نقد رمان هزارپیشه بوکوفسکی ترجمه وازریک درساهاکیان
مترجم : وازریک درساهاکیان
ناشران : کتاب ارزان و خانه هنر و ادبیات گوتنبرگ
چاپ اول: ۱۳۷۸ ش 2008/
صفحات: ۲۵۰
رمانی در ۲۴۵ صفحه، شرح حال نویسنده در لوس آنجلس که با فقر و تلاش برای نشر داستانهایش به هزارپیشه گی یعنی کارهای غیردائم کم مزد می پردازد. در این کتاب امور روزمره کار، مسکن، خورد و خوراک، آمیزش، ایاب و ذهاب، مریضی، تفریحات در لس آنجلس نیم قرن پیش تصویر می شوند.
چارلز بوکوفسکی ۱۹۲۰-۱۹۹۴ نویسنده مقیم لس آنجلس- ۵۰ کتاب شعر، رمان، مجموعه داستان نشر کرد. او در آندرناخ، آلمان، از پدری آمریکایی، لهستانی تبار، نظامی و مادری آلمانی بدنیا آمد. خانواده اش با او که ۲ ساله بود به لس آنجلس کوچ کردند. تا پایان عمر در این شهر زیست. روی سنگ گورش “سعی نکن!” حک شده؛ منظورش اینست: اگر همه وقت خودت را به سعی کردن بگذرانی، دیگر کاری بجز سعی کردن نکرده ای. بنابراین سعن نکن! بلکه کاری را که باید بکنی، بکن؛ تا خودت را خلاص کنی.
چارلز در “دانشکده شهر” در رشته ادبیات و روزنامه نگاری ۲ سال تحصیل کرد. در ۱۹۴۰ پدر بیکار و سختگیرش، وقتی یکی از داستانهای او را خواند- دار و ندار و دستنوشته های اورا روی چمن جلو خانه ریخت؛ او را بیرون کرد. از آن پس در محله فقیرنشین شهر ساکن شد؛ با کارهای کم درآمد و غیردایم، بخور و نمیر می گذراند. در ۱۹۴۴، جنگ جهانی ۲، اف بی ای/ اداره بازرسی فدرال یعنی پلیس لباس شخصی داخلی آمریکا- او را بجرم از زیر سربازی در رفتن ۱۷ روز زندانی کرد؛ بخاطر نتیجه نامناسب آزمون روانشناسانه از خدمت نظام معاف شد. او مخالف جنگ بود.
۱۹۴۵ بود که یک شعر و سپس یک داستان او در مجلات ادبی نشر شدند. بخاطر کندی روند پذیرش و نشر آثارش، تا ۱۰ سال بعد چیزی ننوشت. ۱۹۵۰ مدت ۲ سال نامه رسان پستخانه بود؛ ۱۹۵۵ پس از بستری شدن در بیمارستان، دوباره به شعر نوشتن پرداخت. ۱۹۵۷ با شاعری ازدواج کرد؛ ۲ سال بعد طلاق گرفت. ۱۹۶۱ با گاز خودکشی کرد؛ ولی با سردرد ناشی از گاز منصرف شد. ۱۹۶۲ مدت ۱۰ سال در پستخانه لس آنجلس کار کرد. او با فرانسیس اسمیث در ۱۹۶۴ صاحب دختری شد. در توسان- آریزونا با یک زوج، مجله ادبی “غربتی” را مدتی دایر کرد. در این مجله اشعار او مرتب نشر شدند.
رمانهای ۶ گانه او بقرار زیرند: پستخانه ۱۹۷۱، هزارپیشه ۱۹۷۵، زنها ۱۹۷۸، ساندویچ ژامبون با نان چاودار ۱۹۸۲، هالیوود ۱۹۸۹، تفاله ۱۹۹۴. او در مصاحبه ۱۹۷۴ گفت: آدم همه عمرش را در شهری می گذراند. با هر گوشه و کنار آن آشنا می شود. در نتیجه نقشه آن در ذهن آدم نقش می بندد. تصویرهایی در مخیله اش شکل می گیرد. چون من در لس آنجلس بزرگ شده ام، احساس روحی و جغرافیایی خاصی نسبت به آن دارم. نمی توانم خود را جای دیگری تصور کنم.
موضوع کتابهایش بیشتر شرح حال خود نویسنده در زندگی روزمره در شهرش است. او دربدر، مفلس، خانه بدوش، همیشه دمی بخمره می زند. رمان هزارپیشه شمه ای از زندگینامه خود نویسنده با نام هنک چیناسکی در حول و حوش ج ج ۲ است. رویدادهای روزانه هنک کار، خوراک، زنبارگی، ولگردی، گوش دادن به موسیقی کلاسیک رادیویی، خواب، مصاحبت با اطرافیان می باشند. چیناسکی به لس آنجلس تایمز، روزنامه معتبر شهر، برای کار می رود؛ ولی او را بعنوان نظافتچی استخدام می کنند.
