Advertisement

Select Page

پنجمین سالگرد قتل سیاسی و عامدانه امیر جوادی فر

پنجمین سالگرد قتل سیاسی و عامدانه امیر جوادی فر

امیر در درگیری های ۱۸ تیر بر اثر ضرب و شتم ماموران مجروح و به بیمارستان منتقل شد. ماموران کلانتری برای بازداشت امیر به در خانه شان رفتند، ولی امیر نبود و از پدر خواستند که او را برای پاره ای سوالات به کلانتری محل ببرد. وقتی امیر با تنی مجروح و خونین و پیراهن پاره پاره به خانه بازگشت، پدر به خاطر قولی که داده بود، او را به کلانتری برد.  ماموران قول داده بودند که او را باز می‌گردانند ولی نه تنها او را آزاد نکردند، بلکه آن تن مجروح را به کهریزک منتقل کردند.

38056_1563169042133_1322566574_1464330_3759200_n

گرد هم آیی ۱۸ تیر سال ۸۸، اعتراض به کشتار و بازداشت های ۱۸ تیر سال ۸۷ و اعتراض به تقلب در انتخابات و در حقیقت اعتراض به بی عدالتی و بیکاری و فقر و سلب آزادی هاست. ۱۸ تیر روزی است که آسمان گرم و طوفنده، غبار آلود می شود و گویی جوانان از قبل ماتم گرفته اند، شاید می دانند که قلب هایی جوان و سرشار از امید به آزادی و زندگی، از تپیدن می ایستند. ولی این قلب های سوراخ شده از گلوله به زمین نمی افتند و از بطن آن ها هزاران امیر و محمد و محسن و سهراب و اشکان و محرم و ندا و مصطفی و شهرام و حمید و علی و … متولد می شوند که در زندان ها و یا در خیابان ها و مراسم ها حضور خود را لحظه به لحظه به حکومت نشان می دهند و یاد و خاطره امیرها زنده و جاوید می ماند و در پیچ و خم یاد کشته شدگان دهه شصت توسط مادران و خواهران و همسران و نسل های جوان تر که در آن روزهای سخت تنها بودند، به همدلی و همراهی می رسند.

پدر می گوید:” امیرم روزی که رفتی شهر در غم تو سوخت”. امروز طبق روال هر سال، پدر و برادر امیر جوادی فر، یکی از کشته شدگان ۱۸ تیر سال ۸۸، در منزل مسکونی خود مراسمی بر پا داشتند. امیر در درگیری های ۱۸ تیر بر اثر ضرب و شتم ماموران مجروح و به بیمارستان منتقل شد. ماموران کلانتری برای بازداشت امیر به در خانه شان رفتند، ولی امیر نبود و از پدر خواستند که او را برای پاره ای سوالات به کلانتری محل ببرد. وقتی امیر با تنی مجروح و خونین و پیراهن پاره پاره به خانه بازگشت، پدر به خاطر قولی که داده بود، او را به کلانتری برد. او گمان می کرد با این کارش می تواند از پسرش محافظت و حساسیت ها را کمتر کند، ولی دریغ و درد که دیگر بازگشتی در کار نبود. ماموران قول داده بودند که او را باز می گردانند ولی نه تنها او را آزاد نکردند، بلکه آن تن مجروح را به کهریزک منتقل کردند.

زخم های امیر در گرمای تابستان و جهنم سوزان کهریزک عفونت کرد و بدنی که از تب شدید می سوخت، او را از پا در آورد و امیر روی دستان دوستانش در اتوبوسی که آن ها را بعد از چند روز به اوین منتقل می کرد، جان باخت و یاد و خاطره اش جاوید ماند.

پس از پنج سال، پدر هم چنان در حسرت کاری که کرده است می نالد و می سوزد و اشک می ریزد و برادر در غم برادرش سوگوار است و به یادش ترانه می سراید. آیا آن چه بر این خانواده ها رفته است، ما فراموش کرده ایم، اگر فراموش نشده است، چرا اینقدر کمرنگ شده ایم.

مراسم چون هر سال با سرود ای ایران شروع شد. مهمان ها که در آغاز تعدادشان کم بود، به احترام از جا بلند شدند و یک صدا سرود خواندند و بعد از آن سرود آفتاب کاران جنگل و بعد شعری از امیر خوانده شد. پس از آن اقای جوادی فر با صحبت های خود از همه تشکر کرد که در این چند سال او و بابک را تنها نگذاشتند. او هم چنین از بابک به خاطر پرستاری از مادر بزرگش تشکر کرد. مادر بزرگ، بابک و امیر را بزرگ کرده بود و آن زن مهربان چند ماه پیش بدون اینکه بداند امیر چهار سال و نیم پیش به دست دژخیمان کوردل کشته شده است، فوت کرد و یک بار دیگر بابک تنها شد و این خانواده سوگوار کوچک و کوچکتر شدند.

سپس بابک ترانه امید را که برای امیر و مادربزرگ اش سروده بود با عکس هایی از امیر در ویدیویی به نمایش گذاشت. هم چنین فیلمی از مادر بزرگ و روابط ساختگی او و امیر کشته شده؛ بابک که صدایش شبیه امیر بود، با مهارت هر دو هفته یک بار به جای امیر با مادربزرگ تلفنی حرف می زد و عکس های فتوشاپ شده او را برایش می فرستاد و نامه هایی به جای او برای مادربزرگ می نوشت و جواب های مادربزرگ را که هیچ گاه به امیر نرسید دریافت می کرد، ولی به این مادر عاشق تا دم مرگ امید زندگی داد.

هم چنین فیلمی از امیر نشان می دهند، وقتی که ترانه تهران را سروده و اجرا کرده بود. فیلم برمی گردد به تهران پنج سال پیش که هنوز امیر بود و شادی و امید در چشمانش موج می زد. به آن روزها که نطفه های اعتراض در کنج خانه ها و دانشگاه ها شکل می گرفت و زمان متوقف می شود. تهران با طوفانی کوبنده حکومت را به لرزه انداخت و حاکمان با چشمان تنگ نظرشان که فقط چند قدمی خود را می بینند و به قدرت و سلاح خود می نازند و از قدرت مردم حتی با دست های خالی غافل اند.

599837_439456772740936_978192770_n

پس از آن ترانه ها و سرودهایی چون یار دبستانی اجرا شد و مهمان ها نیز ایستادند و همراهی کردند. سپس آقای کامرانی، پدر محمد کامرانی از کشته شدگان کهریزک چند کلمه ای حرف زد و به یاد ما آورد که این خانواده ها را فراموش نکنیم و تنها نگذاریم که آن ها به عشق و همدلی مردم می توانند غم از دست دادن فرزندان شان را تحمل کنند. ایشان هم چنین گفت اگر آزادی می خواهیم، آزادی هزینه سنگینی دارد.

امسال خانواده کشته شدگان کمتر بودند. مادر و خواهر مصطفی کریم بیگی، مادر سهراب اعرابی، پدر و خواهر محمد مختاری، خانواده محمد کامرانی، خواهر فرج زاده، مادر سعید زینالی از ناپدید شدگان تیر ۷۸، منصوره بهکیش از خانواده کشته شدگان دهه شصت و تعدادی از بازماندگان زندان کهریزک و  تعدادی از زندانیان آزاد شده و تعدادی از مادران پارک لاله حضور داشتند.

ماموران حکومتی نیز هم چون سال های گذشته در بیرون و داخل خانه حضور داشتند و این ناهمگونی، مراسم را آزار دهنده می کرد، ولی مهمان ها به حضور آن ها اهمیتی نمی دادند و کار خود را می کردند. مراسم در ساعت ۱۰ شب با پذیرایی شام به پایان می رسد و مهمانان با آرزوی آزادی ایران و به دست آوردن آرامش و زندگی بدون زندان برای فرزندان ایران زمین، مراسم را ترک کردند.

یاد تمامی کشته شدگان راه آزادی و انسانیت گرامی باد!

 مادران پارک لاله ایران

۲۰ تیرماه ۱۳۹۳

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights