نگاهی به مجموعهی شعر «همصدایی با دوئت شبانصبحگاهی» سرودهی هادی ابراهیمی
نوستالژی، زبان و جغرافیای بومی: نگاهی به مجموعهی شعر «همصدایی با دوئت شبانصبحگاهی» سرودهی هادی ابراهیمی
ادبیات مهاجرت به روایت زندگی و مسائل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مهاجران در سرزمین بیگانه می پردازد. این حیطه از نقد ادبی که دایاسپورا خوانده میشود یکی از جدیدترین دستاوردهای قرن بیست و یکم می باشد، که حاصل مهاجرتهای انبوه قرن بیستم و تحولات جهان در این دوران می باشد. جغرافیای فرهنگی جهان، هویت فردی را ذوب می کند و مفاهیمی همچون زبان، مکان، زمان، بودن و نژاد و برخوردها را دستخوش تغییر میکند و پایههای مطالعات فرهنگی پسااستعماری را بنیان مینهد. در عین حال مهاجرت از پدیدههایی انسانی است که به زمانی خاص تعلق ندارد؛ زیرا نه فقط در ساختن نخستین جوامع مدنی نقش تعیینکنندهای را ایفاء کرده است، بلکه در طول تاریخ نیز همواره و تا امروزه مهاجرتها تأثیرات شگرفی در شکلگیری یا تحول جوامع بشری داشتهاند. این تأثیرات دارای ابعاد گوناگونی همچون فکری، مذهبی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و حتی علمی بوده است.
یکی از عرصههای تأثیرگذاری مهاجرت، همانا تخیل ادبی و هنری است. از دیرباز میان تخیل و مهاجرت ارتباطی عمیق وجود داشته و بسیاری از آثار بزرگ ادبی یا هنری متأثر از طرح هجرت، مهاجرت یا مهاجرین بوده است. حضور مهاجرت در ادبیات و هنر چنان گسترده و تأثیرگذار بوده که گونهها یا زیرگونههای خاص خود را به وجود آورده است. ادبیات مهاجرت یا هنر ادبیات مهاجرت دستاورد همین حضور است و خود زیرگونههایی مانند ادبیات کارگران مهاجر، هنر تبعیدیان و … دارد که پیچیدگی و تنوع اینگونه را بیان میکند.
در حقیقت مهاجرت یک رویداد صرفاً جغرافیایی نیست، بلکه بیش و پیش از آن رویدادی درونی و تخیلی تلقی میشود. موضوعاتی همانند هویت، شخصیت، بیگانگی، از خود بیگانگی، غربت، نوستالژی، زبان و بسیاری دیگر نزد مهاجر به عناصری تخیلساز و تصویرپرداز تبدیل میشوند که در شکلگیری آثار ادبی و هنری آنها به طور عمیقی تأثیرگذار هستند.
در ادبیات تبعید به خصوص شعر زبان به بخش متفاوتی از حافظهی شاعر تبدیل میشود که کارکردهای آن بنا به پتانسیلهای مختلف زمانی و مکانی تغییر میکند. به عبارت دیگر میتوان گفت که یکی از کارکردهای زبان در شعر، ترسیم جغرافیا و ارتباط آن با روان مخاطب است. به این ترتیب زبان در شعر نقشی چندگانه ایفا میکند، شعر را از حالت نمادین به ویرایشی از مکان و زمان تغییر می دهد. رسالت اصلی کلمه در همین ارتباط زمانی و مکانی با فضای ذهنی مخاطب و شاعر است. در این چنین بافتی زبان تنها به یک عنصر سازنده و انتقال معنا محدود نمی شود، بلکه با شکل دهی مجموعهای از عناصر میتواند بر دلالتهای مختلفی از حالات و عواطف روحی شاعر تاثیر بگذارد. اهمیت این استراتژی در زبان شعر پیوند آن به بیرون است به این ترتیب لایههای مختلفی از معنا و زبان در بافت شعر شکل می گیرد. از دیگر کارکردهای زبان و جغرافیا در شعر انتخاب و گزیش بسامد خاصی از کلمات است که هر کدام از این بسامدها پیوند میان مخاطب و واژگان را بیشتر میکند. اما این نوع استراتژی در شعر مهاجرت بازنمود خاصی دارد. می توان گفت که جغرافیا و زبان از مولفههای شناخته شده و تاثیر گذار در اشعار مهاجرت است چرا که عموماً در زبان تغییری دگرگونه ایجاد می کنند. زبان در اینگونه شعرها پیرو الگوهای چند گانه است.