زبان بوکوفسکی محاوره در کوچه و برزن بوده؛ با واژه های غیرادبی فحش و اصطلاحات بیدروپیکر لاتی با آوردن اسماء و افعال آلتهای جنسی، باده گساری، روابط ناپیگیر انسانها در مراودات روزمره. او پیگیرانه داستانهای خود را دستنویس سپس پاکنویس می کند. جملات او کوتاه، تصویرسازی موجز، محاوره ها مستقیم و ساده اند. سبک بیان او زبان کوچه در محیط کار روزمزدی است.
او همیشه در انتظار کشف استعداد ادبی خود بوسیله مجامع رسمی بوده؛ نامه های عدم پذیرش آثارش برای چاپ را نگه میداشت و مرور می کرد. در ص ۴۶ کتاب فوق می نویسد: من به تنهایی معتاد بودم. اگر تنهایی را ازم می گرفتند؛ عین آدمی می شدم که آب و خوراک را ازش گرفته باشند. اگر هر روز یک کمی باخودم خلوت نمی کردم، مثل این بود که ضعیفتر می شدم. گاهی هم مزاح لحن کتاب را غیرجدی می کند. در ص ۸۰ آمده: من نابغه ام. اما کس دیگری جز خودم از این راز خبر ندارد.
رمان فوق در ۲۰۰۶ سناریوی فیلمی با بازی مت دیلان، ماریسا تومی، لیلی تیلر شد که موفقیت مالی نداشت. لس آنجلس شهر رنگین کمان نژادی است: سفیدها، سیاهان، چیکانو/ مکزیکیها، ژاپونیها، اتنیکهای دیگر باهم کار و زندگی می کنند. در این مونولوگ درونی، راوی- من است. این رمان وصف الحال، شرح حوادث، سفرها، کار، خانه، مشروب، اطرافیان زن و مرد، رییسان است که بطور موجز و تقویمی برشمرده می شوند.
ساختار در ژرفا، داشتن شور نوشتن است. لحظات میرای زندگی را به دام کلام انداختن، بیمرگی نویسنده را در بر دارد. راوی با تصویر کلامی زندگی که در دم اتفاق می افتد؛ آنرا مانا می کند. اگرچه در ظاهر، برناتمه ریزی راهبردی و تعقل دوراندیشانه ای در کار نیست؛ بقا هدف است. زندگی در کار، خوراک، مشروب، مسکن، مصاحبت، نزدیکی، تفریح، مریضی، ماجرا، کنجکاوی، موسیقی، شرط بندی در اسب دوانی، رانندگی می باشد.
ترجمه فارسی از انگلیسی انجام شده. زبان فارسی بکار رفته در این کتاب مربوط به قشر جوانان شهری روزمزد است. لذا از واژه های مثلا کودکانه یا رسمی خبری نیست. ترجمه بسیار روان بوده؛ چینش، نحو، ترتیب کلمات- سبک روایی را مراعات می کند. در این زبان دستور جمله سازی نه بنا به الگوی فاعل- مفعول- فعل بوده؛ بلکه تابع احساس راوی و اهمیت مبتداء و خبر می شود. واژه مهم از نظر بار اطلاعاتی جلوتر از واژه غیرمهم گفته می شود. اصطلاحات محاوره ای کلانشهری با اقوام و نژادهای مختلف راحت بکار رفته اند.
تحریر کتاب بسیار دقیق و بیغلط است. شاید “رویه دوزی” کاغذ دیواری باشد، ص ۳۲. کاربرد ماهرانه فرس عامیانه فارسی در میان قشر جوانان، خواندن کتابرا جالب می کند. چند نمونه ازاین دست اصطلاحات بقرار زیرند: قسر در رفتی – ص ۳۸، ریملش هم راه بیفتد- ص۴۲، غیظ غیر انسانی- ص ۴۴، ناکس خالی بسته بود- ص۶۰.
مترجم. وازریک درساهاکیان فرهیخته ایست که بخاطر عواقب انقلاب با استعداد ادبی و هنریش میهن خود را ترک کرد. او ۱۵ کتاب زیر را در بازه زمانی ۱۳۵۸ – ۱۳۶۷ در ایران نشر کرد: تریلوژی جنگ ۳ فیلمنامه، روبرتو روسللینی، منتقدان یهودی صیهونیسم- موشه منوهین، زاپاتا: ایده الوژی یک دهقان انقلابی- میلن، مگسها- ماریانو آزوئلا، آمریکایی که من کشف کردم- مایاکوفسکی، ابزارهای نورپردازی و فیلمبرداری- ساموئلسون، خبرچین- لیام افلاهرتی، پژوهشهایی در سینمای مستند- هیلیر و لاول، رعد دوردست- رای و گوپتا، عکاسان و عکاسی- هانری کاتیه برسون، واژگان فنی سینما و تلویزیون، تاریخ سینما- اریک رد، فن تدوین فیلم- رایس و میلار، هزار پیشه- بوکوفسکی، ۲۰۰۸.
۱۵/۱۲/۲۰۱۱