمنشی و طغیانگرانهٔ خویش، با رمانتیسیسم “ژان ژاک روسو” در جدال بود، کتاب “امیل” روسو به آتش کشیده میشود، خروش بر میدارد که حاضر است جان خود را بدهد تا روسو بتواند گفتههای خود را بنویسد. بتهوون در سمفونی نهم خویش از ولتر هم قدرتمندتر فریاد میزند “ای انسانها با هم باشید در زندگی مهربان، برادری کنید با هم در هر کیش و هر زبان”. صفرخان قهرمانی، نلسون ماندلا، ارنستو چه گوارا و مارتین لوتر کینگ از جمله سرشناسترین افراد لشکر عظیم انسانهای آزادهای بودهاند که نه تنها طول عمر خویش، بلکه حتی جان خویش را در راه بلند کردن پرچم آزادگی و شکوفائی انسان و انسانیت از دست دادهاند.
اگر نظری اجمالی به فلسفهٔ اخلاقی حاکم به مناسبات اجتماعی بیاندازیم، میتوان به قدرت فراوانی آنها را به دو مکتب اخلاقی فلسفی تقسیم نمود. یکی از این مکاتب اگر با ماکیاولی آغاز گردیده باشد، به دکترین جرمی بنتم که به “یوتلیترینیسم” مشهور میباشد خاتمه مییابد. این مکتب اخلاقی فلسفی با قدرت تمام توسط نئولیبرالیسم جهانی و سیاستورزیهای دنیای امپریالیستی به کار گرفته میشود. مکتب اخلاقی فلسفی دیگر حاکم را باید در فورمولبندی اخلاقیات امانئول کانت خلاصه نمود.
“جرمی بنتم” که خود مبتکر نظارت دیدبانی بر سیستم زندانهای مدرن امروزی میباشد، از نظر اخلاقی فلسفی معتقد بود که، هر عملی که به نفع اکثریت جامعه باشد، اگر چه ممکن است به ضرر و یا باعث قربانی شدن اقلیتی هم گردد، قابل توجیه میباشد و باید به آن عمل اقدام کرد. بر پایه یک چنین فلسفه اخلاقی است که قدرتمداران جنگ افروز حاکمه امپریالیستی، با این توجیه که جنگ افروزیهای آنها به نفع اکثریت است و اکثریت مردم را از خطرات بزرگتری محافظت میکند، چهل سال جنگ خانمانسوز را بر خاورمیانه تحمیل نموده و توجیه مینمایند. آنها سیاستهای ارتجاعی خویش را با این توجیه که به نفع اکثریت میباشند با زور اجرا و تحمیل مینمایند.
به گفته میشل فوکو، سیستم نظارت دیدبانی زندان های جرمی بنتم، به تمامی ساختارهای جامعه بشری مدرن، از بیمارستان ها گرفته تا مدارس، دانشگاه ها، ادارات، کارخانجات، موسسات و خیابان ها گسترش یافته است. به این دلیل همه مردم به نوعی احساس میکنند که قدرتمداران حاکم آنها را زیر نظر گرفته اند. از این نظر همه در واقع در زندان بزرگی زندگی میکنند که به نوعی تحت نظر میباشند.
در مورد مکتب فلسفه اخلاقی امانئول کانت و «ماکسیم»های ایشان به احتمال قوی آشنائی دارید. کانت میگوید، پندار نیک و کردار نیک پدیدههای جهانشمول میباشند و باید در هر شرایطی بطور کامل و بدون قید وشرط اجرا شوند. وی به تبعیض اخلاقی معتقد نبوده و اعتقاد دارد که “انسان” نباید وسیلهای برای توجیه کردارهای ما باشد، برعکس، هسته مرکزی کردارهای ما باید تامینکننده حقوق و منافع انسانی بطور خاص و عام باشد. وی معتقد است که ما باید همیشه خود را بعنوان شاخص و نماینده رفتار و کرداری در نظر بگیریم که راستی و درستی را بطور کامل در جامعه نمایندگی میکند. فلسفه اخلاقی کانت، جائی را برای توجیه جنایات جنگی خاورمیانه، یا در قفس کردن کودکان پناهندگان به آمریکا و جداکردن آنها از آغوش مادران نمیگذارد. این فلسفه “انسان” و “حقوق انسانی” را هسته مرکزی فلسفه اخلاقی خویش قرار میدهد.