نگاهی به مجموعهی شعرهای هادی ابراهیمی رودبارکی تحت عنوان همصدایی با دوئت شبانصبحگاهی[۱] نشان دهندهی شکلگیری فرم و الگوی خاصی از زبان است که خصوصیات گفته شده در ادبیات مهاجرت را داراست. این الگو با چینش نمادها و معنای مستتری که دارد از دغدغههای شاعر و زندگیاش در هجرت پرده بر میدارد.
. . .
پیشینهای دارم
که پرواز را تجربه نکرد.
و خاطراتِ تلخ ِ تبارم را تاریخ
بر دوش جغرافیا گذاشته است
بخشی از تن زمین
با جادهای ابریشمی دوخته شدهاست.
جغرافیای جاده ابریشم را
گاه سیل میبرد
گاه خواب و گاه یاد
و گاه به ناگاه
زیرو و رو میشود
با کین ِ مین
و پا
پا نمیشود . . . دست بگیرد.
زبان در اکثر شعرها نقشی متفاوت بازی میکنند، شاعر با چینش خاص کلمات به نوعی میتواند با جغرافیای سرزمین مادری متصل شود، در عین حال زبان به نوعی میان دو جغرافیا در نوسان است. از دیگر خصوصیات شعرهای این مجموعه ارتباط کلامی و روایی شاعر با سرزمین مادری است. طبیعت به تصویر کشیده شده در این شعرها عموماً طبیعت خاص و نمادین است که با چینش خاص زبانی شاعر گره خورده است.
همیشه فصلی از سال
دستهای
به سمت جنوب در پروازند
و جاماندهای
پروازش را
به سمت جنوب میکشاند
انتهای مهاجرت
کجاست و
کی تمام میشود؟
خورشید چرا
برای شادی دل من
یکبار
فقط یکبار
به سمت جنوب
غلتی نمی زند
تا کابوس مهاجرت
غروب کند.
. . .
شاعر به بررسی تمهای مختلفی از مضامین اجتماعی در اکثر شعرها می پردازد، اما آنچه مسلم است دریافتهای شاعر از زندگی در هجرت و انتقال آن به مخاطب است. با این حال تمهای عاشقانه و واقعی نیز درگیر همین محتوای مهاجرت شدهاند و نظم نمادین در زبان شاعر را بر مبنای آن می سازند. زبان متفاوت، واژه آرایی، آشنا زدایی و ادغام کلمات که بر حالت روانی شاعر از مهاجرت دلالت کند از دیگر مشخصههای شعرهای این مجموعه است. مثلا در این شعر که تجربه و کارکرد چندگانه از زبان را می بینیم، حواس و حواصیل ، حباب، والس والها و ارتباط دریا با افسردگی که هر کدام کارکردهای معنایی و دستوری متفاوتی را نشان میدهند .
. . .
حواس حواصیل
هیچ به دریا هست؟!
حب آب
تنها حباب میشود
تا آخرین اجرای سمفونی موج
در حباب تمنا
با والسِ والها در هم آمیزد.
