چند قطعه از مهدی گنجوی
مهدی گنجوی، شاعر، نویسنده، مترجم و محقق مقیم تورنتوست که آثار و فعالیتهای او را میتوانید در وبسایتاش به آدرس: http://www.mehdiganjavi.com دنبال کنید.
او آثار متعددی در حوزهی تألیف، ترجمه و پژوهش دارد که کتاب «غریبههایی که در من زندگی میکنند» یکی از آنهاست.
تاریخ پخش خصوصی این کتاب، سال ۱۳۹۳ ذکر شده است.
۱
ملافه از خار است. زن میگوید: “من با اندامهایم چند نفرم.” دوباره به سمت مرد میرود. مرد برای
ادامه دادنِ خودش نفس تازه میکند. خارها را که مرتب میکند، خارها او را مرتب میکنند.
وقتی که گرگها طول کویر را با بدن تو میدویدند، کویری در تو جای مناسب آب را نمیدانست.
۲
تخت از جنسِ ساعت است. عقربههای تخت زن و مردی هستند که میدانند رسیدن، عادتی ست که ما از رفتن داریم. گوشهای کسی کتاب مینویسد. در کتاب او زن تمامِ گرگهای گرسنه را سیر خواهد کرد و منتظر سیر شدن، بدنش غذا میشود. نویسنده گرسنه که میشود ، کتاب خود را میخورد.
از لبهای تو خون میچکید. از لبهای من یک پرسش: با خوردن بالهایت پرواز خواهم کرد؟
۳
در اتاق زن و مردی روی تخت دراز کشیدهاند. مرگ کنارشان ایستاده. مرگ را که معرفی میکنند،
مرگ اصرار دارد که نیازی به معرفی نیست. از درون تلویزیون جمعیت زیادی خیره به اتاق نشستهاند.
به جای مرد و زن ناله میکنند. قاب تصویر که دور میشود رهبر ارکستر وقت ناله را با دست نشان
میدهد.
بدنت را که مرتب کردم دیدم که بخشی از بدنت نیست. با خنده گفتی برف وقت باریدن بدون رد پا ست.
۴
مرد و زن هر کار که میکنند، آینه چیز دیگر نشان میدهد. از هم دور میشوند و آینه تصویر هم
آغوشی را نشان میدهد. مرد میگوید ساعت، زمان را به مقدار کافی میبیند. آیینه اشتباه انسان بود که
بخشِ نادرستِ دیدن شد.
آینهای را گذاشتهای جایی که وقتی میرسی، در آن میبینم که میروی. حق با تو بود پرنده از ما
که دور میشود پرنده میشود.
۵
شروع بدن معلوم نیست. زنی ست که در بدن خود آلت تناسلی چند حیوان را جمع کرده. مرد به اختیارِ خود، گونهی حیوانِ خود را انتخاب میکند. در پشت سر یک فضاپیماست. فضانوردی در آن، آسمان
را گودالی میبیند که زمین به آن محتاج بود. کهکشان خاطرهای از غروب خورشید ندارد.
در بزاقِ گرگ گوشت معنای خود را دارد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید