نگاهی به فیلم «مرد فیلنما»
یادآوری: مرد فیلنما (The Elephant Man) یک فیلم زندگینامهای و درام آمریکایی-انگلیسی به کارگردانی دیوید لینچ است که در سال ۱۹۸۰ اکران شد. فیلم روایت زندگی تلخ جوزف مریک (در فیلم با نام جان مریک) را نشان میدهد. فیلم در زمان خود نامزد دریافت هشت جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم شد که موفق به دریافت هیچکدام نشد.
در فیلم «مرد فیلنما» اثر دیوید لینچ تقابل طبقهی سرمایه دار و فرودست جامعه به چشم میآید. البته این تقابل به شکلی نیست که این دو طبقه در فیلم، رویاروی هم صفآرایی کرده باشند و کنشهای مستقیمی بر هم بگذارند، بلکه کارگردان با تصویری که به شکلی مجزا از هر دو، نمایش میدهد قضاوت را در نگاه مخاطب میکارد و از نوع نظر مخاطب به مقصود خویش دست مییابد. در ابتدای فیلم مرد فیلنما در معرض نمایش مردم از طبقهی متوسط به پایین قرار گرفته است که با نگاههای مشمئزکننده آنها رو به روست. مرد فیلنما از این شرایط سخت در تنگناست و عذاب میکشد. گویی هیچ ترحمی در این مردمان نیست و فقط از تماشای نقصان این مرد، در عین انزجار لذت میبرند. بایستی به زاویه دوربین در آن چند نما دقت کرد که همراه با نگاه حضار از پایین به بالاست و مرد فیلنما که در بالا ( همان سکوی نمایش ) به معرض نمایش گذاشته شده است در حال زجر کشیدن است. رفته رفته با آشنایی پزشک با این مرد و نقل مکان کردنش از سیرک به بیمارستان به نوعی با یک تغییر موضع همراهیم که منجر به تغییر شرایط نیز میشود.
مرد فیلنما درک میشود، مورد توجه و تحسین قرار میگیرد و با او خوش رفتاری میشود. پزشک در ادامه در یک تلاطم فکری قرار میگیرد و احساس میکند که تفاوتی بین کار او و آن مدیر سیرک نیست و هر دو دارند با نمایش گذاشتن این مرد به نوعی سود جویی میکنند! اما در اینجا کارگردان بدون دخالت مستقیم صرفا با راضی نگه داشتن مرد فیلی از شرایط اکنونش به نوعی ورق را به نفع طبقه سرمایدار میگرداند، و مهم نیست که نگاه آن ثروتمندان از شاهزاده گرفته تا آن خانم هنرپیشه و دیگر اشخاص مرفه جامعه که به ملاقات میآیند، ریاکارانه هست یا نیست برای شهرت هست یا نه مسئلهی جدییشان آن مرد هست یا نه! صرفا از سر دلسوزی هست یا نه! مهم این است که مرد در آرامش و لذت است. پس زیست در این طبقه و شرایط ارجمند شده است. در ادامه با هر یک از شخصیتها (که هریک میتواند نماینده طبقه فرودست یا سرمایهدار باشد ) مواجه میشویم همین منوال تا حدودی برقرار است.
به آن شخصیت کارگر در بیمارستان میپردازیم که از یک سو با نفرتی خاص و از سوی دیگر برای پول گرفتن از سایر مردم هم طبقه چه رفتار خشونت بار و خبیثانهای با مرد فیلی دارد که خود، خشم مخاطبِ فیلم از او و نوع زیست طبقهاش را برمیانگیزد و در حاصل توازن به نفع سرمایهدارها به هم میخورد. در مقابل خوش رفتاری رئیس بیمارستان یا همسر پزشک را میبینیم که میل به زندگی در همچین شرایطی را هم برای مرد فیلی برمیانگیزد و هم مخاطب را ترغیب میکند. سیر حرکت نقش مرد فیلی هم قابل تأمل هست در جایی که او به زور و خشونت توسط شومن سیرک به زندگی قبلی خود باز میگردد گویی دیگر تمایلی به زیست در چنین شرایطی ندارد و خواهان بازگشت به بیمارستان و جمعی را دارد که در آنجا احساس آرامش و آسایش به او دست داده. این حرکت و تلاش برای رسیدن به آن شرایط آرمانی هم قابل توجه هست.
در نماهای آخر فیلم حضور مرد فیلی را در صحنه تئاتر داریم که اینبار او از بالا دست به پایین نگاه میکند و راضی و خشنود به نظر میرسد. در آن صحنه نماهای دوربین از بالا به پایین و پایین به بالا تغییر میکند و جوّ را به نوعی ترسیم میکند که انگار قرار گرفتن در بالا و نگاه به پایین گواراتر است. هم نقش اول هم کارگردان و هم مخاطب میل به رسیدن به زندگی مرفه دارند؛ این سیر در فیلم مشهود است.