Advertisement

Select Page

نگاهی به «شروه‌های زندان ریدینگ» اثر اسکار وایلد

نگاهی به «شروه‌های زندان ریدینگ» اثر اسکار وایلد

به نام خداوند بخشنده مهربان

«و همۀ آدمیان آنچه را که عاشقش هستند می‌کشند»

نگاهی به «شروه‌های زندان ریدینگ» اثر اسکار وایلد

ترجمه پرویز حسینی انتشارات سمت روشن کلمه

 

نوشتار انتقادی زندان ژانری جهانی است که بر اساس موضوع و تجربیات مربوط به نویسندگان آن تعریف می‌شود. زندان‌نویسی (حبسیه) به شکل فرهنگی بارز در اوایل دوره مدرن اروپا مطرح شد. محبوبیت آن به دلیل افزایش تعداد زندانیانی بود که بسیاری از آن‌ها نخبگان باسوادی بودند که به دلیل سیاست، مذهب یا بدهی مالی زندانی شدند؛ افرادی که با گسترش تجارت کتاب طرفداران بسیاری در بین مخاطبان سیاسی و مذهبی داشتند. علی‌رغم آزادی‌های اعطا شده برای نوشتن، زندان؛ تحقیرآمیز و آسیب‌زننده به‌نام بود و سلامتی زندانیان را به خطر می‌انداخت   .(freeman, 2009: 133) اما نوع نگاه به زندان و زندانی به تغییر نیاز دارد. «آیا همه چیز به همین سادگی است!  اگر در جایی خاص افراد شرور موذیانه مرتکب کارهای ناپسند می‌شدند، فقط لازم بود که ما آنها را از بقیه جدا کرده و نابود کنیم. ولی خط تقسیم خیر و شر از قلب هر انسانی می‌گذرد. چه کسی مایل است بخشی از قلب خودش را از بین ببرد؟!» (Solzhenitsyn, 1974[i]، نقل ازMaruna, 2001:2 ). شاید دلیل بخشندگی خداوند هم این باشد گشودن همه‌ی لحظه‌هایی که بر بنده‌ای گذشته و تماشای رنج لحظه‌ها از بالا و بخشیدن ‌گرایش روح او به سمتی اشتباه در لحظاتی تاریک! روحی که بارها در جهات درست هم بال گشوده و چرخیده!  بخشندگی‌ای که سرمشق هر آزاده‌ای است. اقیانوس آرام سینه‌ی آدمی از تلاطم کینه‌ی هم‌نوع خالی! آسمان سینه‌ی آدمی، پروازگاه پرندگان یاری!

 

اما زندان

بست نشستن در گوشه‌ای از جهان و ذوب کردن همه‌ی صداها در فکر و قدم زدن در چرایی و چگونگی پدیده‌ها، شاید یکی از صداهای زندان است. شرایط زندانیان برای نوشتن افکار، خاطرات و یا تحلیل برخی مسایل که فکرشان را درگیر کرده، یکسان نیست. برخی از نویسندگان مجبورند کارهای خود را پنهان کنند، روی کاغذهای خرد شده، حتی روی پوست بنویسند، از زغال یا خون استفاده کنند تا آثار خود را ثبت کنند و نوشته‌های خود را به صورت قاچاق از زندان بیرون ببرند. اما برخی دیگر در موقعیتی غبطه برانگیز، وسایل لازم (کاغذ، ابزار نوشتاری، میز، نور کافی) و اوقات فراغت برای نوشتن متن‌های خود در اختیار دارند و آزادانه مجاز به انجام وظیفه خلاقانه خود هستند.

روث آنرت[ii] با بررسی آثار برخی از مشهورترین زندانیان اوایل دوره مدرن از جمله توماس مور[iii]، لیدی جین گری[iv] و توماس وایات[v]، اولین مطالعه برجسته ادبیات زندان را ارائه نمود. او در این مطالعه بر دگراندیشان سیاسی و مذهبی و زندانیان طبقات تحصیل کرده تمرکز دارد. آنرت مجموعه‌ای از متون و نویسندگانی که تمرکز اصلی آن‌ها به جای جنایت صرف، روی مسائل اعتقادی و وجدان است، را مورد مطالعه قرار داده است. 