به دنبال بمبهای اتمی در هیروشیما، ناکازاکی، جنگ ویتنام، حکومتهای نظامی در آمریکای لاتین و اکثر کشورهای وابسته به امپریالیسم، امروز ما به دوران “جرج بوشهای پدر و پسر” و “دونالد ترامپ”هایی رسیدهایم که خود را رهبران امروزین دنیای آزاد مینامند. در مورد سیاستهای داخلی و خارجی رهبری به اصطلاح دنیای آزاد، دولت آمریکا و اقمارش باید به آفرینش “القاعده”، “داعش”، “طالبان”، “جیشالاسلامی”، “جبهه النصر” و دهها لشکر ضد انسانی و ضد بشری مشابه آنها و حمایتهای آنها از اخوانالمسلمین در مقابل نیروهای سکولار و دموکراتیک یا جنگهای چهل ساله گذشتهای که خاورمیانه را به آتش و خون کشیده، کشورها را ویران کرده و دهها میلیون انسان را کشته، آواره کرده و به مهاجرت وادار کردهاند، یاد نمود.
امروزه تئاترهای نمایشی تهدیدات و انتقادات لفظی آمریکا و دیگر کشورهای غربی از دولت عربستان سعودی با جار و جنجال طبلهای توخالی آغاز گردیده است. خانم “ترزا مئی” نخست وزیر بریتانیا در مورد اتهام مسموم شدن جاسوس دوطرفه “سرگئی سکریپول” در خاک انگلیس بیش از شش ماه و روزانه چندین بار بدون ارائه هیچگونه مدرکی، بدون توقف و هر روز به موازات تمامی رسانههای متعلق به دولتی، از جمله بی بی سی، دولت روسیه را متهم کرده، زیر ضربه حملات سیاسی تبلیغاتی و دیپلماتیک گرفته و توانست با بسیج کردن دولتهای عضو ناتو دهها، بلکه صدها دیپلمات روسی را از کشورهای عضو ناتو اخراج نماید. ایشان در مورد قطعه قطعه شدن یک منتقد سیاسی عربستان سکوت کامل اتخاذ کرده و صحبتهایش در این مورد از یک انتقاد دیپلماتیک فراتر نرفته است.
در این مورد “دونالد ترامپ” به میدان آمده و بصورت شفافتری صحبت کرده و جوهر مطلب را به زبان آوردهاست. قبل از ایشان، سناتورهای دموکرات و جمهوریخواه آمریکائی به میدان آمده و انتقادهایی گنگ، دو پهلو و خفیف بدون هیچ بازتاب سیاسی اقتصادی بر زبانهای خویش جاری میکردند. آقای ترامپ حق مطلب را چنین ادا کردند که؛ ما اجازه نمیدهیم این حادثه موجب گردد تا قرارداد یکصد و ده میلیارد دلاری فروش مهمات ما به عربستان سعودی به خطر بیافتد. اگر ما نفروشیم، آنها از دیگران خواهند خرید.
آنها از بازتابهای انسانی، سیاسی، حقوقی، دیپلماتیک و امنیتی کشتن یک “شهروند” آمریکایی توسط مامورین امنیتی دولت عربستان سعودی در داخل کنسولگری این کشور در استانبول، صحبت به زبان نمیآورند. آنها بهغیر از اظهار تاسف از این حادثه، هیچگونه عکسالعمل موثر و کارائی در مقابل این حادثه از خود نشان نمیدهند. آنها بر مناسبات استراتژیک بلند مدت امنیتی، اقتصادی و سیاسی و بر اساس منافع سوقالجیشی و نفتی نظامی با دولت عربستان به میزان بیشتری پای فشردهاند. روشهای بربرمنشانه، غیرانسانی و بدوی گروه مافیائی حاکم بر عربستان سعودی را که دست کمی از آنچه جمهوری اسلامی ایران در کشور ما انجام میدهد ندارند، چشم میپوشند. فرق قضیه اینجاست که اگر جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی نقشی تقریبا مساوی در سرکوب مردم کشورهای خود و به آشوب کشیدن کشورهای منطقه داشتهاند، یکی از این دو کشور، یعنی عربستان سعودی نه تنها یار و یاور نزدیک قدرتمداران آمریکائی است، بلکه سالانه میلیاردها دلار به آنها سود میرساند و یار آنها در پیاده کردن پروژههای خاورمیانهای آمریکا میباشد اما آن دیگری با آمریکا در تقابل است. اگر روزی جمهوری اسلامی ایران، با تمامی چهره چرکین ضد انسانی، بدوی و ارتجاعی خویش مثل عربستان به همپیالهگی آمریکا دربیاید، به اصطلاح رهبران دنیای آزاد در مقابل تمامی جنایات آنها در حق مردم ایران هم سکوت خواهند کرد.
اواخر اکتبر امسال چهل و پنج هزار نیروی عضو پیمان آتلانتیک شمالی “ناتو” در نوار مرزهای روسیه به بزرگترین مانور نظامی خود بعد از جنگ سرد آغاز خواهند کرد. بطور همزمان، انتخابات میان دورهای سنای آمریکا در شرف آغاز است. بهموازات آنها لازم میباشد تا یکسری تبلیغات و پروپاگاندای ضد دولتهای روسیه و چین از نظر آماده کردن روانی افکار عمومی به راه انداخته شود. از جمله زمینههای پروپاگاندائی آنها، یکی هنوز همان داستان “سرگئی سکریپول” بوده و دیگری اتهام حملههای سایبری روسیه علیه دولتهای غربی است که توسط دولت بریتانیا و شبکه خبری بی بی سی و سپس آمریکا بر رسانههای جهانی تزریق میگردد. آیا باید به آهنگ سمفونی ساخته و پرداخته شدهٔ این دولتها و رسانههای خبری آنها رقصید و مثل طوطی هرآنچه را که آنها در حلقوم ما میکنند، تکرار کرد؟ یا اینکه چند قدم عقب کشید، تصویر کامل قضایا را زیر نظر گرفته و سیاستهای واقعی پشت پرده این عملکردها را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد؟
نه سیاستهای محافظهکارانه، افراطیگرانهٔ مسیحی و مرکانتالیستی آقای دونالد ترامپ، بوئی از ارزشهای انسانی برده، نه سیاستهای نئولیبرالی، گلوبالیستی، نفتی نظامی، جنگ افروزانه امپریالیستی، جمهوریخواه و دموکراتهای نهادینه شده در سیاستگزاری آمریکا. همانطور که آقای ترامپ با شفافیت میگوید؛ اجازه نمیدهد تا قطعه قطعه شدن شهروند آمریکایی در کنسولگری عربستان در استانبول موجب به خطر افتادن قرارداد نظامی یکصد و ده میلیارد دلاری آمریکا و عربستان گردد، استراتژی آنها در مورد ایران و دیگر کشورهای منطقه هم فقط و فقط بر اساس تامین منافع فعلی و دراز مدت آمریکا و اقمارش تنظیم میگردد، نه صادر کردن دموکراسی به ایران. آن عده از شعبده بازان سیاسی داخلی ما که مانند دلقکهایی به دنبال عموسام و نوچههای منطقهای آنها از جمله بی بی نتنیاهو و محمد بنسلمان به رقص در آمده و به ساز آنها میرقصند، به این امید دل خوش کردهاند تا زیر سایه بالهای قدرت عموسام، بعد از گمارده شدن حکومتی دست نشانده توسط آنها، اینها هم به نان و نوائی خواهند رسید، در صف مقابل آمالهای ملی مردمی ما قرار دارند.
اکتبر ۲۰۱۸