اقیانوس آرام
هیچ ْ آرام گرفت
هنگام که شعرهای نانوشته
در آب نوشته میشد؟
پای کدام مهاجر
از پاروزدن باز ماند؟
کدام رویا
از افسردگی رنج میبرد؟
ماهی که در خوردن نفسهامان بیاشتها بود
کشتی برای چه انبوه نفسها را
در آب پنهان میکرد؟
زبان در اکثر شعرهای این مجموعه در عین سادگی، پیچیدگیهای خاص خود را دارد، زبانی که در عین یکدستی مدام میان بازیهای زبانی و پیوند شاعر با دو جغرافیای متفاوت در نوسان است. تکرار مصوتها، تاکید بر جهتهای جغرافیایی و ارتباط آن ها با طبیعت زنده نیز از دیگر ویژگیهای زبانی در این مجموعه است که هر کدام به شکلهای متفاوتی ظاهر میشود .
. . .
صدا از کجای این بیکجا
این لولِ سرخوش سلول
سلولِ لول
از کجا میآید
زبان میریزد
زبان میزند
زبانزد است
میزند با
زبانِ کین و زور
و با
وبا
اقرأ باســـ…
میزند
میبُرّد
«زبان بریده بکُنجی نشسته صم بکم
به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم»
هیچ نمیگوید و چهره سرخ است از زبان.
نوستالژی و زبان در این مجموعه، ارتباط نزدیکی با هم دارند و به شکلدهی بخش مهمی از ادبیات مهاجرت کمک میکنند، از سوی دیگر هویت شاعر نیز در همین استفاده از کلمات نوستالژیک و پیوند نزدیک آنها با یکدیگر شکل میگیرد. طبیعت در ارتباط میان شاعر و نوستالژی نقش مهمی ایفا میکند و به نوعی پیوند دهندهی شاعر با زبان مادری است. از خلال همین زبان شاعر به خوبی میتواند به شکلگیری و انتقاد از فضای خاصی از مهاجرت بپردازد.
زنان چایکار
با هلهله
آفتاب را
از پشت کوه بیدار میکنند
و ظهرهنگام
با آهنگ کار
هَلانهاش* را
به سقف آسمان میآویزند.
چایکاران
سر از بوتهها برنیاوردهاند هنوز
و قدِ سایههایشان قائم ِ قامتشان
نشدهاست طی طول روز
هر غروب
آفتاب چهرهاش را
با عرقِ تن چایکاران میشوید
و دریا
آرام میگیرد در آغوش
ماه و ما.
نگاهی به مجموعهی اشعار این مجموعه نشان میدهد که شاعر توانسته است با گزینش متفاوت کلمات و بازیهای خاصی زبانی، هویت خود را در اشعارش باز نماید. این هویت در سرزمین مهاجرت دگرگون نشده است، بلکه متناسب با همان جغرافیا شکل گرفته و رشد یافته است. نوستالژی و زبان یکی از ابزارهای قوی در این مجموعه برای غلبه بر دیاسپورا است. می توان گفت شاعر در این مجموعه توانسته است با چینش زبان و ارتباط مکان و طبیعت به بازنمود نوعی متفاوتی از ادبیات مهاجرت بپردازد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] مجموعه در دست انتشار «همصدایی با دوئت شبانصحبگاهی»
* هَلانه = به زبان گیلکی نانو
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
آزاده دواچی مترجم، شاعر و فعال حوزه زنان، دارای مدرک کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی؛ فوق لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی، گرایش ادبیات تطبیقی ایران و فلسفهی غرب است و هماکنون مشغول به تحصیل در مقطع دکترای زبان و ادبیات انگلیسی در استرالیا با گرایش مطالعات فمینیسم پست کلنیال در حوزهی ادبیات و نقد ادبی فمینیسم و حقوق زنان در ایران و کشورهای جهان سوم است.
از دواچی تاکنون یک مجموعه شعر به عنوان «پروانهای در راه است» در سال ۸۶ منتشر شده است و دو کتاب دیگر وی در محاق توقیف گرفتار شدهاند.
Azadeh Davachi,
Ph.D. Student
Faculty of arts, School of English Literatures & Philosophy
Post-colonial Feminism and Feminist Literary Criticism
University of Wollongong, Australia