اگرچه حدود دوجین نویسنده زندانی قبل از سال ۱۵۰۰ وجود دارد که می‌توانیم متون خاصی را که در دوران حبس آنها سروده شده‌اند – مثل چارلز اورلئان و مالوری اسپرینگ[vi] – به یاد بیاوریم اما در قرن شانزدهم میلادی متون بسیاری به رشته تحریر درآمد که زندانیان سیاسی آن را تولید کرده بودند. بررسی آنرت از نوشته‌های زندانهای قرن شانزدهم، قابل توجه است او مزامیر توبه که در برج لندن سروده شده و گرافیتی که روی دیوار سلول‌های برج کار شده را مورد بررسی قرار داده است همینطور آثار مشترک ترکیبی، نامه‌ها و رساله‌هایی که توسط فعالان مذهبی مختلف نوشته شده و متون ادبی قابل توجه مثل شعر و داستان‌های مخروطی شکار[vii]، نوشته شده توسط بدهکاران. آثار گرافیتی به ما می‌گویند که چه کسی در یک سلول زندانی بوده و نام خود را به دیوار اضافه کرده است. به همین ترتیب، نامه‌ای روی برگ یک کتاب مقدس خانوادگی می‌تواند در هنگام مرگ به اعضای خانواده سپرده شود و در نتیجه زنده بماند.

آنرت همچنین  نمونه‌ای از کتاب نویسی را در آثار مارگارت داگلاس[viii](خواهرزاده هنری هشتم که در صف جانشینی تاج و تخت بود) و توماس هاوارد[ix] مورد بررسی قرار داده است. این دو عاشق، نامه‌هایی را در زندان رد و بدل کردند و شعرهایی (دست‌نوشته دوون شایر[x]) را که بین سلول‌هایشان در برج جابه‌جا می‌شد سرودند. آنرت این شیوه‌ی ترکیب را به کتاب نویسی دسته جمعی مرتبط می‌کند، که در آن دست نوشته‌ها در میان اشراف دست به دست می‌شدند و مخاطبان وسیع تری از خوانندگان را حذف می‌کردند.

لارسون[xi] در مقاله‌ای درباره آثار نوشته شده در زندان به این مساله می‌پردازد که زندان نوشته‌ها نه تنها دارای موضوعی مشترک هستند، بلکه ویژگی‌های صوری و درونی تکرار شونده نیز دارند که به استراتژی‌های اعمال شده‌ی قدرت در زندان‌ها به طور کلی مربوط می‌شوند.

اگر بخواهیم یک انسجام درونی کلی در زندان نوشته‌ها کشف کنیم؛ اولین قدم، دریافت شرایط ساختاری مشترک است که زندان نوشته‌ها از آن بیرون می‌آیند. زندانی، نوشتن را بعنوان یک روش مقاومت در برابر شرایطی که در آن قرار دارد انتخاب می‌کند.

در فضاهای تحت کنترل قدرت، مردان و زنان در جعبه‌ها، قفس‌ها یا سلول‌ها زندگی می‌کنند. نگهبانان درها را اداره می‌کنند و امتیازاتی را دریافت می‌کنند یا از آنها محروم می‌شوند… همه اینها در دیوارهای محصور شده‌ی محوطه زندان جریان دارند. دیوار بیرونی، زندانیان را به نام حمایت از جامعه‌ی مطیع قانون، از جامعه دور نگه می‌دارد.

دیوارها و قفس‌ها موانعی متضادند. سلول از نگهبان در برابر زندانی محافظت می‌کند و از زندانی در برابر نگهبان. پس ساختار زندان و شرایط حاکم بر آن در همه جا یک‌سان است و نویسندگان زندان که جامه‌ای از بتن و فولاد بدنشان را احاطه کرده[xii]، از این تنگنا روح خود را به پرواز درآورده و اثر خود را خلق می‌کنند (Larson, 2010). اما همیشه هم نویسنده اثر خود را در فضا و ساختمان زندان به نگارش درنمی آورد. گاهی نویسنده یا هنرمند پس از آزادی، زمانی که آلام زندان در او ته نشین شده و همه‌ی صداها در او خاموش می‌شوند در خلوت ذهن به نگارش درمی آورد. از جمله این گروه اسکار وایلد (۱۸۵۴-۱۹۰۰)  نویسنده، شاعر و نمایشنامه نویس ایرلندی است که آثاری مثل «تصویر دوریان گری»، «شاهزاده شاد»، «غول خودخواه»، اهمیت جدی بودن و … را خلق نموده است.

وایلد تصنیف «شروه‌های زندان ریدینگ» را در اواسط سال ۱۸۹۷ در حالی که نزد رابرت راس[xiii] (روزنامه‌نگار و منتقد هنری کانادایی-بریتانیایی) در برنوال لوگراند[xiv] اقامت داشت، به رشته تحریر درآورد. او دو سال قبل از آن در ۲۵ مارس ۱۸۹۵  به اتهام انحراف اخلاقی، زندانی و به دو سال کار سخت در زندان محکوم شده بود. شعر مذکور توسط لئونارد اسمیترز[xv]  (ناشر) در ۱۳ فوریه ۱۸۹۸ با نام ” C.3.3″ که مخفف نام و شمارۀ ساختمان، بند و سلول وایلد در زندان ریدینگ بود، منتشر شد. تا قبل از چاپ هفتم این اثر در ژوئن ۱۸۹۹ کسی نمی دانست که C.3.3.  در واقع اسکار وایلد است که در زندان ریدینگ –به دلیل قوانین زندان- به این نام شناخته می‌شده است. (اگرچه قبل از آن در چاپ سوم در صفحات آغازین کتاب امضای وایلد دیده می‌شد اما در جاپ هفتم بود که نام وایلد زیر عنوان c.3.3  به طور صریح به عنوان شاعر درج شد) این شعر آخرین اثر مکتوب وایلد و موفق ترین اثر شعری اوست. البته او در زمان حبس در زندان ریدینگ ، اثر دیگری با عنوان دی پروفوندیس (به معنای: از اعماق) تالیف نموده که نامه‌ای است «۵۰۰۰۰» کلمه‌ای و برای لرد آلفرد داگلاس، نوشته  شده است. او اجازه ارسال آن را نداشت، اما پس از آزادی آن را با خود برد. در این اثر رنج سبب رستگاری و کامیابی دانسته شده. رنج در نظر وایلد اگرچه طعم تلخی دارد اما روح را از ثمرۀ تجربه پر خواهد کرد.

اما چرا تصنیف «شروه‌های زندان ریدینگ» مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت؟ شعر اگرچه به گفته منتقدان از ایرادات بلاغی خالی نیست اما صداقت سرشار اثر، آنرا تا  گذرگاه‌های ارغوانی شعر بالا می‌برد. رنج؛ تولید هنر بزرگ یا انسانیت بزرگ را تضمین نمی کند اما وایلد با تحقیر خود دراین  تصنیف و همچنین همدردی عمیق با کسی که در اشتباه افتاده و همذات پنداری با همه‌ی زندانیان، رنج را به پیروزی تبدیل می‌کند و در بین مخاطبان به جایگاه شعری و اخلاقی جدیدی دست می‌یابد.

شروه‌های زندان ریدینگ اعتراض به نظام کیفری بریتانیاست. وایلد در این اثر به ریاکاری سیستم قضایی اشاره می‌کند و از مخاطب می‌خواهد به نقش اخلاق در مجازات‌ها فکر کند.

شعر، تأمل در ماهیت گناه، جنایت، عشق و نفرت است، همینطور شِکوه از روزهای سخت و طاقت فرسایی که در زندان ریدینگ سپری نموده. از جمله مجازات‌های زندان ریدینگ راه رفتن روی تردمیل‌های خاص زندان بود  – که برای آسیاب کردن ذرت یا بالا بردن آب ساخته شده بودند- و یا باز کردن گره از ریسمان‌های قیراندود کشتی‌های قدیمی! وایلد آنقدر روی این طنابها کار کار کرده بود که انگشتانش خونریزی کرده بودند. از کارهای دیگر، جدا کردن الیاف از تکه‌های چوب (اواکوم) بود که چیزی شبیه بردگی است. علاوه بر اینها زندانیان اجازه نداشتند در آنجا با یکدیگر صحبت کنند و …. همه‌ی اینها دل شاعر را آزرده و  به یأس کشانده بود.

 وایلد در این اثر علاوه بر اعتراض به آنچه در بالا ذکر شد، نوعی نگاه فلسفی به زندگی و روابط انسانی دارد که همین نگاه، به شعر او ژرفا می‌بخشد. «هان ای باد خروشان/ ما چه کرده ایم/ که چنین بیدادگاهی نصیبمان شده است؟» (وایلد، ۱۴۰۱: ۲۴» و یا «همه آدمیان آنچه را که عاشقش هستند، می‌کشند». شعر علاوه بر مضمون، در بعد ساختار و فرم نیز جذابیتهای خاص خود را دارد که خواندن آن را دلپذیر می‌کند.

تصنیف «شروه‌های زندان ریدینگ» در«۶۵۶» سطر و «۱۰۹» بند سروده شده و به شش بخش تقسیم می‌شود که قسمت میانی، طولانی ترین بخش آن است. از نقاط قوت شعر موسیقی درونی و بیرونی سرشار آن است. هر بند قافیه خاص خود را دارد و  در پی هم آمدن یک هجای بدون تاکید و سپس یک هجای مؤکد ریتم خاصی به شعر بخشیده است. هر بند این شعر ۶ سطر دارد در حالی که  تصنیف‌های معمول در زبان انگلیسی ۴ سطری هستند. پس در اینجا با نوعی تصنیف غیر متعارف مواجه هستیم که تنها اقتباسی از تصنیف‌های معمول است و همین مساله به آن شکلی استعاری می‌بخشد:

He did not wear his scarlet coat,

For blood and wine are red,

And blood and wine were on his hands

When they found him with the dead,

The poor dead woman whom he loved,

And murdered in her bed.

همین‌طور تکرارهای متعددی در شعر وجود دارد که انسجام شعر را تضمین می‌کند و شکل استعاری آن را پر رنگ‌تر می‌نماید. تکرارها در این شعر دو گونه‌اند. یکی تکرار جمله و مضمون مشابه و دیگری تکرار حروف به ویژه همخوانهای آغاز کلمات. (ر.ک. نقدهایی که به زبان انگلیسی بر این منظومه نوشته شده) این تکرارها به شعر کمک می‌کند تا احساس آواز مانند خود را حفظ کند. موسیقی شعر آنقدر قوی است که ژاک ایبر[xvi] آهنگساز فرانسوی در سال ۱۹۲۲ قطعه‌ای روی آن تنظیم کرد و در سال ۱۹۳۷، آن ​​را به شکل باله‌ای موفق بازسازی نمود؛ نمایشی که با استقبال بی سابقه مردم مواجه شد…

 

 روایت شعر

شروه‌های زندان ریدینگ با داستان چارلز توماس وولدریج[xvii]؛ مردی که همسرش را به دلیل خیانت به قتل رسانده، آغاز می‌شود.  وولدریج که عاشقانه همسرش را دوست می‌داشته، پشیمان از آنچه انجام داده، بلافاصله خود را به ماموران امنیتی معرفی نمود. وایلد در حیاط زندان، به وولدریج توجه نشان می‌دهد چرا که از سایر زندانیان شنیده بود که او باید تاب بخورد (به دار آویخته شود). «ما مانند دو کشتی محکوم به فنا در بحبوحه طوفان از کنار هم عبور می‌کردیم و سخنی نداشتیم که با هم رد و بدل کنیم». سرنوشت وولدریج، وایلد را به تفکری عمیق  وا می‌دارد. برخی صاحب نظران معتقدند وایلد به آرامش و متانت وولدریج در پذیرش سرنوشت محتوم خود و برخورد شجاعانه با مرگ غبطه می‌خورد: «زندانبان خفتنش را نظاره می‌کرد/ و نمی توانست دریابد/که چگونه کسی چنین شیرین می‌تواند بخوابد/ با جلادی چنین نزدیک در کنارش؟!/ اما خواب برای آدمیانی که باید بگریند/ و تاکنون نگریسته‌اند وجود ندارد/ پس ما ابلهان، شیادان و فریبکاران/ شب ناتمام را بیدار می‌ماندیم/ و در مغز هر کدام ما در دست‌های درد/ وحشتی دیگر می‌خلید» (همان: ۲۱- ۲۰).  در سراسر اثر با این معنی مواجهیم که یکنواختی زندان تنها با وحشت آن شکسته می‌شود …   (ر.ک. Tearle 2020 ,)  

شعر اگرچه داستان زندگی وولدریج را بیان می‌کند اما وایلد تغییراتی در اصل داستان ایجاد نموده تا شعر در راستای اهداف هنری و زیبا شناختی پیش برود. برای مثال محل قتلِ زن، تخت خواب مشترک وولدریج و همسرش ذکر شده در حالی که در جهان واقع مشاجره‌ی آن دو به خیابان کشیده شده و وولدریج همسرش را در خیابان به قتل رسانده است. یا رنگ کت وولدریج از آبی (رنگ لباس کار او) به قرمز تغییر یافته تا در تضاد با رنگ خاکستری لباس زندان قرار گرفته و همینطور قافیه red , dead  و  bed در بند نخست شکل گیرد. همینطور برجسته کردن رنگ سرخ از نظر استعاری قابل تامل است.  رنگ سرخ در این شعر شاید اشاره‌ای به گناه، خشم یا مجازات باشد: «و تنها اشکها می‌توانند مرحمی باشند/ تا ننگ قرمزِ مانده از قابیل / نشانه‌ای از پاکی مسیح شود» ((وایلد، ۱۴۰۱: ۳۹) و « اما نه رز سپید شیری رنگ و گل سرخ/ امکان شکفتنشان در هوای زندان نیست» (همان: ۳۲) و یا «دریافتم جایی در همین جهان/ سپیده دم مهیب خداوند سرخ بوده است» (همان: ۲۵).

شاعر نسبت به وولدریج -به عنوان سمبل همه‌ی وولدریج‌ها و روح‌های دردمند- احساس تعهد دارد. او رنج انتظار برای مرگ را در شعرش مزه مزه می‌کند تا توجه مخاطب را به این رنج برانگیزد. به نظر وایلد درون هر مردی ممکن است انگیزه‌ای شبیه وولدریج نهفته باشد، وولدریج دیوانه، یا روان پریش نیست. وایلد به عنوان شاعر با او همدردی می‌کند و در بندهایی از شعر سرنوشت مرد محکوم را با سرنوشت زندانیان دیگر، از جمله خودش، مقایسه می‌کند: آنها نیز به طریقی «چیزی را که دوست دارند کشته‌اند» اما به مرگ محکوم نشده‌اند. به عبارتی سرنوشت وولدریج می‌توانست سرنوشت هر کسی باشد…. همه‌ی آدمها چیزی که دوست دارند را نابود می‌کنند. بعضی با نگاهی تلخ/ بعضی با واژه‌ای دلفریب/ بزدل با بوسه ای[xviii]/ شجاع دل با شمشیر/ کسانی در جوانی عشقشان را می‌کشند/ و دیگرانی به سالمندی/ برخی خفه می‌کنند با دستهای شهوت/ برخی با دستهای زر» (صفحه ۱۰ منظومه). وایلد در جایی می‌گوید: «حقیقت در هنر آن چیزی است که تناقض آن نیز صادق باشد». (Robinson, 2015) بنابراین از نگاه هنرمند می‌توان به هر اتفاق و پدیده‌ای از دو زاویه متضاد نگریست. یا به عبارتی وید وسیع تری نسبت به همه چیز داشت. جمله‌ای که در شعر تکرار می‌شود: «همه آدمیان آنچه را که عاشقش هستند می‌کشند» توجه دادن مخاطب به این مهم است. – این جمله از نمایشنامه «تاجر ونیزی» شکسپیر به این شعر راه یافته و برساخته‌ی خود وایلد نیست اما وایلد بسیار زیرکانه و هدمند از آن استفاده کرده است.-  تکرار موتیف وار این جمله در سراسر منظومه، انسجام هنری آن را هم در بعد مضمون و هم در بعد ساختار بالا برده است.

در بخش دوم شعر که در واقع به اعدام وولدریج پرداخته می‌شود گاه مفاهیم دردناکی مطرح می‌شود: نگهبانان همیشه در کنار  محکوم راه می‌روند، «از ترس اینکه مبادا مرد قبل از اعدام بمیرد». نه به این دلیل که می‌خواهند او زنده بماند، بلکه به این دلیل که می‌خواهند مطمئن شوند که او به شیوه‌ای مناسب، اعدام می‌شود. چرا که اگر زندانی به هر دلیلی آسیبی ببیند، قصاص و مجازات از دولت سلب می‌شود. آنها می‌خواهند وولدریج رنج بزرگی که مجازات اوست را تمام و کامل دریافت کند! نگاه وایلد قابل تامل است …

در این منظومه وایلد پارادوکسی که در جمله «همه آدمیان آنچه را که عاشقش هستند می‌کشند» وجود دارد -و در زندگی وولدریج به عنوان عاشق به وضوح قابل مشاهده است- را به ساختار زندان و سیستم قضایی نیز بسط می‌دهد. دولت قصد دارد کسانی را اصلاح کند اما درست در حال انجام این قصد، همان افراد را مورد آزار قرار می‌دهد. سه مجموعه در اینجا وجود دارد: ۱- وولدریج و معشوقه اش ۲ – هر انسان و چیزی که دوستش دارد  ۳- دولت و افرادی که قصد اصلاحشان را دارد. در هر سه مورد تخریب‌هایی وجود دارد که وایلد به آن اعتراض دارد. از نظر وایلد زندگی در زندان نوعی مرگ است. شماره سلول هر زندانی شماره‌ی مقبره اوست. زندانیان زندان ریدینگ مرده‌هایی هستند که اگرچه راه می‌روند و نفس می‌کشند اما روح زیستن از آنها پرکشیده است.  «اگر هر کسی همین را درمی یافت /که هر زندانی که آدمها می‌سازند/با آجرهای شرم ساخته شده است/حصار شده با میله‌ها که مبادا مسیح ببیند/ چطور آدمیان برادرانشان را علیل می‌کنند/ با میله‌هایی که ماه بزرگوار را تاریک می‌کنند/ و آفتاب زیبا را نازیبا/ ….» (صفحه۳۶) مرگ در سراسر منظومه می‌درخشد. واژه‌ی dead  دوازده بار تکرار می‌شود و حضور خود را در هستیِ اثر حک می‌کند. شعر از نظر استعاری می‌تواند زندگی باشد که در دوازده ماهِ سال با واژه مرگ مانوس شده و هویت خود را از آن می‌گیرد.

در سطور دیگر وایلد دو نوع درخت را با هم مقایسه می‌کند. گروهی که اجازه رشد و شکوفایی و زیبایی دارند، و گروهی که چوبه دار می‌شوند و شرکت در مرگ، زیبایی آنها را از بین می‌برد حتی اگر پاهایی روی آن برقصند. در اثر فوق سطور درخشانی وجود دارند که می‌توانند برای همیشه در ذهن مخاطب حک شوند: «هر آدمی که قلبش بشکند/ در سلول زندان یا حیاط/ چونان جعبه‌ای است شکسته/ که گنجش را به خداوند بخشیده» (ص۳۸)، » «از قلب پشیمان و شکسته/ خداوند بیزاری نخواهد جست» (ص ۳۹)، «هر سنگی که کسی برمیدارد در روز/ قلب او می‌شود در شب» (ص ۳۷)، و …  

و سرانجام وولدریج «در ملافه‌ی پیچیده سوخته دراز کشیده/ و بر گورش نامی نیست/ و تا آن دم که خداوند مردگان را فرابخواند/ بگذار در خاموشی بخوابد/ او آن را که عاشقش بود کشته بود/ پس خود نیز باید می‌مرد» (صفحه ۴۰).

اسکار وایلد نیز دو سال پس از سرایش این منظومه در سال ۱۹۰۰ میلادی بر اثر عفونت گوش که در زندان به آن مبتلا شده و درمان نشده بود، درگذشت. بر سنگ مزار او قطعه‌ای از منظومه «شروه‌های زندان ریدینگ» می‌درخشد:

«و اشک‌های بیگانگان برای او

خاکستردان کالبدش را از شفقت پر خواهد کرد

چرا که سوگوارانش رانده‌شدگانند

و رانده‌شدگان همواره سوگواری می‌کنند» (صفحه ۳۴)

 

ترجمه فارسیِ اثر

شروه‌های زندان ریدینگ در سال ۱۴۰۱ با ترجمه‌ی فارسی پرویز حسینی توسط انتشارات سمت روشن کلمه روانه بازار کتاب شده است. البته این اثر نخستین بار در سال ۱۳۲۷ توسط هوشنگ ایرانی به فارسی ترجمه شده[xix] و با عنوان «ناله‌هایی از زندان ریدینگ» همراه با مقدمه‌ای درباره دو حبسیه سرای ایرلندی و ایرانی؛ اسکار وایلد و مسعود سعد سلمان، و همینطور خاطرات آندره ژید از اسکار وایلد به انتشار رسیده است. در حال حاضر نسخه کاغذی آن کتاب در دسترس نیست و یا نگارنده از آن بی اطلاع است.

 

تفاوت‌های دو ترجمه

با توجه به فاصله زمانی بسیار بین دو ترجمه (۷۴ سال)، مقایسه این دو اثر منطقی نخواهد بود اما بطور کلی در هر دو متن، ترجمه، به شعر اصلی پایبند است. مرحوم ایرانی در شکل نگارش، الگوی شش سطری بندهای شعر اصلی را حفظ نموده و در هر صفحه سه بند گنجانده‌اند که ۱۸ سطر را در بر می‌گیرد اما در ترجمه آقای حسینی، شعر به طور پیوسته نوشته شده و هر صفحه به طور تقریبی ۲۲ سطر را در برمی گیرد. صفحات این ترجمه نسبت به ترجمه نخست ۸ صفحه افزون است. در انتخاب واژه‌ها در برخی سطور نوع نگاه‌ها متفاوت است برای مثال: «بگذار همه بشنوند و بدانند/ که هر کسی آنچیزی را که دوست می‌دارد می‌کشد/ بعضی با یک نگاه بعضی با یک تملق/ پست فطرتان آن را با یک بوسه انجام می‌دهند/ و مردان دلاور با یک شمشیر» (ایرانی، ۱۳۲۷: ۴۱)

و «بگذار همه بشنوند/ هنوز هم هر انسانی / معشوق خویش را می‌کشد / بعضی با نگاهی تلخ/ بعضی با واژه‌ای دلفریب/ بزدل با بوسه ای/ شجاع دل با شمشیر» (حسینی، ۱۴۰۱: ۱۰). در هر دو ترجمه ریتم و موسیقی درونی، از متن اصلی کمرنگ تر است و شاید این ویژگی ترجمه است …

 

منابع

وایلد، اسکار. (۱۴۰۱).  شروه‌های زندان ریدینگ، ترجمه پرویز حسینی، انتشارات سمت روشن کلمه.

——-.  (۱۳۲۷). ناله‌هایی از زندان ریدینگ، ترجمه هوشنگ ایرانی، ناشر: سید مصلح الدین مهدوی، دانلود نسخه الکترونیکی از

https://ketabnak.com/book/87647/%D9%86%D8%A7%D9%84%D9%87

Doran Larson. (2010). “Toward a Prison Poetics”, College Literature, The Johns Hopkins University Press, Vol. 37, No. 3 (Summer), pp. 143-166 (24 pages).

Dennis Switzer. (1984).“Literature in Prison” Journal of Correctional Education (1974-), Vol. 35, No. 1 (March), pp. 18-19 (2 pages).

John White. (1977). “Literature and Prison”, Published By: National Council of Teachers of English, Vol. 8, No. 3, English for the Left Hand (Spring), pp. 167-173 (7 pages)

Maruna, Shadd. (2001). Making Good: How Ex-Convicts Reform and Rebuild Their Lives. Queen’s University Belfast.

Ruth Ahnert. (2013). The Rise of Prison Literature in the Sixteenth Century, Published online by Cambridge University Press:  ۰۵ August (2014), Review by: Renaissance Quarterly, Vol. 67, No. 3 (Fall 2014), pp. 1103-1105 (3 pages)

Robinson, Peter. (2015). “Sex, Lies, and Poetry: The Ballad of Reading Gaol”, The Cambridge Quarterly, Volume 44, Issue 4, December 2015, Pages 299–۳۲۰

Thomas S. Freeman. (2009). “The Rise of Prison Literature”, Huntington Library Quarterly, University of Pennsylvania Press, Vol. 72, No. 2 (June), pp. 133-146 (14 pages)

Tearle Oliver. (2020 ). “A Summary and Analysis of Oscar Wilde’s The Ballad of Reading Gaol”

 (Loughborough University), Downloaded from https://interestingliterature.com/2020/10/oscar-wilde-ballad-of-reading-gaol-summary-analysis

 

——————-

[i]- نویسنده روس
[ii] – Ruth Ahnert
[iii] – Thomas More
[iv] – Lady Jane Grey
[v] – Thomas Wyatt
[vi] – Charles d’Orléans and Malory spring
[vii] – the cony-catching tales
[viii] Margaret Douglas
[ix] – Thomas Howard
[x] – The Devonshire Manuscript
[xi] – Doran Larson
[xii] – این نگاه به اشیاه در متون شرقی نیز دیده می‌شود برای مثال در «روزی با جماعت صوفیان» اثر سهروردی آمده است: عقول دارای فلکند بنابراین فلک به منزله جامۀ هر یک از ایشان است و رنگ آن نیز رنگ فلک است….
[xiii] –  Robert Ross
[xiv] – Berneval-le-Grand
[xv] – Leonard Smithers

 [xvi] – Jacques Ibert
[xvii] – Charles Thomas Wooldridge 
[xviii] – اشاره به یکی از یاران مسیح به نام قیافاست که با بوسیدن مسیح او را به رومی‌ها شناساند و اعدام مسیح ع را سازماندهی کرد، مرگ وولدریج سراغ  مرد ترسو نخواهد رفت.
[xix] –  سطور آغازین شروه‌های زندان ریدینگ شعر «در اینجا چار  زندان است، به هر زندان دو چندان نقب/ در هر نقب چندین حجره، در هر حجره چندین مرد، در زنجیر…./از این زنجیریان، یک تن، زنش را در تب تاریک بهتانی/ به ضرب دشنه‌ای کشته است./از این مردان، یکی…» اثر شاملو را تداعی می‌کند…

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights